به گزارش «سدید»؛ کتابهای دفاع مقدس چه آنها که خاطرهنگاریهای ساده هستند، چه آنها که داستان یا رمان الهام گرفته از ماجراهای دفاع مقدسند و چه آن دسته که طریقهای میانه دارند و خاطرات مستند را به روایت داستانی نزدیک کردهاند، حالا پس از نزدیک به دو دهه تبدیل به جریانی جدی در ادبیات معاصر کشور شدهاند که میتوان درباره ذائقه بازار آن، راهبردهای سیاستگذارانش و فکر و قلم نویسندگان این جریان به دقت و تفکیک حرف زد. اینکه آیا میان رمان انقلاب و دفاع مقدس با خاطرهنگاری آنها، رقابتی سازنده یا سوزنده وجود دارد و آیا این جریان توانسته است برای تولید مبانی نظری در حوزه روایتهای داستانی و غیرداستانی دفاع مقدس، زایش درونی داشته باشد و علاوه بر تاریخ شفاهی مقطع مهمی از تاریخ کشور، یک پای مهم ادبیات داستانیمان هم بشود، سوالاتی است که در گفتگو با «احمد شاکری» نویسنده و منتقد ادبی، آنها را به بحث گذاشتیم.
کتابهای زندگینامه و خاطرات شهدا که تاکنون منتشر شدهاند را تا چه اندازه از جهت نزدیک شدن به روایت داستانی موفق میدانید و آیا اساساً این نزدیکی مطلوب است یا خیر؟
اول باید بگویم نکته مهم درباره انواع روایتها از خاطرات و زندگینامههای شهدا، درجات و مراتب روایت است. تمامی قالبهایی که بهعنوان خاطرهنویسی و زندگینامهنویسی از آنها یاد میکنید همگی ذیل روایت قرار میگیرند؛ بنابراین در تبیین اینکه خاطرات چه نسبتی با داستان دارند و این که خاطرات برای داستانی شدن چه میزان و چه نحو تغییراتی را باید بپذیرند، باید اول به فهم درستی از داستان برسیم. در یک تلقی مبنایی نسبت میان خاطره و داستان، لزوماً این نیست که نشود به هیچ داستانی خاطره گفت: یا هیچ خاطرهای نتواند داستان باشد. یعنی اگر بخواهید اشتراکات و تمایزهای قالبهای روایی را با خاطره برشمرید شاید داستان بیشترین اشتراک با خاطره داشته باشد. مثلاً از مجموعه مولفهها هر دو شخصیت انسانی و فضاسازی دارند و هر دو احساسات را در بالاترین نحو تحت تأثیر قرار میدهند و موضوعاتی از این دست.
تمایزها چیست؟
برخی تفکیکی انجام دادهاند که داستان ضرورتاً از خیال سرچشمه میگیرد و خاطره ضرورتاً از واقعیت، اما این هم باز تحلیل دقیقی نیست. نمیتوانید بگوییم وجه تفاوتبخش بین خاطره و داستان لزوماً واقعیبودن خاطره و خیالی بودن داستان است. البته داستان غالباً از وجه افزودن بر واقعیت از خیال استفاده میکند و داستان میتواند واقعیت را بهعنوان ماده خام روایت انتخاب کند و با تغییر وقایع، خود را شکل بدهد. اما نکته این است که این صرفاً یک امکان، ظرفیت و استعداد است و اینطور نیست که داستان لزوماً باید از خیال کمک بگیرد و چیزی را بر واقعیت بیفزاید تا واقعیت باشد. میتوان رخدادی انتخاب کرد که اگر به همان شکل که
رخ داده، روایت شود، کاملاً روایتی داستانگون داشته باشد. یعنی مرزهایی وجود دارد که خاطره و داستان به هم میرسند.
کدام مؤلفه داستانگویی وجود دارد که برای خاطرهگویی خطر است؟ از این جهت که روایت زندگی شهدا از حیث تاریخ شفاهی کشور هم دارای اهمیت است، آیا میشود شکلی از ورود تخیل به خاطرهنگاری را تصور کرد که مضر برای واقعیت باشد؟
حتماً ملاحظاتی وجود دارد. هدفی که روایت داستانی دارد، اقتضا میکند که در بسیاری از موارد در بافت، ارکان، ساخت و اجزاء خاطره، دخل و تصرف شود. این چیزی است که محل بحث است و این سؤال پیش میآید که وقتی هدف روایت داستانی، دخل و تصرف خیال در واقعیت را اقتضا میکند، چه ضرورتی وجود دارد که خاطرات با دخل و تصرف، داستانی شوند؟ یعنی چرا باید برای بهینه کردن شکل روایت خاطرات و افزودن بر تاثیرگذاری آن، نیاز است که آنها را به قالب داستانی آورد؟ در این زمینه باید دو نگاه را مطرح کرد: اول نگاه نظری؛ یعنی ما با بررسی خاطره و داستان و لحاظ کارکردهای هرکدام، بپرسیم که داستانی کردن خاطره، با چه اغراضی ممکن است صورت بگیرد.
نگاه دیگر؛ نگاه اثباتی و خارجی است؛ یعنی این که وقتی شما از منظر یک سیاستگذار فرهنگی و ادبی دارید به تاریخچه ادبیات داستانی معاصر کشور نگاه میکنید و میبینید به واسطه وقوع دفاع مقدس و سرمایهگذاری فکری و فرهنگی در این زمینه، شاهد تولید ادبیاتی در این زمینه هستیم. از این حیث سؤال آن است که آیا جریان ادبیات داستانی متعهد ما در دوره کنونی، استطاعت لازم را برای تبدیل خاطرات به رمان دارد یا نه؟ یا به عبارتی برای افزایش اثرگذاری خاطرات باید آنها را تبدیل به داستان کنیم یا این خاطرات میتوانند به همین شکل هم تاثیرگذار باشند.
میشود گفت اهداف داستانی کردن یک روایت هم بیرونی است و هم درونی. اهداف درونی آن برای نویسنده چیست و فارغ از اینکه سیاستگذار چه میخواهد، یک نویسنده چرا مشتاق داستانی کردن یک خاطره میشود؟
با تعریف ابتدایی که عرض کردم خاطرات، فینفسه قادرند داستان باشند و هر اتفاقی که برای یک فرد رخ میدهد به شرط عمیق بودن و جذابیت و واجد تمامیت و کمال و سیر صعودی بودن، در ذاتشان به داستان نزدیک هستند و میتوانند حتی رمان باشند. یعنی اگر نویسنده در موقعیتی قرار بگیرد که به لحاظ طول رخداد، ترتیب وقایع، حضور آدمها و سایر کارکردهای دیگر کنجکاویبرانگیزی در مخاطب، شرایط داستانی برقرار باشد، خاطره بهطور بالقوه رمان خواهد بود. این اتفاق وقتی روشنتر میشود که فکر کنیم نویسندهای بخواهد از خاطرات شخصی خودش که مثلاً در دفاع مقدس اتفاق افتاده، روایتی ارائه بدهد. طبیعتاً فرق روایتی که او ارائه میدهد با کسی که صرفاً راوی است و فن داستان را نمیشناسد، در خود واقعیت نیست. هر دو واقعیت است و اگر فرض کنیم نویسنده هم چیزی از خیال خود بر واقعیت نیفزوده باز هم روایت این دو کاملاً متفاوت است و روایت یک نویسنده کاملاً داستانی خواهد بود. تفاوت در هنر روایتگری، تصویرگری و نمایش است.
اهداف بیرونی چیست؟ و کدام ضرورتها و کارکردهایی که بر داستان مترتب است، باعث میشود خاطره از شکل خاطره فاصله بگیرد و به داستان نزدیک شود؟
این را باید در بستر تاریخی دفاع مقدس دید. در این بستر شرایطی موجب شد تا با وجود عمق بسیار ژرف
دفاع مقدس، ما در خاطرهنگاری نتوانیم از یک سقفی بالاتر برویم و به تعبیر مقام معظم رهبری که «این جنگ، یک گنج است» برای ادبیات هم دفاع مقدس گنجی است که تمامی ندارد. بر این اساس استخراج این گنج کاری است که نیاز به فناوری هنری دارد. یعنی خاطره تا حدی میتواند این معدن ارزشمند را بکاود و ماده گرانبها را از آن بیرون بکشد. سقف خاطره برای این کاوش کوتاه است و یکی از محدودیتهای رایج در این مورد، خود حافظه راوی است. خاطراتی که اکنون درباره دفاع مقدس نوشته میشود بیش از ۳۰سال از وقوعشان گذشته و طبیعتاً فراموشی صاحبان خاطره، خودش یکی از خطرات بزرگ در خاطرهنگاری است. خطر دیگر این است که راوی خاطره، قدرت کاویدن در اذهان شخصیتهای دیگر واقعه را ندارد. یعنی راوی خاطره حداکثر از خودش و ضمیر خودش اطلاع دارد و از دیگران مطلع نیست درحالی که روایت داستانی این امکان برای نویسنده وجود دارد؛ بنابراین مجموعهای از عوامل وجود دارد که وقتی داستان به واقعیت ورود پیدا میکند آن را عمیقتر، جذابتر، بهسامانتر، منطقیتر و زیباتر از آن چیزی که خاطرات میتوانند روایت کنند، روایت میکند؛ لذا آن چیزی هم که داستان برای مخاطب از واقعیت میسازد از خاطره جذابتر است، چون خاطره، صرفاً مستند به واقعیت است و دلیل اصلی اهمیت و جذابیت آن هم همین است و واسطه مخاطب و مستند هم آن شخص راوی است که اگر فراموش کند یا اغراضی داشته باشد، بخش عمدهای از اهمیت خاطره از این حیث از دست خواهد رفت، اما داستان، یک جهان خودبنیاد است. مثلاً اگر کسی در رمان «من او»ی آقای امیرخانی تحقیق و ثابت کند که هیچ خانوادهای به نام «فتاحی» در آن موقعیت در آن مکان وجود نداشته، هیچ خللی به رمان بودن رمان وارد نمیشود، چون اصلاً قرار نیست مستند به واقع باشد. به تعبیری داستان، خاطره را روئینتن میکند و کاری میکند که چیزی نتواند آن را تکذیب کند. به همین علت ادبیات داستانی تبدیل به یک سلاح قدرتمند میشود و واقعیتها با ابزار رمان و فیلم، قلب میشوند.
در میان عوامل و اهداف بیرونی اثرگذار بر داستانیشدن خاطرات، ذائقه بازار هم جایگاهی دارد و میتواند نویسنده را مجاب کند که شکل خاصی از داستانسرایی را به خاطره تحمیل کند؟ مثلاً اتفاقی که نزدیک به یک دهه آن را میبینیم این است که روایت خاطرات شهدا از زبان همسران آنها با پیرنگ یا حالوهوای خاص رمانتیک باب شده است...
طبیعتاً وقتی یک واقعهای تبدیل به یک جریان میشود مولفههای بسیاری در آن تأثیر میگذارد که مخاطبان هم یکی از عوامل اثرگذار است. یعنی اگر طیفی از آثار داستانی، مخاطبان پرشمار و فعالی نداشته باشد تبدیل به جریان نخواهد شد. جریان باید مخاطبان، نویسندگان و سیاستگذارانی داشته باشد و طبیعتاً واجد مبانی فکری و هنری هم خواهد بود. به علاوه باید جریان خاطرهنویسی را هم از جریان خاطراتی که داستانی شدهاند جدا کرد. نکته مهم مربوط به ادبیات داستانی ما و سیاستگذاران آنها این است که رمان دینی و رمان اسلامی، جزو تعابیر چالشبرانگیز و در نظر برخی حتی تعبیر پارادوکسیکال بوده است. این یک تاریخچه بیش از ۴۰ساله در کشور ما دارد که به سینما هم وارد شده و برخی سینمای دینی را نتیجه پارادوکس مفهومی میدانند؛ که البته این نظرات مخالفانی هم دارد. اما این مبنا بر سیاستگذاری ادبی ما هم سایه انداخته است. به این معنا که در فضای جریان ادبیات متعهد انقلاب اسلامی، خاطرات توانستهاند چندین برابر ادبیات داستانی تولید و دیده شوند. علیالقاعده این در شکلگیری جریانها مؤثر بوده و شاید بتوان سرآغاز این حرکت توفنده و زایا را هم کتاب «دا»ی خانم حسینی بدانیم. این موجب شد که این تعبیر که اصلاً رمان دفاع مقدس توانسته در کارکردهای خودش موفق باشد، زیر سؤال ببرد و این سؤال را ایجاد کند که چه ضرورتی دارد بر رمانهای دفاع مقدس سرمایهگذاری کنیم.
اینکه حمایت از تولید رمان دفاع مقدس در مقایسه با خاطرات دفاع مقدس، یک سیاست شکستخورده است، چون خاطرات دارند به تعداد وافر منتشر میشوند و شمارگان برخی از آنها مانند «خاکهای نرم کوشک» که اتفاقاً جنبه ساختاری متوسط و حتی ضعیفی هم دارد، به ۸۰۰ هزار نسخه رسیده که هیچ رمانی در طول تاریخ ادبیات داستانی معاصر به چنین تیراژی حتی نزدیک هم نشده است. این اتفاق قاعدتاً هر سیاستگذاری را به این نتیجه میرساند که برای ایجاد حرکت در جامعه مخاطب خود برای رسیدن به بازخورد روی خاطرات کار کند و طبعاً نویسندگان را ترغیب خواهد کرد که به این سمت حرکت کنند و بعد چرخه اقتصادی را هم متمایل به این سمت خواهد کرد.
این رقابت بین رمان انقلاب و دفاع مقدس با خاطرات آنها، نوعی رقابت سازنده است یا تهدیدی برای هم محسوب میشوند؟ چه از جهت ذائقه مخاطب و چه از جهت ارزشهای ادبی و...
این محل بحث است، اما به نظر من انتشار خاطرات میتواند فرصت باشد. ما برای رسیدن به ادبیات روایی انقلاب هم نیاز به مبنای نظری هستیم و هم نیازمند به تجربهاندوزی و حرکت عملی. البته معالاسف مبناپردازی و تئوریپردازی کافی در این زمینه نداریم، اما در عرصه عمل، ظهور خاطرات دفاع مقدس بهعنوان یک تجربه سادهتر و بسیطتر نسبت به رمان، میتواند به یک فرصت تبدیل شود، چون گونهها و قالبهای ادبی در یک فرایند استکمالی زمانبر از قالبهای سادهتر به سمت قالبهای پیچیدهتر ارتقا پیدا میکنند.
خب ما الان دو دهه است که این جریان را داریم، اما هنوز نتوانستهایم به ادبیات نظری برسیم و در کنارش این جریان به جای زایش درونی و پیچیده شدن قالبها و رسیدن به سبک، انگار اندکی افول را هم نشان داده است...
به هر حال ما همچنان با یک چالشی با رمان بهعنوان محصول فرهنگ و تمدن غرب، طرف هستیم. حالا برخی مطلقاً آن را نفی میکنند و برخی نسبتاً قبولش میکنند و برخی دیگر هم مطلقاً از آن استقبال میکنند. مثلاً برخی رمان اشراقی دینی را از جریان نئورئالیسم جادویی الگوبرداری کردهاند. اما اصل ماجرا این است که رسیدن به مهارتهای پیچیده الزاما از مهارتهای بسیط و ساده عبور میکند، اما به هر حال این اتفاق ورود ما به عرصه خاطرهنگاری را تأیید میکند و این تلقی را ابطال میکند که خاطرهنگاری و رواج آن، تهدیدی برای رمان به حساب میآید و بهعنوان مراحل اول در این راه، ضروری هم به نظر میرسد. البته دستمان در حوزه نظری خالی هم نیست. آقای کمرهای تاملات نظری در این حوزه داشتهاند و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی هم کتابهایی در این حوزه چاپ کردهاند و برخی افراد و جاهای دیگر هم کارهایی انجام دادهاند.
انتهای پیام/