به گزارش«سدید»؛ کلر بریه و پیر بلانشه، دو روزنامهنگار فرانسوی روزنامه لیبراسیون فرانسه روایت دیدهها و شنیدههای خود از روزهای انقلاب اسلامی ایران را در قالب کتاب «ایران: انقلابِ به نام خدا» منتشر کردند.
در گزارشی که میخوانید، مروری خواهیم داشت به کتاب «ایران: انقلابِ به نام خدا». این اثر توسط دو نفر از خبرنگاران روزنامه لیبراسیون (Liberation) با نامهای کلر بریه (Clair Briere) و پیر بلانشه (Pierre Blanchet) نوشته شده و در ایران در سال ۱۳۵۸ توسط قاسم صنعوی ترجمه شده و مؤسسه جغرافیایی سحاب هم آن را منتشر کرده است. این اثر نگاهی اجمالی بر حوادث، اوضاع و وقایع داخلی ایران در سال ۱۳۵۷ دارد. این دور روزنامهنگار تقریبا همه حوادث و رویدادهای انقلاب ایران را گزارش کردهاند؛ وقایعی مثل نقل سخنان امامخمینی(ره) در زمان تبعید در عراق و فرانسه، تظاهرات و خیزش عظیم مردم علیه شاه، درگیریهای خیابانی و حکومت نظامی، کشتار میدان ژاله، شورشها و بستن روزنامهها، اعتصابهای کارگری و کارمندی، فرار شاه، آمدن امام به ایران و پیروزی انقلاب و...
کتاب به سبک ژورنالیستی نگاشته شده و از پنج بخش تشکیل شده است. ابتدا پیشگفتار آمده و سپس در سه فصل متون اصلی و گزارشهای روزنامهنگاران آمده و در بخش پایانی هم گفتوگویی با میشل فوکو، نویسنده و فیلسوف فرانسوی که آشنایی کاملی با انقلاب اسلامی ایران دارد، انجام شده است.
در بخش پیشگفتار اثر که «پیامبر و پادشاهان» نام دارد، این دو روزنامهنگار، روایتی از برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ارائه داد ه اند؛ شکوه و عظمت جشن، هزینهها و تشریفات سرسامآور آن، اوج ناسیونالیسم ایرانی، از جمله مواردی است که نظر نویسندگان را بیش از هر چیز به خود جلب کرده و چنین به نظر میرسد که آنان دوران اوج حکومت پهلوی رابه عنوان نقطه آغازین حوادث انقلاب انتخاب کردهاند. در ادامه واکنش امام خمینی(ره)نسبت به برگزاری این جشنها آمده است؛ ایشان آن زمان در نجف در تبعید به سر میبردند، ولی پس از برگزاری این جشن بیانیهای منتشر و در آن اعلام کردند: بر خود فرض میدانم که در بعضی مناسبتها درباره مسائل امت اسلامی آرام ننشینم. شما هم باید احساس وظیفه کنید و تا آنجا که مقدور است به یاری برادران مسلمان خود بشتابید […]. یکی از علمای عظام شیراز در نامهای به من نوشته که قحطی وحشتناکی قسمتهایی از جنوب کشور را فرا گرفته و قبایل ساکن در آنجا از زور فقر و گرسنگی مجبور شدهاند حتی بچههای خویش را نیز بفروشند. […]در همچون شرایطی میبینیم که میلیونها تومان صرف جشن شاهنشاهی میشود؛ فقط برای چراغانی و آذینبندی خیابانهای تهران ۸۰ میلیون تومان صرف شده است! […]پیامبر اکرم؟ ص؟ میفرماید: لفظ شاهنشاه «از منفورترین الفاظ در پیشگاه خداوند متعال است».
اسلام با حکومت مطلقه مخالف است. کاخهای ظلم و استبداد را در هم کوبید. شرمآورترین و پستترین شکل حکومتهای ارتجاعی است. چرا شهر مقدس نجف این فریادها را نمیشنود؟ چرا از خواب سنگین بیدار نمیشود؟ […]نزدیک به ۱۵۰ هزار روحانی در ایران زندگی میکنند. اگر همگی یکصدا این سکوت را بشکنند و پرده از جنایات این رژیم خود فروش بردارند، حتما پیروز میشوند. از خواب بیدار شوید. نجف را بیدار کنید!»
در بخش دیگری از اثر، این دو روزنامهنگار به واقعه فرار شاه از کشور پرداختند و اشاره کردند: شور و هیجان مردمی، وحدت و یکدلی زنان، مردان، کودکان، فقیر و غنی همه و همه که به خیابانها ریختهاند تا فرار شاه از کشور را به یکدیگر تبریک و شادباش گویند. شور و هیجان با خشم انقلابی درهم آمیخته و خیابانهای تهران شاهد صحنههایی بهیادماندنی در تاریخ انقلاب اسلامی هستند. مجسمههای رضاشاه یکی پس از دیگری در مقابل خشم مردم تسلیمشده از بالای ساختمانها ومعابر عمومی بر زمین میافتند. در میدان سپاه مردم مجسمه بزرگ شاه را بر زمین انداخته، به دنبال خود، روی زمین میکشند؛ روی آن پلاکاردی به چشم میخورد که جملهای با این مضمون بر آن نوشته شده است: «خری پیدا شده، از صاحب آن تقاضا میشود نسبت به تحویل آن اقدام کند.» بعد از یکسال مبارزه و مقاومت با دست خالی در مقابل لشکری جلاد چنین به نظر میرسد که اینک با فرار شاه همهچیز تمام شده و پیروزی قطعی است. شاه با این بهانه که «خستهام و نیاز به استراحت دارم…» کشور را ترک کرده است. در مراسم بدرقه او کسی جز شاپور بختیار و تنی چند از افسران گارد شاهنشاهی حضور نداشت.
لیبراسیون هرگونه تحلیل و تفسیر کارشناسان سیاسی داخلی و خارجی را در ارتباط با فرار شاه اشتباه و مسخرهآمیز دانسته و معتقدند که انقلاب ایران در تاریخ انقلابهای جهان بینظیر بوده و با هیچ معیار و ملاکی جز با اراده ملی و قدرت مذهبی قابل سنجش نیست.
فصل اول کتاب با این جمله از قول مردم ایران شروع میشود: «جشن و عید ما آن روزی است که بیعدالتی و ستمگری از روی زمین ریشهکن شود»؛ اما به نظر نگارندگان کتاب این جمله مختص انقلاب اسلامی ایران نبوده و بیشک هر انقلابی در جهان با این هدف اولیه به وقوع میپیوندد و چهبسا که به مرور زمان از آن فاصله میگیرد. بدینسان معلوم میشود که آنان قصد دارند در این فصل علل و عوامل دخیل در وقوع این انقلاب را که برای قرن بیستم تا حدودی غیرمترقبه به نظر میرسید، بررسی کنند.
یکی دیگر از روایتهای جذاب و خواندنی این کتاب، روایت حادثه خونبار میدان ژاله است: «آن روز مردم حتی از سپردن مجروحان خود به دست پزشکان دولتی نیز سرباز میزدند، چون از هر چیزی که متعلق به رژیم شاه بود، نفرت داشتند.» بنا به تصور آنها، شاه با این اقدام در حقیقت تیشه بر ریشه خود زد و تصویری بسیار منفی از خود در اذهان مردم بر جای گذاشت، بهطوریکه از آن پس مردم او را منشأ تمام بلاها و بدبختیهای خود میدانستند.
در بخش دیگری از اثر، نویسندگان ضمن توصیفی از محوطه دانشگاه تهران، به معرفی گروههای دانشجویی این دانشگاه میپردازند و به مارکسیستها و دختران بدون حجاب به شعارهای آن دوران مثل «ما قرآن را میخواهیم»، «اتحاد، مبارزه و پیروزی»، «درود بر آنان که در راه مذهب و اسلام کشته شدند» و «اللهاکبر» اشاره میکنند و ضمن تشریح مناظرات و مباحث گروههای دانشجویی، به نگرش انقلابی مذهبیون میپردازند. سپس دامنه بحث را به اختلافات طبقاتی موجود بین مردم شمال و جنوب تهران میکشانند و از شکست و ناکامی رژیم پهلوی در زدودن این اختلافات سخن به میان میآورند. توصیف وضعیت اجتماعی نابسامان تهران بهخصوص قسمتهای جنوبی این شهر، تظاهرات و راهپیماییهای مردم و به آتش کشیده شدن ساختمانهای دولتی.
چند صفحهای از کتاب را به خود اختصاص داده است.
در فصل دیگری از اثر موضوع اوضاع اقتصادی ایران بعد از سقوط دولت مصدق مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. به نظر نویسندگان، موقعیت ویژه و استراتژیک ایران موجب شده که این سرزمین از دیرباز مورد توجه قدرتهای بزرگ قرار گیرد و از این رهگذر چهبسا خود، گاه بهصورت یک قدرت بزرگ مطرح شده است.
به اعتقاد نویسندگان این کتاب، حرکت عظیم مردمی در سال ۱۳۵۷ زاییده مجموعهای از عوامل بود که بیشک خشونت و سنگدلی ساواک یکی از عمدهترین آنها بود. رژیم پهلوی باوجود سعی و تلاش فراوان هرگز موفق نشد این لکه ننگ و خونآلود را از چهره خود پاک کند.
در فصل سوم هم ریشههای اعتقادی، ملی، فرهنگی و اقتصادی مردم ایران مورد مطالعه قرار میگیرد و نویسندگان ضمن سیری در تاریخ اسلام، ریشههای اعتقادی تشیع را بررسی میکنند. استخراج نفتی، کودتای ۲۸ مرداد، گفتگو با دو دانشجوی خانم جوان به عنوان نماینده زنان ایران در بخش دیگری از اثر آمده است.
اما این کتاب با گفتوگویی که این دو روزنامهنگار با میشل فوکو، متفکر و نویسنده فرانسوی انجام دادند، به پایان میرسد. فوکو در سالهای انقلاب دو بار به ایران سفر کرد و مقالات بسیاری در مورد انقلاب ایران نگاشت.
در بخشی از این گفتگو، فوکو میگوید: «به یقین در انقلاب ایران نکات حیرتانگیزی نهفته است. همه میدانیم که حکومتی بر سر کار بود که از لحاظ ارتش و امکانات کاملا مجهز و پیشرفته بود؛ ارتشی قوی و وفادار، پلیسی هرچند نالایق، ولی خشن و درندهخو؛ بهعلاوه رژیمی کاملا وابسته به آمریکا که توجه تمام دنیا بهخصوص کشورهای همسایه بزرگ و کوچک را به خود معطوف کرده بود. درآمد ناشی از فروش نفت هزینه تمام مخارج او را تامین میکرد. با تمامی این اوصاف مردم قیام میکنند و بیتردید وضعیت بحرانی مملکت و مشکلات اقتصادی نیز در این امر دخیل بودهاند. اما این مشکلات به آن اندازه نبودند که میلیونها تن به خیابانها بریزند و سینههای برهنه خویش را سپر مسلسلها بکنند. بیگمان باید روی این انقلاب بیسابقه بیشتر صحبت کرد.»
با اینکه این دو روزنامهنگار فرانسوی سعی کردند دیدههای خود را بدون غرضورزی روایت کنند و بنویسند، در بخشهایی از کتاب کنایههایی آوردهاند که نشان از ناآشنایی آنها با فرهنگ ایرانی دارد؛ با این حال روایتشان از روزهای انقلاب ایران منصفانه و دقیق است.
انتهای پیام/