بررسی مشکلات سینمای ایران در گفت‌وگو با «اکبر نبوی» منتقد سینما؛
سینمای ایران در سال‌های اخیر از برخی ابعاد پیشرفت داشته اما هنوز بسیاری مشکلات باقی است و برخی از آن چیزهایی هم كه فکر می‌کردیم پیشرفت محسوب می‌‌شوند، دارند تدریجا نقایص جدیدی را در سازوکار سینما بروز می‌دهند. به سراغ اکبر نبوی، منتقد و کارشناس سینما رفتیم تا این مشکلات و علت‌هایشان را جویا شویم.
به گزارش «سدید»؛ سینمای ایران در سال‌های اخیر از برخی ابعاد پیشرفت داشته، اما هنوز بسیاری مشکلات باقی است و برخی از آن چیز‌هایی هم که فکر می‌کردیم پیشرفت محسوب می‌شوند، دارند تدریجا نقایص جدیدی را در سازوکار سینما بروز می‌دهند. به سراغ اکبر نبوی، منتقد و کارشناس سینما رفتیم تا این مشکلات و علت‌هایشان را جویا شویم.

مشکل سینمای ایران چیست؟
مشکل سینمای ایران این است که صاحب ندارد. اساسا حوزه فرهنگ و هنر صاحب ندارد. «صاحب» در این جملات یعنی دلسوز. در حوزه فرهنگ و هنر و سینما، اراده برای تحول و جلو رفتن و پویایی و تعالی نیست؛ اما نقطه مقابلش وجود دارد: اراده برای نزول و واپس‌روی و حرکت ارتجاعی سفت و سخت و پرسرعت.

دقیق‌تر بپرسم. الان سینمای ما متولی رسمی دولتی که زیاد دارد، از سازمان سینمایی و فارابی گرفته تا حوزه هنری؛ منظور از صاحب چیست؟
شما به این‌ها می‌گویید متولی سینما؟ شاید دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ می‌توانستیم بگوییم، ارشاد متولی سینماست، اما همان زمان هم چندان درست نبود؛ اما اگر بخواهم منظورم را از «صاحب» بهتر برسانم باید بگویم زمانی که ما سینما را در چارچوب هنر، صنعت و رسانه تعریف می‌کنیم، این یک نگرش به سینما به ما می‌دهد و این نگرش مجموعه‌ای از تکالیف اجتماعی و ملی را برای ما فراهم می‌کند. زمانی هم سینما را صرفا ابزاری برای سرگرمی می‌دانیم که با وجه صنعتی در ارتباط است که این هم برخاسته از نوعی بینش است و تکلیف متفاوتی پیش می‌آورد. زمانی دیگر، سینما را فقط هنر قلمداد می‌کنیم و اصلا برایمان مهم نیست که در ارتباط با مخاطب قرار است چه اتفاقی برای آن بیفتد و این هم الزامات دیگری پیش می‌آورد. در حالت دیگر هم سینما را فقط رسانه می‌خوانیم که البته نگاه عمومی غالب صاحب‌منصبان کشور هم این است و سینما را نوعی منبر می‌دانند؛ این هم نگرش دیگری است که تکالیف و وظایف دیگری به همراه دارد. اگر می‌گویم سینمای ما صاحب ندارد، افق را بالاتر از این سه ضلع مثلث می‌بینم. نه اینکه این سه ضلع نیست. این سه ضلع حتما از خصلت‌های اصلی سینماست. اما من سینما را به اعتبار رسانه بودنش همسایه دیوار به دیوار امنیت ملی و از نهاد‌های اجتماعی بسیار مهم می‌دانم، یعنی حتی سینما به دلیل کارکرد‌های اجتماعی‌اش شاید در بعضی از مواقع از نهاد‌های آموزشی و خانوادگی دارد موثرتر عمل می‌کند. اذعان به این تاثیرگذاری به معنی خوب یا بد بودن و جهت تاثیر آن نیست بلکه به معنی «قدرت تاثیرگذاری» آن است. اگر چنین نگاهی به سینما داشتیم، آن موقع این اتفاقاتی که دارد در سینمای کشور می‌افتد، کاملا شوخی تلقی خواهد شد. این خیلی پیش‌پاافتاده است! اینکه مثلا فرض کنید دولت در سال ۷۰ میلیارد تومان به تولید فیلم اختصاص می‌دهد، واقعا مسخره است! یا جا‌های دیگری که دارند فیلم تولید می‌کنند به نظرشان می‌آید که دارند شق‌القمر می‌کنند؛ این‌ها مسخره است!

چرا؟
اگر با شاخص‌هایی که عرض شد به سینما نگاه کنیم، خواهیم فهمید که چقدر کار‌های نکرده و برزمین‌مانده داریم. یادم می‌آید سال ۱۳۷۰ داشتیم با مرحوم آیت‌الله آذری‌قمی در روزنامه رسالت گپ می‌زدیم، ایشان از من درباره وضع سینما و تحلیلم سوال کرد، من هم مفصل تشریح کردم. بعد گفتم با این رویکرد، حوزه علمیه قم باید بزرگ‌ترین استودیوی تولید فیلم را در کشور داشته باشد. سینما جزو حوزه فرهنگ است. اگر اینطور باشد و تعریف و بینش‌مان این باشد، آن‌وقت تکالیف ما چطور تعریف خواهد شد؟ الان سینما دارد به‌عنوان امری پیش پاافتاده تلقی می‌شود.

منظورتان از اینکه سینما مسخره و پیش‌پاافتاده تلقی شده، مثلا حجم پولی است که در آن سرمایه‌گذاری می‌شود یا شیوه و محل سرمایه‌گذاری و خرج آن هم هست؟
هر دو؛ هم کمیت عددی و هم خروجی آن نشان دهنده رویکرد حداقلی و تمسخرآمیز ما به سینماست. ما یک جمعیت ۸۴ میلیونی داریم با چند سالن سینما در کشور؟ بگیریم ۴۰۰ تا. این تعداد دارد تعریف ما از سینما را مشخص می‌کند.  

پراکندگی آن هم همینطور...
چند شهرستان داریم که اصلا سینما ندارد؟ نمی‌خواهم وارد جزئیات بشوم. دارم بحث را در افق استراتژیک می‌بینم. اگر جایگاه سینما را درست درک کرده و دیده بودیم، چنین وضع فقیرانه و تحقیرآمیزی نسبت به عرصه‌های نمایش فیلم نداشتیم. این نشان می‌دهد همه داریم با سینما شوخی می‌کنیم! حتی مطالبات‌مان از سینما همراه با شوخی و تعارف است. کسانی که از سینما مطالبات عجیب و غریب ارزشی و حزب‌اللهی دارند هم با سینما شوخی می‌کنند. چرا باید اینطور باشد؟ اگر مثل رهبری باور داشته باشیم که «کلید پیشرفت کشور در دست سینما» است، واقعا وضع سینمای ما باید این باشد؟ این حرف باید در سیاست‌گذاری‌ها و راهبرد‌های نظری و عملی ترجمه شود. خب از سال ۸۵ که این جمله گفته شده شما چیزی دیده‌اید؟ البته که این نگاه و حساسیت ایشان نسبت به سینما و فرهنگ و هنر هم محدود به این سال نیست و از همان اول هم این خط در کلام‌شان دیده می‌شود؛ مثلا مصاحبه مفصلی هم سال ۶۳ یا ۶۴ با جمهوری اسلامی دارند که باید ببینید. اگر می‌گویم سینما و فرهنگ، صاحب ندارد، سریع نگویید پس ارشاد چیست؟ ارشاد هیچ‌کاره است! از یک زاویه هم همه‌کاره است، منتها فقط ارشاد باید نقش‌آفرین باشد؟ من بار‌ها به آقای حیدریان گفتم بیا سازمان سینمایی راه بینداز! گفت: داریم که! گفتم شما اسم دارید، نه سازمان سینمایی!

واقعا کار ساده‌ای هم نیست. منابع مالی دولت به شدت محدود است و یک مدیر در مقام عملیاتی کردن سیاست‌ها، عملا باید اولویت تعیین کند و مثلا بین توسعه سالن‌های سینمایی در کشور یا سرمایه‌گذاری در فیلم یا آموزش نیرو یکی را انتخاب کند و منابع را به سمت آن سوق دهد که در دوره آقای ایوبی هم مثلا توسعه سالن‌های سینمایی در اولویت قرار گرفت. از طرفی برخی معتقدند تربیت سینماگر، مقدم بر فرستادن پرده و پروژکتور دیجیتال به شهرستان‌هاست و حتی در مقام مخالفت می‌گویند که چنین سیاستی با فرهنگ بومی مناطق همان کاری را خواهد کرد که شعب دانشگاه آزاد کرد و بافت فرهنگی و اجتماعی آن‌ها را به هم ریخت. اگر شما به عنوان مدیر بر اساس منابع محدود قرار بود بین پرورش سینماگر یا توسعه سالن‌ها، یکی را در اولویت بگذارید کدام بود؟
من این دو را جدا از هم نمی‌دانم و آن‌ها را کاملا مرتبط و درهم‌تنیده می‌دانم. سالن خوب سر جای خودش است و متن و کارگردان خوب هم سر جای خودش.

بالاخره باید اولویت‌بندی کرد...
من ترجیح می‌دهم به همان افق برگردم. ما چه تعریفی از سینما داریم؟ الان سینما به شکل عملی اگر شعار را کنار بگذاریم، دارد مثل مهدکودک اداره می‌شود! حتی مهدکودک خیلی مهم است و اصلا قابل مقایسه نیست. باید یک مثال بهتر پیدا کنم... شاید با چیزی قابل مقایسه نباشد. واقعا داریم سینما را بسیار نازل می‌بینیم. من سال ۸۳ برنامه‌ای در شبکه دو به نام سایه‌روشن داشتم که در آن با مرحوم دکتر حسن حبیبی گفتگو کردم و پخش شد. به ایشان گفتم یکی از مشکلات ما در حوزه فرهنگ و هنر این است که فرهنگ در نگاه قانون‌گذار، سازمان برنامه و بودجه و کلا در نگاه دولت‌ها (از هر جریان) این است که فرهنگ و هنر در «بخش خدمات» تعریف شده است، نه در «بخش تولید». این هم یکی از همان نگاه‌های غلط ما به حوزه فرهنگ و هنر است و چند اشکال دارد: اول اینکه دولت‌ها هر وقت به مشکل بودجه می‌خورند از بخش خدمات کم می‌کنند. دوم اینکه اصلا بخش خدمات بخشی است که سرمایه عمومی دارد در آن حرام می‌شود. بخش خدمات یعنی بخشی که پول دارد در بخش غیرمولد صرف می‌شود. هنوز هم همین است. فرهنگ و هنر هر سال در بخش خدمات بودجه‌ریزی می‌شود، نه تولید. حالا واقعا فرهنگ و هنر بخش تولید است یا خدمات؟ ببینید چقدر نگاه تغییر می‌کند. تولیدی باشد یک نگاه و تبعات متوجه فرهنگ و هنر می‌شود و خدمات، نگاه و تبعات و سیاست‌گذاری‌ها و بودجه‌های متفاوت.

نگاه تولیدی به سینما، فیلم‌ها را بیشتر به سمت فیلم‌های بازاری سوق نمی‌دهد و فروش را تبدیل به مساله اصلی تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار و کارگردان و نویسنده نمی‌کند؟
اساسا در فرهنگ و هنر از نظر من کمیت عددی در ارتباط با مخاطب هیچ ارزشی ندارد. اگر اثر سینمای خوبی تولید شود که فیلمنامه خوب، کارگردانی خوب، عناصر زیباشناختی خوب و... داشته باشد، اما با اقبال تماشاگر روبه‌رو نشود، باز هم یک سرمایه ملی است. اصلا قرار نیست ما چرتکه بیندازیم؛ این فیلم هم ارزش افزوده برای کشور تولید می‌کند.

اگر منظورتان ارزش افزوده فرهنگی است؛ اگر کسی فیلم را نبیند چه ارزش افزوده فرهنگی در جامعه تولید خواهد شد؟
هم ارزش افزوده فرهنگ منظور است و هم در درازمدت، اقتصادی. آیا شاهنامه فردوسی برای ما فقط ارزش افزوده فرهنگی دارد؟ البته که ارزش افزوده فرهنگی گران‌سنگی دارد، اما نام شاهنامه و فردوسی یک ارزش افزوده اقتصادی جدی برای کشور ما دارد. طرف از اروپا بلند می‌شود به ایران می‌آید و انگیزه اولش فقط دیدن آرامگاه فردوسی است، پس این توریست دارد ارز خارجی وارد کشور می‌کند؛ البته ممکن است در کنارش اصفهان و شیراز هم برود و بیشتر ارز بیاورد، یعنی فردوسی چنین ارزش افزوده اقتصادی هم تولید کرده است. پس اگر فرهنگ و هنر را واجد آن مرتبه بدانید برای شما نه‌تن‌ها ارزش فرهنگی بلکه اقتصادی هم تولید خواهد کرد؛ اما الان نگاه ما چیست؟ به فرهنگ و هنر مثل بچه سرراهی نگاه می‌کنیم! صاحب ندارد. در عین حال در شرایط خاص همه هم صاحبش می‌شوند! این بچه تا زمانی که در کوچه بازی می‌کند هیچ کسی کاری با او ندارد، اما خدای نکرده اگر باعث اتفاقی شود، یکهو هزارتا صاحب پیدا می‌کند. در ایران هم هیچ‌کس به فکر سینما نیست و کاری با آن ندارد، اما کافی است یک فیلم بد تولید شود؛ سروصدای همه بلند می‌شود. در شرایط عادی چرا به آن توجه ندارید و از سینما احوال نمی‌پرسید؟ البته حالش را نمی‌پرسند، چون آن‌وقت باید از خودشان هم مطالبه کنند. نقش حوزه علمیه قم در سینما کم است؛ حوزه برای سینما چه کار کرده است؟ معلم فقط زمانی حق دارد از دانش‌آموزش تکلیف بخواهد که اول چیزی به او آموزش داده باشد.

اگر مثل رهبری باور داشته باشیم که «کلید پیشرفت کشور در دست سینما» است، واقعا وضع سینمای ما باید این باشد؟ این حرف باید در سیاست‌گذاری‌ها و راهبرد‌های نظری و عملی ترجمه شود. خب از سال ۸۵ که این جمله گفته شده است، شما چیزی دیده‌اید؟ البته که این نگاه و حساسیت ایشان نسبت به سینما و فرهنگ و هنر هم محدود به این سال نیست و از همان اول هم این خط در کلام‌شان دیده می‌شود

منظورتان کدام مطالبه حوزه علمیه از سینماست؟ مگر تا به حال مطالبه‌ای داشته است؟
مدام فیلم‌های ارزشی و دینی را مطالبه می‌کند؛ خب خود شما چه کار کرده‌ای برای سینما؟ البته این حرف را هم رهبری به طور کلان سال ۸۵ اشاره کردند. اگر سینما را در آن نگاه استراتژیک و جدی ببینیم، آن‌وقت باید بپرسیم جایگاه آستان قدس رضوی با آن سرمایه در سینما کجاست؟ چرا سوال نمی‌کنیم؟ اگر سینما را تولیدکننده ارزش افزوده فرهنگی، همسایه دیواربه‌دیوار امنیت و منافع ملی و یک نهاد اجتماعی تاثیرگذار بدانیم، آن‌وقت باید از خودمان بپرسیم جایگاه اوقاف با این حجم عظیم سرمایه در سینما کجاست؟ درست است که کسانی که چیزی وقف می‌کنند حوزه مصرف آن را هم مشخص می‌کنند، اما مگر موضوعات وقفی، موضوعات محدودی است؟ اساسا چرا برای مدیران مهم نبوده است که فرهنگ سازی کنند تا واقفان بدانند در این موضوعات هم می‌شود وقف کرد؟ به علاوه شخصا معتقدم حتی در وقف‌نامه‌های قدیمی هم مواردی هست که بشود در حوزه فرهنگ و هنر از آن استفاده کرد. من این مورد را همان اول خدمت آقای خاموشی هم گفتم. گفتند نداریم. گفتم چرا هست، فقط باید استخراج شود. حتما شما وقف‌نامه‌یی دارید که موقوفه را به ترویج معارف اهل‌بیت اختصاص داده است. ایشان تایید کردند و گفتم می‌شود این را به سینما تسری داد؛ البته نه صرفا فیلم خوب درباره اهل بیت؟ ع؟ بلکه درباره «معارف» ایشان. فیلم خوب با کارگردان و فیلمنامه خوب در مذمت دروغ بسازید.

فیلمنامه‌نویس و کارگردان خوبی که علاقه‌مند به ساخت فیلم در این حوزه باشد داریم؟ شاید یک دلیل این نهاد‌ها همین باشد که باور ندارند چنین افرادی هستند که این فیلم را بسازند و بعد از سرمایه‌گذاری، حواشی برایشان ایجاد شود؛ چنانکه نمونه‌هایی هم قبلا بوده است.
بله، داریم. به نظر من فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» میرکریمی یکی از دینی‌ترین فیلم‌های سینمای بعد از انقلاب است. فیلم «رنگ خدا»‌ی مجید مجیدی هم همینطور. خب اگر سازمان اوقاف فیلمی مانند «رنگ خدا» تولید کند، خلاف ماموریت‌هایش است؟ همه حرف من این است که سینما را چطور تعریف می‌کنیم. اگر فرهنگ و هنر را که سینما هم جزئی از آن است، در این افق ببینیم، آن‌موقع تکالیف‌مان نسبت به سینما روشن‌تر می‌شود؛ اما سینما در حد بچه‌سرراهی همین می‌شود!

این افقی را که تعریف کردید صرفا در حوزه مشارکت در تولید فیلم می‌بینید یا مثلا در حوزه‌های دیگری مثل آموزش نیرو و سایر حوزه‌ها هم هست؛ مثلا مدرسه سینمایی قم که چندسالی است راه افتاده گویا ماموریتی مشابه همین را برای طلبه‌های علاقه‌مند دنبال می‌کند. این هم می‌شود محسوب کرد؟
این هم خیلی نازل است در نگاه حوزه علمیه به سینما! وقتی می‌گویم مثلا حوزه برای سینما چه‌کار کرده، مثلا وظیفه‌اش در قبال افق‌های فقهی در فیلم و سینما را انجام داده است؟ آن پیشنهاد من به آقای آذری‌قمی برای حوزه علمیه هم در لایه عملیاتی محسوب می‌شود که باز هم از ابتدائیات است. پیش‌نیاز اینکه حوزه در تولید وارد شود این است که اساسا نگاه فقهی‌اش را به سینما تبیین کند.
 
خود این اتفاق هم معطل آن است که روحانیون اساسا فیلم ببینند و این موضوع در حوزه دغدغه‌هایشان باشد، به طوری که نسبت به آن شناخت پیدا کنند.
نکته مهم این است که سینما را بشناسند. فهم سینما و جایگاه و اهمیت و کارکرد‌ها و نقشش در حیات اجتماع و تاثیرش در آینده کشور، چیز‌هایی است که اول باید حوزه نسبت به آن دید پیدا کند.

عملا چطور باید این اتفاق بیفتد؟ یعنی به صورت عملیاتی چه پیشنهادی می‌شود به حوزه برای آشنایی و فهم سینما داد؟
حوزه باید زمانه‌اش را بشناسد و همانطور که امیرالمومنین (ع) فرمودند، حوزه هم فرزند زمانه‌اش باشد. بخش پایانی کتاب «تکامل اجتماعی انسان» شهید مطهری درباره خدمات مرحوم آیت‌الله بروجردی است. اسم آقای بروجردی را شنیده‌اید شما؟

بلی طبعا.
آقای مطهری بحثی را درباره خدمات آقای بروجردی مطرح می‌کند که یکی از آن‌ها تغییر اتفاقی است که از دید ایشان ناپسند بوده و در حوزه اتفاق می‌افتاده است. ایشان می‌گوید در حوزه، طلاب، قرن‌ها مساله سازی می‌کردند و مشغول آن می‌شدند و چقدر زمان و انرژی که بیهوده از حوزه تلف می‌شد. مثال هم برای آن می‌زنند. خب حوزه درگیر مساله سازی‌های نامرتبط با زمانه‌اش است، درحالی که امور خیلی جدی روز را مطلع نیستند. چقدر حتی مراجع عالی‌قدر و محترم ما درگیر مسائلی هستند که هر روز مردم با آن سروکار دارند؟

یک نمونه هم بگویید؟
حالا اینکه کدام مرجع به چه چیزی فکر می‌کند، مساله من نیست، اما من به خروجی‌هایشان نگاه می‌کنم؛ مثلا وقتی شطرنج یا موسیقی، یکی از خروجی‌های اندیشه فقهی امام خمینی؟ ره؟ می‌شوند و بعد این‌ها را کنار خروجی سایر مراجع می‌گذارید، متوجه می‌شوید که نگاه‌ها چقدر متفاوت است. این‌ها ملاک ماست وگرنه ما که به خلوت و مساله سازی‌ها کاری نداریم. تا زمانی که سینما را اینقدر بی‌اهمیت و حاشیه‌ای می‌بینیم، مشکلی حل نخواهد شد.
الان سینما برای شهرداری‌ها چقدر مهم است؟ سینما فقط در دوره قالیباف بود که مساله شهرداری شد و مقداری به توسعه سالن‌های سینما و مشارکت در تولید فیلم توجه شد، اما اگر سینما توسط شهرداری‌ها فهم شود، حتما جزو وظایف ذاتی شهردار قرار خواهد گرفت؛ البته قالیباف وظیفه‌اش را انجام داده و دستش هم درد نکند که وظیفه‌اش را درست تشخیص داده، اما آیا بعد و قبل از او هم وظیفه‌شان را انجام دادند؟ مگر یادمان رفته است که نزدیک ۱۰ سال یک چاله‌ای در عباس‌آباد بود به اسم سینماآزادی که بالاخره قالیباف همت کرد و درستش کرد؛ اما ما هر اتفاقی می‌افتد می‌رویم از ارشاد سوال می‌کنیم و می‌گوییم اصلا ارشاد هیچ کاری نکرده! خودت چه کار کردی؟ چرا هیچ‌کسی از حوزه هنری سازمان تبلیغات سوال نمی‌کند چه کار کرده است؟ تا هر اتفاقی در سینما می‌افتد همه سر ارشاد داد و بیداد می‌کنند! بله، ارشاد هم سهم دارد، اما باید به اندازه سهمش شلاق بخورد!

شاید به خاطر این باشد که قانونا سهم ارشاد از همه بیشتر است.
سهم قانونی ارشاد مگر چقدر است؟ پروانه ساخت و پروانه نمایش!

البته که سهم ارشاد بیشتر است، ولی همین هم کم نیست.
آهان، مهم است؟ من می‌گویم با سرمایه خودم فیلمی تولید می‌کنم که به لحاظ فرهنگی، بی‌ارزش است. شورای پروانه ساخت از روی غفلت یا به هر علتی مجوز ساخت می‌دهد و شورای پروانه نمایش هم اجازه اکران، که کار بدی هم هست. می‌گویم باشد! من آنقدر فهم داشتم؛ آقای حوزه هنری! شما هم با فهم والای خودت، فیلم تولید کن! آقای کانون پرورش فکری! شما هم فیلم تولید کن! آقای صداوسیما که یک‌زمانی فیلم تولید می‌کردی و از زمان آقای ضرغامی دیگر تعطیلش کردی، تو هم بودجه بیاور و فیلم تولید کن!

یعنی این‌ها در تولید مشارکت کنند؟
تولید، حداقلش است. حرف اصلی بنده این است که اهمیت سینما را بفهمند و اگر درست سینما را تعریف کنند، بخشی از بروندادش هم این می‌شود که فیلم‌های خوبی تولید کنند.

کارنامه حوزه هنری را قبل از تغییرات اخیر که قابل ارزیابی فعلا نیست چطور می‌بینید؟
افتضاح! ولی کسانی که بنیانیان و مومنی را به حوزه آوردند، آن‌ها باید جواب دهند که دو دهه اخیر چه اتفاقی برای حوزه رقم خورده است؛ البته هر دو بزرگوار قابل احترامند و دوستان بنده هستند. حالا این برادر جدیدی هم که آمده، معلوم نیست و بعدا مشخص می‌شود. به هرحال حوزه یک سازمان سینمایی برای خودش دارد و مجموعه بزرگ سینما زیر دستش است. حالا شاید آقایان بنیانیان و مومنی بگویند به ما فقط آنقدر بودجه می‌دادند که بتوانیم امور جاری را بگذرانیم، ولی نگاه من این است مدیری که بنشیند تا پول برایش بیاید، مدیر نیست. مدیر باید تولید پول را بلد باشد؛ البته نه اینکه مثل زمان آقای زم برود سیگار وارد کند یا پالایشگاه بزند که کار بسیار غلطی بود که مرحوم هاشمی، همه را مجبور به این نوع توسعه و تجارت کرد. بحث نقد ایشان نیست، ولی زیر آن چتر و سیاست‌گذاری بود.

پس این مدیر چطور تولید پول کند؟
باید بودجه را از جا‌های دیگر جذب کند. این همه مراکز و نهاد‌ها که وجود دارند، مدیر باید بتواند آن‌ها را ترغیب و قانع کند که روی فعالیت‌های مرکزش مشارکت و کمک کنند. یک مثال بزنم؛ بنده در دوره‌ای با اصرار و محبت آقای شرف‌الدین، کار معاونت پژوهشی انجمن سینمای دفاع مقدس را به عهده گرفتم. آن زمان سال ۸۴ کل بودجه سالانه انجمن ۲۵۰ میلیون تومان بود. رفتم خدمت آقای خاموشی و گفتم می‌خواهم پول پژوهش‌های سینمایی انجمن را شما بدهید. او هم گفت: امسال که چیزی نمانده و بودجه‌ریزی سالانه انجام می‌شود. گفتم شما امسال چراغ اول را روشن کن و از سال بعد، معاونت پژوهشی انجمن را در جدول بودجه‌ات پیش‌بینی کن! ایشان هم ۲۰ میلیون تومان را همان موقع به حساب انجمن واریز کردند. منظور من از مدیریت، این نوع خلق پول است.
یادم است سال ۷۳ آقای علی‌عسگری معاون سیاحتی وزارت ارشاد بودند. از من خواستند و شدم مشاور فرهنگی ایشان. آقای میرسلیم تازه وزیر شده بود و آقای لاریجانی هم تازه رفته بودند صداوسیما. یک روز به آقای علی‌عسگری گفتم فرق مدیریت آقای میرسلیم و آقای لاریجانی چیست؟ آقای عسگری گفت: یکی از تفاوت‌های عمده‌شان این است که آقای لاریجانی اگر می‌دید جایی پول هست، شیرجه می‌زد و آن را به ارشاد می‌آورد، اما آقای میرسلیم، نشسته است می‌گوید پول بدهند کار می‌کنیم، ندهند نمی‌کنیم. این مدیریت در حوزه فرهنگ و هیچ حوزه‌ای جواب نمی‌دهد. پالایشگاه زدن درست نیست، اما پول در کشور زیاد است و مدیر باید آن را جذب کند.
الان هم به آقای دادمان هم می‌گویم برو با آستان قدس و سازمان اوقاف وارد مذاکره شو! هیچ اشکالی ندارد، ولی نباید بنشینی تا بودجه بیاید. مدیر حوزه هنری اگر حوزه را مرکز فرهنگ و هنر کشور بداند، یک نوع برخورد می‌کند، اما اگر «حالا یک حوزه هنری هم هست» بداند، نوع دیگری برخورد می‌کند. همه‌مان اگر بدانیم احساس کنیم و نگاه‌مان این باشد که جایی که نشسته‌ایم مرکز هستی است و همه امور عالم به این جایی که ما نشسته‌ایم، متصل است، کارمان را طور دیگری انجام خواهیم داد. سال ۸۵ به آقای خاموشی گفتم اگر حوزه اراده کند می‌تواند مهم‌ترین نهاد سیاست‌گذار در حوزه سینما باشد و روی کاغذ هم پیشنهاداتم را ارائه دادم. فقط هم در حوزه تولید فیلم نبود. یک منظومه‌ای بود که اگر محقق می‌شد، حوزه می‌توانست بیش از ۵۰ درصد حیات سینمایی کشور را به دست گیرد.

یکی از حلقه‌های آن منظومه را بگویید.
یکی‌شان این بود که حوزه، مدرسه تجربی فیلمسازی راه بیندازد.

سازمان تبلیغات که دانشگاه سوره را دارد؟
سوره مگر فیلمساز تربیت می‌کند؟!

حالا کیفیتش مساله نیست. موضوع این است که چرا یک نهاد باید ذیل خودش، چند حرکت موازی با یک هدف راه بیندازد؟ خب اگر می‌توانست همان را درست جلو می‌برد.
من به دانشکده‌های سینمایی امیدی ندارم و البته این طرحم را هم نمی‌خواهم لو برود، چون هنوز امیدوارم سرمایه‌گذار پیدا کنم و خودم راهش بیندازم.
اگر در انتخاب مدیران فرهنگی و هنری، داشتن صلاحیت و اهلیت را در کنار هم مورد توجه و تاکید قرار دهیم، بخشی از مشکلات ما حل می‌شود. مدیر باید کارش را بلد باشد وگرنه مدام زیر دست خودش، مراکز متعدد با هدف مشترک راه می‌اندازد. آدم خوب بودن برای پذیرش مسوولیت کافی نیست. از آقای جوادی آملی خوب‌تر داریم؟ ولی شما ایشان را بگذارید مدیر سایت هسته‌ای نطنز! خب اصلا چه ربطی دارد؟! یکی از معاونان سینمایی حوزه (در سال‌های دور) برای من تعریف می‌کرد که با رییس وقت حوزه رفتیم یک سالن سینمایی را افتتاح کنیم، رییس حوزه گفت: «فلانی ما این سالن را افتتاح می‌کنیم، ولی اگر در این سینما فیلم بدی نمایش داده شود، آخرت ما چه خواهد شد؟» خب شما اگر چنین نگاهی داشتی چرا چنین مسوولیتی پذیرفتی؟! آدم بی‌ربط انتخاب می‌کنیم و بعد می‌آید می‌گوید سوره نتوانسته کارش را بکند تو بیا یک مرکز جدید راه بینداز! مدیران به گستره امپراطوری‌شان خیلی اهمیت می‌دهند و هر قدر بزرگ‌تر باشد، احساس قدرت بیشتری می‌کنند. دیگری هم اینکه کارشان را بلد نیستند. یکی درست نمی‌شود، یکی دیگر راه می‌اندازد. چرا پیامبر؟ ص؟ به برخی صحابه، چون ابوذر که آن همه در منقبت‌شان حرف‌های بی‌نظیر دارند، مسوولیت نمی‌دهند؟ هر کسی مناسب هر مسوولیتی نیست. برگردم به بحث اولم؛ چون فرهنگ و هنر در نظرمان شوخی است، مسوولیتش را به هر کسی می‌دهیم.

   به آقای دادمان هم می‌گویم برو با آستان قدس و سازمان اوقاف وارد مذاکره شو! هیچ اشکالی ندارد، ولی نباید بنشینی تا بودجه بیاید. مدیر حوزه هنری اگر حوزه را مرکز فرهنگ و هنر کشور بداند، یک نوع برخورد می‌کند، اما اگر «حالا یک حوزه هنری هم هست» بداند، نوع دیگری برخورد می‌کند. همه‌مان اگر بدانیم، احساس کنیم و نگاه‌مان این باشد که جایی که نشسته‌ایم مرکز هستی است و همه امور عالم به این جایی که ما نشسته‌ایم، متصل است، کارمان را طور دیگری انجام خواهیم داد

سال ۷۳ آقای علی عسگری، معاون سیاحتی وزارت ارشاد بودند. از من خواستند و شدم مشاور فرهنگی ایشان. آقای میرسلیم تازه وزیر شده بود و آقای لاریجانی هم تازه رفته بودند صداوسیما. یک روز به آقای علی عسگری گفتم فرق مدیریت آقای میرسلیم و آقای لاریجانی چیست؟ آقای عسگری گفت: یکی از تفاوت‌های عمده‌شان این است که آقای لاریجانی اگر می‌دید جایی پول هست، شیرجه می‌زد و آن را به ارشاد می‌آورد، اما آقای میرسلیم، نشسته است و می‌گوید پول بدهند کار می‌کنیم، ندهند نمی‌کنیم. این مدیریت در حوزه فرهنگ و هیچ حوزه‌ای جواب نمی‌دهد.

/انتهای پیام/
منبع: صبح نو
ارسال نظر
captcha