گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ کارشناسان فرهنگی معمولا در خصوص «فرهنگ عمومی» تعاریف مختلفی دارند که بر اساس همان تعاریف، رویکردهای متفاوتی در پیش میگیرند. بنا داریم در پروندهای تحلیلی، فرهنگ عمومی و رویکرد ۴۰ ساله جمهوری اسلامی با این موضوع را مورد واکاوی قرار دهیم. برای بررسی بیشتر موضوع با محورهای، نسبت فرهنگ با حکومت و افراد جامعه، بهبود و یا تزل آن در دهههای گذشته، متولی اصلی حوزه فرهنگ در نظام جمهوری اسلامی ایران، حذف و یا اصلاح ساختارهای بهوجود آمده، را در گفتگو با تحلیلگران و صاحبنطران پیگیری کرده ایم.
به همین بهانه به سراغ حسن بنیانیان، استاد دانشگاه، عضو کمیته فرهنگ مجمع تشخیص مصلحت نظام و کارشناس فرهنگی رفتیم و با او در این خصوص به بحث و گفتگو نشسته ایم.
مبنای تعریف فرهنگ باید نقشه مهندسی فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد
شایدلازم باشد برای شروع گفتگو اگر میشود ابتدا تعریفی از «فرهنگ عمومی» داشته باشید تا بر اساس این تعریف و نگاه شما به این مفهوم، بررسی کنیم که آیا به نظر شما بعد از این ۴۰ سال از عمر انقلاب، فرهنگ عمومی ما بهتر شده؟ بدتر شده است؟
در خصوص فرهنگ، تعاریف مختلفی ذکر شده که بر اساس هر تعریف میتوان رویکرد متفاوتی اعمال کرد. افراد معمولا بر اساس رشته تحصیلی و جنس تجربیاتشان در تعریف فرهنگ مداخله میکنند ما برای اینکه از این تعاریف گوناگون تاثیر نگیریم، استناد میکنیم به تعریفی که در نقشه مهندسی فرهنگی در سال ۹۲ به تایید اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار گرفته است و مصوب شده که این مبنای تدوین نقشه مهندسی فرهنگی باشد و آن تعریف این است؛ «نظام وارهای از باورها و مفروضات اساسی، ارزشها و الگوهای رفتاری ریشه دار و دیرپا و نمادها و مصنوعات که ادراکات، رفتار و مناسبات جامعه را جهت و شکل میدهد و هویت آن را میسازد.»
منظور از مفروضات اساسی، پیش فرضهایی است که مردم جامعه تماما آن را قبول دارند و درباره آن بحث نمیکنند و در کنار این مفروضات معمولا یکسری باورهای دیگر نیز شکل میگیرد؛ مثلا پشت سر مسافر آب میریزیم و... که در دل این باورها خوب و بد به نام ارزشها تعریف میشوند. همه اینها در ذهن ما وجود دارند و وقتی دیده میشوند که از درون آن آداب و الگوهای رفتاری پایدار شکل میگیرند. این آداب و الگوهای پایدار ذاییده ارزشهای ماست. مثل اینکه کوچکتر به بزرگتر سلام میکند. نمادها نیز علائمی است که ما با آنها باورهایمان را تجلی میدهیم. مثل اینکه وقتی از هم جدا میشویم خداحافظی میکنیم و در واقع آن باور خداییمان را نشان میدهیم که حالا که تو از من جدا میشوی، خدا نگهدار تو باشد. مصنوعات نیز شامل هر آن چیزی است که بشر خلق میکند و، چون بشر برای نیاز خودش خلق میکند، در آن نظامی از باورهای او نهفته است.
حالا کلمه عام و عمومی که به فرهنگ اضافه میکنیم یعنی عموم مردم این باورها را قبول دارند و به تدریج هم تغییر میکند، چون دربرابر آن یک فرهنگ ملی داریم گه نظام باورهایش پایدارتر است مثل چهارشنبه سوری و نوروز و ...، ولی فرهنگ عمومی منظور نظامی از باورها و ارزشها و نمادها و الگوهای رفتاری است که عامه مردم پذیرفته اند و در روابط روزمره شان کاربرد دارد.
در کشور ما یک مدیریت عالمانهای در خصوص فرهنگ شکل نگرفته است
گاها کارشناسان فرهنگی در پاسخ به سوال پیشرفت یا پسرفت فرهنگ عمومی به اشتباه، گذارههای دینی را به جای فرهنگ مدنظر قرار میدهند.
بله؛ ما بخشی از فرهنگمان ریشه هایش به دین میرسد و معمولا تا سوال میکنیم که فرهنگ عمومی پیشرفت و یا پسرفت کرده، ناخودآگاه به سمت آن بخشی میرویم که به دین میرسد. بخشی از فرهنگ نیز سنت ما ایرانی هاست و چون منافاتی با دین نداشته، حفظ شده است؛ بنابراین باید توضیح داده شود آن دست از باورهایی که به دین میرسند، در برخی بخشها پیشرفت کرده ایم و در اکثر بخشها پسرفت و برای پاسخ دقیقتر باید در همه حوزهها مطالعات دقیق میدانی انجام دهیم.
متاسفانه به دلایلی هنوز در کشور ما یک مدیریت عالمانهای در خصوص فرهنگ شکل نگرفته است و بر اساس مطالعات پراکندهای که در این سالها توسط مراکز مختلف و بر اساس سلایق مختلف شکل گرفته و برخی پایان نامهها و رسالههای دانشجویی که در این باب نوشته شده، وقتی مجموع آنها را مطالعه میکنیم متوجه میشویم که آرام آرام گرایشات و رفتارهای دینی مان روند نزولی داشته است و این برای جامعهای که اقتدار، ماندگاری، پایداری و انقلابش مبتنی بر وجود باورها، ارزشها و الگوهای رفتاری مبتنی بر دین است، بسیار خطرناک است.
باورها و الگوهایی که به دین هم نمیرسد در جامعه ما اوضاع نا مطلوبی دارند؛ از اهمیت ندادن به وقت همدیگر تا ساعات مفید کار کارمندان، تا بی نظمیهای که در جامعه موج میزنند.
آنچه که نیاز به مدیریت دارد، خود فرهنگ نیست؛ بلکه تغییرات آن مهم است
در ادامه گفتگو میخواهیم این بحث را مطرح کنیم که بالاخره در نظام جمهوری اسلامی، متولیان عرصه فرهنگ عمومی چه ارگانها و یا سازمانهایی هستند؟ برخیها معتقد اند که در این سالها فرهنگ عمومی هیچ متولی خاصی نداشته که اوضاع به این شکل درآمده و برخی از بعضی سازمانها مثل وزارت ارشاد، حوزه علمیه، صدا و سیما، سپاه، سازمان تبلیغات و... به عنوان متولیان این حوزه نام میبرند.
برای پاسخ به این سوال نیاز به یک مقدمهای است؛ در واقع آنچه که نیاز به مدیریت دارد، خود فرهنگ نیست، چون خود فرهنگ شامل اعتقادات، الگوها و ارزشهای رفتاری است و برای ما تغییرات اینها مهم است و وقتی این معنا را پذیرفتیم که میخواهیم تغییرات فرهنگ را مدیریت کنیم، این سوال پیش میآید که تغییرات باورها، ارزشها و الگوهای رفتاری جامعه از کجا نشات میگیرد؟ شش عامل وجود دارد که فقط دو مورد از آن را میشود مدیریت کرد.
اولین عامل تغییرات فرهنگی مداخلات آگاهانهای است که افراد به عنوان عناصر فرهنگی انجام میدهند. تلاش این است که یک آموزشی به مخاطب داده شود تا آن آموزش به باور و رفتار بیانجامد. مثلا به نوجوان خود با دادن کتاب، آموزشی جهت افزایش اعتقادات و قیامت باوری میدهید که درنتیجه آن باورهایش تقویت شده و منجر به نماز خواندن او شود.
بخش دوم تغییرات فرهنگی پیامدهای باقی فعالیتهایی است که در جامعه شکل میگیرد. همه فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و... که از انسان سر میزند، هم تحت تاثیر باورهای جامعه است و هم دخالتهایی در تحولات جامعه میکند و ابعاد بسیار بزرگتری از فرهنگ سازی آگاهانه دارد. ۸۰ درصد از عواملی که در تحولات فرهنگی که در داخل شکل میگیرد، مربوط به پیامدهای فرهنگی فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... است اما چون ما فرهنگ را به شعائر دینی تقلیل میدهیم، ذهنمان به سراغ سازمان تبلیغات میرود و یا در مسائل هنری به سراغ وزارت ارشاد میرویم.
عامل دیگری که در تغییرات فرهنگی وجود دارد، از اراده ما خارج است. مثلا ویروس کرونا وارد کشور میشود، برخی شهرها دچار سیل میشوند، مهاجرت از روستا به شهرها اتفاق میافتد و همه اینها در باورها و رفتارهای مردم تغییر ایجاد میکند، ولی ارادی نیست که بشود آنها را مدیریت کرد.
اثرات مهم جهانی شدن وجهانی سازی
عامل دیگر موضوع جهانی شدن است یعنی شما در اتاق خودتان نشسته اید و همزمان با نفرات متعددی در سراسر جهان در ارتباطید. ارتباطات به سرعت دارد مرزها را از بین میبرد. موضوع دیگری به نام جهانی سازی وجود دارد. یعنی کشورهای بزرگ برای بازارهای هدف خود با کمک سفرای فرهنگی تلاش میکنند تا مردم آن کشور را متقاعد کنند که ما دارای یک قدرت پیشرفتهای هستیم و بیایید از ما کالا بخرید. به عنوان مثال چند سالی است که سریالهای کرهای در کشور ما پخش میشوند و آنها در سریال هایشان از تاریخ هزارساله خود میگویند و از کاخها و افرادی که در آن سالها چه کارهای بزرگی میکردند و این به صورت ناخودآگاه در ذهن ما میماند و بعدها که مثلا قصد خرید کالایی داشتیم و فروشنده به ما گفت که از این کالا دو نوع جنس ژاپنی و کرهای داریم، شما پیش خودتان میگویید که جنس کرهای هم بد نیست و این همان تاثیر غیر مستقیم جهانی سازی است که با آن سریال رخ داده است و یا آمریکا به کمک هالیوود قدرت نظامی خود را دهها برابر بیشتر از آنچه در واقعیت وجود دارد، به جامعه جهانی تزریق میکند.
عامل دیگر بحث تهاجم فرهنگی است واین ویژه جمهوری اسلامی شکل گرفته است. در حال حاضر شبکههای ماهوارهای بسیاری در حال برنامه ریزی و فکر کردن اند که چگونه بر روی باورها و ارزشهای ما اثر بگذارند.
علاوه بر اینها یک اتفاقاتی نیز روی علم، تکنولوژی در سطح دنیا میافتد که ما هم تحت تاثیر آن قرار میگیریم.
حال بر روی کدامیک از این موارد میشود مدیریت و مداخله کرد؟
بر روی دو مورد از اینها ما میتوانیم مداخله و مدیریت کنیم؛ یکی اثربخشی فعالیتهای آگاهانه فرهنگی است و دیگری اینکه ما پیامدهای فرهنگی فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... را شناسایی کنیم و به شکل مثبت در جامعه تبدیل کنیم. مدیریت باقی موارد از دست ما خارج است.
مشکل دیگری که وجود دارد و به شکل یک بیماری بروز کرده این است که نخبگان کشور یک تلقی کوچک و محدود شدهای از فرهنگ دارند در مقابل تلقی که رهبری در این باره دارند. رهبری معتقداند که مشکل فرهنگ از دید نخبگان سرازیر میشود و آنها درک کامل و جامعی از فرهنگ ندارند. رهبری اعتقاد دارند که «همه چیز مترتب از فرهنگ است و فرهنگ ذیل و حاشیه اقتصاد و سیاست نیست. بلکه اقتصاد و سیاست ذیل و حاشیه بر فرهنگ اند. نمیتوانیم فرهنگ را از عرصههای دیگر منفک کنیم.» و به جد ایشان بر روی بحث مهم پیوست فرهنگی تاکید اساسی دارند.
متولی اصلی فرهنگ عمومی، شورای عالی انقلاب فرهنگی است
با تمام این توضیحات به نظر شما متولی اصلی فرهنگ عمومی در کشور چه نهاد و یا فردی است؟
آن نهادی که باید متولی اصلی فرهنگ عمومی در کشور باشد، از نظر رهبری، شورای عالی انقلاب فرهنگی است و از آنجاییکه رئیس این شورا، رئیس جمهور است، و رئیس جمهورها همیشه اولویت اولشان خواستههای مردم است و خواستههای مردم همواره مشکلات اقتصادی است؛ اگر دولتها بخواهند در فرهنگ سرمایه گذاری کنند باید در ابتدا بر روی آموزش و پرورش این کار را انجام دهند و هر دولتی که این سرمایه گذاری را انجام دهد، آثار آن در چند دولت بعدی مشخص خواهد شد؛ و معمولا دولتها به جای این کار سعی میکنند کارهای زود بازده و عمرانی که بیشتر نمایشی است انجام دهند. البته مشکل از رئیس جمهورها ناشی نمیشود بلکه از ساختار غلط سیاسی که یک دوره چهار ساله فقط فرصت دارند تا همه این کارها را انجام دهند؛ و جنس فرهنگ به گونهای است که آثار آن در بلند مدت و به تدریج ظاهر میشود.
/انتهای پیام/