به گزارش «سدید»؛ یکی بعد از دیگری، کتابهای خاطرات شهدای مدافع حرم، منتشر میشود و به قول مرتضی سرهنگی که عمرش را پای ثبت و انتشار خاطرات رزمندگان گذاشته، حالا بعد از ادبیات دفاع مقدس، صاحب ادبیات مدافعان حرم شدهایم. همزمان با خاطرهنگاریهای دفاع مقدس و در حالی که رهبرانقلاب در چهلمین سالگرد آغاز جنگ تحمیلی به ثبت و ضبط خاطرات دفاع مقدس تاکید کردند، کتابهایی از خاطرات مدافعان حرم نوشته میشود؛ کتابهایی که حال و هوای جنگ را کیلومترها دورتر از مرزهای کشورمان روایت میکند و سعی در ترسیم فضایی دارند که شاید تصویر روشنی از آن در ذهن نداریم و شاید برای دانستن و شناختنش کنجکاو باشیم. تازهترین کتابی که درباره خاطرات یک مدافع حرم منتشر شده، «ابو باران» نام دارد و روایتی است از خاطرات مصطفی نجیب.
او اهل افعانستان و از بنیانگذاران تیپ فاطمیون مدافع حرم است که خاطراتش به همت و قلم زهراسادات ثابتی گردآوری و تنظیم شده و بهتازگی انتشارات خط مقدم آن را روانه بازار کتاب کرده است. پیش از روز اربعین، عصر سهشنبه گذشته در مراسمی که متاثر از شیوع ویروس کرونا با حداقل مهمانان برپا بود، کتاب «ابوباران» با حضور تعدادی از شخصیتهای برجسته لشکری و کشوری رونمایی شد.
سردار محمدرضا فلاحزاده معاون هماهنگی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، آیتا... شیرازی، محمدمهدی دادمان رئیس حوزه هنری، مرتضی سرهنگی نویسنده، پژوهشگر و مشاور انتشارات خط مقدم که کتاب ابوباران را منتشر کرده، زهرا ثابتی نویسنده کتاب و جمعی محدودی از رزمندگان تیپ فاطمیون و اهالی رسانه در حوزه هنری برگزار شد.
مهمانان به جبر کرونا به فاصله نشستهاند. سربازانی با چهرههای آفتابسوخته و چشمهای بادامی، پرچم زردرنگ تیپ فاطمیون را در دست دارند و دو طرف سالن ایستادهاند. عکاسان در گوشه و کنار آماده ثبت لحظهها هستند. مراسم رونمایی با دقت و مراقبت انجام میشود و مهمانان از دو دستهاند؛ مردان جهاد و اهالی کلمه و قلم. مثل هر رویداد دیگری در این سرزمین بزرگ، رونمایی از «ابوباران» هم با سرود ملی کشورمان آغاز میشود؛ با چند سخنرانی و نمایش نماآهنگ به اصل مطلب میرسد، اما یکی دو مورد حاشیهای هم اتفاق میافتد.
بوسه سردار بر دستان سربازان
سردار محمدرضا فلاحزاده، معاون هماهنگی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از مهمانان ویژه مراسم رونمایی از کتاب «ابوباران» است که سخنانش را با معرفی تیپ فاطمیون آغاز میکند؛ تیپی که تشکیل شده از رزمندگان افغانستانی مدافع حرم.
سردار فلاحزاده میگوید: این فاطمیون که یکی از آنها شده مصطفی نجیب یا ابوباران، که بودهاند؟ آنها مدعیان دروغین خلافت یعنی داعش، النصره و... را خوب شناختهاند و زیر پرچم اسلام به فرماندهی رهبر انقلاب و حاجقاسم سلیمانی به جنگش رفتند. مردانِ حق در جبهه حقی که در صدر آن سیدالشهدا (ع) و محمد رسول (ص) ایستاده سازماندهی شدند و به جنگ اسلام آمریکایی رفتند.
طبق تعریفی که سردار فلاحزاده ارائه میکند، فاطمیون اسلامِ خرافه، واپسگرا، اموی و اسلام بنیعباسی را که در یک کلام همان اسلام آمریکایی است، شناختند و اسلام ناب را بر آن ترجیح دادند. این فرمانده توضیح میدهد که اسلام آمریکایی همان اسلام سعودی سنتی و نوین یعنی القاعده، داعش، النصره و... است و اسلام ناب همان اسلامی است که امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب مبلّغ آن هستند.
معاون هماهنگی نیروی قدس سپاه ادامه میدهد: وقتی فاطمیون میخواستند به اردوگاه جبهه حق بروند، به غیر از خدا به چیزی نمیاندیشیدند. آنها در ایران تابلو، سازمان، لشکر، تلویزیون و رسانهای نداشتند و فضای مجازی هم آنموقع کاربردی برایشان نداشت. حتی اگر تبلیغاتی هم برایشان میشد، دچار مشکل میشدند. پس فقط و فقط برای رضای خدا و اعتقادشان رفتند.
سردار فلاحزاده برای تایید در خالص بودن نیت مدافعان حرم، ادامه میدهد که مگر میشود کسی به جبهه بیاید و با جانِ خودش بازی کند؛ برای قدرت، ثروت، شهرت یا شهوت؟ حتی اگر سلطنت عالم را به کسی بدهند و بگویند بعدش بیا سرت را ببُریم، فکر نمیکنم بخواهد به معرکه خطر برود.
بعد از اثبات خلوص رزمندگان تیپ فاطمیون مدافع حرم، نوبت آن میرسد که سردار درباره یکی دیگر از ویژگیهای رزمندگان این تیپ بگوید و توضیح بدهد که آنها به دستور، ولی خدا پای به میدان نبرد گذاشتند. فلاحزاده در اینباره گفت: اگر کسی به غیر از دستور، ولی خدا به معرکه نبرد برود، مجروحش جانباز نیست و کشتهاش هم شهید محسوب نمیشود. ویژگی بعدی آنها بصیرتشان بود که دشمن را خوب شناختند و جغرافیای دشمن را هم درک کردند. آنها میدانستند ممکن است اسیر شوند، اما وظیفه را شناخته و به آن عمل کردند و تعدادی از آنها هم با مظلومیت تمام به شهادت رسیدند.
معاون هماهنگی نیروی قدس سپاه در ادامه به نقش فاطمیون، زینبیون و حزبا... در آزادسازی منطقه بوکمال که آخرین قلعه داعش بود، اشاره میکند و توضیح میدهد: حاجقاسم سلیمانی در بوکمال و در جمع این رزمندگان از آنها تشکر کرد و گفت: شما قلب، ولی امر و رهبر انقلاب را شاد کردهاید، من دست شما را میبوسم و اگر اجازه میدادید بر پایتان بوسه میزدم.
نسلی برای انتقام سخت
محمدمهدی دادمان، رئیس حوزه هنری که هم مهمان و به نوعی میزبان مراسم رونمایی از کتاب «ابو باران» است، به بهانه انتشار این کتاب، از سردار سلیمانی میگوید و تشریح میکند: سختی و درد فراق حاج قاسم فقط برای همرزمانش نیست؛ نسل ما با اینکه خیلی کنار حاج قاسم نبود، ولی دلداده اوست. ما هم مثل کسانی که در سالهای جنگ کنار او بودهاند، از اینکه او بین ما نیست دردمان آمده و میسوزیم.
رئیس حوزه هنری تاکید میکند: نسل ما به انگیزه انتقام خون حاج قاسم زنده است و میدانیم که انتقام خون او به انتقام نظامی خلاصه نمیشود. البته اقدام نظامی محکمتری هم خواهد بود، اما خون حاج قاسم به احیای جریان مقاومت در منطقه و اخراج نیروهای اشغالگر میانجامد. خون حاج قاسم سلیمانی به احیای جریان مقاومت، اخراج آمریکاییها از منطقه و حذف غده سرطانی اسرائیل خواهد انجامید و نسل ما به انگیزه انتقام خون حاج قاسم زنده است.
دادمان در پایان حرفهایش تاکید میکند: رفتن آمریکا از منطقه خاورمیانه، حذف غده سرطانی اسرائیل در منطقه از عوارض خون با برکت حاج قاسم سلیمانی هستند که قطع به یقین و به فضل الهی محقق خواهند شد.
صاحب ادبیات مدافعان حرم شدیم
مرتضی سرهنگی نویسنده، پژوهشگر و مشاور انتشارات خط مقدم که کتاب «ابوباران» را منتشر کرده، از اولین سخنرانان مراسم است و به یک رویداد در حال وقوع اشاره میکند.
سرهنگی در آغاز به خود کتاب میپردازد و میگوید: «ابو باران» یکی از کتابهایی است که درهایی از جنگی را به روی ما باز میکند که هزاران کیلومتر دورتر از ما اتفاق افتاده است. راوی آن ذاتا قصهگو است و کم اتفاق میافتد راویها اینقدر علاقهمند به بیان گذشتهشان باشند، چون معمولا سربازها دیر به گذشته خود برمیگردند، اما راوی این کتاب علاقهمند به قصهگویی است.
به اعتقاد این پژوهشگر ادبیات دفاع مقدس، سربازِ جنگدیده مرجعی باتجربه است و میتوان از تجربههایش استفاده کرد. سرهنگی توضیح میدهد: وقتی سرباز ما خودش ذاتا قصهگو باشد، کار راحتتر و قصه با جزئیات بیشتری بیان میشود. این موضوع در کتاب «ابو باران» دیده میشود و اگر قرار بود تمام ماجرا به طور مشروح گفته شود این سرباز سینه مشروحی داشت.
سرهنگی این طور مقدمهچینی میکند که استناد متکی به اعتنا است و نمیشود صِرف استناد را طوری بیان کرد که جذاب نباشد و نتیجه میگیرد که اعتنا در گرو جذابیت است. متن باید طوری نوشته شود که اعتنابردار باشد، در اینجاست که نقش نویسنده معلوم میشود. او با همین اشاره درباره کتاب «ابو باران» توضیح میدهد: اگر با اصطلاحات برادران افغانستانیمان بیشتر آشنا میشدیم کتاب امتیاز بهتری داشت، چون ما به عنوان مخاطب به هویت قومی راوی نیازمندیم. هم نویسنده و هم راوی کتاب به خوبی کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، اماای کاش به اصطلاحات و ادبیات افغانستانی بیشتر پرداخته میشد.
بعد از همه این توضیحات است که مرتضی سرهنگی به عنوان کسی که اولین قدمها را برای ثبت خاطرات رزمندگان برداشته و علاوه بر گردآوری آنها، بسیاری از رزمندگان و نیز اسرای عراقی در ایران را به نوشتن خاطراتشان تشویق کرده، به همان رویداد در حال وقوع اشاره میکند. او میگوید: ما به تازگی صاحب ادبیات دیگری به نام ادبیات مدافعان حرم شدهایم و امیدوارم این ادبیات را هم مثل ادبیات جنگ خودمان به سروسامان برسانیم.
فریاد با شانههای لرزان
مراسم رونمایی از کتاب «ابو باران» به لحظهای میرسد که مهمانان ویژه روی سن رفتهاند که پرده از کتاب بردارند؛ اما پیش از آن، یکی از رزمندگان لشکر فاطمیون در میانه سالن از جای بر میخیزد و خطاب به حاضران روی سن میگوید: آقای شیرازی (نماینده، ولی فقیه در سپاه قدس) و سردار فلاحزاده بر ما روا نیست که با گذشت حدود یک سال همچنان انتقام حاج قاسم نگرفته باقی بماند.
مجری مراسم او را به عنوان یکی از رزمندگان مدافع حرم معرفی میکند و جوان در حالی که شانهها و نیز حتی صدایش به لرزه افتاده، ادامه میدهد: بچههای فاطمیون هر روز پیش ما میآیند و میگویند ما پاسپورت رسمی داریم و میتوانیم به اسرائیل برویم و انتقام را آغاز کنیم. نگذارید این انتقام سخت و حرف رهبر معظم انقلاب بیش از این روی زمین بماند. من شما را مدیون میکنم که این انتقام ستانده نشود. الان عقدهای در دل ما شده و نمیتوانیم بیشتر از این صبر کنیم.
این هم فریاد من نیست، بلکه صدای بچههای فاطمیون است. رزمنده جوان در حالی که سعی دارد به خودش مسلط شود، تایید و تاکید سردار فلاحزاده و شیرازی را میشنود و بعد گویی کمی آرام شده، از بلند شدن صدایش عذر میخواهد، سر جایش مینشیند و کمی آرام میگیرد.
زهرا ثابتی نویسنده کتاب ابوباران:
رزمندهای زیر باران
زهراسادات ثابتی نویسنده کتاب «ابو باران» در مراسم رونمایی از این کتاب متنی را که از پیش نوشته برای حاضران میخواند و مصطفی نجیب را فرمانده تیپ امام حسین لشکر فاطمیون معرفی میکند که پیش از اعزام به سوریه در ارتش افغانستان حضور داشته است. ثابتی توضیح میدهد که فرمانده نجیب هرگز در ذکر خاطراتش کسی را سرزنش نکرده و در مواجهه با مشکلات ابتکار عمل را به دست میگرفته که مشکلات را حل کند. او همچنین توضیح میدهد لحن مصطفی نجیب صریح و بیقرار است. در توضیح این نکته اشاره میکند که نجیب از ذکر تنافضها در جنگ ابایی ندارد و صادقانه تمام حقایق را همانطور که رخ داده بود، تشریح کرده است.
وی درباره مصطفی نجیب به یک نکته دیگر هم اشاره میکند و آن استفاده از ضمیر «ما» است که بعد از تلاش بسیار هم نتوانسته، ضمیر من را جایگزین ما گفتنهای فرمانده نجیب کند. نویسنده کتاب «ابو باران» معتقد است نگاه مصطفی نجیب به شهادت هم نگاه ویژهای است و توضیح میدهد هر چند از شهادت ابوحامد، فرمانده فاطمیون داغدار شده بود، اما در عین حال معتقد بود اگر ابوحامد و دوستانش شهید نمیشدند در حقشان اجحاف میشد. بدون تردید کتاب خاطرات رزمندهای با چنین نگاهی خواندنی است و نیز تجربه زهرا ثابتی در نوشتن این کتاب هم میتواند شنیدنی باشد؛ او بخش کوتاهی از این تجربه را با ما در میان گذاشته است.
همکاری شما با آقای مصطفی نجیب و نگارش این کتاب چطور اتفاق افتاد؟
انتشارات خط مقدم با من تماس گرفتند و گفتند قصد دارند کتابی از خاطرات آقای نجیب منتشر کنند. نوشتن کتاب را به من پیشنهاد کردند و من هم قبول کردم. مصاحبهها و نگارش کتاب را همزمان پیش بردیم و شش ماه بعد از شروع کار، کتاب آماده انتشار شده بود. طبق معمول هر کتاب دیگری زمانی صرف ویرایش و صفحهآرایی و طراحی جلد و باقی قضایا شد و حالا این کتاب در دسترس علاقمندان قرار دارد.
در صحبتهای مراسم رونمایی، اشاره کردید که فرمانده نجیب بسیار صریح صحبت میکنند و از گفتن ضد و نقیضها پرهیز نمیکند. در این باره توضیح میدهید که منظور شما از صراحت لحن ایشان چیست؟
آقای نجیب بسیار صریح هست به این معنی که ابایی نداشت احساسات ضد و نقیض یک رزمنده را بیان کند. در فصلی از کتاب شرح میدهد که رزمندگان با آگاهی و از خودگذشتگی به عنوان خطشکن در یک عملیات شرکت میکنند و موفق هم میشوند، اما در کمین جبهه النصره قرار میگیرند و همین سبب میشود که عدهای از رزمندگان شهید شوند و بقیه شاهد شهادت همرزمان و دوستانشان باشند. بازماندگان از دیدن این رویداد هولناک، دچار حیرت و بهت میشوند. اتفاقاتی از این دست شاید در جنگ طبیعی باشد و آقای نحیب این بخش از جنگ، این حیرت و بهت رزمندگان را هم روایت میکردند و دلیلی نمیدید که آن را نادیده بگیرند، چون معتقد هست که چنین حیرتها و اتفاقاتی سبب نمیشود که رزمندگان را سرزنش کنیم یا به اعتقاداتشان خدشه وارد بدانیم؛ اتفاقاتی از این دست در نگاه آقای نجیب کاملا طبیعی است و ایشان با صراحت اذعان میکرد در ذکر خاطرات جنگ هم باید از رشادتها و قهرمانیها حرفزد و هم از واقعیتهای تلخ و دردآوری از این قسم.
برای مخاطبی که قرار است این کتاب را بخواند، چه دنیایی را تصویر کردهاید و قرار است چه برداشتی از فضای جبهه دفاع از حرم ایجاد شود؟
فکر میکنم کتاب مخاطبش را با یک قهرمان زنده، واقعی، ولی گمنام آشنا میکند. اندیشههای او، روحیات و اعتقاداتش را میشناسد و نیز فرصت خوبی است برای اینکه مخاطب از لایهلای خاطرات آقای نجیب با تیپ فاطمیون آشنا شود. اینکه رزمندگان این تیپ با چه سختیها و مشکلاتی مواجه بوده و هستند، در نبردشان چه نبوغی به خرج میدهند و در شکل دادن تیپ فاطمیون چه نگاه آرمانی و خالصانهای داشتهاند.
شما پیش از این، کتاب «متولد ۹ دی» را نوشتهاید که زندگینامه داستانی شهید فاطمه امیری است. همین کتاب باعث شد که نوشتن خاطرات آقای نجیب را هم به شما بسپارند؟
احتمالا همین طور بوده. ضمن اینکه من در مشهد زندگی میکنم و آقای نجیب هم ساکن مشهد هستند. خانم امیری هم از شهدای انقلاب اسلامی در مشهد بودند.
اگر قرار باشد مقایسهای از این دو کتاب و نیز دو رزمندهای که دربارهشان نوشتهاید، ارائه کنید، چه موارد قابل اعتنایی درباره هر کدام وجود داشته است؟
در کتاب اولم، مصاحبههای موجود را مطالعه کردم و مصاحبههای تکمیلی را انجام دادم. یعنی دسترسی به موضوع کتاب وجود نداشت؛ بنابراین باید او را از لابهلای نوشتهها و توضیحات دیگران میشناختم و در نهایت کتاب باید به صورت یک زندگینامه داستانی منتشر میشد؛ بنابراین تخیل من تا جایی که به اصل ماجرا لطمه وارد نکند، دخالت میکرد و نقش داشت، اما کتاب «ابوباران» کاملا مستند نوشته شده است. هیچ دخل و تصرفی در بیان خاطرات صورت نگرفته و از ابتدا تصمیم بر این بوده که کاملا مستند باشد، حتی توصیفاتی که در کتاب میبینید، به تائید آقای نجیب رسیده است.
درباره اسم کتاب توضیح میدهید که ماجرای آن چیست؟
ابوباران لقبی است که به آقای نجیب دادهام و علت این انتخاب و نامگذاری در پشت جلد کتاب آمده است. در میانه نبردها و مبارزات، وقتی که سوریه کمی آرامش را تجربه میکرد، فرصت فراهم شد که خانواده رزمندگان بتوانند برای دیدار با عزیزانشان و نیز برای زیارت به سوریه سفر کنند.
در این فرصت همسر آقای نجیب باردار بودند و دختری در راه بود که هنوز اسمی برایش انتخاب نکرده بودند. هواپیمای حامل همسر آقای نجیب تاخیر داشت و او بسیار دلواپس بود. فرمانده مقر به آقای نجیب میگوید که هوا بارانی است و در هوای بارانی دعاها بهتر مستجاب میشود. او آقای نجیب را تشویق میکند زیر باران برود و دعا کند که همسر و فرزندش سالم و سلامت برسند. لحظاتی که آقای نجیب زیرباران به نیایش و دعا گذرانده بودند و حال غریبی که داشتند، سبب شد بعد از تولد فرزند، نام باران را برایش انتخاب کند. من هم به همین بهانه عنوان ابو باران را برای آقای نجیب در نظر گرفتم و با موافقت خودش این اسم را روی کتاب گذاشتیم.
انتهای پیام/