گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ فاطمه بیرامی؛ در دنیای امروز، ساختار جنگها به طور بنیادین تغییر کرده است: میدان نبرد نه در خاک، بلکه در ذهن و ادراک مردم شکلگرفته است. اینگونه مقابله که با نامهای جنگشناختی یا جنگ روانی شناخته میشود، هدف غاییاش ایجاد آشفتگی در ساختار شناخت، باورهای اجتماعی و اعتماد افراد به جریان زندگی است. در این میدان، برنده کسی است که بتواند تصورات، احساسات و تصمیمیابی یک جمعیت را تغییر دهد؛ و این متأثر از روایتهایی است که رسانهها آنها را مطرح میکنند.
در روزهای ابتدایی جنگ، بسیاری از مردم از طریق شبکههای اجتماعی خارجی یا رسانههای بینالمللی متوجه ابعاد حملات شدند، نه از صداوسیما. این تأخیر باعث شد که مردم احساس کنند واقعیت از آنها پنهان میشود.
جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر خاورمیانه محسوب میشود که نهتنها ابعاد نظامی، بلکه پیامدهای اجتماعی، روانی و رسانهای گستردهای داشت. اهمیت این جنگ فراتر از درگیریهای مستقیم و کلاسیک بود، زیرا همزمان شاهد نبردهای سنتی و سخت—مانند حملات موشکی و هوایی و درگیریهای زمینی—و جنگهای نرم (اطلاعاتی و رسانهای) بودیم. تجربه این ۱۲ روز نشان داد که موفقیت یا شکست یک جامعه در بحران تنها به توان نظامی وابسته نیست، بلکه مدیریت اطلاعات، اعتماد عمومی و تابآوری اجتماعی نقش حیاتی دارند.
تابآوری اجتماعی به معنای توانایی جامعه برای مقابله، سازگاری و بازسازی در شرایط بحرانی است و شامل ظرفیتهای مادی، سرمایه اجتماعی، انسجام فرهنگی و اعتماد عمومی میشود. اهمیت پرداختن به این مفهوم در یادداشت حاضر از آنجاست که تابآوری نه صرفاً یک اصطلاح جامعهشناختی، بلکه بنیانی برای بقای اجتماعی در دل بحرانهاست. جوامعی که از سطح بالاتری از تابآوری برخوردارند، نهتنها توان بازسازی سریعتری دارند، بلکه میتوانند بحران را به فرصتی برای همبستگی، نوآوری و بازآفرینی اعتماد بدل کنند. از همین رو، تحلیل جنگ ۱۲ روزه بدون توجه به بُعد تابآوری اجتماعی ناقص خواهد بود، چرا که این جنگ فراتر از یک رویارویی نظامی، آزمونی برای ظرفیتهای اجتماعی ایران نیز بود.
در دوران بحران، رسانهها نقش دوگانهای ایفا میکنند: از یک سو میتوانند با ارائه اطلاعات دقیق و امیدبخش، عامل تقویت تابآوری باشند و اعتماد عمومی را تثبیت کنند، و از سوی دیگر، با سانسور، تأخیر یا انتشار اخبار ناقص و جهتدار، نهتنها اعتماد عمومی را کاهش میدهند، بلکه تابآوری را به طور مستقیم تضعیف میکنند. به بیان دیگر، رسانهها بهعنوان بازیگران کلیدی در میدان جنگشناختی، میتوانند یا ستون فقرات تابآوری اجتماعی باشند، یا خود به یکی از عوامل فرسایش آن تبدیل شوند.
رسانههای داخلی؛ چالش اطلاعرسانی و مدیریت اعتماد عمومی
وقتی جنگ آغاز میشود، نگرانی اصلی مردم تنها از حمله و آسیبهای فیزیکی نیست؛ بلکه بر این است که تا چه حد با حقیقت و واقعیت روبهرو میشوند. وقتی رسانههای رسمی دیر به پرده نمایش میآیند، و مردم برای دانستن آنچه رخداده به شبکههای اجتماعی یا رسانههای خارجی مراجعه میکنند، این حس به وجود میآید که واقعیت از آنان پنهان نگه داشته شده است. این شکاف در اطلاعرسانی نهتنها باعث ناآگاهی و سردرگمی میشود، بلکه اعتماد عمومی را بهشدت تضعیف میکند؛ زیرا اطلاعرسانی بهموقع و شفاف، پایه اصلیِ اعتماد متقابل میان حکومت و جامعه است.
در ایام جنگ، رسانههای داخلی نقش مهمی در اطلاعرسانی و شکلدهی افکار عمومی داشتند. آنها تلاش کردند با پخش اخبار زنده، گزارشهای صحنهای، مصاحبه با مسئولان نظامی و تحلیل رخدادها مردم را از تحولات میدانی و اقدامات نیروهای مسلح آگاه کنند. رسانهها همچنین سعی داشتند روحیه ملی و مقاومت را تقویت کرده و همبستگی مردم را حفظ کنند. پوشش نمایش مکانهای تخریب شده در اسرائیل توسط موشکهای ایرانی و گزارش از تلاشهای جمعی رزمندگان از محورهای اصلی عملکرد رسانهها بود. با وجود این اقدامات، عملکرد رسانهها در عمل نهچندان موفق و ناقص بود.
اولین مشکل، سانسور و تأخیر در اطلاعرسانی بود. در روزهای ابتدایی جنگ، بسیاری از مردم از طریق شبکههای اجتماعی خارجی یا رسانههای بینالمللی متوجه ابعاد حملات شدند، نه از صداوسیما. این تأخیر باعث شد که مردم احساس کنند واقعیت از آنها پنهان میشود. بهعنوان نمونه، درحالیکه مناطقی از کرمانشاه در همان ساعات اولیه جنگ دچار خسارت شدند و تصاویر و ویدئوهای آن بهسرعت در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشد، صداوسیما همزمان گزارشهایی از «آرامش کامل» در سراسر کشور منتشر میکرد. این تضاد آشکار باعث شد مردم احساس کنند واقعیت از آنها پنهان میشود و همین مسئله یکی از جدیترین چالشهای موجود درباره رسانه قابلاعتماد است.
در جریان جنگ ۱۲ روزه، رسانههای داخلی با چالشهایی در اطلاعرسانی و مدیریت اخبار مواجه شدند. کندی در انتشار اخبار، محدودیت در روایتهای انسانی و رقابت دشوار با شبکههای اجتماعی، موجب شد جایگاه رسانه ملی در برخی مواقع تقلیل یابد و اعتماد عمومی به شکل کامل منتقل نشود. این تجربه نشان داد که تابآوری اجتماعی بیش از هر چیز به شفافیت، سرعت عمل و توجه به مخاطب وابسته است.
دومین ضعف جدی، یکسویه بودن روایتها بود. تصویر ایران و جامعه ایرانی در رسانههای داخلی ایام جنگ، تصویر کاملی نبود؛ چه در ابعادی که افتخارآمیز و غرورآفرین است و چه در ابعادی که حامل کاستیها و نقصهاست. رسانه عمدتاً به نمایش قدرت نظامی و موفقیتهای موشکی پرداخت، اما این نمایش بهاندازه کافی تأثیرگذار نبود و تقریباً هیچ اشارهای به پیشرفتهای فنی، مهندسی موشکی و تکنیکها نمیشد. همزمان، ابعاد انسانی و مشکلات روزمره مردم، مانند خانوادههایی که اشتراک برق یا آب برای آنها قطع شده بود و مردمی که شبها را در پناهگاهها میگذرانند، در روایت رسمی تقریباً غایب بودند. این یکسویه بودن روایت باعث شد رسانه ملی از مردم فاصله بگیرد و بسیاری احساس کنند صدای آنها شنیده نمیشود؛ در نتیجه، تصویر ناقص ارائهشده، هم در جنبههای غرورآفرین و هم در جنبههای کاستیها و نقصها، منجر به تضعیف اعتماد مردم به رسانههای رسمی شد.
سومین مشکل، عدم شفافیت و حتی تناقضگویی بود. بارها در جریان جنگ، آمارهای متفاوتی درباره میزان خسارت یا تعداد موشکهای شلیکشده از سوی رسانههای مختلف داخلی منتشر شد. این تناقضها نهتنها به آشفتگی خبری دامن زد، بلکه به شکل غیرمستقیم، سرمایه اعتماد عمومی را فرسایش داد. وقتی شهروندان نمیدانند کدام روایت رسمی درست است، به طور طبیعی به منابع غیررسمی روی میآورند؛ و این همان نقطهای است که اخبار جعلی و شایعات بهسرعت رشد میکنند.
