روشنفکری دینی دهه چهل برخلاف روشنفکری اولیه با کنار گذاشتن طرح طرد کامل دین به دنبال آن بود که سعادت جامعه را باوجود دین و از دریچه دین توضیح دهد. طرح بازگشت به خویشتن شریعتی را باید در این زمینه فهم کرد. او اسلام را خویشتنی می‌داند که باید به‌آن بازگشت اما دراین‌بین قرائت خاصی از آن ارائه می‌دهد.

گروه راهبرد «سدید»؛ سخن از هویت هرچند که در کشور ما سابقه ای نزدیک به دویست سال دارد اما شاید بتوان تلاش های دکتر علی شریعتی برای ارائه صورت بندی علمی از آن را جزء اولین تلاش ها دانست. مجموعه مباحث وی در خصوص هویت، در جلد بیست و هفتم آثار با عنوان «بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی» جمع شده است که در ادامه مبتنی بر این کتاب تلاش داریم تا گزارشی اجمالی از اندیشه های وی ارائه کنیم.

طرح هویتی شریعتی در بستر زمان

شریعتی را می توان به نوعی نماینده جریانی خاص از روشنفکری دانست که در دهه های سی و چهل رخ نمود. همانطور که در مطالب پیشین این پرونده عنوان شد، در دهه چهل، کشور ما پس از تجربه  چند دوره روشنفکری غرب زده و غرب گرا، شاهد بروز جریانی از روشنفکری بود که طرح سعادت جامعه را خارج از غرب جستجو می کرد. این دسته از روشنفکران که با عنوان روشنفکری دینی بوم گرا شناخته شدند، در دل خود شخصیت های مختلفی مانند جلال آل احمد را جای می دادند. شاید بتوان جان مایه و نکته اصلی که میان این جریان از روشنفکری دینی با دیگر جریان های پیشین ایجاد تفاوت می کرد را در دین جست. طرح روشنفکری اولیه برای سعادت جامعه، کنار گذاشتن و طرد دین بود، در حالی که روشنفکری دینی دهه چهل، طرح طرد کامل دین را کنار گذاشته و به دنبال طرحی بود که سعادت جامعه را با وجود دین و چه بسی از دریچه دین توضیح دهد. طرح بازگشت به خویشتن شریعتی را باید در چنین زمینه ای فهم کرد.

بازگشت به کدام خویشتن

قبل از آنکه مراد از چیستی بازگشت و عوامل دور کننده تاریخی از خویشتن را بررسی کنیم، لازم است تا گریزی به چیستی خویشتن داشته باشیم. در توضیح خویشتن ابتدا باید گفت که شریعتی، خویشتن مارا در ایران باستان پی نمی گیرد، جریانی که در زمان شاه، بنا بر ساخت هویت جدید ایرانی مبتنی بر ایران باستان را داشتند، در نقطه مقابل شریعتی قرار خواهند گرفت. وی اسلام را به مثابه قیچی می داند که پیوند انسان ایرانی را با قبل از اسلام قطع کرده است:

  • «هنگامی که از بازگشت به ریشه های خود سخن می گوییم، در واقع از بازگشت به ریشه های فرهنگی خود حرف می زنیم... ممکن است بعضی از شما به این نتیجه برسید که ماایرانیان باید به ریشه های نژادی خود بازگردیم، من این نتیجه گیری را به طور قاطع رد می کنم. من با نژاد پرستی، فاشیسم و بازگشت های ارتجاعی مخالفم. نکته مهم تر آنکه تمدن اسلامی همچون قیچی عمل کرده و مارا از گذشته پیش از اسلام خود کاملا بریده است...نتیجه آنکه برای ما بازگشت به ریشه هایمان به معنای کشف دوباره ایران پیش از اسلام نیست بلکه به معنی بازگشت به ریشه های اسلامی ماست»[1]

همانطور که مشاهده شد، شریعتی اسلام را همان خویشتنی می داند که باید به آن بازگشت، اما در این بین قرائت خاصی از آن ارائه می دهد. شریعتی در میان دوگانه ایران و اسلام، پیوند وثیقی برقرار می کند، از نظر وی، ایرانیان در مواجهه با اسلام، دست به پذیرشی آگانه زده و حاصل جمع میان اسلام و ایران، در هویتی به نام تشیع متجلی شد:

  • «وقتی از اسلام ایران سخن می گوییم و مسلمان ایرانی را نشان می دهیم از واقعیت سومی سخن می گویم که نه اسلام است و نه ایران، زیرا پس از حلول اسلام به درون ایران و انقلابی که در عمق وجدان و اندیشه او پدید آورد اسلام خود نیز تغییر می کرد و بسیاری از خصایل کهن نژادی خاص آریایی را از یاد برد و از این رو باید گفت که مسلمان ایرانی یعنی شیعه نه ایرانی باستانی است و نه اسلام سامی است، یک موج نوینی است زاده این پیوند شگرف تاریخی که هرگز همانند آن حادثه ای پدید نیامده است»[2]

شریعتی فرهنگ را حلقه وصلی می داند که ادیان را به ملیت ها پیوند می دهد. از نظر وی، ادیان فرهنگ ساز بوده و از طرف دیگر امکان جداسازی ملیت از فرهنگ ممکن خواهد بود، در نتیجه امکان جداسازی ادیان از ملیت ها ممکن نخواهد بود:

  • «می بینیم که چگونه مذهب خود فرهنگ می زاید و چگونه خود به فرهنگ تبدیل می شود و در اینجاست که ملیت و مذهب چنان به هم عجین می شوند که جداسازی شان کاری است نه تنها غیر ممکن، بلکه غیر متصور. امروز در هیچ مخیله ای نمی گنجد که بتوان فرهنگ هندی را از مذهب هندو جدا کرد، یا فرهنگ ایران باستان را از مذهب زرتشت»[3]

برای واضح تر شدن بحث باید گفت که هم اکنون نیز جریان باستان گرای ایرانی برای بیان هویت خود و یا هویت سازی برای خود، اقدام به نقل و یا جعل جملات از زرتشت می کند، آیین ها و اعیاد مذهبی زرتشتی را گرامی داشته و بسیاری از عناصر دیگر زرتشت را به عنوان نماد ایران باستان اخذ می کند، در حقیقت ملیت ایران باستان چنان عجین با زرتشت شده است که هیچ مرزی میان آنها قابل تصور نیست، از نظر شریعتی میان اسلام و ایران بعد از ساسانیان نیز چنین اتفاقی افتاده است. برای مثال هنگامی که شما از حافظ، مولوی، سعدی و... سخن می گویید به هیچ عنوان نمی توانید عنصر ملیت و مذهب را از آن ها تفکیک کنید، هنگامی که تمرکز بر بزرگنمایی ملیت کنید، مضامین سراسر دینی اشعار جلوه کرده و هنگامی که تمرکز بر مذهب کنید، نثر و نظم شیوای فارسی جلوه می کند، لذا دو عنصر ملیت و مذهب چنان پیوندی یافته اند که عنصر سومی را به وجود آورده است. شریعتی این عنصر سوم را تشیع نامیده و خویشتنی که بازگشت به آن ضرورت دارد، تشیع است.

هویت، أمری تاریخمند

تنها به صورت خلاصه اشاره می کنیم که با توجه به مباحث فوق، دکتر شریعتی چیزی را تحت عنوان ذات، گوهره و جوهره برای هویت لحاظ نمی کند، از نظر وی هویت در بستر تاریخ شکل گرفته و تاریخمند است:

  • «ملیت اساسا در تاریخ شکل می گیرد و نسل به نسل به میراث می رسد. نه اینکه از ذات نژاد سر زند. اختلاف نژاد ها نیز خود ساخته تاریخ است، نه اینکه به زعم فاشیست ها و فیلسوفان نژادی همچون کنت دو گوبینو، تاریخ ساخته تشعشعات نژاد ها باشد»[4]

مراد از بازگشت چیست؟

پس از آنکه مراد از خویشتن در نظر دکتر شریعتی تلقی شد، نوبت به توضیح معنای بازگشت می رسد. بازگشت از نظر دکتر شریعتی، معنایی برای ساخت آینده است، وی قصد ندارد کسی را به گذشته حواله دهد و یا چون خوانش های سلفی، مانع از تغییر زمانه شود، بلکه وی بازگشت به خویشتن را طرحی برای ساخت آینده می داند:

  • «دعوت به بازگشت به خویشتن بازگشت از اصالت های انسان یا امانیسم به بوم گرایی قومی و خود پرستی تنگ نظرانه و متعصبانه نژادی نیست بلکه صعود از « از خود بیگانگی فرهنگی» و  بی معنایی وجودی و بی شخصیتی تاریخی است به مرحله متعالی خود زایی و خود آگاهی انسانی»[5]

بنابر این طرح شریعتی را می توان طرحی پیشرو و آینده نگر معرفی کرد. این طرح معنای نوعی «نو-گشت» است. انسان شیعه که به دلایلی دچار انحطاط شده، برای بازگشت به پله های ترقی و ساخت دوباره تاریخ و آینده خود، هویت شیعی خود را بازیابی کرده و مبتنی بر آن عمل می کند. این سخنان شاید امروزه به واسطه کثرت تکرار، دچار نوعی عادت و روزمرگی شده باشد، اما در زمانه شریعتی، طرحی پیش رو و خلاقانه بوده است.

چرا از خویش دور شده ایم؟

پیش فرض طرح بازگشت به خویشتن، دور شدن از خویش است، علت و یا علت هایی که مارا دچار از خودبیگانگی کرده اند چیست؟ سوالی که شریعتی در صدد جواب به آن بر می آید.

شریعتی در پاسخ به این سوال عوامل متعددی را ذکر می کند که در اینجا به تعدادی از آن اشاره خواهیم کرد. نخست آنکه ایران در چهار راه تمدن ها و اقوام قرار داشته است، موقعیت جغرافیایی و منطقه ای ایران تفاوت اساسی با ملت هایی مانند انگلستان و ... داشته که در دل یک جزیره، همواره از نوعی یک دستی برخوردار بوده اند. أرض جغرافیایی ایران، به خود حملات نظامی، فرهنگی، مذهبی و ... متعدد دیده است. در ایران پس از اسلام نیز این مسئله به نحوی جدی تر رخ می دهد، حکومت خاندان هایی غیر ایرانی همچون سلجوقیان، ایل خانان مغول، ترکان غزنوی، افغان ها و ... همگی از عواملی بود که ایران را از خویشتن اصیل خود جدا می ساخت. گذشته از این مسائل، در دوران معاصر نیز هجمه همه جانبه تمدن غرب در کنار طرح برخی مبتنی بر قرار دادن اسلام هویتی در مقابل هویت ایرانی، از جمله عناصری بود که مای ایرانی را از خویشتن خود دور می کرد. از نظر وی مدرنیسم، کمونیسم و جهانی سازی نقش مهمی در این قضیه ایفا می کردند.[6]

بازگشت به خویشتن، تحریک به حرکت

در پایان لازم است تا در خصوص ایده بازگشت به خویشتن دکتر شریعتی به دو نکته اشاره کنیم:

الف: دکتر شریعتی ضمن اعتبار بخشی به عنصر ایرانیت و اسلامیت در معرفی خویشتن ما، قائل به هویت ترکیبی و... نبوده بلکه معتقد بر آن است که از ترکیب اسلام و ایرانیت، أمر سومی خلق شده است که آن هویت ماست.

ب: طرح دکتر شریعتی در دهه چهل و پنجاه، از طرح های حرکت زا، بیدار گر و پیشتاز بود، از همین رو تئوری بازگشت به خویشتن، نقش موثری در دگرگونی وضع موجود و شکل گیری ایده انقلاب در ذهن برخی فعالین سیاسی، دانشجویان و... داشت لذا می توان آن را کمک شایانی به رخداد انقلاب اسلامی به حساب آورد.

 

[1] مهرزاد بروجردی، روشنفکری ایرانی و غرب، ترجمه جمشید شیرازی، ص ۱۷۷

[2] شریعتی، علی، بازشناسی هویت ایرانی اسلامی، ص ۳۰۶

[3] همان، ص ۱۶۳

[4] همان، ص ۱۲۹

[5] شریعتی، علی: بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، ص۱۴۶

[6] همان، ص ۹۵-۱۰۱

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha