فرازوفرود داستان‌نویسی انقلاب درگفتگو با ابراهیم حسن‌بیگی؛
اگر در بخش مفهوم و ساختار به ادبیات انقلاب نگاه کنیم، نمی‌توان مدعی شد که ادبیات انقلاب یک ساختار خاص با منحصربه‌فرد دارد؛ اصلاً ساختار در ادبیات انقلاب مطرح نیست بلکه آنچه اهمیت دارد؛ مفهوم، محتوا و درون‌مایه است. ما با این باور که یک جامعه ایده آل مذهبی آنطور که در قرآن آمده و لااکراه فی الدین در آن متبلور است، به سمت و سوی انقلاب جذب شدیم.
گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ ابراهیم حسن‌بیگی؛ نویسنده انقلاب اسلامی که با نوشتن رمان‌هایی مانند اشکانه، ریشه در اعماق، نشانه‌های صبح و معمای مسیح در حوزه دفاع مقدس و رمان‌های محمد و قدیس در حوزه داستان نویسی دینی مطرح شده است.
حسن بیگی بیش از ۱۱۴ جلد کتاب رمان، داستان کوتاه و داستان کودک و نوجوان دارد. همچنین بیش از ۴۰ اثر او مورد تقدیر قرار گرفته و جایزه کسب کرده است. وی عضو هیئت مؤسس انجمن قلم ایران و عضو هیئت امنا و هیئت مدیره بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان است.
او در سال ۱۳۶۷ موفق به دریافت لوح زرین دستخط امام خمینی به مناسبت خلق آثار ادبی در حوزه دفاع مقدس شد. جایزه‌ای که شاید یکی از خاص‌ترین و البته انقلابی‌ترین نشان‌های داستان نویسی انقلابی او باشد.

شما یکی از فعال‌ترین چهره‌های ادبیات داستانی در ژانر انقلاب و دفاع مقدس هستید. تعریف این مفهوم، یعنی ادبیات انقلاب اسلامی از دیدگاه شما چیست؟ این ادبیات بیشتر انقلاب را به صورت تاریخی روایت میکند یا اینکه مردم را بیشتر به سوی ایدیولوژی انقلاب سوق میدهد و از نظر فکری و مفهوم به انقلاب نزدیک است؟

پیش از آنکه به بررسی مفهوم ادبیات انقلاب بپردازیم، بد نیست مقداری درباره موضوع و مفهوم انقلاب سخن بگوئیم. شرایطی که منجر بدان شد ما سربازان نظام، پشت به رژیم کنیم و به انقلابیون بپیوندیم! شنیدن این روایت برای جوانانی که انقلاب را در آن زمان درک نکرده اند، لازم بنظر می‌رسد.
نمی‌توان مدعی شد که ادبیات انقلاب یک ساختار خاص با منحصر بفرد دارد. اصلا ساختار در ادبیات انقلاب مطرح نیست. بلکه آنچه اهمیت دارد؛ مفهوم، محتوا و درون مایه است

انقلاب اسلامی یک ایدیولوژی قوی دینی در دل خود داشت. ایدئولوژی که با وعده‌ها و برنامه‌های رهبران انقلاب برای مردم، توام بود. قرار بود با سرنگونی رژیم شاه، حکومت دینی همانند آنچه در صدر اسلام بود، برقرار شود. وعده‌ای که نمونه بارز تاریخی داشت و آن حکومت پیامبر و حضرت علی بود! این شعار برای امثال ما که از ریشه و خانواده مذهبی آمده بودیم، جذابیت زیادی داشت. حتی غیر مذهبی ها، توده ای‌ها و آن دسته از چپ‌ها که افکار مائویسیتی داشتند، هم نمی‌توانستند ظلم و ستم رژیم شاه را تحمل کرده و با شنیدن این آرمان ها، به خط انقلابیون می‌پیوستند.
ما با این باور که یک جامعه ایده آل مذهبی -که در آن همه نوع آزادی وجود دارد- آنطور که در قرآن آمده و لااکراه فی الدین در آن متبلور است، به سمت و سوی انقلاب جذب شدیم. ما بر این اندیشه بودیم که در جامعه دینی‌مان؛ مردم در پذیرش دین هم آزاد هستند. پس به انقلاب پیوستیم و قطعا از پیروزی انقلاب شاد بودیم.
در ابتدای پیروزی انقلاب؛ ما جوان بودیم. پس دست به قلم شده و برای آرمان‌های مان تلاش کردیم. با پیروزی انقلاب به این نتیجه رسیدیم که انقلاب و شیوه شکل گیری آن را در قالب داستان بنویسیم؛ لذا در همان سال‌های پایانی دهه پنجاه، نویسندگان نسل ما آغاز به حکایت انقلاب آنهم در قالب داستان و شعر کردند. روندی که در ادامه وارد مقوله دفاع مقدس شد.
باور مذهبی؛ پیش زمینه ورود ما به عرصه انقلاب بود. ما با چنین اعتقاداتی وارد جریان مبارزات انقلاب شده و در آن شرکت کردیم. پس نوشتن داستان انقلاب و شکل گیری آن نیز مولود همان باور شد. انقلابی که در آن زمان انفجار نور بود و ما چنین تعبیری را برای حرکت در تاریکی به سوی نور پذیرفته بودیم. به این شکل داستان انقلاب شکل گرفت. داستانی که با وجود باور‌های قلبی، مذهبی و احساس مسئولیت بنیان گذاشته شد.
ما در آن زمان و شرایط شروع به نوشتن کردیم. زیرا بر این باور بودیم که انقلاب اسلامی اتفاق بزرگی در منطقه، خاورمیانه و دنیا است. انقلاب ما، انقلاب اقتصادی، اجتماعی و دینی بود. انقلابی که الگوی روشن حکومت دینی برای ما به حساب می‌آمد. همین تصور بود که به ما کمک می‌کرد شکلی از ادبیات انقلاب را به وجود بیاوریم. شکلی که در دوره‌های بعد بسیار پربار شد و نویسندگان خوب را تربیت یا پیدا کرد.

ادبیاتی که شما مبتنی بر باور‌های ایدئولوژیک و مذهبی تان ساختید، چه مشخصاتی داشت؟

اگر در بخش مفهوم و ساختار به ادبیات انقلاب نگاه کنیم، نمی‌توان مدعی شد که ادبیات انقلاب یک ساختار خاص با منحصر بفرد دارد. اصلا ساختار در ادبیات انقلاب مطرح نیست. بلکه آنچه اهمیت دارد؛ مفهوم، محتوا و درون مایه است. این محتوا و درون مایه هم دو بخش اصلی دارد. یک بخش همان واقعیات تاریخی، روزشمار و حوادثی است که در جریان پیروزی انقلاب و حتی پیش از آن -یعنی در زمان مبارزه با رژیم شاه- رخ داده است.
یکی از ویژگی‌های مهم داستان انقلاب که در آن نویسنده به شیوه‌های مبارزه مردم در راه پیروزی انقلاب توجه می‌کند. موضوعی که عمدتا در برهه زمانی ۱۳۴۲ و سال‌های بعد از آن را در بردارد. همچنین رویداد‌ها و حوادثی که در انقلاب منجر به پیروزی شد، نیز مطمع نظر این نویسندگان است.
زمانی که داستان نویسی را شروع کردیم، چیزی به اسم سانسور و ممیزی وجود نداشت. همه از جمله توده‌ای ها، مجاهدین خلق و ... برای نوشتن آزاد بودند. اصلا قانون مطبوعات و مجلات وجود نداشت!

در دیگر سوی این میدان و جدا از ساختار تاریخی، پرداختن به درون مایه و محتوای ایدئولوژیک انقلاب هم، دستمایه دیگری برای این نویسندگان است. انقلاب اسلامی یک پدیده کاملا ایدیولوژیک بوده و هست. مردم براساس باور‌های دینی به این جریان پیوسته و آن را تحلیل می‌کردند. در دوره انقلاب و جنگ؛ حتی روابط خانوادگی، ازدواج و تربیت فرزندان هم براساس این ایدیولوژی شکل می‌گرفت. تفکری که از درون انقلاب بیرون آمده بود. بالطبع این باور‌ها در داستان هم مطرح بود. همچنین الگو‌های دینی- مانند امام حسین- که در آن زمان منشاء ایده مبارزه با ظلم بودند، به عنوان درون مایه و محتوای داستان‌های نویسندگان انقلاب در نظر گرفته می‌شدند. الگوهائی که پیام انقلاب را به سادگی و روشنی برای مخاطبان تبیین می‌کردند.

شاید همان اتفاقی که برای شما در روند داستان نویسی تان رخ داد! در سال ۱۳۶۵؛ نخستین کتاب تان در ژانر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس چاپ شد. کدام یک از این موضوعات شما را به نوشتن در این حوزه رهنمون کرد؟ احساس تکلیف برای روایت داستان‌های جنگ و انقلاب یا وظیفه یک نویسنده برای ورود به این میدان و ادامه فعالیت هایش در این ژانر تازه؟!

شاید اگر انقلاب اسلامی هم پیروز نمی‌شد، من یک داستان نویس می‌شدم! اما پیروزی انقلاب یک بستر را برای نوشتن فراهم کرد. بستری که میتوانست قبل از پیروزی انقلاب هم در زمینه دیگری بروز کند. من از ۱۶ سالگی شعر میگفتم و با کتاب و کتابخوانی مانوس بودم. وقتی انقلاب شد، من ۵ دفتر شعر، یادداشت و خاطره داشتم که بسیاری از خاطراتم در آن‌ها قالب داستانی داشت. البته این زمینه از مطالعات و احساسات شخصی من نشات گرفته بود. زیرا من نه با نویسنده‌ای دوست بودم و نه در خانواده‌ای بزرگ شده بودم که نویسنده و شاعری در آن باشد. اگر انقلاب نمیشد هم من نویسندگی را ادامه می‌دادم. اما انقلاب و شرایط اجتماعی به وجود امده در حاشیه آن به من کمک بیشتری کرد. حوادث عجیب و غریب و داستان‌های پیچیده و رمان مانندی که انقلاب همراه خود داشت، شاعران، نویسندگان و حتی افراد عادی را هم درگیر خود می‌کرد! در جامعه آن روز، همه صحبت‌ها حول آن وقایع بود. حال ما کمتر صحبت می‌کردیم و بیشتر مینوشتیم؛ بنابراین انقلاب اسلامی به ما اعتماد به نفس داد و یادآوری کرد اگر دست به قلم هستید در این زمینه حرکت کنید. در آن زمان از هیچ چیز واهمه نداشتیم، هیچ کس به ما فرمان نمی‌داد و تحت سانسور و فشار نبودیم و این آزادی کمک می‌کرد که بیشتر و راحت‌تر برای انقلاب مان کار کنیم.

فضایی سوژه ساز که دستمایه دو رمان مهم را نیز به شما داد! شما دو رمان مهم به نام‌های سال‌های بنفش و شب‌های ناسور دارید. داستان هائی که در آن به فضای زندگی اجتماعی ایرانی ها، پیش از انقلاب پرداخته اید. اهمیت زمینه‌های اجتماعی و شرایط اجتماعی در رمان انقلاب و دفاع مقدس تا چه مقدار است؟ بنظر شما این تصویرسازی‌ها در ذهن مخاطبان چه اثری دارد؟

طبیعی است که نویسنده، شاعر یا هنرمند، بن مایه و ملات کار خود را از جامعه‌ای که در آن زندگی میکند، بگیرد. به هرحال جامعه انقلابی و مبارز، ویژگی‌های خاصی داشت که به ما دیکته نمیشد. بلکه ما خود جزیی از آن جامعه بودیم. ما در کنار دیگران؛ سختی و سادگی آن شرایط را احساس می‌کردیم. از آنجا که از کوزه همان برون تراود که در اوست! کوزه وجود ما مملو از مسایل اجتماعی و انقلابی بود و ما چیزی را از خود در نمی‌آوردیم! بلکه به آنچه اطراف خودمان و در کنه ما وجود داشت فکر کرده و داستان می‌نوشتیم. این گزاره در همه شرایط صادق است. یعنی اگر امروز نویسنده جوانی از اختلاس، فقر، فساد و اختلاف طبقاتی می‌نویسد، نباید تعجبی کرد. زیرا او چنین مسائلی را درک کرده و درباره آن‌ها می‌نویسد. ما نیز در آن دوره؛ شرایط را لمس می‌کردیم. دوران مخوف و دیکتاتور مآبانه‌ای که در زمان شاه وجود داشت، توسط ما درک و در آثارمان توصیف می‌شد. در شب ناسور و سال‌های بنفش به همان شرایط اشاره کرده ام. رمان هائی که می‌توان آنان را محصول شرایط زندگی در جامعه قبل از انقلاب به حساب آورد. اوضاعی که وجود داشت و ما با آن زندگی می‌کردیم. این است که عجیب نیست. نویسنده در هر دوره‌ای به شرایط جامعه خود نگاه میکند و می‌نویسد.
درست به همین دلیل است که امثال حسن بیگی ها، که در آن زمان راجع به استبداد شاه، پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس می‌نوشتند، امروز داستان‌هایی می‌نویسند که مسائل اجتماعی و تنگنا‌های موجود را روایت می‌کند. روایتی که شاید برای ما دردناک‌تر باشد! ما روایت گر فاصله‌ای هستیم که از سال ۱۳۵۷ تا به امروز وجود داشته است.

در ابتدای پیروزی انقلاب و سال‌های آخر سلطنت، نویسندگان با اندیشه‌های مختلفی از این آرمان‌ها و اجتماع استبداد زده می‌نوشتند. اما این فضا بعد از دهه ۶۰ متحول شد. در آثار نویسندگان نسل بعد چنین چیزی نمی‌بینیم. تغییر این جایگاه ناشی از چیست؟ چرا نسل جدید نویسندگان به این فضا توجه ندارند؟ آیا سخت گیری‌های ارشاد و خط قرمز‌های نادرست دلیل آن است؟ آیا اهتمام نسل جدید به طرح فضا‌های متفاوت و البته فانتزی شدن بازار داستان، باعث کمرنگ شدن این فضای واقعی شده است؟

یک دلیل مهم این تغییر، همان آزادی است. آزادی که شما در قالب ممیزی به آن اشاره کردید. نویسنده امروز به موانعی برخورده، پس مجبور شده به سمت دنیای فانتزی، عشق‌های مثلثی و موضوعاتی شبیه به این برود! البته این یک بخش از واقعیت ماجرا است.
جامعه انقلابی و مبارز، ویژگی‌های خاصی داشت که به ما دیکته نمیشد. بلکه ما خود جزیی از آن جامعه بودیم. ما در کنار دیگران؛ سختی و سادگی آن شرایط را احساس می‌کردیم. از آنجا که از کوزه همان برون تراود که در اوست! کوزه وجود ما مملو از مسایل اجتماعی و انقلابی بود

زمانی که داستان نویسی را شروع کردیم، چیزی به اسم سانسور و ممیزی وجود نداشت. همه از جمله توده‌ای ها، مجاهدین خلق و ... برای نوشتن آزاد بودند. اصلا قانون مطبوعات و مجلات وجود نداشت! واقعیت این است اگر ما شش روزنامه در سطح کشور داشتیم، در مقابل گروه‌های چپ بیش از بیست روزنامه و نشریه داشتند. گروه‌های چپ انواعی داشتند که برجسته‌ترین آن‌ها حزب توده بود. هرچه میخواستند، می‌نوشتند. اما ما آنقدر اعتماد به نفس و آزادی داشتیم که برای مان مهم نبود! زیرا انقلاب خود را قوی‌تر و بالاتر از آن می‌دانستیم که با نوشته‌های اعضای حزب توده ضعیف شود. نگران این نبودیم که موج کوچک خزنده مارکسیسم بخواهد انقلاب اسلامی ما را از بین ببرد. برای همین باور داشتیم که باید آزادی وجود داشته باشد و براساس همین باور ما، عکس العملی در مقابل تریبون‌ها و مجلاتی که داشتند، نشان نمی‌دادیم و آن‌ها کار خود را می‌کردند. پس ازادی نقش مهمی دارد و یکی از باورمندی‌ها و شعار‌های امام در مصاحبه های‌شان نیز همین آزادی بود. ایشان می‌گفتند در جمهوری اسلامی همه آزادی بیان دارند. گفته ایشان به ما اعتماد به نفس می‌داد. اطمینانی که امروز و در این شرایط وجود ندارد. ما تا توانستیم این آزادی را محدود کردیم و به نویسنده فهماندیم که نباید خلاف باور ما بنویسد. اگر تازه او جسارت کرده و بنویسد، ممیزان وزارت ارشاد مانعش شده و اجازه نشر نمی‌دهند! نبود این آزادی را باید جدی گرفت. زیرا منجر به بروز نتایجی در فضای فرهنگ و ادبیات کشور می‌شود که شاید جبران کردن آن خیلی سخت باشد! این وضعیت منجر به پیدایش نسلی از نویسندگان می‌شود که از نظر فرم و تکنیک عالی هستند، اما از نظر محتوا حرفی برای گفتن ندارند و یک نوع پوچ انگاری، بی تفاوتی و فضای فانتزی در آثارشان دیده می‌شود. جالب است که این فضا در جامعه مخاطب دارد. یعنی امروز خیلی از مخاطبان این رمان‌های زرد مملو از عشق‌های کوچه بازاری را با علاقه می‌خوانند! متاسفانه ما شرایط نامناسب اجتماعی و سیاسی در جامعه ایجاد کرده ایم. شرایطی که درون خود محدودیت‌های عجیب و غریب دارد. محدودیت هائی که بخش کوچکی از آن ممیزات ارشاد است! من اصلاً ناظران ارشاد را مهم حساب نمی‌کنم. نظارت این ابزار‌ها نمی‌تواند به واقع بازدارنده باشد. اما بازدارندگی اصلی در جامعه است. نویسنده‌ای که با ترس قلم را به دست می‌گیرد و احساس می‌کند که حتی در فضای مجازی هم او را کنترل می‌کنند. همین یک سانسور بزرگ و خطرناک برای ادبیات است. در فضای بعد از انقلاب و دهه ۶۰ این فضا وجود نداشت. ما نویسندگان نسل انقلاب، خوشبخت‌ترین نویسندگان بودیم. زیرا آزادی و اعتماد به نفس داشتیم. با اینکه مخالفان و دشمنان علیه ما فعالیت می‌کردند، اما مشکلی با فعالیت هایشان نداشتیم. زیرا این تضاد به ما کمک می‌کرد که غنی‌تر باشیم و اعتماد به نفس مان بالاتر برود. در وضعیت امروز، اما دیگر دشمن و عقاید متضاد نداریم! آن اعتماد به نفس را هم نداریم. ما نویسندگان انقلاب هم دچار این مشکل شده‌ایم.

در مصاحبه‌ای گفته بودید که اگر نویسندگان کافی شاپ هم بزنند، کسی سراغ‌شان نمی‌رود. بخشی از بی علاقگی مردم به کتاب، شاید ناشی از ممیزی، سانسور و سلیقه مخاطب باشد. اما استقبال از کتاب‌های مفهوم دار هم با تزلزل مواجه شده است! دلیل این بی اقبالی مردم به کتاب چیست؟ وضعیت کتابخوانی دستخوش تحول شده است. تحولی که امروز تیراژ چندصد هزارتایی کتاب را برای ما تبدیل به یک رویا کرده است. بعد از پایان جنگ و اواسط دهه هفتاد، چه تغییری رخ داد که این اتفاق برای کتاب افتاده؟

من در مورد کتاب و کتابخوانی زیاد صحبت کرده ام. بحث کافی شاپ هم برای این بود که بگویم مردم انقدر از نویسنده‌ها دورند که اگر آن‌ها مانند بازیگران کافی شاپ بزنند، کسی سراغشان نمی‌آید! این یک واقعیت اجتماعی است. عوامل متعددی وجود دارد که مردم را از کتاب خواندن دور کرده است. یک بخش این است که خود کتاب مقصر است! یعنی کتاب‌های نامناسب و بد در جامعه منتشر شده و همین باعث دلسردی مردم از بازار نشر شده است. اما باید شرایط اقتصادی جامعه را هم درنظر بگیریم. شرایطی که یکی از پارامتر‌های تعیین کننده در این باره است. کتاب نسبت به خیلی از اجناس در جامعه ما ارزان‌تر است، اما وقتی شرایط زندگی مردم بد می‌شود، آن‌ها ترجیح می‌دهند که به جای خرید کتاب به مایحتاج اصلی خود مثل خوراک و پوشاک بپردازند! در واقع تامین زندگی اولویت اصلی شان است.
مساله دیگر این است که مردم به ضرورت کتاب خواندن پی نبرده اند. همانطور که تامین مایحتاج ضروری است، خرید کتاب و خواندن آن هم مهم است. زیرا کتاب غذای روح و جان است. آیا کتاب بی ارزش‌تر از غذا و لباس است؟ امروز اگر والدین یک خانواده قادر به تامین خوراک و پوشاک برای فرزندان نباشند، شرمنده و خجالت زده هستند. اما چرا نباید از اینکه برای فرزندان شان کتاب نمی‌خرند، شرمنده نباشند؟ دانش نهفته در کتاب شعور و فهم فرزندان ما را بالا می‌برد. این مسئله مهم اهمیت خود را از دست داده است.
نکته آخر اینکه در گذشته کتاب اوقات فراغت افراد را پر می‌کرد. اما امروز متاسفانه فضای مجازی این اوقات را پر کرده و باعث شده مردم به سمت کتاب خواندن نروند.

شما از نویسندگان داستان‌های دینی هم هستید. اوج کارتان در رمان محمد متبلور شده است. وضعیت داستان نویسی دینی در ایران را چه طور ارزیابی می‌کنید؟ به نظر می‌آید یکی از آسیب‌های این حوزه، سفارشی بودن آن است. چه قدر موافق این گزاره و تاثیر آن در بروز فضای کنونی هستید؟

استفاده از عبارت حکومتی بودن برای این رمان‌ها اشتباه است! من برای رمان محمد نه از حکومت پول گرفته ام، نه جایزه گرفته ام و نه حتی تجلیل شده ام! یکی از دلایلی که نسل ما به نگارش این رمان‌ها می‌پردازد، اهمیت فکر و اندیشه دینی-مذهبی برای اوست. ما خانواده مذهبی داشتیم و پس از انقلاب هم که دامنه این مذهبیت یا دین داری گسترده‌تر شد. به همین دلیل هم راجع به انقلاب داستان می‌نویسم. دین باوری و آشنایی با آموزه‌های دینی، دغدغه درونی من بود. همانطور که نماز خواندن و روزه گرفتن برای من اهمیت داشت، این ضرورت را احساس می‌کردم که باید باور‌های دینی را در جامعه گسترش بدهم. علمای دینی کتاب‌های دینی می‌نوشتند و مخاطبان خاص داشتند. اما آن‌هایی که مخاطب رمان هستند، از این نوع کتاب‌ها محروم‌اند! از همین رو شروع به نگارش داستان‌هایی درباره حضرت محمد، حضرت علی و وقایعی مانند عاشورا یا داستان‌های قرآنی کردیم. داستان هائی که موضوع آن‌ها دغدغه ما بود. یک زمان هم در این حوزه کار شد. اما به همان اندازه که باور‌های انقلاب و دین در جامعه کمرنگ شد، یک سری از نویسندگان کمتر به این مسائل پرداختند؛ بنابراین این یک تامین نیاز‌های درونی بود. دوست داریم باور‌های دینی درون مردم تقویت شود و جوانان‌هایی با باور‌های اصیل دینی آشنا شوند، نه اینکه دین را از زبان عده‌ای بشنوند که در ظاهر مسلمان اند و، اما در باطن از عوامل تخریب دین هستند. امروز اگر جوانان بخواهند در مورد دین حرف بزنند، چند مسئول را مثال می‌زنند و می‌گویند که ببینید این‌ها در کدام کاخ هستند! ببینید فرزندان شان در کدام کشور زندگی میکنند! آن‌ها دین را در عملکرد آقایان جست و جو میکنند. البته بخشی از این نگاه طبیعی است. اما شناخت دین نباید به این صورت باشد. بلکه باید اصالت و ماهیت دینی را شناخت. اصالتی که در قرآن و احادیث آمده است. باید آن را در آثار نویسندگان دینی جست و جو کرد، نه در کلام آقایان مسئول! لذا من در رمان محمد و به خصوص در رمان قدیس سعی کردم آنچه جوان‌ها دوست دارند را برای شان بازگو کنم. آرمان هائی مانند عدالت و آزادی که در دین فراوان گفته و توصیه شده است. من در این بیان به وفور از نهج البلاغه استفاده کردم. زیرا نهج البلاغه مانیفست حکومت اسلامی است. نیت داشتم که به جوان‌ها بگویم اگر از جامعه ناراضی هستید و از حکومت انتقاد دارید، آن را به اسلام ربط ندهید! اسلام واقعی آن است که حضرت علی می‌گوید، نه این کسانی که منحرف هستند. امام این نگرانی را داشتند و بار‌ها تاکید می‌کردند اگر شما پایتان را کج بگذارید، مردم به شما ایراد نمیگیرند، بلکه از دین بر میگردند؛ و همینطور گفتند که اگر در زمان شاه یک مسئول حکومت کاری اشتباه میکرد، مردم می‌گفتند شاه بد است! اما اگر امروز یک روحانی اشتباه کند، مردم نمی‌گویند روحانی بد است، بلکه می‌گویند اسلام بد است! یعنی اساس ایدیولوژی را زیر سوال می‌برند. این گزاره مهمی بوده که در ادبیات انقلاب باید منعکس شده و بازتاب داده شود.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha