ضرورت‌های شناخت قیام امام حسین (ع)؛
امام حسین(ع)، در راه دفاع از ایمان و ایفای نقش سنگینی که به عنوان «امام» برای حفظ اسلام از دستبرد و منحراف کردن آن توسط حرامیان بر عهده داشت و مقابله با دشمنان قسم خورده دین جد بزرگوارش که با سلاح سنگین تبلیغ و تطمیع و تهدید به میدان آمده بودند تا در درجه اول آن را نابود و ریشه‌کن نمایند.
به گزارش «سدید»؛ رسول گرامی خداوند(ص) می‌فرماید: «خصلتان و لیس فوقهما خیر منهما: الایمان بالله و النفع لعبادالله.» دو خصلت خیر وجود دارد که بالاتر از آنها خیری وجود ندارد:
1- ایمان به خدا
2- نفع رساندن به بندگان خدا

ایشان در ادامه می‌فرمایند: «و خصلتان لیس فوقهما شر: الشرک بالله و الاضرار لعبادالله» و دو خصلت شر وجود دارد که بالاتر از آنها شری وجود ندارد:
1- شرک به خدا
2- ضرر رساندن به بندگان خدا
(تحف‌العقول، جلد اول، ص 37)

ماهیت اسلام عاشورا و غدیر
اسلام عاشورا، اسلام ناب و تمام است. اسلام «غدیر» و اسلام «دنیا و آخرت» است. در تعریفی که امام حسین(ع) عملاً در گرماگرم پیکار نابرابر کربلا در این باره ارائه می‌دهد، راه آخرت، از قلب دنیا می‌گذرد.

سعادت اخروی انسان، در گروی عملکرد و رفتار این دنیایی اوست. در این اسلام ارزش «یک ساعت به عدالت رفتار کردن، از هفتاد سال عبادت کردن، بالاتر است» و... این است که امام حسین(ع) به عنوان یک امام، یعنی مظهر و تجسم عینی اسلام، درباره سرنوشتی که دین خدا به آن دچار شده است و روزگار سخت و سیاهی که مردم و مسلمانان به آن گرفتار شده‌اند نمی‌تواند، سکوت کند، نمی‌تواند بدون توجه به این واقعیات تلخ، در کنج مسجد و محرابی، گوشه انزوا گزیند و عبای عبادت بر سر بکشد و به فکر نجات و آخرت خود باشد. نمی‌تواند به توصیه مکاتب و تفکراتی عمل کند که توصیه می‌کردند: «کار عیسی را به عیسی و کار قیصر را به قیصر واگذار کند.» او امام و مظهر مکتب و آئینی است که اصولا فلسفه بعثت انبیا و آخرین پیامبر را، اصلاح جامعه و نجات مردم و هموار کردن مسیر هدایت و رستگاری آنها می‌داند. مکتبی که پیامبرش فرمود: «ابلغکم رسالات ربی و انالکم ناصح امین.» (اعراف، 68)
آئینی که خدایش از طریق پیامبرش درباره سرنوشت مردم چنین سفارش کرده است:
«الناس عیالی، احبهم الی، انفعهم الیهم.» (بحارالانوار، ج 71، ص 316)

مردم عیال خدا
شخص حضرتش درباره مردم و رفع نیازهای آنان چنین فرموده است: «اعلموا، حوائج الناس الیکم، رحمت‌الله علیکم، فاغتنموه» (مستدرک الوسائل، جلد 12، ص 369) و صادق آل محمد(ص) از قول رسول خدا(ص) چنین فرموده: «من اصبح لایتهم بامورالمسلمین، فلیس بمسلم.»! (کلینی، جلد دوم، ص 163) در این مکتب همان‌طور که در آغاز این مقال آوردیم، پیامبرش ایمان به خدا و خیر رساندن به مردم را در امتداد یکدیگر و بالاترین خصلت‌های خیر برمی‌شمارد و در مقابل، شرک به خدا و ضرر رساندن به مردم را علت و معلول یکدیگر می‌داند، بنابراین از کسی که ایمان دارد، توقع می‌رود خیرش به مردم برسد، در خدمت صلاح و هدایت جامعه و مردم باشد، اگر غیر از این باشد، یعنی اگر کسی حرف از خدا و پیغمبر و امام و عاشورا بزند، خود را عزادار و گریان حسین‌بن‌علی(ع) نشان دهد، ظاهر و صورت مسلمانی برای خودش بسازد، اما به مردم ضرر بزند، به ناموس مردم چشم خیانت بدوزد، به بیت‌المال دست درازی کند، عزت و آبروی کشورش را به ثمن بخس به بیگانه بفروشد و... او هرگز مومن نیست و دروغگویی بیشتر نیست. عاشورا، عرصه معرفی این اسلام و تبیین و معرفی این ملاک و معیارهای روشن و غیرقابل گریز و توجیه است. حسین(ع) فردی است که با تمام وجود به خدا و آخرت ایمان دارد، بنابراین بیشترین خیر و خدمتش که با نثار جان و اسارت عزیزان و غارت اموالش به دست کسانی که آنها هم بانگ تکبیر بر لب دارند، نماز می‌خوانند، به زعم خود از حکومت حقه حاکم دفاع می‌کنند و با خارجیان و قانون‌شکنان جهاد می‌کنند! اما در خدمت یزید  پلید و مشرک هستند، به مردم و جامعه و امت اسلام برای همیشه تاریخمی‌رسد.
 

ارائه ملاک‌های حق و باطل
آری، اسلام، ملاک و معیارهای روشنی برای مشخص کردن حق از باطل و جدا کردن حقیقت از دروغ دارد. ملاک و معیاری که در حدیث روشن و روان آغاز مطلب از قول رسول‌الله (ص) آوردیم. بر طبق همین معیار است که باید جهاد و سکوت و حکومت مرتضی علی(ع) را بفهمیم و درک کنیم. شمشیر، سکوت و حکومت علی(ع) در راه ایمان به خدا و خیر رساندن به مردم به ویژه طبقات فرودست و ضعیف و رعایت مصالح واقعی جامعه به کار می‌رود. این است که وقتی بعد از وفات پیامبر(ص)، حق خدا داده‌ای که پیامبر(ص) در غدیر آن را به جمعیت حاضر اعلام کرد، غصب و نادیده گرفته شد، فرمود: «مادام که تنها به من ظلم می‌شود و حق مردم رعایت می‌شود، سکوت می‌کنم» و به کارگردانان و صحنه‌گردانان شورای 6 نفره تعیین شده از سوی خلیفه دوم فرمود: این حکومت و دنیایی که به خاطر آن دست به هر کاری می‌زنید، برای من به اندازه تراوشات عطسه یک بز ارزش ندارد.  «و  لا لفیتم دنیاکم هذه از هد عندی من عفطه غز» (نهج‌البلاغه، خطبه شقشقیه) و در حرکت به سوی بصره برای نبرد با ناکثان در ذوقار به پسرعمش عبدالله‌بن عباس ارزش حکومت را از نعلین پاره‌ای که مشغول وصله زدن آن بود، پست‌تر دانست، مگر آن‌که به وسیله آن حقی را بر پا داشت و باطلی را از بین برد: «و الله ان امرتکم لاهون عندی من هذه النعل الا ان احق حقا او بطل باطلا (نهج‌البلاغه، خطبه 33) و در زمان خلافت کوتاه‌  و کمتر از پنج ساله خود باز هم در مسیر ایمان خود برای دفاع از حق مردم و مقابله با قانون‌شکنان  و زیاده‌خواهان و قلدرهای سهم‌خواه، بی‌امان و آشتی‌ناپذیر پیکار کرد.

و در آخرین لحظات حیات ظاهری و مبارکش به دو فرزند برومند و عزیزش،‌ حسنین(ع)، سفارش کرد. کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا (دشمن ظالم و ستمکار باشید و یاور مظلوم ستمدیده).

قیام برای اصلاح امت
امام حسین(ع)، در راه دفاع از ایمان و ایفای نقش سنگینی که به عنوان «امام» برای حفظ اسلام از دستبرد و منحراف کردن آن توسط حرامیان بر عهده داشت و مقابله با دشمنان قسم خورده دین جد بزرگوارش که با سلاح سنگین تبلیغ و تطمیع و تهدید به میدان آمده بودند تا در درجه اول آن را نابود و ریشه‌کن نمایند و اگر نتوانستند اسلام را از سیرت و معنا تهی سازند و بالاخره نجات مردم گرفتار و اصلاح جامعه، سکوت و تحمل و عافیت‌گزینی و انزوانشینی را جایز ندانست و در اواخر حکومت معاویه در اجتماع بزرگان صحابه و قبایل در عرفات با شجاعت و صراحت اعلام کرد: «الا ترون ان الحق لا یعمل به و الباطل لا یتناهی عنه (لهوف، ص 139) مکر نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود و باطل و فریب و دروغ به شکل سرسام‌آور و نابودکننده، جامعه را به فساد و انحطاط کشانده، مردم را مرعوب و ذلیل کرده و از اسلام جز نامی باقی نمانده است؟! در آغاز خلافت فرزند نابکار و فاسد معاویه،یعنی یزید، خطاب به یکی از ناصحان دروغین (مروان بن‌حکم) که او را به بیعت با یزید و خود را به خطر نیانداختن، نصیحت می‌کرد، فرمود: «علی‌الاسلام و اسلام، اذ قد بُلیت‌الامه براع مثل یزید... (لهوف، ص 11) و سرانجام در هنگام خروج از مدینه در وصیتی که در اختیار برادرش محمد حنفیه قرار داد، هدف از قیام خود را، حفظ اسلام و حفظ السلام را برای «اصلاح امت جدش» و نجات جامعه از دست ظلم و ستم یزیدیان اعلام کرد، نه چیز دیگر.

«انی لم اخرج اشراً ولا بطراً و لا مفسداً و لا ظالما، انما خرجت الطلب الاصلاح فی امهًْ جدی، ارید ان امربالمعروف و انهی عن‌المنکر و اسیر بسیرهًْ جدی و ابی...) (مقتل الحسین، ص 156) یعنی: من از روی طغیانگری و فساد و ظلم قیام نکردم، بلکه به خاطر اصلاح امت جدم رسول‌الله(ص) برخاسته‌ام و خواستار امر به معروف و نهی از منکر هستم و می‌خواهم بر طبق سیره جدم و پدرم عمل کنم.

آری راه و ملاک راه و چراغ راه، همگی به طور واضح و بی‌نقاب و پیچیدگی پیش روی ماست.

آن کس که ادعا می‌کند می‌خواهد امام حسین(ع) را یاری کند، آن ‌کس که منتظر واقعی قائم آل محمد(عج) است، باید صداقت و راستی ایمان و ادعایش را در حد توان و فهم در خدمت و اصلاح  مردم و جامعه قرار دهد.

و پایان سخن اینکه: «قبیله بنی اسد وقتی می‌خواستند سید الشهداء را دفن کنند، زخم‌های آن حضرت را شماره کردند. زخم‌های شمشیرو سنان و نیزه و تیر را شماره کردند تا در تاریخ باقی بماند. زخم عمیقی در شانه حضرت بود که معلوم بود زخم تازه‌ای نیست و به جنگ روز عاشورا ارتباط ندارد. از حضرت سجاد سوال کردند، این چه زخمی است و مربوط به چه زمانی است؟ حضرت فرمود چه بسیار شب‌ها پدرم بر روی دوش غذا برای بیوه زنان و ایتام می‌برد، بدون اینکه کسی بفهمد...»! (استاد محمدتقی شریعتی، از چشمه کویر، ص 187)
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha