گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ در دوران معاصر، جنگ دیگر فقط محدود به میدانهای نبرد نیست و عرصهای پیچیده و نامرئی در قالب جنگ روانی و شناختی شکل گرفته است. در این بستر، مرز میان اطلاعرسانی واقعی و عملیات رسانهای بسیار باریک است و رسانهها و مخاطبان با پرسشهای چالشی درباره صحت و تأثیر محتوا روبهرو هستند. چگونه میتوان این مرز را شناخت و اعتماد عمومی را در شرایط بحرانی حفظ کرد؟ رسانهها با چالشهایی مانند القای ناامیدی، تحمیل چارچوبهای ذهنی خاص، سلطه شبکههای اجتماعی بر افکار عمومی و سرمایهگذاری دشمن بر هیجان و عاطفة مخاطب مواجهاند. از سوی دیگر، استفاده از تصویر، ویدئو و نمادهای فرهنگی، فضای رسانهای را پیچیدهتر کرده و ضرورت بازتولید امید، وحدت اجتماعی و تعادل میان خرد و هیجان را بیشازپیش نشان میدهد. ما در گفتوگو با دکتر سیده فاطمه نعمتی - مدرس دانشگاه و فعال حوزه رسانه - به بررسی این پرسشها میپردازیم: رسانهها چگونه میتوانند مرجعیت خود را در عصر اطلاعات انبوه بازسازی کنند؟ چه تکنیکهایی برای مقابله با چارچوبسازی ذهنی و انتشار اطلاعات غلط وجود دارد؟ چگونه میتوان رسانهها را نه صرفاً ابزار اطلاعرسانی، بلکه نهاد حافظ امنیت روانی جامعه تعریف و هدایت کرد؟ در ادامه، بخش نخست تحلیلها و پیشنهادهای ایشان برای مواجهه با چالشهای رسانهای آینده پیش روی شما قرار دارد.
ترجیح عقلانیت بر احساسات در اطلاعرسانی واقعی
در جنگ روانی، مرز میان اطلاعرسانی واقعی و عملیات رسانهای بسیار باریک است. چه معیارهایی میتواند به مخاطب کمک کند که این مرز را تشخیص دهد؟
نعمتی: اولاً تشخیص مرز بین اطلاعرسانی واقعی و عملیات رسانهای در دنیای امروز تقریباً بسیار دشوار است؛ زیرا هر دو از ابزارهای مختلفی مانند خبر، گزارش و تحلیل استفاده میکنند. مسئله مهم این است که نیت و سازوکار این دو با یکدیگر متفاوت است. به نظر میرسد برخی معیارها میتوانند در تمایز بین این دو موضوع کمککننده باشند. مسئله اول، بحث ذکر منبع و اطلاعات است. معمولاً اطلاعرسانیهای واقعی، آمار رسمی را از منابع معتبر ذکر میکنند و برای آنها منبع رسمی نیز ارائه میدهند. در مقابل، در عملیات رسانهای، از تک جملهها، گزارههای کلی و نقلقولهای مبهم استفاده میشود که تشخیص واقعیت را دشوار میسازد. دلیل این امر، سابقه برخی تولیدات خبری است که چنین شرایطی را ممکن میسازد. برای مثال، برخی افراد معمولاً حرفهای عجیبوغریب میزنند و در عملیات رسانهای از این افراد نقلقول میشود. به دلیل همین سابقه، مخاطب معمولاً به دنبال حقیقت نمیرود و این به موفقیت عملیات رسانهای کمک میکند.
محتوای اطلاعرسانی واقعی، محتوایی عقلانی است؛ درحالیکه در عملیات روانی از کلمات و جملاتی با بار هیجانی استفاده میشود. در اینگونه عملیاتها، با بهکارگیری چنین جملات و گزارههایی، خشم، ترس و دیگر احساسات مخاطب برانگیخته میشود تا از عقلانیت و منطق دور شود و در نتیجه عملیات روانی با موفقیت پیش رود.
معیار دیگر، رویکرد محتواست. محتوای اطلاعرسانی واقعی، محتوایی عقلانی است؛ درحالیکه در عملیات روانی از کلمات و جملاتی با بار هیجانی استفاده میشود. در اینگونه عملیاتها، با بهکارگیری چنین جملات و گزارههایی، خشم، ترس و دیگر احساسات مخاطب برانگیخته میشود تا از عقلانیت و منطق دور شود و در نتیجه عملیات روانی با موفقیت پیش رود. حتی در مسائل بحرانی نیز اطلاعرسانی دقیق، رویکردی متعادل در اعلام خبر دارد؛ درحالیکه عملیات روانی سعی میکند بار روانی خبر منفی که مثلاً ۱۰ است، به عدد منفی ۱۰۰ تبدیل شود و از آن برای اثرگذاری بر مخاطب استفاده کند.
همچنین باید توجه داشت که بررسی مخاطب خبر مهم است؛ یعنی اینکه اطلاعات منتشرشده مخاطب واقعی شماست یا مخاطب ذهن شماست. بهعبارتدیگر، آیا هدف، افزایش آگاهی شماست یا صرفاً درگیرکردن شما با موضوع؟ در تکنیکهای عملیات روانی، معمولاً از روش «تکهبرداری» استفاده میشود. در این روش، بخشی از واقعیت پررنگ و بخش دیگر کمرنگ میشود تا نتیجه موردنظر حاصل شود. برای مثال، در قضیه اربعین، گفته شد که دولت چه میزان ارز بین مردم توزیع کرده است، درحالیکه مردم هزینه آن ارز را پرداخت کرده بودند. در این گزارشها توجه به این نکته که دولت به مردم کمک کرده، کمرنگ شد و حتی موضوع تا عراق نیز کشیده شد. خبرگزاریهای عربی چنین پوششی داشتند که دولت ایران پول مجانی برای سفر مردم فراهم کرده است. رسانههای حرفهای اطلاعرسانی میکنند و کل موضوع را بیان میکنند و معمولاً از بار هیجانی مطلب میکاهند تا کل محتوا دیده شود. به همین دلیل، بد نیست مخاطبان گاهی نسبت به مطالبی که میخوانند حساس باشند و بررسی کنند که چرا مطلب سوگیرانه نوشته شده است. اگر مطلب سوگیری داشته باشد، احتمالاً پشت آن نیتی وجود دارد و این نیت صرفاً برای آگاهی فردی یا ارتقای اطلاعرسانی جمعی نیست.
نه سیاه، نه سفید؛ خاکستری!
یکی از ابزارهای کلیدی جنگ روانی، القای ناامیدی و بیاثربودن کنش فردی است. رسانهها چطور میتوانند در عین واقعنمایی، امید اجتماعی را هم باز تولید کنند؟
نعمتی: تکنیک القای ناامیدی، در جنگ روانی و جنگ شناختی بسیار مهم است؛ زیرا روحیه جمعی را تضعیف میکند، مقاومت اجتماعی در برابر تهدیدات را مختل میسازد و انسجام اجتماعی را از بین میبرد. معمولاً رسانههای رسمی تلاش میکنند با این پدیده مقابله کنند و درک نحوه وقوع آن اهمیت ویژهای دارد. رسانههایی که قصد دارند واقعیت را منتشر کنند، با رویکرد امیدبخش به جامعه، نکات مهمی را باید رعایت کنند. نخست اینکه فعالیت آنها صرفاً تبلیغاتی نباشد و بر بستر واقعیت و تجربههای ملموس حتی کوچک، تمرکز داشته باشد و این تجربیات را بهخوبی منتقل کند. این روایتسازیهای کوچک، هنگامی که کنار یکدیگر قرار میگیرند، مانند یک پازل در حوزههای مختلف اقتصادی و اجتماعی، و با برجستهکردن نقش مردم در حل مشکلات، سبب میشود افراد مشاهده کنند که تکهتکههای جامعه در حال انجام یک تلاش جمعی هستند و این تلاش، بیاثر نیست. در نتیجه، امید اجتماعی باورپذیر میشود و افراد میتوانند این الگو را در زندگی روزمره خود نیز تکرار کنند.
از سوی دیگر، روایتهایی که رسانهها میسازند، باید مراقبت شوند تا بیش از حد مثبت نباشند یا در مقابل، همه مشکلات را انکار نکنند. واقعنمایی، شرط بسیار مهمی برای اثرگذاری رسانه در میان مردم است و برای جمعآوری ظرفیتهای اجتماعی جهت ایجاد و القای امید، استفاده از زبان راهحلمحور، بسیار مؤثر است. این رویکرد سبب میشود که بحران در ذهن مردم، مسئلهای حلشدنی جلوه کند، نه یک امر غیر قابل حلوفصل و این پیام، اهمیت بالایی دارد.
دیگر نکته حائز اهمیت، این است که رسانهها بهمرورزمان میتوانند به یک نهاد امیدآفرین تبدیل شوند. این مرور زمان به این معناست که از نخستین گامهای فعالیت رسانه یا از هر نقطهای که رسانه تصمیم میگیرد مردم را در مسیری مثبت و چشماندازی روشن هدایت کند، باید تمام تلاش خود را برای حفظ صداقت به کار گیرد. با گذشت زمان، این روند باعث میشود که مردم آن رسانه را باور کنند و زمانی که رسانه باورپذیر شد، حتی عملیاتهای روانی علیه آن رسانه نیز قادر به ایجاد اثر نخواهد بود.
رسانه، آموزگار سواد رسانه
در بستر جنگهای شناختی، مسئله فقط اطلاعات غلط نیست، بلکه «چارچوبسازی ذهنی» و تحمیل زاویه دید خاص به مخاطب است. رسانهها چطور میتوانند با این سطح پنهانتر از عملیات مقابله کنند؟
روایتهایی که رسانهها میسازند، باید مراقبت شوند تا بیش از حد مثبت نباشند یا در مقابل، همه مشکلات را انکار نکنند. واقعنمایی، شرط بسیار مهمی برای اثرگذاری رسانه در میان مردم است و برای جمعآوری ظرفیتهای اجتماعی جهت ایجاد و القای امید، استفاده از زبان راهحلمحور، بسیار مؤثر است.
نعمتی: بحث چارچوب ذهنیسازی در حوزه عملیات روانی از اهمیت بالایی برخوردار است. حداقل در شرایط کنونی، تکنیکها بهگونهای است که واقعیت و دروغ با یکدیگر مخلوط میشوند؛ بهطوریکه بخش دروغ پررنگتر است، اما به دلیل چسبندگی آن به واقعیتها، در ذهن مخاطب اثر جدی میگذارد و مخاطب مسیری را دنبال میکند که این عملیات روانی میخواهد منتقل کند.
رسانههای واقعیتمدار، زمانی که قصد دارند با پدیده دروغگوئی یا دروغسازی مقابله کنند و ذهن مخاطب را هدایت نمایند، نیازمند استفاده از مجموعهای از تکنیکها هستند. نخست، تأکید بر واقعیت است. ارائه ابعاد مختلف یک واقعیت، کمک میکند تا مخاطب احساس ابهام نکند و ذهن او با عملیات روانی جبهه مقابل همراستا نشود. هرچه اطلاعات ما نسبت به یک موضوع کاملتر و شفافتر باشد، احتمال آنکه مخاطب یک واقعه را از زبان دروغگوها بشنود، کاهش مییابد.
نکته بعدی این است که رسانهها باید به آموزگار سواد رسانهای تبدیل شوند. تا زمانی که سواد رسانهای در جامعه بهخوبی رشد نکند، مخاطب قادر به تشخیص خبر درست از خبر غلط نخواهد بود؛ زیرا حساسیتهای لازم نسبت به محتوا شکل نگرفته و توانایی تشخیص سوگیریهای پنهان در روایتهای تحمیلی را ندارد. در این زمینه، رسانهها باید بهعنوان تحلیلگر تکنیکهای عملیات روانی عمل کنند. بهعنوان نمونه، اگر دقت کنیم، رسانههایی که در ایام جنگ ۱۲ روزه فعالیت میکردند و تلاش داشتند جنگ را واقعیتمحور نشان دهند، عملکرد متفاوتی نسبت به گذشته داشتند. آنها در برخی تکنیکها، مخاطب را کنشگر آگاه فرض میکردند و سعی داشتند جزئیات واقعیتها را بیان و تکرار کنند تا ذهن مخاطب شفاف و بدون سوگیری شود.
مسئله مهم دیگر، هماهنگی میان رسانههاست. اگر بین نهادهای مختلف رسانهای که وظیفه انعکاس واقعیت را دارند، هماهنگی ایجاد نشود و خبرها بهگونهای مخابره شوند که در ذهن مخاطب گنگ و مبهم جلوه کند، اثر رسانهای کاهش یافته و تشویش ذهنی ایجاد میشود. این امر باعث میشود مخاطب به سمت رسانههایی گرایش پیدا کند که اخبار صرفاً دروغ منتشر میکنند؛ زیرا آنها اغلب هماهنگی دارند؛ بنابراین، هماهنگی رسانهای از اهمیت بالایی برخوردار است و باید مورد توجه جدی قرار گیرد.
عادی بودن فیلترینگ در بحرانها
با توجه به سیطره شبکههای اجتماعی و تولید انبوه محتوا، آیا رسانههای رسمی هنوز ظرفیت مرجعیت دارند؟ اگر آری، چگونه میتوانند این مرجعیت را بازسازی کنند؟
نعمتی: با وجود رشد شبکههای اجتماعی و غیرمتمرکز شدن تولید و مصرف محتوا، این تفکر به وجود آمد که رسانههای رسمی نقش خود را از دست دادهاند. اما در وقایع و بحرانهایی که رخ داد، مشخص شد که رسانههای رسمی همچنان جایگاه ویژهای دارند. دلیل این موضوع این است که نهایتاً دسترسی خبری برای مردم توسط این رسانهها فراهم میشود. این مسئله تنها مختص ایران نیست و در کشورهای دیگر نیز رخ داده است. بهعنوانمثال، همه دولتها برای مقابله با جنگهای روانی که توسط کاربران شبکههای اجتماعی ایجاد میشود، در طول بحرانها اقدام به محدودسازی یا فیلتر شبکههای اجتماعی میکنند. این مسئله در کشورهایی مانند ترکیه، اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی نیز مشاهده شده است. بدیهی است که با چنین محدودیتهایی، رسانههای رسمی همچنان جایگاه خود را حفظ میکنند؛ بهویژه که در حال حاضر، رسانههای رسمی شیوه ارائه مطالب خود را تغییر دادهاند. آنها دیگر صرفاً مطالب خشک و رسمی با ابهام بالا منتقل نمیکنند، بلکه به جزئینگاری و توجه به موضوعاتی میپردازند که در ذهن مخاطب حساسیت ایجاد میکنند.
همه دولتها برای مقابله با جنگهای روانی که توسط کاربران شبکههای اجتماعی ایجاد میشود، در طول بحرانها اقدام به محدودسازی یا فیلتر شبکههای اجتماعی میکنند. این مسئله در کشورهایی مانند ترکیه، اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی نیز مشاهده شده است. بدیهی است که با چنین محدودیتهایی، رسانههای رسمی همچنان جایگاه خود را حفظ میکنند.
این روند ادامه خواهد داشت و ساختار سنتی و یکسویه رسانههای رسمی در حال تغییر است و به سمت تعامل با مخاطب حرکت میکند. پاسخگویی سریع، ایجاد ارتباط زنده با مسئولین و ارائه اخبار مهم در اسرع وقت، به مخاطب امکان دسترسی سریع به اطلاعات را میدهد. به همین دلیل، شکل قدیمی رسانههای رسمی به مرور از بین رفته است. همچنین زبان رسانهها نیز تغییر کرده است؛ اگر به رسانههای رسمی ۲۰ سال پیش نگاه کنیم، زبان آنها بسیار سنگین و رسمی بود، درحالیکه اکنون تلاش میکنند به زبان ساده و عامیانه با مردم سخن بگویند. این روند تنها مختص رسانههای ما نیست و یک مسئله جهانی است. برای نمونه، در واقعه غزه و جنایات رژیم صهیونیستی، خبرگزاری «الجزیره» توانست نقش رسانهای مهمی ایفا کند. آنها گزارشهای میدانی ارائه دادند و واقعیتها را از زبان مردم نشان دادند؛ این اقدام بسیار اثرگذار بود و باعث شد که رژیم صهیونیستی خود برای مقابله با پوشش خبری الجزیره اقدام کند.
با وجود اینکه رسانههای موبایلی و شبکههای اجتماعی دسترسی راحتتری برای مخاطب فراهم میکنند، اما حجم دروغپردازی در این فضاها بالاست و واقعیتها تا حدی پوشانده میشوند؛ بنابراین، افراد حتی اگر در شبکههای اجتماعی به دنبال محتوا بگردند، در نهایت برای صحت اطلاعات به رسانههای رسمی نیز مراجعه میکنند و این امکان مقایسه و تحلیل بین اخبار مختلف را فراهم میکند. در نتیجه، مرجعیت رسانههای رسمی در حال بازسازی است و هرچه این رسانهها شکل ارائه خبر خود را جذاب، نزدیک به واقعیت، سریع و به زبان عمومی مردم ارائه کنند، جایگاه آنها در جامعه قویتر خواهد شد.
حدود پانزده سال پیش، پیش از آنکه نسل وب ۲ و سپس وب ۳ شکل بگیرد و شبکههای اجتماعی گسترش یابند، رسانههای رسمی باوجود محدودیتها، تکصدایی و معایبی که داشتند، اما مرجع اصلی اطلاعرسانی محسوب میشدند.
در شرایط امروز نیز همچنان میتوان گفت که رسانههای رسمی مرجعیت دارند. این رسانهها مهمترین مرجع برای تأیید صحتوسقم اخبار به شمار میآیند. حتی زمانی که شایعات در فضای مجازی منتشر میشود، در نهایت این موضوع که آیا خبری توسط رسانهای رسمی بازنشر یا نقلقول شده است یا خیر، تعیین میکند که آن خبر درست است یا نادرست. بنابراین، مرجعیت اطلاعرسانی همچنان پابرجاست. بااینحال اگر بخواهیم مشخص کنیم کدام رسانهها برای مردم در اولویت قرار میگیرند و مرجع تأیید خبر محسوب میشوند، باید به مجموعهای از ویژگیها توجه داشت. نخستین ویژگی «اعتماد» است. اعتماد به رسانه در گذر زمان و بهتدریج شکل میگیرد و هیچ رسانهای یکشبه به رسانهای رسمی و مورداعتماد تبدیل نخواهد شد.
ویژگی دوم «توان انتشار» است. انتشار مویرگی خبر اهمیت فراوانی دارد. به این معنا که رسانه باید در تمامی بسترها و فضاهایی که امکان انتشار مطلب وجود دارد - اعم از کانالها، صفحات و سایر درگاههای ارتباطی - حضور فعال داشته باشد. ویژگی سوم «ترکیب سرعت و دقت» در انتشار اخبار است. بسیاری از رسانهها از جایگاه و قدرت قابلتوجهی برخوردارند، اما به دلیل ضعف در سرعت یا دقت در انتشار خبر، بهتدریج به رسانهای دست چندم تبدیل میشوند. در چنین شرایطی، مخاطبان صرفاً بهمنظور مقایسه و بررسی، به آن رسانه مراجعه میکنند. در مجموع، زمانی که سه اصل «اعتماد»، «توان انتشار مویرگی» و «ترکیب سرعت و دقت» در کنار یکدیگر قرار گیرند، مرجعیت رسانه حفظ خواهد شد. ضعف در هر یک از این اصول میتواند موجب افت جایگاه رسانه گردد. با وجود این، همچنان انتشار اخبار از سوی رسانههای رسمی نقش تعیینکنندهای در تکمیل اطلاعات افراد ایفا میکند.
مهارت کار با یک چاقوی دو لبه
در جنگ روانی، دشمن بیشتر بر عاطفه و هیجان مخاطب سرمایهگذاری میکند تا عقلانیت او. رسانهها برای ایجاد تعادل بین هیجان و خرد چه تکنیکهایی باید به کار ببرند؟
نعمتی: جنگ روانی عمدتاً بر هیجان مخاطب سرمایهگذاری میکند، زیرا احساسات به طور ذاتی قویتر از استدلال منطقی در شکلگیری رفتار انسانها عمل میکنند. این یک حقیقت بنیادین درباره وجود انسان است و لزوماً محدود به عملکرد رسانهها نمیشود. در نتیجه، اگر رسانه صرفاً به شکل عقلانی و خشک عمل کند - مانند رویکردی که رسانههای رسمی در گذشته داشتهاند - جذابیت خود را از دست میدهد و حتی درصورتیکه خود رسانه هیجانانگیز شود، ممکن است ناخواسته وارد تکنیکهای روانی دشمن شود. دلیل این است که افزایش التهاب هیجانی در جامعه موجب پذیرش آسانتر دروغها میشود.
زمانی که سه اصل «اعتماد»، «توان انتشار مویرگی» و «ترکیب سرعت و دقت» در کنار یکدیگر قرار گیرند، مرجعیت رسانه حفظ خواهد شد. ضعف در هر یک از این اصول میتواند موجب افت جایگاه رسانه گردد.
در این راستا، یک راهبرد مهم شامل دو بخش است: بخش نخست، استفاده از روایتهای تصویری و داستانی برای جلب هیجان مخاطب و بخش دوم، ارائه تحلیلها و دیدگاههای کارشناسی بر روی همان خبر برای تقویت بعد عقلانی مخاطب. بهعنوانمثال، ارائه گزارش میدانی از یک رویداد باعث میشود حساسیت مخاطب نسبت به درک اصل موضوع افزایش یابد و سپس با ارائه بخش عقلانی و تحلیل کارشناسی، مخاطب با واقعیت اصلی آشنا شود. این راهبرد، در واقع مانند یک چاقوی دو لبه است که نیازمند دقت و مهارت در کارکرد است؛ باید هم هیجان را تحریک کرد و هم عقلانیت را به کار گرفت. در مورد جنگ ۱۲ روزه تحمیلی نیز این رویکرد دیده شد؛ گزارشهای میدانی با تشریح جزئیات شدت آسیب، تصویر صحیحی از کل ماجرا در ذهن مخاطب شکل داد. نکته مهم دیگر، ایجاد تعادل در زبان رسانهای است. در این چاقوی دو لبه، زبان باید هم ساده و قابلفهم باشد و هم دقیق؛ باید امکان همدلی مخاطب با موضوع فراهم شود و درعینحال، ابعاد منطقی و تحلیلی مسئله به زبان همهفهم روایت گردد.
نمونهای از اجرای این رویکرد، پوشش اخبار مربوط به غزه توسط شبکه الجزیره است. این رسانه علاوه بر ارائه وقایع میدانی و اخبار جدی، تحلیلهای کلان و راهکارهای مرتبط با موضوع را نیز ارائه میکرد و حتی تجربه شخصی افراد را به تصویر میکشید. چنین رویکردی به حفظ نسبت مناسب بین هیجان و عقلانیت کمک میکند، جذابیت رسانهای را افزایش میدهد و از مخاطب در برابر دام جنگ روانی محافظت میکند. در نهایت، تکنیکهای رسانهای باید با بسترسازی تصویری و صوتی قوی همراه باشند. نحوه کنار هم قراردادن آیتمها و بخشهای مختلف یک موضوع بهگونهای که تصویر بهخوبی دیده شود و صدا بهخوبی شنیده شود، اهمیت ویژهای دارد. این رویکرد باعث میشود مخاطب جذب رسانه شود و از رجوع به منابع غیررسمی و گاه مغرضانه خودداری کند.
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...