چهارمین نقد اساسی به رسانههای رسمی، ناتوانی در رقابت با شبکههای اجتماعی بود. درحالیکه کاربران با تلفنهای همراه خود تصاویر لحظهای از مناطق آسیبدیده منتشر میکردند، رسانه ملی همچنان به پخش گزارشهای کلیشهای و برنامههای از پیش تولیدشده بسنده میکرد. این عدم همگامی با ریتم واقعی بحران باعث شد رسانه رسمی نه مرجع، بلکه «صدای تأخیری» تلقی شود. یکی از دلایل مهم این عقبماندگی، محدودیتهای سیاسی و چارچوبهای قانونی حاکم بر صداوسیما بود که آزادی عمل خبرنگاران و مدیران رسانه را محدود میکرد. فشارهای سیاسی، سانسور محتوا و مقررات سختگیرانه در انتشار اخبار موجب شد رسانه نتواند گزارشهای واقعی و جامع ارائه دهد و به طور طبیعی میدان روایتها را به کاربران عادی و شبکههای اجتماعی واگذار کند. در نتیجه، محدودیتهای ساختاری و قانونی، همراه با ضعفهای عملیاتی، نقش رسانه داخلی را در مدیریت افکار عمومی تضعیف کرد.
در جریان جنگ ۱۲ روزه، رسانههای داخلی با چالشهایی در اطلاعرسانی و مدیریت اخبار مواجه شدند. کندی در انتشار اخبار، محدودیت در روایتهای انسانی و رقابت دشوار با شبکههای اجتماعی، موجب شد جایگاه رسانه ملی در برخی مواقع تقلیل یابد و اعتماد عمومی به شکل کامل منتقل نشود. این تجربه نشان داد که تابآوری اجتماعی بیش از هر چیز به شفافیت، سرعت عمل و توجه به مخاطب وابسته است و رسانهها در صورت اصلاح روشها میتوانند نقش مؤثری در همراهی و حمایت افکار عمومی ایفا کنند.
درک ضعفها و محدودیتهای رسانههای رسمی ایران در جنگ ۱۲ روزه، ما را به اهمیت شبکههای اجتماعی و فضای دیجیتال در شکلدهی افکار عمومی و تابآوری اجتماعی سوق میدهد. وقتی رسانههای سنتی قادر به پوشش بهموقع و جامع بحران نیستند، شبکههای اجتماعی وارد میدان میشوند و هم فرصت و هم تهدید ایجاد میکنند: از یک سو میتوانند اطلاعات حیاتی و همبستگی مردمی را منتقل کنند و تابآوری اجتماعی را تقویت نمایند و از سوی دیگر با سرعت انتشار اخبار نادرست و جنگ روایتها، خطر گمراهسازی و آشفتگی شناختی را افزایش دهند.
شبکه اجتماعی بهعنوان میدان مین روانی
در عصر دیجیتال، رسانههای اجتماعی بهعنوان میدانهای مین روانی عمل میکنند که در آنها اطلاعات بهسرعت منتشر، بازنشر و دستکاری میشود. این پلتفرمها با الگوریتمهایی که بر اساس تعاملات کاربران طراحی شدهاند، محتواهایی را اولویتبندی میکنند که بیشترین واکنشهای احساسی را برمیانگیزند. این امر موجب میشود که اخبار و اطلاعات نادرست با سرعت بیشتری نسبت به اخبار صحیح منتشر شوند، بهطوریکه اخبار جعلی در توییتر شش برابر سریعتر از اخبار واقعی گسترش مییابند.
در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، رسانهها فراتر از گزارشگری، به خلق «واقعیتهای موازی» پرداختند که چگونه رسانههای دو طرف با تکنیکهای پنهان و آشکار، افکار عمومی را شکل دادند. رسانههای رسمی هنوز به همان سبک همیشگی، تحلیلهای فنی و گزارههای کارشناسانه را – با تأخیر و زبان خشک – منتشر کردند.
این الگوریتمها نهتنها موجب انتشار سریع اطلاعات میشوند، بلکه به طور هدفمند جنگ روایتها را بین جوامع مختلف توزیع میکنند. با توجه به اینکه رسانههای اجتماعی بهعنوان ابزارهای قدرتمند در جنگ روانی مدرن شناخته میشوند، رژیمهای مختلف از آنها برای ایجاد روایتهای خاص و تضعیف روحیه دشمنان خود استفاده میکنند. این امر موجب میشود که رسانههای اجتماعی بهعنوان کورهراهی برای اختلاف، جذب مخاطب و حتی انفعال مخاطب عمل کنند.
در چنین فضایی، کاربران بهراحتی در معرض اطلاعات نادرست و دستکاریشده قرار میگیرند که میتواند منجر به تغییر در نگرشها و رفتارهای آنها شود. این وضعیت، چالشهای جدی برای جوامع مختلف ایجاد میکند و نیازمند توجه و اقدام جدی از سوی مسئولان و نهادهای نظارتی است.
تجربه اجتماعی در بستر شبکههای اجتماعی نیز نشان میدهد که این ابزارها، برخلاف تصور رایج، میتوانند لزوماً عامل بحرانزایی نباشند؛ بلکه در بسیاری موارد بستری برای همبستگی و بازآفرینی امید فراهم میکنند. مثلاً در خلال بحرانهای طبیعی، کاربران عادی در شبکههای اجتماعی—نه لزوماً تأثیرگذاران کلان—محور انتقال اطلاعات درباره کمکهای محلی، شرایط اضطراری و امکانات موجود میشوند. چنین رفتاری شبکهای از ارتباط، همبستگی و اعتماد ایجاد میکند که اساس تابآوری اجتماعی است.
وقتی رسانهها با مهارت وارد این فضای پیچیده میشوند، میتوانند به سازندگان معنا و پیوند تبدیل شوند—حالتی که در پژوهشی درباره واکنش رسانهها در ایام طوفان هاروی آشکار شد. آنجا بود که رسانهها با بازنشر محتوای محلی، تقویت پیام خبرنگاران مرتبط و گسترش روایت از عموم مردم، به «sense‑giver» تبدیل شدند؛ کسانی که به جامعه کمک میکنند مصائب را معنا کنند و در کاستیهای فضاهای رسمی، محفلی برای روایت مقاومت باشند.
یکی از جلوههای ملموس تأثیر رسانه بر رفتار عمومی در بحرانها، پیامهایی است که مسئولان، مانند فرمانداران، از طریق رسانهها منتشر میکنند. تحقیقات نشان دادهاند که انتشار پیامهای تابآوری در شبکههای اجتماعی میتواند منجر به افزایش رفتارهای ایمن و کاهش اقدامات پرخطر در میان مردم شود. این پیامها با تقویت حس همبستگی اجتماعی و ارائه اطلاعات دقیق، به افراد کمک میکنند تا در مواجهه با بحرانها تصمیمات آگاهانهتری اتخاذ کنند.
هرگاه رسانه بهجای تبدیل مخاطب به مصرفکننده منفعل، او را در ساخت روایت مشارکت دهد و انعکاس تلاشهای واقعی مردمی برای عبور از بحران را در مرکز توجه قرار دهد. یعنی رسانهای که توانایی تولید محتوای امیدبخش، واقعگرایانه و توانافزا را داشته باشد تابآوری اجتماعی به شکلی ملموس تقویت میشود.
در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، رسانهها فراتر از گزارشگری، به خلق «واقعیتهای موازی» پرداختند که چگونه رسانههای دو طرف با تکنیکهای پنهان و آشکار، افکار عمومی را شکل دادند. رسانههای رسمی هنوز به همان سبک همیشگی، تحلیلهای فنی و گزارههای کارشناسانه را – با تأخیر و زبان خشک – منتشر کردند.
رسانههای ایرانی نتوانستند به طور مؤثر دستاوردهای نظامی و استراتژیک کشور را به تصویر بکشند. «رسانه صرفاً به انتشار تصاویری از ویرانههای ناشی از جنگ میپردازد و ساختمان شیشهای شبکه خبر صداوسیما بهعنوان موزه مورداستفاده قرار میگیرد.»
رسانههای داخلی؛ ناکامی در اطلاعرسانی و اعتماد
رسانههای بینالمللی همچون الجزیره، یورونیوز، بیبیسی و آسوشیتدپرس نقش پیچیده و دوگانهای در جنگ ۱۲ روزه داشتند. از یک سو، آنها اطلاعاتی را به جهانیان ارائه کردند که مردم ایران به دلیل سانسور داخلی به آن دسترسی نداشتند، اما از سوی دیگر، روایتهای آنها اغلب بر ضعفهای دولت و بحرانهای انسانی تمرکز داشت و با تکنیکهای خاص، بر احساسات مخاطب تأثیر میگذاشت.
یکی از مهمترین تأثیرات رسانههای بینالمللی، تضعیف تابآوری اجتماعی از طریق برجستهسازی ضعفها و بحرانها بود. برای مثال، پوششهای رسانهای که تصاویر مناطق آسیبدیده را بدون زمینه تحلیلی ارائه میکردند، بهنوعی تقویت احساس ناامنی و اضطراب عمومی میانجامید. رسانهها با انتخاب لحظات بحرانی، تأکید بر کمبودها و مشکلات زیرساختی و بهرهگیری از روایتهای قربانیمحور، ذهنیت مخاطب را به سمت ناکامی و آسیبپذیری هدایت میکردند.
یکی از مهمترین تأثیرات رسانههای بینالمللی، تضعیف تابآوری اجتماعی از طریق برجستهسازی ضعفها و بحرانها بود. برای مثال، پوششهای رسانهای که تصاویر مناطق آسیبدیده را بدون زمینه تحلیلی ارائه میکردند، بهنوعی تقویت احساس ناامنی و اضطراب عمومی میانجامید. رسانهها با انتخاب لحظات بحرانی، تأکید بر کمبودها و مشکلات زیرساختی و بهرهگیری از روایتهای قربانیمحور، ذهنیت مخاطب را به سمت ناکامی و آسیبپذیری هدایت میکردند. این تکنیکها، همزمان موجب کاهش اعتماد عمومی به دولت و رسانههای داخلی و کاهش احساس کنترل جامعه بر بحران میشد.
علاوه بر این، استفاده از روایت جانبدارانه و انتخابی یکی دیگر از ترفندهای رسانههای بینالمللی بود. بسیاری از گزارشها تنها ضعفها و ناکامیهای ایران را برجسته کردند و نقش مردم، جامعه مدنی و ابتکارات محلی را در تابآوری نادیده گرفتند. این انتخاب محتوا باعث شد تصویر جامعه ایرانی بهعنوان یک مجموعه ضعیف و آسیبپذیر شکل بگیرد، درحالیکه واقعیت نشان میداد جامعه در بسیاری از مناطق با همبستگی و ابتکار عمل توانسته تابآوری خود را حفظ کند.
رسانههای بینالمللی همچنین از فریمبندی تحلیلی جهتدار استفاده کردند. گزارشها غالباً بهگونهای ارائه میشد که مسئولیت ناکامیها بر دوش دولت ایران قرار گیرد و تأکید بر ضعفهای حکومتی باشد، درحالیکه نقش جامعه مدنی و مقاومت مردم کمتر دیده میشد. این نوع پوشش، علاوه بر تأثیر روانی بر مردم ایران، بر ادراک جهانی از بحران و سیاستهای داخلی ایران نیز اثر گذاشت.
درعینحال، رسانههای بینالمللی میتوانستند عاملی برای تقویت تابآوری هم باشند؛ چرا که ارائه اطلاعات دقیق و اخبار لحظهای، خلأ اطلاعاتی داخلی را پر میکرد و به مردم کمک میکرد تا تصمیمات آگاهانهتری بگیرند. اما غالباً این مزیت بهدلیل تمرکز بر بحران و ضعفها کمرنگ شد و تأثیرات منفی بر تابآوری روانی و اجتماعی برجستهتر گردید.
شبکه اجتماعی؛ میدان جنگ دوم
شبکههای اجتماعی در جنگ ۱۲ روزه ایران بهعنوان یک میدان مجازی بسیار مهم عمل کردند و نقش آنها فراتر از انتقال اطلاعات ساده بود. این فضا ابزاری حیاتی برای شکلدهی ادراک عمومی، مدیریت اضطراب و حتی تقویت یا تضعیف تابآوری اجتماعی بود. در دوران محدودیت شدید اینترنت و سانسور رسانههای رسمی، شبکههای اجتماعی تنها کانال واقعی اطلاعرسانی لحظهای برای مردم شدند.
فراگیری و سرعت انتشار اطلاعات در طول جنگ، شهروندان ایرانی با استفاده از پلتفرمهایی مانند اینستاگرام، تلگرام، توییتر و واتساپ تصاویر و ویدئوهای لحظهای از حملات، آسیبها و وضعیت پناهگاهها را منتشر کردند. بهعنوان نمونه، ویدئویی از یک حمله موشکی در کرمانشاه ظرف چند دقیقه توسط صدها کاربر بازنشر شد. این سرعت انتشار باعث شد روایت رسمی صداوسیما دیگر تنها روایت موجود نباشد و مردم خودشان روایتگر بحران شوند.
تابآوری فعال از طریق همبستگی مردمی شبکههای اجتماعی امکان ایجاد شبکههای خودجوش حمایتی برای توزیع غذا، دارو و اطلاعرسانی به مناطق آسیبدیده فراهم کردند. این کنشهای مردمی نشان داد که تابآوری اجتماعی نهتنها محصول سیاستها و اقدامات رسمی، بلکه محصول فعالیتهای جمعی و سازمانهای غیررسمی است.
شبکههای اجتماعی در جنگ ۱۲ روزه ایران بهعنوان یک میدان مجازی بسیار مهم عمل کردند و نقش آنها فراتر از انتقال اطلاعات ساده بود. این فضا ابزاری حیاتی برای شکلدهی ادراک عمومی، مدیریت اضطراب و حتی تقویت یا تضعیف تابآوری اجتماعی بود. در دوران محدودیت شدید اینترنت و سانسور رسانههای رسمی، شبکههای اجتماعی تنها کانال واقعی اطلاعرسانی لحظهای برای مردم شدند.
مواجهه با اخبار جعلی و دیساینفورمیشن همزمان با انتشار اخبار واقعی، حجم عظیمی از اخبار جعلی، تصاویر دستکاریشده و شایعات منتشر شد. ویدئوهای قدیمی از جنگهای منطقهای دیگر با برچسب «جدید» در اینستاگرام و توییتر منتشر میشدند که هدفشان افزایش اضطراب و تضعیف اعتماد عمومی بود. کاربران با تجربه و شبکههای داوطلب رسانهای اقدام کردند به fact-checking و بازنشر اخبار معتبر تا اثرات منفی اخبار جعلی کاهش یابد. این واکنش نوعی تابآوری رسانهای فعال است که از طریق خودتنظیمی جامعه و آگاهی جمعی شکل میگیرد.
کنشهای روانی - اجتماعی شبکههای اجتماعی نقش مهمی در کاهش اضطراب و افزایش احساس کنترل بر شرایط داشتند. انتشار تصاویر امیدبخش، داستانهای موفقیت داوطلبان و حتی محتوای طنز باعث شد فضای روانی مقاوم در جامعه شکل بگیرد. پژوهشهای روانشناسی بحران نشان میدهند که امید و حس همبستگی دو عامل کلیدی در تقویت تابآوری روانی هستند و شبکههای اجتماعی توانستند این عوامل را فعال کنند.
تحلیل انتقادی و پیامدهای بلندمدت شبکههای اجتماعی نقش دوگانهای داشتند. امکان همبستگی، اطلاعرسانی سریع و افزایش اعتماد میان مردم محلی باعث شد آنها بهعنوان ستون تابآوری اجتماعی عمل کنند، اما فضای غنی از اخبار جعلی و سوء اطلاعات میتوانست اضطراب و بیاعتمادی را تشدید کند. موفقیت تابآوری در چنین شرایطی بستگی به سطح سواد رسانهای، توانایی تحلیل انتقادی کاربران و شبکههای داوطلب دارد. تجربه جنگ ۱۲ روزه نشان داد که شبکههای اجتماعی بهعنوان میدان جنگ دوم، نهتنها ابزار انتقال اطلاعات، بلکه میدان عملیاتی برای آزمایش تابآوری اجتماعی، همبستگی و مدیریت بحران روانی - اجتماعی بودند.
بهطورکلی، شبکههای اجتماعی میتوانند هم تهدید و هم فرصت باشند. تهدید از طریق انتشار دیساینفورمیشن و افزایش اضطراب و فرصت از طریق تسهیل همبستگی، دسترسی به اطلاعات معتبر و تقویت احساس کنترل و تابآوری روانی جامعه.
/انتهای پیام/