گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ نفیسه رحمانی: در دوران معاصر و خصوصا بعد از بالا گرفتن روند توسعه و پیشرفت، با چند برابر شدن سرعت گسترش شهرها، رشد جمعیت شهرنشین و افزایش تضاد و نابرابریهای اجتماعی موجب انحرافات و کجرویهای اجتماعی از جمله حاشیه نشینی شده است. این بدان معنا نیست که حاشیه نشینی در اصل مستقل خود به عنوان یک رفتار ناهنجار اجتماعی به حساب آمده باشد. بلکه وجود چنین مسئلهای در اجتماعات شهری، نه تنها نتیجه کجرویها و ناکارآمدی ها، که زمینه به وجود آمدن مسائل مختلف اجتماعی است. با این وجود، در همه ادوار تاریخی میزان و نوع رفتارهای منحرفانه گروههای اجتماعی ثابت و به یک اندازه نبوده است. تنوع این میزان در مناطق مختلف، بسته به ترکیب جمعیتی، زمینههای رانده شدن افراد به حاشیه و... متفاوت است. همچنین، مناطق و محلات شهری از نظر پراکنش جغرافیایی آسیبهای اجتماعی، چهرههای یکدست و هماهنگ از خود نشان نمیدهند. در این نوشتار به زمینههای اقتصادی گسترش حاشیه نشینی در ایران و جایگاه این مفهوم در مکاتب مختلف اقتصادی نگاه کرده ایم.
اقتصاد و حاشیه نشینیاز دیرباز و در همه تمدنهای مختلف، شهرنشینی یکی از مشخصترین نمود تکامل جوامع انسانی به حساب آمده است. شهرنشینی ممیزهای خاص در میان اعضای جوامع بوده که البته امتیازاتی نیز به همراه خود داشته است. کسانی که در شهرها ساکن بودند، نه تنها در معرض نخستین امواج نوآوری و فناوریهای نو که برخوردار از تسهیلاتی بوده و هستند که در غالب موارد، تنها در شهرها یافته میشود.
با شروع انقلاب صنعتی و به دنبال آن گسترش شتابان شهرها، جوامع انسانی ساکن در آنها با مشکلات فراوانی نیز مواجه شدند. شهرنشینی روی ناخوش خود را به ساکنان نشان داد و در گذر زمان، این روی سکه پررنگتر از روی خوش در اذهان عمومی تصویر شد. دراین میان، شهرگرایی، موجب تغییر مکان کار جمعیت از نواحی روستایی به نواحی شهری شده و در واقع هجوم روستاییان به شهرها را در پی داشت. همه فرصتها در شهرها متمرکز شده بود، مردم برای دست یافتن به تصویر ایده آل زندگی شهری، مجبور به کار و فعالیت دوچندان شدند. آنها ناگزیر به سمت شهرها هجوم آورده و حاصل این هجوم، چیزی جز عدم تعادل و تشدید نابرابریها بین شهر و روستا نبوده است. به عبارتی میتوان گفت حاشیه نشینی مولود ناخواسته همین نابرابری هاست. تمایل همگانی به کسب موقعیتها و فرصتهای برابر بهره مندی از یکسو و محدودیت امکانات از سوی دیگر، موجب این شد که حاشیه نشینی به موقعیتی از نابرابری اطلاق شود. موقعیت نابرابری که در آن طبقات مسلط اقتصادی- سیاسی به طور منظم و مداوم گروهها و طبقات تحت نفوذ خود را از برخورداری منابع و منافع و امتیازات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی محروم داشته و ساکنان این طبقات نیز به صورت مداوم برای رسیدن به فرصت ها، دست و پا میزنند. بر این اساس، شاید بتوان حاشیه نشینی را آیینه تمام نمای مسائل شهری، اقتصادی و اجتماعی دوران جدید به حساب آورد. تصویری که با رویکردی استثمارگونه در روند توسعه شهرها جای خود را باز کرده و با ظاهر تشویق همگان به تلاش برای به دست آوردن زندگی ایده آل شهری، بر گرده اقشار مردم سوار شده است.
در این میان نقش انگیزههای اقتصادی در توسعه و گسترش حاشیه نشینی، یکی از مهمترین زمینههایی است که در بسیاری از تحقیقات و تحلیلهای علمی، مورد توجه واقع نشده است. چه از اینرو که حاشیه نشینی همواره به عنوان یک مفهوم شهری با ابعاد اجتماعی شناخته و نقش انگیزههای اقتصادی در تقویت و رشد آن، به محرومیتها محدود شده است.
شهرنشینی روی ناخوش خود را به ساکنان نشان داد و در گذر زمان، این روی سکه پررنگتر از روی خوش در اذهان عمومی تصویر شد. دراین میان، شهرگرایی، موجب تغییر مکان کار جمعیت از نواحی روستایی به نواحی شهری شده و در واقع هجوم روستاییان به شهرها را در پی داشت. همه فرصتها در شهرها متمرکز شده بود، مردم برای دست یافتن به تصویر ایده آل زندگی شهری، مجبور به کار و فعالیت دوچندان شدند
کمال اطهاری و اعظم خاتم در مقالهای با عنوان «مدیریت یکپارچه و حل مسئله اسکان غیر رسمی» به ابعاد مدیریتی مسئله حاشیه نشینی پرداخته و در این باره مینویسند؛ «افزایش لجام گسیخته جمعیت شهرنشین و وجود حاشیه نشینی باعث افزایش گرایش به مادی گرایی، کجروی، بی عاطفه گی و بروز بزهکاری میگردد و از آنجا که در شهرها افراد شناختی از یکدیگر نداشته و در نتیجه کنترل و نظارت اجتماعی بر عملکرد آنان از میان رفته است موجب شکل گیری نابهنجاری اجتماعی میگردد، به گونهای که طبق آمارهای انتشار یافته از سوی برخی موسسات جرم شناسی جهانی شاهد افزایش ۵/۳ درصدی خشونت در شهرها بوده ایم. میزان جرایم شهری با توسعه شهرها و افزایش جمعیت ارتباط مستقیم دارد. [۱]»
نکته مهمی که در این گزاره به آن اشاره شده، گرایش به مادی گرائی است. یک عامل مهم اقتصادی که چه در شهرها و چه در مناطق حاشیه، منجر به بروز رفتارها و سبکی نوین از کنش اجتماعی شده که در نهایت منتهی به مسائل و آسیبهای اجتماعی فراوانی میشود. در جریان تقویت این گرایش، برخی از اقشار توانمند اقتصادی، نمودهای برخورداری و توان مالی شان را به عرصه عمومی اجتماع آورده، در اقشار متوسط یا ضعیف انگیزههای روانی رقابتی ایجاد میکنند. آرزوی داشتن ماشینهای میلیاردی، خانههایی در مناطق شهری خاص، بهره مندی از تولیدات برندهای خارجی، سفرهای مکرر تفریحی به کشورهای مختلف و ... تنها نمونههای پیش افتادهای از این انگیزه رقابت گونه است. رقابتی که از پس اندیشههای ذهنی فرد، بیرون آمده و او را به ورطه بروز رفتارهای اجتماعی میکشاند که نه برای خودش، که برای همه اعضای جامعه یک خطر مهم به حساب میآید. در این ماجرا؛ افراد بدون توجه به پایگاه اقتصادی و اجتماعی که از آن برخاسته اند، طالب امکاناتی دور از دسترس برای رسیدن به آرزوهایشان میشوند. غیرواقعی بودن این استراتژی، بسیاری از آنان را بطور ناخودآگاه به زمین بزهکاری اجتماعی کشانده و در نهایت نتیجهای جز دزدی، قتل یا تجاوز به همراه ندارد. این تنها یک نتیجه از رویکرد اقتصادی مرکز محوری است که حاشیه را به عنوان یک پایگاه تبلیغ و تطمیع به سبک زندگی مطلوب خود در نظر دارد.
درست به همین خاطر است که شاهد شکل گیری نقاط مستعدی پیرامون کلانشهرها میباشیم. نقاطی که به عنوان بهترین پایگاه شکل گیری و ترویج ناهنجاریهای اجتماعی شناخته میشود. بدین ترتیب حاشیه نشینی به عنوان بستری نه چندان اصلی، برای ارتکاب جرایم مورد توجه برنامه ریزان شهری قرار گرفته، این در حالیست که برنامه ریزان زمینههای تشکیل و استمرار این پایگاه، از جمله زمینههای اقتصادی و روانشناختی را در نظر نداشته یا کمتر به آن توجه کرده اند.
ناهنجاریهای اجتماعی- اقتصادی حاشیه نشینییکی از پیامدهای مهم توسعه و تحولات اقتصادی که در سالهای اخیر و ناظر به گسترش سرمایه داری در جوامع اتفاق افتاده، تحرک مکانی جمعیت در قالب مهاجرتهای روستا- شهری است. همانطور که در ابتدای این نوشتار، برخی از دلایل مهاجرت روستائیان به کلان شهرها را از نظر گذراندیم، سرریز مازاد نیروی کار مناطق روستایی به شهرها، خوانش دیگری از مسئله مهاجرت در جوامع در حال توسعه است. روندی که با کاهش سطح زندگی و رفاه این گروه در زادگاه خود از یکسو و گسترش تصویر زندگی رویائی در مناطق شهری، انگیزهای قوی برای مهاجرت درون آنها پدید میآورد. رشد شتابان شهرنشینی و افزایش میزان مهاجرت روستاییان به شهرها مسئله حاشیه نشینی را به وجود آورده و البته منجر به بقا آن شده است.
حاشیهنشینی در زندگی امروز ما تبدیل به یک امر واقعی شده است. لازم است راهکارها و راه حلهایی برای بهینه سازی شرایط زندگی و سکونت در مناطق حاشیه نشین و پیش از آن مناطق روستائی یا شهرهای کوچک به بازماندگان اندک شان ارائه شود. در زنجیره روابط اقتصادی ریشه این پدیده رشد اقتصادی نامتعادل بین مناطق مختلف است که اگر در همین برهه زمانی، گامهایی به سمت تعادل برداشته شود، حتما بخش بزرگی از حاشیه نشینان به مولد خود بازگشته و زندگی تازهای را از سرخواهند گرفت
وضعیت حاشیه نشینی یا اسکان غیررسمی روستائیان در اطراف شهرهای ایران نیز در همین راستا قابل بررسی و ارزیابی است. حاشیه نشینی در ایران با رشدی سریعتر از شهرنشینی همراه بوده است. مقصد نخست مهاجران برای حاشیه نشینی، مناطق اطراف یا برخی مراکز حاشیهای در مراکز تهران بوده و چند سالی پس از آن، کلان شهرهای دیگر نیز هدف این مهاجرت شده اند. برخی از تحقیقات اینطور نشان برآورده کرده که؛ حداقل ۶ میلیون نفر از جمعیت شهری کشور در سکونتگاههای غیررسمی مستقر هستند. هرچند که این آمار مربوط به ده سال قبل از این بوده، اما آمارهای موثق دیگری نه تنها از روند نزولی مهاجران حاشیه نشین خبر نداده که متاسفانه روند رشد آنان را نیز صعودی ارزیابی میکند. این پدیده مصداق مهمی از تاثیر زمینههای اقتصادی بر مسئله اجتماعی حاشیه نشینی و در واقع یکی از چهرههای بارز فقر شهری است. فقری که در روستاها آنقدر همه گیر شده که ساکنان آن مناطق را مجبور به مهاجرت و اسکان درون یا مجاور شهرهای مرکزی کرده، تجمعی از اقشار کم درآمد و سطح نازلی از کمیت و کیفیت زندگی را در این حاشیهها شکل داده است. روستائیان و اقشار کم برخوردار در این مناطق نه تنها فرصت دسترسی به توانمندی اقتصادی را ندارند که با مشکلات تازهای در حوزه اجتماع و فرهنگ روبه رو میشوند.
ریشه شناسی اقتصادی حاشیه نشینی ما را به سمت مصادیق و نقطه ضعفهایی در حوزه اقتصاد رهنمون میکند؛ روند رو به رشد هزینه مسکن، کاهش روزافزون درآمد خانوارها، افزایش نرخ رشد جمعیت نقاط شهری و به دنبال آن فزونی سطح تقاضا برای مسکن، امتناع دولتها از تغییر سیاستهای زمین و مسکن در مناطق شهری و البته اصرارشان بر احداث شهرهای حاشیهای به صورت رسمی و اسکان دادن برخی از مهاجران در این مساکن، همراه با سایر معضلات حل نشده توسعه و رفاه در کشور، موجب شد که گروههای اجتماعی دیگر نیز از متن شهرهای بزرگ به پیرامون رانده شوند و نوع جدیدی از حاشیه نشینی را ایجاد کنند. در این نوع حاشیه نشینی، اقشاری از مرکز که با افزایش هزینههای زندگی از یکسو و نزول درآمدشان از سوی دیگر، توان پرداخت اجاره و مخارج زندگی را نداشتند، به مناطقی در نزدیک پایتخت یا کلان شهرها رانده شده و به خیل حاشیه نشینان پیوستند.
این پدیده به سبب ایجاد فقر و گسترش آن و همچنین مجاورت با محیط شهری میتواند گسترش ناامنی را برای شهرها در پی داشته باشد و تهدیدی جدی برای پایداری و انسجام جامعه شهری تلقی شود. حاشیه نشینان در مجاورت شهر، زندگی در فضای معلقی را تجربه میکنند که اثرات روانی نامطلوبی برایشان داشته و دارد. اثراتی که در مطالعات صورت گرفته در خصوص حاشیه نشینی در زمینه اجتماعی دسته بندی شده و کمتر از دیدگاه اقتصادی مورد بررسی قرارگرفته است؛ لذا توجه به این نکته که برخی عوامل وانگیزههای روانی، ریشه در زمینههای اقتصادی دارند، یکی از مهمترین مسائلی است که در مطالعات حاشیه نشینی باید به آن توجه داشت.
فصل مشترک پیروان مکاتب چپ و راست، در تحلیل مسئله حاشیه نشینی، توجه به فاکتور عامل اقتصادی است. چپها که عمدتا از دیدگاه اقتصاد سیاسی به مسائل نگاه میکنند، اگرچه در قبول این اصل که حاشیه نشینی در کشورهای در حال توسعه، نتیجه مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ است، با لیبرالها هم عقیده هستند، لیکن برخلاف آنها، این مهاجرت ها را ناشی از خصوصیات کارکردی شهرها نمی دانند، و تاکید زیادی بر نقش ساختار اقتصادی نابسامان کشورهای در حال توسعه بر این مسئله اجتماعی دارند. به زبان ساده اینکه، دیدگاه اقتصادمحور چپها در این زمینه، یک گام فراتر رفته و ریشههای مهاجرت را بررسی کرده، در حالیکه راست ها، حاشیه نشینی را منحصر به خود و بدون توجه به بسترهای پیشینی مورد مطالعه قرار داده اند.
وضعیت نابسامان اقتصادی در شهرهای کوچک و روستاها، تا حد زیادی ناشی از ادغام کشورها در نظام اقتصادی و تجارت جهانی است. کشورها در جریان ارتباط با جامعه جهانی قدم به مسیر توسعه گذاشته یا با اجبار به این مسیر وارد شده اند. این در حالیست که نخستین زمینهها و شروط توسعه در این سرزمینها فراهم نبوده و نیست. زمینههایی همچون؛ کمبود عرضه نسبت به تقاضا براثر رشد جمعیت و مهاجرت، فقدان توان تملک مسکن در بخش وسیعی از مصرفکنندگان، وزن بالای هزینههای مسکن در کل هزینههای خانوار به خصوص اقشار آسیب پذیر، سیاستهای زمین و مسکن، نامتعادل بودن وضعیت توزیع امکانات در مناطق شهری و روستائی از مهمترین مواردی است که اتفاقا درباره حاشیه نشینی در کشور ما نیز صادق است.
به هر روی؛ حاشیهنشینی در زندگی امروز ما تبدیل به یک امر واقعی شده است. لازم است راهکارها و راه حلهایی برای بهینه سازی شرایط زندگی و سکونت در مناطق حاشیه نشین و پیش از آن مناطق روستائی یا شهرهای کوچک به بازماندگان اندک شان ارائه شود. در زنجیره روابط اقتصادی ریشه این پدیده رشد اقتصادی نامتعادل بین مناطق مختلف است که اگر در همین برهه زمانی، گامهایی به سمت تعادل برداشته شود، حتما بخش بزرگی از حاشیه نشینان به مولد خود بازگشته و زندگی تازهای را از سرخواهند گرفت.