بررسی پیامد‌های خیانت و جدائی در خانواده ایرانی در گفت­گو با شهلا باقری؛
آسیب خیانت زناشویی از یکسو منجر به طلاق و از سوی دیگر منجر به نابسامانی اخلاقی در خانواده، بی‌توجهی به همسر و فرزند، عدم تمرکز در زندگی و به‌طورکلی زمینه‌سازی برای بروز آسیب‌های دیگر می‌شود. فروپاشی خانواده هم به‌طور غیرمستقیم منجر به فروپاشی نظم، همبستگی و سرمایه اجتماعی می‌شود.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ نفیسه رحمانی: دکتر شهلا باقری؛ دانش آموخته رشته جامعه­شناسی و دارای مدرک دکتری جامعه شناسي سياسي، دانشيار و عضو هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی و همچنین عضو كارگروه اندیشکده خانواده مركز الگوي اسلامي-ايراني. دکتر باقری سابقه تحقیق و پژوهش در حوزه مسائل اجتماعی خانواده، با تمرکز بر حوزه تخصصی زنان را داشته و تالیفات پژوهشی چندی نیز در این زمینه دارد.

طلاق مهم ترین و فراگیرترین آسیب اجتماعی در حوزه مسائل خانواده است. مسئله ای که در سالیان اخیر توجه عده زیادی از پژوهشگران و تصمیم سازان این عرصه را به خود جلب کرده است. همچنین مسئله خیانت به موازات جدائی یکی از مهم ترین زمینه های بروز این آسیب و البته خود نیز یک مسئله خانواده است. نسبت این دو مسئله از دیدگاه شما چگونه است؟

آسیب شناسی مسئله طلاق در ایران؛ نیاز به بررسی انگیزه ها و علل این انتخاب، هم در میان زنان و هم در میان مردان دارد. همچنین توجه به این نکته که آنان در جامعه شهری یا روستایی زندگی می کنند و چه فرهنگی را انتخاب کرده اند. این مسئله در کلان شهرها و همچنین شهرهای کوچک، دلایل متعددی دارد.
بررسی ها حکایت از آن دارد که تغییرات ارزشی و ناهماهنگی های فرهنگی؛ عمده ترین دلیل طلاق در مناطق شهری و بخصوص مناطق شهری توسعه یافته به حساب می آید. مثلا در بالاشهرهایی نظیر تهران، این انگیزه یکی از مهم ترین زمینه های طلاق است. دلیل دوم نیز که در جایگاه خود از اهمیت زیادی برخوردار است، عدم آموزش زوجین از مهارت های ارتباطی و جنسی است. ناتوانی زوجین در برقراری ارتباط کلامی موثر و بی مهارتی در این زمینه، فقدان مهارت های عاطفی و مواردی از این دست، منجر به اهمیت بیشتر این مسئله و ورود پژوهشگران به این حوزه می شود.
دلیل دوم نیز عدم بلوغ جنسی در زوجین و اطلاعمندی کافی درباره زندگی جنسی است. این مسئله دامنه وسیعی از ناتوانی کامل تا عدم برخورداری از مهارت های جنسی را در بردارد. این دو عامل مهم ترین  دلیل در جدایی های امروز جامعه ما است.

در کنار این دو می توان به ضعف اقتصادی خانواده ها و عدم توانائی آنان از برآورده کردن نیازهای معیشتی خانواده از سوی مردان و مشکلات به وجود آمده برای زنان، دلیل مهم دیگری است که منجر به جدائی در میان زوجین می شود.

طلاق عامل تخریب سرمایه اجتماعی است

مرور برخی از تحقیقات صورت گرفته درباره زمینه ها و دلایل جدائی، به فاکتور خیانت اشاره شده است. عده زیادی از زوجین در سال های میانه دهه هشتاد، به جای ذکر دلایلی همچون اعتیاد برای جدائی، خیانت همسر را دلیل طلاق شان عنوان کردند و این چنین شد که جایگاه این فاکتور در میان دیگر فاکتورها دچار یک روند صعودی شد.

من با عنایت به اسیب شناسی که در سوال قبل به آن اشاره کردم، به پاسخ این پرسش شما می پردازم. به این دلیل که دو سوال بهم مرتبط و وابسته هستند.

در مواردی که نقش ارتباطات عاطفی، جنسی و یا کلامی برجسته شده و زوجین در فضای خانواده ارضاء نمی شوند، رفته رفته زمینه حرکت به سمت تامین این نیازها، بیرون از چارچوب خانواده، به وجود می آید. این فضا پیش­درآمدهای بروز مسئله مهم و البته تاسف باری همچون خیانت را فراهم می کند

در مواردی که نقش ارتباطات عاطفی، جنسی و یا کلامی برجسته شده و زوجین در فضای خانواده ارضاء نمی شوند، رفته رفته به سمت تامین این نیازها در بیرون از چارچوب خانواده به وجود می آید. این فضا زمینه را برای بروز مسئله مهم و البته تاسف باری همچون خیانت فراهم می کند. مسئله ای که یا در حالت حضور همسر قبلی اتفاق می افتد و یا این خیانت منجر به طلاق همسر نخست و برقراری ارتباط با شریک تازه است.


مسئله خیانت در فضای جامعه امروز ما، هنوز به شرایط بحرانی نرسیده و ما نمی توانیم از حاد بودن این مسئله در خانواده های ایرانی صحبت کنیم. اما روند بروز این مسئله، بخصوص در مناطق شهری بیشتر شده و خیانت به صورت افتان و خیزان خود را نشان داده است. نکته ای که در این باره باید به آن توجه داشت اینکه؛ آموزش های غیررسمی که از تریبون هایی همچون شبکه های ارتباطات مجازی تلگرام و اینستاگرام یا شبکه های ماهواره ای به افراد عرضه می شود، تاثیر زیادی در میل به سمت و سوی این آسیب ها دارد. محتوای این آموزش ها نه تنها ذائقه جنسی افراد را تغییر داده، بلکه در این زمینه دخالت کرده، توقعات آنها را بالا برده و مدل برآورده کردن این انتظارات را نیز به صورتی تازه مطرح می کنند. همچنین در بسیاری از محتویات این ابزارها، همچون فیلم ها و سریال های ماهواره ای، بحث خیانت تئوریزه شده و به مخاطب ارائه می شود. ارائه که درصدد موجه جلوه دادن این اسیب اجتماعی است.


آسیب خیانت زناشوئی می تواند از یکسو منجر به طلاق و از سوی دیگر منجر به نابسامانی اخلاقی در خانواده، بی توجهی به همسر و فرزند، عدم تمرکز در زندگی و به طور کلی زمینه سازی برای بروز اسیب های دیگر می شود. ممکن است که زوجین در خیانت متوجه کنش غیراخلاقی همسرشان نشده باشند و این رابطه سرانجام به جدائی نرسد. اما آنچه در این میان اهمیت دارد، نتایج اسفناک، زیان بار و گرانی است که برای نهاد خانواده به همراه می آید.ما از سوی رسانه های غیرمجاز با هجمه عمیق و گسترده ای روبه رو هستیم که با دستکاری در ذائقه و استانداردهای جنسی، سطح تعاملات و انتظارات جنسی زوجین ایرانی را دستخوش تحول و تغییر کرده است. این تریبون ها درصددند که وضعیت موجود در فضای جنسی خانواده ها را نامطلوب و ناخوشایند جلوه داده، و از سوی دیگر فاکتورهای ارائه شده توسط خودشان را الگوی مطلوب برای برآورده شدن نیازهای افراد در این زمینه نشان دهند. محتوای این رسانه ها، واقعیت رابطه جنسی در فضای خانواده ایرانی را یک الگوی نامطلوب نشان داده و از سوی دیگر آن چیزی که در تولیدات خود به نمایش می گذارد را یک مطلوبِ لذت بخش معرفی می کند.

ما از سوی رسانه های غیرمجاز با هجمه عمیق و گسترده ای روبه رو هستیم که با دستکاری در ذائقه و استانداردهای جنسی، سطح تعاملات و انتظارات جنسی زوجین ایرانی را دستخوش تحول و تغییر کرده است. این تریبون ها درصددند که وضعیت موجود در فضای جنسی خانواده ها را نامطلوب و ناخوشایند جلوه داده، و از سوی دیگر فاکتورهای ارائه شده توسط خودشان را الگوی مطلوب برای برآورده شدن نیازهای افراد در این زمینه نشان دهند


همین رویکرد و محتوای عرضه شده به مخاطب ایرانی را می توان یک عامل بیرونی موثر بر وقوع آسیب خیانت به حساب آورد. خیانتی که اگر تا پیش از این در میان مردان رواج بیشتری داشت، در سالیان اخیر به میان زنان نیز وارد شده است. این مسئله در زنان نیز دیده می شود و الگوی فراوانی خاص خود را در این سالیان تثبیت کرده است.

پس ریشه های خیانت در همان دو دلیلی است که در ابتدای عرایضم به آنان اشاره کردم؛ یک ناتوانی برآورده کردن نیازهای جنسی از سوی زوجین و عدم مهارت آنها برای زندگی مشترک، الگوسازی جنسی تازه و عدم برآورده شدن نیازهای جنسی یا عاطفی افراد در خانواده و همچنین عدم برخورداری از مهارت کافی در این زمینه. دلیل دوم نیز محتوای القا شده از سوی وسایل ارتباط جمعی غیرمجاز و تلاش آنها برای مطلوب جلوه دادن پدیده شوم خیانت و تشویق مخاطبان شان به این مسئله اجتماعی!

نکته مهم تر اینکه؛ این اتفاقات در صحنه یک اجتماع یا خانواده رخ نخواهد داد، مگر اینکه حیا از عرصه رفتار و کنش اینها زدوده شده باشد. تریبون های غیرمجاز درصددند که قبح رفتارهای جنسی و خانوادگی از میان برود، حیا در رفتار اعضای خانواده کمرنگ شده و پس از آن از همین دریچه فضای بروز خیانت آماده و پرداخته شود. بی­حیائی مهم ترین عرصه نمایش محتوائی است که از سوی این رسانه ها به مخاطبان داخلی عرضه می شود.

طلاق عامل تخریب سرمایه اجتماعی است

آیا آمار مشخصی از درصد خیانت زنان و مردان در خانواده های ایرانی وجود دارد؟!

در حال حاضر من اطلاعی از این موضوع ندارم. اعداد و ارقامی هم که در پژوهش ها و مصاحبه های شخصی خود به دست آورده ام، به اندازه ای نیست که خیانت را به عنوان یک مسئله اجتماعی برجسته و معرفی کنم. البته احساس نیاز به صورت دادن تحقیقات عمیق تر و دقیق تر در این زمینه کاملا احساس می شود. فکر نمی کنم که تحقیق ملی متقن و جامعی با این موضوع وجود نداشته و باید در دستور کار قرار داده شود.

در کنار نکاتی که شما اشاره فرمودید و رابطه جنسی را مدنظر داشت، خانواده هایی که دچار اسیب خیانت شده اند، از علت دیگری به نام رابطه عاطفی کمرنگ نام میبرند. برخی از آنها وجود رابطه جنسی میان زن و شوهر را انکار نکرده و همچنان به آن پایبند هستند، اما برای ارضای نیازهای عاطفی به چارچوبی غیر از خانواده پناه برده و از این رهگذر درصدد پاسخگوئی به نیازهایشان برآمده اند. تحلیل شما در این باره چیست؟! ریشه آسیب طلاق عاطفی در کجاست؟ مسئله ای که شاید دلیل اصلی خیانت های جنسی و برقراری رابطه های جنسی موازی باشد.

من وقتی به مسئله ارضای جنسی زوجین در چارچوب خانواده اشاره می کنم، آن را یک پدیده تمام عیار می دانم. به این معنا که این پدیده ابعاد عاطفی، روان شناختی، جنسی، جسمی، فرهنگی، محیطی و حتی تغذیه ای دارد! این پدیده را نمی توان یک پدیده مکانیکی ساده دانست و باید از دل آن به دنبال ریشه یابی مسائل مهم تری در خانواده رفت. واقعیت رابطه جنسی با بافت روحی زوجین گره خورده و به همین دلیل باید اهمیت آن را در خانواده درک کرد.

این مسئله برای زنان حائز اهمیت بیشتر بوده و در نتیجه آنها باید با دقت بیشتری مسئله ارضای غریزه جنسی را مورد بررسی قرار دهند. زمینه ارضای جنسی باید برای زنان فراهم باشد، تا راه ورود آنها به برخی از آسیب های دیگر خانواده مسدود شود. این مسئله البته برای مردان نیز اهمیت زیادی داشته و اما تفاوت هایی نیز دارد. آنها با آمادگی های جنسی و بدنی می توانند لذت بیشتری از این رابطه ببرند و در نتیجه شاید ابعاد عاطفی مردان با زنان در این رابطه تفاوت های زیادی داشته باشد. زنان پیش و پس از رابطه جنسی، بار روحی و روانی ویژه ای را به دوش می کشند و از این منظر اهمیت بیشتری برای این رابطه قائل هستند. از اینرو اگر قرار است که رابطه جنسی آرامش بیشتری در خانواده همراه خود بیاورد، باید با پکیج متفاوتی به موضوع نگاه کنید. همچنین زوجین باید توانائی و مهارت و آموزش های ویژه ای در این باره دیده باشند  و در  نتیجه با ذهنیت های درستی وارد خانواده­داری شوند.

نکته ای که شما در سوال تان مورد اشاره قرار دادید، به صورت گذرا در صحبت های من نیز اشاره شد. عدم برخورداری از مهارت های عاطفی و کلامی، زمینه را برای به وجود آمدن سوءتفاهم ها فراهم می کند. شما رفتاری انجام می دهید که طرف مقابل تان برداشت دیگری از آن دارد. این فرضیه قابل توجهی است که اگر افرادی بدون علاقه به یکدیگر وارد رابطه و انگیزه تشکیل خانواده شوند، تنها با بهره برداری از همین مهارت های کلامی است که می توانند به یکدیگر علاقمند شده و انگیزه ای برای تشکیل خانواده بیابند. این مسئله درباره زنان مهم تر و البته موثق تر نیز هست.
اما شاید آموزش های لازم در این باره به زوجین خانواده های امروز داده نشده باشد. شما دلیل اصلی نارضایتی های جنسی را همین عدم مهارت ورزی می دانید. اما من می گویم که در زمان های قدیم و نسل های قبل نیز آموزش های چندانی درباره رابطه جنسی به زوجین داده نمی شد. برخلاف امروز اما، در آن زمان نارضایتی جنسی به میزان امروز وجود نداشت! بافت سنتی و رفتارهای محجوبانه، مانع از آموزش بود و در نتیجه این مهارت به میزان کافی وجود نداشت. اما نتیجه ای شبیه به امروز در آن جامعه دیده نمی شد. دلیل این تفاوت شاید به همان عامل بیرونی بازگردد.

به مسئله اینطور نگاه کنیم که دو فرد باسواد و کم­سواد را درنظر آورید. احتمال بروز نارضایتی و ناآرامی در فرد کم­سواد، بیشتر از فرد باسواد است. پس نمی توان از جامعه امروز همان انتظار را داشت. ضمن اینکه زن و مرد در مواجهه با رابطه جنسی متفاوت از یکدیگر هستند و لازم است که با زاویه نگاه متفاوتی به آنان توجه شود. مردان به لحاظ عاطفی از زنان شکننده تر هستند، پس نیاز به توجه خاصی در این موضوع دارند. ما همیشه اینطور اندیشیده ایم که آنان بار عاطفی رابطه جنسی را درک نکرده و در نتیجه در این رابطه به دنبال بعد عاطفی نیستند. گزاره ای که خلاف واقعیت است. نوع ارضای عاطفی مردان  و زنان متفاوت است. پس راه رسیدن به آن نیز یکسان نیست. بار عاطفی زن و مرد، در سنین و شرایط مختلف، تفاوت های زیادی دارد. روانشناسی زن و مرد نیز در این باره بحث های زیاد و متنوعی دارد که نمی توان تمام آنها را به زوجین آموزش داد! ما نمی توانیم از پدر و مادر افراد انتظار داشته باشیم که به مثابه یک روانشناس عمل کرده و این آموزش ها را به فرزندان شان بدهند. اما سطح حداقل و حداکثری در این ماجرا وجود دارد که باید از طرف والدین رعایت شود. حداقل آگاهی باید در موقع مناسب و به روش درست به فرزندان ارائه شود تا آنها را در مسیر زندگی یاری کند، نه اینکه التهاب جنسی را بیشتر کرده و آسیب های دیگری به فرزندان وارد آورد. بخش دیگری از این آموزش نیز مربوط به زمان ازدواج فرزندان و تجربیات منحصر به فردشان است. آنها باید در کنار همسرشان برخی از گزاره ها را کشف کنند. سطح انتظارات و روحیات همسرشان را بشناسند و در چارچوب خانواده، درصدد کشف این موضوعات برآیند. تجربیاتی که در خانواده به دست آمده و ناشی از تفاوت های افراد در رابطه زناشوئی است. ناظران بیرونی نمی توانند نسخه واحدی برای افراد مختلف بپیچند و تنها می توانند در مقام مشاور، زندگی مشترک را راهنمائی کرده و به وضعیت مطلوب نزدیک کنند.

سازماندهی آموزش های قبل از ازدواج، حین ازدواج و اشنائی و همچنین آموزش های بعد از ازدواج، می توانند ابزارهای مهمی برای تحکیم بنیان خانواده و شناخت زوجین از یکدیگر باشند. به بیان روشن تر اینکه؛ نباید زوجین را پس از ازدواج به حال خود گذاشت و جریان آموزش را متوقف کرد. آنها باید در روند مهارت آموزی، از اساتید و متخصصان مطلع آموزش هایی را دریافت کرده و باتوجه به شرایط زندگی شان، از آن بهره برداری کنند. مدیریت پیچیدگی های زندگی زناشوئی، گاهی از عهده علم بشر نیز برنمی آید! این مسئله تا حدود زیادی آمیخته با تجربه است که می توان در کنار گزاره های علمی مورد پردازش قرار داد.

آیا نظام آموزشی یا سیاستگذاری حوزه خانواده در کشور، عزمی برای برنامه ریزی و اقدام در این راستا دارد؟

اخیرا مطلع شدم که متن هایی تهیه شده و مربی هایی بر اساس این متن ها، تربیت شده اند. در نقاطی از کشور، اجرای این روش تربیتی به صورت آموزشی کلید خورده و درصدد هستند که با دریافت این بازخوردها، برنامه آموزشی جامعی در حوزه خانواده اجرائی شود. شورای عالی زنان وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگی متصدی این امر است. محورهای اصلی این برنامه هم آموزش جنسی خصوصا برای زنان کشور است.

خیانت چه در نوع جنسی و چه در نوع عاطفی، سرانجامی جز جدائی ندارد. البته مواردی از خیانت ها، دعواها و مشکلات زناشوئی هم حل می شوند و زوجین در فضای بازسازی شده به ادامه زندگی می پردازند. اما خانواده هایی که اختلاف در آنها به قوت خویش باقی است، سرانجامی جز جدائی-اعم از طلاق عاطفی یا طلاق رسمی- ندارند. چه بسیار مواردی که طلاق های عاطفی نیز پس از سال ها، به طلاق رسمی رسیده و زوجین رابطه خود را به پایان رسانده اند. از دیدگاه شما؛ مهم ترین پیامدهای طلاق برای اعضای خانواده امروز ایرانی چیست؟ کدام یک از اعضا در جریان این جدائی آسیب بیشتری متحمل می شوند؟ زن، مرد یا فرزندان؟!

پیامدها و عوارض طلاق بسیار متعدد و متکثر است. به حسب اینکه زوجین دارای فرزند باشند یا نباشند، خانواده ها تا چه میزانی از وابستگی به این افراد را در خود داشته باشد، جنسیت یا سن فرزندان و .... شرایط متفاوتی را برای هر خانواده ایجاد کرده که طبعا تا میزان زیادی پیامدهای جدائی را تحت تاثیر قرار می دهد. اما از یک زاویه نگاه کلی، همه در جریان جدائی متضرر می شوند. زن، مرد و فرزندان از این مسئله جان سالم به در نبرده و در این جریان آسیب زیادی می بینند. اما تحقیقات اخیر درباره این خانواده ها نشان از آن دارد که فرزندان طلاق، دچار مشکلات و عوارض زیادی هستند که اتفاقا در دوره بعد از ازدواج به روشنی خود را نشان می دهد. آنها تحت تاثیر ناکامی های عاطفی، روحی و روانی زیادی قرار می گیرند که اثر زیادی در خانواده شان به جای خواهد گذاشت.
شکستی که فرزندان طلاق تحمل کرده اند، روی زندگی، تحصیلات، ارتباط اجتماعی و نگاه این افراد به آینده تاثیرات زیادی می گذارد. ناامیدی ناشی از طلاق، احتیاج به توجه و مواردی از این دست، زندگی فرزندان طلاق را با اسیب های بیشتری مواجه می سازد.

در درجه دوم، زنان آسیب پذیری بیشتری در جریان طلاق نسبت به مردان دارند. به این معنا که زنان بعد از طلاق فرصت های کمتری برای ازدواج دارند. در این میان نقش فاکتورهای فرهنگی بسیار موثر است. آمارهای مربوط درباره کشور ما اینطور نشان می دهد که زنان بیوه شانس بیشتری برای ازدواج از زنان مطلقه دارند! همین تحقیقات ارقامی در حدود چهار برابر شانس کمتر برای ازدواج زنان مطلقه نسبت به زنان بیوه را ذکر می کند. این اصلا نکته کم اهمیتی در فرهنگ ما نیست!
البته که وجود چنین نگاهی در جامعه ما دلایل مختلفی دارد که پردازش به آنها  در این فرصت امکان ندارد.

همین زاویه نگاه فرهنگی به زنان مطلقه، منجر به بروز آسیب های اجتماعی گسترده ای می شود. این آسیب ها کدام اند؟

وقتی فرزند در کسوت نیروی اجتماعی، محصل، نیروی کار و... به جامعه وارد شده و قصد فعالیت دارد، حامل یک بارِ ناامیدی ناشی از طلاق است. او نمی تواند ارتباط های موفقی در جامعه داشته باشد. انگیزه های لازم برای زندگی را نداشته و نسبت به دیگران، افق بدبینی گسترده تری دارد، حرارت و شوق فعالیت اجتماعی اش نیز تحت تاثیر قرار می گیرد. فروپاشی خانواده به طور غیرمستقیم منجر به فروپاشی نظم اجتماعی، همبستگی اجتماعی و سرمایه اجتماعی مواجه می شود که شاید اهمیت آن در بحث طلاق مورد غفلت واقع شود.
نیروی انسانی که در کارنامه خود تجربه طلاق والدین را داشته، قطعا نیروی حاضر یراق و مشتاقی برای کار نیست. همین گزاره بیشترین آسیب به اشتغال، فعالیت های فرهنگی و اجتماعی می زند. او نمی تواند خود را با ارزش های فرهنگی و اجتماعی همراه سازد و در نتیجه زمینه های بزهکاری، جرم و جنایت و ... در اجتماع اتفاق می افتد. میزان سرقت، خیانت، خشونت، قتل و بزه­های اجتماعی در جامعه آماری این افراد بیشتر از سایرین بوده است.

تغییرات ارزشی و فرهنگی در جامعه ایرانی ابعاد مختلفی دارد. یکی از مهم ترین این ابعاد، تغییر ساختار هرم قدرت در خانواده ایرانی است. فضائی که امروز به طور کامل در جامعه ایرانی بروز نکرده و شاید همین نقصان منجر به مشکلاتی برای خانواده شده باشد. یکی از مهم ترین این مشکلات شکاف فرهنگی و اجتماعی است که به رابطه زوجین نیز بروز کرده و انتظارات آنها از بکدیگر را مورد تاثیر قرار داده است. تحلیل شما از این گزاره چیست؟!

تحقیقات ما نشان می دهد که زنان شاغل، قدرت تصمیم گیری بیشتری در مسائل مربوط به خانواده دارند. تغییری که می تواند دو نتیجه متضاد را به همراه داشته باشد

اگر تغییر ساختار هرم قدرت را در سطحی خرد همچون خانواده مدنظر قرار دهیم، باید به عوامل دیگری نیز اشاره کنیم. مثلا اشتغال زنان تاثیر زیادی در این راستا دارد. تحقیقات ما نشان می دهد که زنان شاغل، قدرت تصمیم گیری بیشتری در مسائل مربوط به خانواده دارند. تغییری که می تواند دو نتیجه متضاد را به همراه داشته باشد؛ افزایشی که منجر به رشد فضای همدلی، تصاعد سهم زنان در تصمیم گیری های خانواده و در نیتجه تعادل  این وزنه با مردان باشد. وضعیتی که منجر به نزدیکی بیشتر زن و مرد شده و از رهگذر این وضعیت، خانواده نیز به سمت و سوی بهتری می رود. اما در طرف مقابل، اشتغال زنان می تواند منجر به نوعی دخالت، پرگوئی و تک روی شود که زمینه را برای وقوع نزاع و جدائی در خانواده فراهم می کند.

خانواده پدرسالار در جوامع شهری وجود خارجی چندانی ندارد. ما امروز تحت تاثیر فرآیند مدرنیزاسیون و ارزش های ناشی از آن، به سمت اشکال جدیدی از خانواده می رویم. اشکالی که در آن سهم بیشتری به زنان و فرزندان داده شده و امروز تا حدودی در جامعه ما نیز وجود دارد. دلیل اصلی این حرکت نیز پذیرش حضور زنان در محیط های کاری است. همچنین ارتباطات مجازی، اشکال مدرن ارتباط و ... در سلسله مراتب قدرت تاثیر داشته اند و نمی توان به آنان توجه نکرد.


اما از سوی دیگر نیز روند تحول خانواده ایرانی، شبیه به آن چیزی نیست که در مدل غربی رخ داده است. در این راستا من توجه شما را به الگوی اشتغال زنان از ابتدای پیروزی انقلاب تا امروز جلب می کنم. بررسی های ما نشان داده که الگوی اشتغال زنان، یعنی تمرکز آنها در مشاغل آموزشی، تخصصی و تدریس تفاوت زیادی با دوران پیش از پیروزی انقلاب نداشته است! زنان شاغل جامعه ما در دو کانون اصلی متمرکز شده اند؛ مشاغل آموزشی و مشاغل بهداشتی! الگوئی که نه تنها اتفاقی نیست، بلکه به روشنی واقعیت هایی از جامعه ایرانی را برای ما بازگو می کند.


این دو  فضای کاری بیشتری سطح انعطاف پذیری ساعت را دارد. با فعالیت های منزل هماهنگی زیادی داشته، بازه زمانی تعطیلات مناسبی داشته و نیازمند توجه بیشتری به خانواده است. این شغل ها در کنار سطحی از تصمیم گیری درون منزل، تصمیم گیری بیرون از خانه را نیز به زنان ما داده است. تصمیمی که جامعه ما به آن رسیده و مورد اجرا نیز قرار داده است. زن ایرانی به این نتیجه رسیده که اگر می خواهد شاغل شده و در کنار آن خانواده اش را نیز حفظ کند، می تواند در این دو کانون باشد.  او هم سهمی در تصمیم گیری های اجتماعی داشته و هم خانواده را مدیریت کرده است. البته این الگو از زن ایرانی می تواند در مسیر رفت و برگشتی بین فضای داخل خانواده و محیط اشتغال، زن ایرانی را تبدیل به یک نمونه برای سایر زنان کشور نیز بکند.

اصلی ترین ابزارهای کنترل این آسیب های خانواده؛ خیانت و طلاق، در جامعه ایرانی از دیدگاه شما چیست؟ نقش اخلاق و دین در این رابطه چگونه ارزیابی می شود؟

دینداری را می توان پایبندی به مجموعه پاسخ هایی دانست که دین برای زندگی بشر تمهید کرده است. به این معنا که فرد در جریان مواجهه به سوالات خود، مجموعه ای متقن در آستین دارد که می تواند پاسخ خود را در آن بیابد

تاثیر دینداری یا پایبندی افراد یک جامعه به اخلاق، گزاره ای انکارنشدنی در ابتلای یک جامعه به آسیب های خانواده است. این رابطه حتی درباره ناهنجاری های اجتماعی دیگر نیز صادق و ثابت شده است. دلیل آنهم روشن است؛ دینداری را می توان پایبندی به مجموعه پاسخ هایی دانست که دین برای زندگی بشر تمهید کرده است. به این معنا که فرد در جریان مواجهه به سوالات خود، مجموعه ای متقن در آستین دارد که می تواند پاسخ خود را در آن بیابد. او از رهگذر در اختیار داشتن این امکان می تواند زندگی­اش را مدیریت کند. دینداری به منزله مجموعه ای از دستورات و گزاره های فرمانی است که خداوند در کتاب مقدس و سیره اهل بیت برای ما فراهم کرده و از ما خواسته تا در امور زندگی، از این مجموعه بهره بگیریم. پس طبیعی است که به میزان انس داشتن با این مجموعه، فرد توان ذخیره پاسخ های بیشتری برای مدیریت امور زندگی را نیز داشته باشد.

جریان این انس البته به معنای وجود نداشت فراز و نشیب در زندگی نیست. دینداری به معنای سلب نشدن آرامش خانواده ها در این فراز و فرودهاست. آنها از معنا تهی نشده، به پوچی نرسیده و دچار مشکلات روحی یا روانی نشده اند. این سختی ها و مشکلات شاید لازمه آبدیده شدن افراد باشند. اما چگونه زیستن در جریان دشواری ها نکته مهمی است که اتفاقا در فرهنگ  دینی نیز به روشنی مورد توجه قرار داده شده است.التزام افراد به گزاره های دینی و پایبندی آنان به این دستورات، قدرت روبه رو شدن با مشکلات را برای آنها فراهم کرده و در نتیجه اسیب های حوزه خانواده از همین راه تا حدود زیادی کنترل می شود. گزاره ای که در تحقیقات مختلف داخلی و خارجی نیز مورد تصدیق واقع شده است. افراد دیندار حتی در مقابله با بیماری ها موفق تر از دیگران هستند!

 

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha