به گزارش «سدید»؛ چند روزی قدس و مسجدالاقصی صحنه درگیری میان نژادپرستی اسرائیلی و آزادیخواهی فلسطینی بود؛ خیمه بختک نشان میدهد چطور در طول نزدیک به ۸۰سال گذشته ترور و تبعیض و تعدی در رفتار تروریستهای اسرائیلی هرگز قطع نشده است. خیمه بختک را کوروش علیانی نوشته و در آخرین مراحل آمادهسازی برای چاپ و انتشار در انتشارات است.
جنگ سنگ
آنچه با نام «انتفاضه نخست» یا «انتفاضه سنگ» میشناسیم، در تاریخ سهشنبه ۱۷آذر۱۳۶۶
(۸ دسامبر۱۹۸۷) در اردوگاه پناهندگان جبالیا آغاز شد. یک کامیون نظامی اسرائیلی بیدلیل و به قصد، یک خودروی فلسطینی را زیر گرفت و چهار فلسطینی شهید شدند. یک گزارش اسرائیلی میگوید:
تظاهرات خشمگینانه بر اثر یک حادثه رانندگی آغاز شد. یک کامیون که یک اسرائیلی در غزه میراند، با یک ماشین سواری برخورد کرد و چهار فلسطینی کشته شدند. جمعیت خشمگین جمع شدند؛ خشن شدند و به سمت سربازان اسرائیلی که برای برقراری نظم اعزام شده بودند، سنگ پرت کردند.
تعداد سربازان به طرزی ناامیدکننده کم بود. وقتی عقبنشینی کردند، تظاهرکنندگان به قدرت تعداد خود پی بردند و تظاهرات با سنگ در سراسر غزه و سپس کرانه باختری گسترش یافت.
این گزارش منهای انتخاب واژگان و سخت و نرمسازیهایش، خیلی ساده میگوید که چهطور جمعیت به خشم آمدهاند و بعد ناگهان توان خود را کشف کردهاند. تحلیلی از یک اسرائیلی دیگر در دست است که مانند همین را به شکلی تحلیلی بیان میکند:
فرمولبندیهای مختلف شکایات فلسطینیها و رویکردهای مختلف به راهحلهای احتمالی، تمایلی در فلسطینیان ساکن در سرزمینهای اشغالی به سوی اقدام شکل داده است. چنین فرمولبندیهایی به فلسطینیان احساس تعلق، اعتقاد به تواناییهای خود، امید به تغییر و امکانات تغییر میدهد.
[..]رویکرد «رادیکال» محبوبیت و حمایت بسیاری از فلسطینیان را که ساکن سرزمینهای اشغالی هستند به دست آورد؛ که این یکی البته پوشش بیشتری دارد و شاید تاحدی ترجمه لازم داشته باشد. ترجمهاش این است که فلسطینیان شکوه میکردند و اسرائیل با پیشنهادکردن حجم زیادی از راهحلهایی که همه در بیفایدهبودن و دستنیافتنیبودن مشترک بودند، آنها را گیج میکردند. فلسطینیها خسته شدند. دلشان میخواست کاری کنند و به راهحلی نیاز داشتند که به آنها حس تعلق بدهد؛ امید به تغییر داده و نشان بدهد که تغییر ممکن است. این راهحلی بود که در سهشنبه ۱۷آذر۱۳۶۶ خودش را نشان داد؛ انتفاضه سنگ.
انتفاضه سنگ تا دوشنبه ۲۲شهریور۱۳۷۲ (۱۳سپتامبر۱۹۹۳) به مدت ۲۱۰۶روز ادامه پیدا کرد. امضای پیمان اسلو راهحل گیجکننده نوینی بود که گروههای فلسطینی را به این نتیجه رساند که انتفاضه را فعلا متوقف کنند. تصوری خطا که نمیگفت کی، کی، به چه دلیل و با چه روشی میتواند انتفاضه را از نو آغاز کند.
این که در این ۲۱۰۶ روز چه گذشت، بارها در رسانهها و کتابها و اینترنت آمده و قابل دسترسی است. من به این بخشها نمیپردازم. به تحلیل ایتان الیمی برگردیم. او در مورد «تبلور کند یک بازیگر جمعی فلسطینی در سرزمینهای اشغالی» حرف میزند و این را پاسخی درخور برای فهم چگونگی رخدادن انتفاضه سنگ میداند. او همچنین در جایی دیگر میگوید: «انتفاضه صرفا یک فوران محرومیت نبود». او تأکید دارد که زیرساختهای ادراکی این راهحل، از پیش از روز آغاز عملیاتی آن آماده شده بودهاند. از نظر او «انتفاضه فوران نکرد، پیوسته شد.»
به بیانی این یکپارچگی بسیار مهمتر از بروز و ابزار ظاهری این انتفاضه به شکل پرتاب سنگ بوده است. اما از سوی دیگر این پرتاب سنگ نماد بارز و غیرقابل اشتباه گرفتن حضور و ادامه مبارزه بود و زمیننهادن آن به امید یک پیمان صلح امضاشده در اسلو خطای استراتژیک بزرگی بود.
قسمت بعدی ماجرا جالبتر هم بود. در طول انتفاضه بارها طرفداران مبارزه در داخل و خارج فلسطین از داستان داوود و جالوت و سنگانداختن داوود به جالوت یاد کردند تا بگویند فلسطینیان وارثان داوود هستند نه اسرائیلیان. این موضوع اهمیتی بیش از یک داستان تاریخی داشت. در باورهای یهودی، پادشاه یهود باید از نسل داوود باشد و حالا فلسطینیان داشتند چرخشی گفتمانی از «میراث ژنتیک داوود» به «میراث معنوی_رفتاری داوود» ایجاد میکردند.
یک پرچم به جای ۷۰۰ هزار آدم
بریتانیا هیچ جایگزینی برای خودش نمیشناخت، جز سازمانهای تروریستی صیونیست. میدانست اگر جایی را بهدست گروههای مسلح فلسطینی بسپارد، در آنجا و دیگر جاها از انتقام صیونیستها که در پناه ایالات متحده و فرانسه هستند در امان نخواهد بود. بریتانیا به حق اعتقادی نداشت و چیزی که برایش مهم بود این بود که دوباره با اتفاقی شبیه هتل کینگ دیوید، تابوت بر دوش و اقتدار از دستداده از فلسطین خارج نشود.
به من حق بدهید با لحنی نهچندان مهربان بگویم مردم فلسطین در این مقطع هم قربانی شدند، اینبار قربانی علاقه احمقانه بریتانیا به این که همچنان مقتدر دیده شود، اقتداری که به هیچ درد خودش و مردم فلسطین نمیخورد.
در برابر، دیگران در چه حالی بودند؟ تعدادی از ملاکان ثروتمند فلسطینی که خیلی راحت میتوانستند به سرزمینهای دیگر بروند، خانه و زندگی را قفل زدند و اسباب مختصری برداشتند و به جایی رفتند که تا آبها از آسیاب بیفتد، سرپناهشان باشد، از مصر تا اردن، از بریتانیا تا فرانسه و ایالاتمتحده. اینها تعداد زیادی نبودند، اما بعدها این «مهاجرت خودخواسته» موضوع تبلیغات صیونیستی زیادی قرار گرفت.
گروهی از فلسطینیان که میدانستند با صیونیستها راهی برای مسالمت نیست، با تجربهای بسیار ناچیز در جنگ و اسلحه و نظامیگری و با اتکا به بادیهنشینان و شعرها و حماسهها، میپنداشتند، چون توفان و صاعقه بر سر دشمن فرود خواهند آمد و طومار او را در هم خواهند پیچید و ارتشهای عربی نیز به یاریشان خواهند شتافت.
هاگانا، اما هم تجربه جنگ داشت، هم مدافعان جدی جهانی و هم ارزش برنامهریزی را خوب درک میکرد و برای کارهایش از مدتها قبل برنامه داشت. بعضی از برنامهها را پیش برده بود و بعضی را دقیقا برای اجرا پس از پایینآمدن آخرین پرچم قیمومت نگهداشته بود.
بریتانیا هر چند اعلام کرده بود که «حداکثر تا شنبه ۱۵می۱۹۴۸» از فلسطین خارج خواهد شد در جمعه ۱۴می، درست وقتی که همهجا درگیری بین گروههای تروریستی صیونیستها و مردم عرب به اوج رسیده بود بهطور کامل از سرزمین فلسطین خارج شد.
همان روز عصر بن گوریون در پایان نشست ۳۲دقیقهای سران آژانس یهود در تلآویو، تأسیس دولت اسرائیل بر طبق قطعنامه شماره۱۸۱ مجمع عمومی سازمان مللمتحد و در همان مرزهای مصوّب در آن قطعنامه را اعلام کرد.
بلافاصله ایالاتمتحده، دولت اسرائیل را بهعنوان حاکمیت دو فاکتو به رسمیت شناخت. این در حالی بود که سربازان حاکمیت تروریستی اسرائیل در حال تصرف تمام بخشهای سرزمین فلسطین بودند و هیچ اعتنایی حتی به همان مرزهای مصوب نمیکردند. چرا و چطور؟ این را نقشههای چهارگانه هاگانا به نام الف، بِت، گیمِل و دالِت (چهار حرف اول الفبای عبری) توضیح میدهند.
نقشه الف نقشهای بود که هرگز اجرایی نشد. در فوریه۱۹۴۵ (حدود بهمن و اسفند۱۳۲۳) هاگانا نقشه الف را که یک نقشه نظامی سراسری بود، به عنوان اولین قدم برای استراتژی رودزیاسازی و اعلام یکجانبه استقلال اسرائیل آماده کرده بود. هدف از این نقشه مقابله با کمکهای احتمالی اعراب بیرون از سرزمین فلسطین به فلسطینیان در مواجهه با این اعلام استقلال بود. نقشه الف خیلی زود تصحیح شد و جای خود را به نقشه بت داد.
هدف از نوشتن این کتاب یادآوری این نکته است که صیونیزم هرگز تبعیض، ترور و تعدی را قطع نکرده است. اما اینجا باید یادآوری کنم که تزویر نیز چهارمین این مجموعه از «ت» هاست. صیونیزم علاقهای شدید و وافر دارد که جنایت را در زرورق بپیچد و به آن نه وجهی خنثی، که حتی وجهی انساندوستانه بدهد.
در نیمه اول نوامبر۱۹۴۷ (آبان۱۳۲۶ ه ش) جلسهای از سران گروههای تروریستی صیونیستها تشکیل شد. این جلسه را البته به نام خوش آبورنگ «کمیته دفاع» آراسته بودند. دیوید بن گوریون هم از اعضای این جلسه و درواقع رئیسجلسه بود. عنوان او را هم خوب طراحی کرده بودند؛ «وزیر دفاع». هدف نشست چه بود؟ ارائه نقشهای «در برابر گسترش دایره خشونت».
یکی دیگر که عنوان رئیس ستادکل را به قامتش بریده بودند گفت: «این طرحی است برای حملههای تلافیجویانه هاگانا علیه جانیان عرب، جانیان بالقوۀ عرب، و اهداف عربی مشابه اهدافی که عربها به آنان حمله کردهاند». حتی اگر ملاکهای هاگانا برای تمییز «جانی» از «غیرجانی» را در نظر نگیریم و خوشبین باشیم، تلافی علیه جانیان بالقوه یعنی همان قصاص قبل از جنایت و تلافی علیه اهداف عربی مشابه یعنی همان آهنگر بلخی و مسگر شوشتری.
به هر حال حرفهای این آدم بیشازحد آشکار بود. نفر بعدی با عنوان شیک معاون وزیردفاع شروع کرد زرورق بیشتری را محکمتر دور اهداف نقشه «ب» پیچیدن. عبارات و واژگان او مبهم و غلطانداز بودند. او گفت: «علاقه ما در صورت بروز اغتشاش این است که پرخاشگری بهمرور زمان و در فضای زیاد گسترش پیدا نکند. از این منظر مهمترین اقدام دفاعی، دفاع به شکل مقابلهبهمثل در همان جایی است که موردحمله قرار میگیریم. این روش مؤثری برای خاموشکردن آتش خواهد بود.»
منظور او از «اغتشاش»، اعتراض به اعلام استقلال یکجانبه و مقابله با حاکمیت خودخوانده است. پرخاشگری در واژگان او یعنی مواجهه نظامی، جایی که موردحمله قرار میگیریم یعنی اولین بروز اعتراض. او میگوید هر اعتراضی باید در نطفه، در همان نقطه آغازش، سریع و قبل از گسترش به نقاط دیگر سرکوب و خفه شود.
دزدان امنیت
نتانیاهو در نوامبر ۲۰۱۰ (آبان و آذر ۱۳۸۹ ه ش) دستوری برای تهیه یک برنامه ملی صادر کرد که بر اساس آن اسرائیل یکی از پنج قدرت بزرگ امنیت سایبری جهان بشود. کمتر از یک سال بعد، در ۷ آگوست ۲۰۱۱ (۱۶مرداد ۱۳۹۰ ه ش) دفتر ملی دفاع سایبری به عنوان یک نهاد زیرمجموعه نخستوزیری تأسیس شد.
بودجه این دفتر در سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ هر سال حدود ۵۰میلیون دلار بوده و سال ۲۰۱۴ به ۲۰۰ میلیون دلار ارتقا پیدا کرد. این بودجه برای تشویق تحقیقات سایبری، تحقیق و توسعه دوجانبه نظامی و غیرنظامی، توسعه سرمایه انسانی و ایجاد مراکز امنیت سایبری در دانشگاههای اسرائیل (که به طور مشترک توسط دفتر ملی سایبری و خود دانشگاهها تأمین هزینه میشوند) تخصیص یافت. رقم بودجه خیلی شباهتی به اقلام بودجه ندارد. اغلب آن اقلام میتوانند حتی درآمدزا باشند.
در ژانویه۲۰۱۴ نتانیاهو دستور ساخت پارک فناوری سایبری CyberSpark را صادر کرد؛ جایی که دور از هیاهوی شهری، غولهای فناوری سایتک اسرائیل دور هم جمع شدند و سرمایههای خارجی نیز به این فضا جلب شد.
دقیقتر اگر بگوییم، فقط حدود ۵۰ درصد این پارک فناوری سرمایهگذار اسرائیلی دارد. آیبیام، ایامسیتو، لاکهید مارتین و دوچ تلکام بعضی از سرمایهگذاران خارجی هستند. بعضی شرکتها مثل پیپل هم ترجیح میدهند شرکت اسرائیلی بخرند و توسعه بدهند. سال ۲۰۱۴حدود ۳۰۰شرکت اسرائیلی در این پارک فعال بودند و حدود ۱۰درصد فروش جهانی محصولات و خدمات امنیت سایبری در دست اسرائیل بود.
شرکتهای اسرائیلی اغلب نامهای ناشناس دارند و سال تأسیسشان پس از ۲۰۱۱ است یا چندان پیش از این سال نیست. اما چطور ممکن است؟ از آگوست ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۵ که گزارش مورد استناد من تهیه شده، معجزه، انفجار دانش یا چنین چیزی بین اسرائیلیها رخ داده؟
عملا موضوع نیازی به معجزه ندارد. شرکتهای اسرائیلیای بوده و هستند که خدمات امنیت و پاکسازی ارائه میکنند. امنیت تا مدتها بیش از هر چیز شامل گشتها و نگهبانیهای مسلح شبهنظامی بوده است و این پاکسازی هم که میتواند عنوانی کنایهآمیز باشد. چه چیز را پاک میکنند؟ خودشان میگویند خیابانها و ساختمانها را؛ ولی پاکسازی «از مزاحمان» بیشتر شبیه و همجنس کار امنیتی و گشت و نگهبانی است.
این شرکتها مدام به طور صوری منحل میشوند؛ در هم ادغام میشوند؛ انشعاب یا بازتأسیس میشوند و به هر شکلی ردشان گم میشود. دلایل زیادی برای این کارها هست، از فرار مالیاتی تا فرار از پیگردهای پاکسازی (حتی طبق قوانین اسرائیل) تا فرار از تحریمهای خارجی و حتی پنهان و خصوصی نگهداشتن پیوستگی تاریخچه کارها و پژوهشهای خودشان.
از سالها پیش از دستور نتانیاهو در سال ۲۰۱۱ بسیاری از این شرکتها وارد عرصه امنیت و ضد امنیت سایبری شده بودند. نوشتن ویروس و آنتیویروس، بدافزار و جاسوسافزار از کارهایی بود که این شرکتها بیصدا به آن مشغول بودند.
شاید شما هم این شوخی را شنیده باشید که کدنویس اسرائیلی به وقت اسرائیل کدویروس مینویسد و به وقت آمریکا دوش میگیرد تا شروع کند برای شرکتی آمریکایی کد بنویسد که دنبال نوشتن ضدویروس برای ویروسهای پارسال اوست. این شوخی را باور کرده بودند. حداکثرش به نظر همین میرسید، تجارت، دوسره بار کردن، جیببری شیک کامپیوتری.
حیرت، اما در آگوست ۲۰۱۶ (تیتر یا مرداد ۱۳۹۵) رخ داد. احمد منصور، فعال اماراتی حقوق بشر لینکی درباره شکنجه در زندانهای امارات دریافت کرد و، چون فرستنده را نمیشناخت، آن را باز نکرد. در عوض آن را برای سیتیزنلب فرستاد. سیتیزنلب آزمایشگاهی در دانشگاه تورنتو است که علاقهمند به بررسی لینکها و شیوههای اینترنتیای است که در فریب فعالان حقوق بشر به کار گرفته میشوند. عملا این کار احمد خندهدار و وسواسگونه بود، چون او از گوشی آیفون استفاده میکرد که مشهور است هیچ بدافزاری را نمیپذیرد.
اما نتیجه تحقیقات حیرتانگیز بود. اگر احمد روی لینک کلیک میکرد بدافزاری به نام پگاسوس روی گوشی او نصب میشد. شاید حتی بهتر باشد پگاسوس را جاسوسافزار بنامیم، چون میتواند پیامهای متنی را بخواند، تماسها را ردیابی کند، پسوردها را بدزدد، مکان تلفنهمراه را ردیابی کند، هر وقت بخواهد بدون اجازه میکروفن یا دوربین دستگاه را فعال کند و اطلاعات شخصی برنامههای روی گوشی را نیز به دست بیاورد.
این ماجرا پیچیدهترین حمله به گوشیهای هوشمند نام گرفت و نخستین بار بود که قفلشکنی اپل از راه دور انجام میشد. شرکت سازنده، یک شرکت اسرائیلی تأسیسشده در سال ۲۰۱۰ به نام اناساو گروپ تکنولوجیز اعلام کرد کار عجیبی نکرده و به دولتهای مجاز تکنولوژیای میفروشد که آنها را در نبرد با تروریسم و جنایت یاری میکند. کسی انگیزهای نداشت چیزی را انکار کند یا بپوشاند. مسؤولان اناساو در گفتگو با دن تاینن، روزنامهنگار آزاد که در گاردین چاپ شد، بر این موضع رسمی «فروش به دولتهای مجاز» تأکید کردند و گفتند اگر اتفاقی هم برای کسی افتاده خبر ندارند.
یک فعال سعودی در کانادا علیه اناساو اعلام جرم کرد. گفت پگاسوس از او و دوستانش از جمله جمال خاشقچی جاسوسی کرده و مرگ خاشقچی نتیجه این فعالیت بوده است. او خواهان پرداخت جریمه شد. این پرونده به جایی نرسید.
اسرائیل پگاسوس را تحت عنوان سلاح طبقهبندی کرده و فروش آن بدون مجوز دولت ممکن نیست. اناساو نیز شرکت کوچکی نیست؛ در سال ۲۰۱۷ حدود ۵۰۰ نفر شاغل داشته است. اما چطور یک شرکت در حداکثر شش سال به چنین توانی دست یافت؟ این شرکت سه مؤسس دارد که هر سه عضو یگان ۸۲۰۰ بودهاند. این یگان در واقع یک سازمان اطلاعاتی در اسرائیل است که کارش شنود الکترونیک و رمزگشایی کد است؛ یگان ملی شنود الکترونیک اسرائیل. به فارسی سخت، واحد شنود ارتش اسرائیل.
از آموزشهای این یگان برای شاغلان بسیار جوانش (معمولا ۱۸ تا ۲۱ ساله) «هک» و «گردآوری داده» است. اغلب سربازان این یگان پس از پایان سربازی یا جذب سیلیکون، ولی میشوند یا شرکت امنیت سایبری تأسیس میکنند.
انتهای پیام/