نگاهی به مجوز‌های تاسیس مدارس غیرانتفاعی از منظر دینی؛
ارتباط مستقیم پایگاه طبقاتی دانش آموز، مدرسه محل تحصیل و کسب موقیعت شغلی و اجتماعی در آینده، گزاره‌ای است که برای اهالی این حوزه روشن و غیرقابل انکار است؛ نقش مدارس غیرانتفاعی نیز در این میان نقشی پررنگ و قابل توجه است که وضعیت سلبی آن هر روز بیشتر از دیروز برای همگان روشن می‌شود. در این میان اما، مقصر کیست؟!

به گزارش «سدید»؛ پرونده جدال درباره مدارس غیرانتفاعی و دولتی، از دیرباز در میان مردم و مسئولین گشوده شده است. در یکسوی این جدال بی پایان؛ مردم همواره از هزینه های گزاف تحصیل در این "پایگاه های استراتژیک" گلایه داشته اند و در دیگر سو، مسئولین وجود این مدارس را اجتناب ناپذیر قلمداد کرده اند. اما واقع امر چیزی غیر از این است...

ای داد از این داد!

صراحت لهجه ائمه معصومین در بیان برخی از واقعیات و مسائلِ روز گاهی به حدی ست که درک آن را در فضای امروزینِ جامعه برای ما دشوار و دشوار ساخته است. امام صادق(ع) در فرازی از بیان ویژگی های حکومت صالح اینگونه می فرمایند:« ... من العلماء، من یری ان یضیع العلم عند ذوی الثروة و الشّرف، و لایری له فی المساکین وضعا"، فذلک فی الدّرک الثالث من النّار.»[1] «نظر بعضی از عالمان (و معلمان) این است که دانش را به فرزندان خانواده های ثروتمند و اشراف منش بیاموزند، نه به افراد خانواده های نیازمند، اینگونه عالمان و معلمان، در قعر سوم جهنّم جای دارند.»

بیان ائمه معصومین به روشنی فلسفه وجود برخی از مدارس امروزی و شیوه های نوین آموزشی را زیر سوال میبرد. چه اینکه در جامعه ای که داعیه اجرای فرامین پیشوایان دین را داراست، تضاد طبقاتی این چنینی به واقع عجیب و حیرت انگیز است!


بیانی که به روشنی فلسفه وجود برخی از مدارس امروزی و شیوه های نوین آموزشی را زیر سوال میبرد. چه اینکه در جامعه ای که داعیه اجرای فرامین پیشوایان دین را داراست، تضادی این چنینی به واقع عجیب و حیرت انگیز است!

اما آنچه در این راستا قابل توجه است و ذهن خواننده به سوی آن تداعی می شود، ماجرای عدالت مثال زدنی انوشیروانِ "عادل" است. در بسیاری از متون تاریخی و حتی آموزشی ما از دوران دبستان تا دبیرستان و از دیرباز تا به امروز ماجرای عدالت انوشیروان در امر حکومتداری و آموزش همواره تکرار شده است.

ماجرا از این قرار بود که در جامعه طبقاتی ایرانِ عهد ساسانی، آموزش برای عموم مردم تقریبا وجود نداشت. چه اگر مردم آن دوران تحت تعلیمات دینی و اندیشه ای قرار می گرفتند، صدارت شاهی ساسانیان و کاهنان با تزلزل مواجه می شد. در چنین فضایی که روایت گران تاریخ نیز به وجود آن صحّه نهاده اند، صحبت از حکایتی می شود که به واقع فاصله آموزه های ایران باستان با اسلام را به خوبی نشان می دهد.

«در عصر ساسانیان رژیم حکومتی ایران شدیدا تحت تاثیر قواعد و نظام طبقاتی بود. آنچنان که اشراف و موبدان در طبقه عالی جامعه قرار داشتند و سایر مردم به طرز ظالمانه‌ای از حداقل حقوق شهروندی محروم بودند. از جمله در متون باستانی ایرانی آمده است که در زمان جنگ‌های ایران و روم، در عصر زمامداری انوشیروان خزانه حکومتی برای تامین مخارج جنگ دچار کسری گردید. وزرای انوشیروان دست به تدبیر بردند تا چاره‌ای بیندیشند. اما هرچه کوشش کردند راه به جایی نبردند. در این میان کفشگری پرتلاش که از ماجرا باخبر شده بود، برای انوشیروان پیغامی فرستاد که من حاضرم اموال خود را به شما اهدا کنم تا هزینه جنگ تامین گردد. بدین شرط که به فرزند من اجازه دهید تا کسب دانش کرده و دبیر شود. انوشیروان حاضر به پذیرش این مسئله نگردید و در جواب وی این چنین گفت: «هر وقت که پسر کفش ‏دوز دبیرى و وزیرى کند پسر دبیر و وزیر کفش‏ دوزى باید کرد!»

معلّم شهید مرتضی مطهری در خدمات متقابل اسلام و ایران در این باره این گونه نوشته است: «در شاهنامه فردوسی که منابعش همه ایرانی و زرتشتی است، داستان معروفی آمده است که به طور واضح نظام طبقاتی عجیب و طبقات بسته و مقفل آن دوره را نشان می‌دهد که تحصیل دانش نیز از مختصات طبقات ممتاز بوده است.»

علاوه بر شهید مطهری، مورخین و اندیشمندان دیگری نیز در حاشیه ایران شناسی شان، در این باره مباحثی نوشته اند. از جمله این افراد می‌توان به آرتور کریستین سن اشاره کرد. مرتضی راوندی به نقل از کریستن در کتاب تاریخ تحولات اجتماعی ایران اینگونه می‌نویسد؛ «این حکایت اهتمام پادشاه را در حفظ حدود طبقات نشان می‌دهد و کفشگر در اغلب روایات عهد ساسانى نمونه طبقه دانیه است، که هر جا مثالى آورده ‏اند، از کفشگر سخن رانده ‏اند.»

در حاشیه این داستان، اما باید به نکته مهم دیگری نیز اشاره کرد و آن اینکه؛ در عهد باستان نیز تحصیلات و کسب مناصب حکومتی ارتباط مستقیمی داشته است. به این معنا که هرفردی که قادر به کسب و فراگیری علوم بوده یا باشد، در آینده در مناصبی قرار خواهد گرفت که دستیابی به آن برای همگان میسر نیست. از این رو امکان کسب علوم برای افراد طبقات متوسط یا پائین در این جوامع ممکن نبوده است. ارتباطی دوسویه که در نهایت به سود افراد طبقات ثروتمند و برتر جامعه است. ارتباطی سراسر به دور از عدالت و شایستگی که در روایتی که در ابتدای نوشتار نقل شد، کاملا نکوهیده شده است.
نمونه بارز این روایت، مدارسی هستند که شرط پذیرش دانش آموزان در آنها پرداخت شهریه های چند میلیون تومانی و برخورداری از تمکن مالی است. تاسیس این مدارس از نظر اسلام ممنوع است. حکومت اسلامی باید این مدارس را جمع کند و در برابر شکل گیری روحیات طبقاتی بایستد

در روزگار معاصر نیز همین رویه ادامه یافته است. فرزندان خانواده های متمول به لحاظ برخورداری از پایگاه های ثروت و قدرت، توان دسترسی به امکانات آموزشی برتر و بهتر را دارند و هرچند که چرخه رقابت در میان تمامی افراد جامعه با یک میزان سنجیده شود، اما به سبب آنکه حاضرین در این رقابت، از مراحل آمادگی یکسانی عبور نکرده اند و با یک شیوه و شرایط برابر آماده حضور در این رقابت نشده اند، نمی توان آن را یک ماراتن عادلانه نامید. به هرحال آنها که توان مالی بیشتری دارند بهتر از دیگران آماده شرکت در رقابت شده اند و این طبیعی ست که نتایج بهتر نیز در دست این گروه باشد.
یکی از مهم ترین نمودهای بارز اسباب این رقابت نابرابر، همین مدارس غیرانتفاعی یا خصوصی هستند.

مدارسی در قعر جهنّم!
حسّانِ معلّم از امام صادق(ع) درباره شغل معلمی سوال می کند؛

الامام الصادق(ع)- عن حسّان المعلم قال: سالت اباعبدالله(ع) عن التعلیم؟ فقال: «لا تاخذ علی التعلیم اجرا». قلت:« فالشعر و الرسائل و ما اشبه ذلک اشارط علیه؟ قال:«نعم! بعد ان یکون الصبیان عندک سواء فی التعلیم، لا تفضل بعضهم علی بعض.»[2]

امام صادق (ع) - حسان معلم می‌گوید: «از امام صادق (ع) درباره شغل معلمی پرسیدم؟ فرمود: «برای آموختن مزد مگیر!» گفتم: درباره آموختن شعر و نویسندگی (ادبیات و ...) قرار می‌گذارم و مزد میگیرم، چطور است؟ فرمود: «باشد، به شرط اینکه شاگردان در نظر تو مساوی باشند، و کسی را بر دیگری ترجیح ندهی!.»

در حاشیه این روایت باید به دو نکته اشاره کرد.

نخست؛ اینکه برقراری مدارسی که برای پرورش نخبگان و از استعداد‌های خاص برقرار شده اند، از نظر اسلام بلامانع است. چه اینکه پرورش استعداد این افراد که در شرایط نخستین چند قدم از دیگران جلو هستند، مغایرتی با پرورش استعداد دیگر افراد ندارد.


اما نکته دوم اینکه؛ نمونه بارز این روایت، مدارسی هستند که شرط پذیرش دانش آموزان در آن‌ها پرداخت شهریه‌های چند میلیون تومانی و برخورداری از تمکن مالی است. تاسیس این مدارس از نظر اسلام ممنوع است. حکومت اسلامی باید این مدارس را جمع کند و در برابر شکل گیری روحیات طبقاتی بایستد. شاهد این ادعا نیز نوع روحیه مرفه دانش آموزان این نوع مدارس است. دانش آموزانی که تمام وقت خود را در میان دیگرانی می‌گذرانند که از مسائل مبتلابه جامعه غافلند و هم طرازان خود در دیگر مدارس را هیچگاه ندیده و نشناخته اند.

همچنین با دقت در شیوه آموزشی این مدارس می‌توان به درستی دریافت که بسیاری از آموزگاران در این مدارس و مدارس عمومی عملکردی متفاوت دارند. در این باب دلایل متفاوتی وجود دارد، اما بارزترین آن‌ها برخورداری از تمکن مالی بهتر و مطمئن‌تر در مدارس این چنینی است. آموزگاری با تدریس پاره وقت در این مدارس، می‌تواند حقوقی مشابه تدریس تمام وقت در مدارس دولتی دریافت کند. پس اولا چرا باید برای تدریس به مدارس دولتی برود؟! ثانیا چرا باید تمام انرژی خود را صرف دانش آموزانی کند که مدارس متبوعه آن‌ها از عهده تامین مخارج اولیه آموزگار بر نمی‌آید؟! این چنین است که بسیاری از آموزگارانی که کیفیت کار آن‌ها از سایر همطرازان خود بالاتر است، از تدریس در مدارس عمومی رویگردان و مایل به تدریس در مدارس خصوصی باشند. این چنین است که پیامد اشاره شده در روایت منقول از حضرت صادق پیش خواهد آمد. نگاه آموزگار به دانش آموزان یکسان نیست و در نتیجه ماحصل عملکرد این دو دسته از مدارس نیز یکسان نخواهد بود. این نتیجه را آیا می‌توان غیر از بی عدالتی آموزشی -آنهم به روشن‌ترین وجه- نامید؟!

ارتباط مستقیم پایگاه طبقاتی دانش آموز، مدرسه محل تحصیل و کسب موقیعت شغلی و اجتماعی در آینده امروز گزاره‌ای است که برای اهالی این حوزه روشن و غیرقابل انکار است. نقش مدارس غیرانتفاعی نیز در این میان نقشی پررنگ و قابل توجه است که وضعیت سلبی آن هر روز بیشتر از دیروز برای همگان روشن می‌شود. در این میان اما، مقصر کیست؟!

ابو منصور محمد بن عبد الملک ثعالبى نیز در کتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم‏ که به شاهنامه ثغالبی مشهور گردیده، درباری انوشیروان می‌گوید که وی از تعلیم و تربیت فرزندان طبقات پایین جامعه جلوگیرى می‌کرد و می‌گفت: «همین که فرزندان مردم پست تعلیم و تربیت صحیحى ببینند به فکر مقامات عالیه مى ‏افتند.»

 

[1] «روضة الواعظین»/7:بحار/108، از کتاب خصال شیخ صدوق

[2] همان

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha