به گزارش «سدید»؛ هنرمندان عرصه کاریکاتور نزد مردم و هنردوستان، محبوب و مورد احتراماند. یکی از حرفهایترین کاریکاتوریستهای ایران درحالحاضر، مهدی فرد است؛ هنرمندی که سبک و کیفیت کارش قابل مقایسه با بزرگانی مثل ژان مولاتیه فرانسوی و استاد جواد علیزاده است. او که علاوهبر کاریکاتور، دستی هم بر آتش خوانندگی و آهنگسازی دارد، در سری دوم برنامه پرطرفدار خندوانه بهعنوان کاریکاتوریست حضور داشت و چهره بسیاری از هنرمندان و شخصیتهای سیاسی و ورزشی کشور را با قلم جادوییاش مورد عنایت قرار داد. مهدی فرد متاسفانه هنوز چنانکه باید قدر ندیده! او مبتکر ترسیم کاریکاتور چهره در پنج دقیقه است. با این هنرمند خلاق و حرفهای، گفتوگوی شیرین و بامزهای داشتیم که خواندنش خالی از لطف نیست. این شما و این هم کاریکاتوریست پرلطافت چهرههای خشن!
اولینبار شما رفتی سراغ کاریکاتور یا کاریکاتور سراغ شما آمد؟
بزرگترهایم میگویند از سنین کودکی و حتی زمانی که خودم یادم نمیآید، نقاشی میکردهام! روی در و دیوار و دفترچه. نمیدانم چقدر حقیقت دارد، اما شنیدهام از وقتی چهاردستوپا راه میرفتم، نقاشی میکشیدم! که البته خودم آن موقعها را یادم نیست! (میخندد) یعنی یک امر ذاتی بود. همهچیز با نقاشی شروع شد. از دوره دبستان خیلی خوب نقاشی میکردم و قوانینی مثل پرسپکتیو و آناتومی را رعایت میکردم! در طول مقطع ابتدایی و راهنمایی، همیشه نمره هنرم ۲۰ بود. برای بقیه هم کار میکشیدم. برادرم، که از من بزرگتر است، برایم مجلههای کاریکاتور و کمیکاستریپ میخرید که آن زمان مجلههای خیلی خوب موجود بودند.
پس کارهای اولیهات کاریکاتور نبودند!
نه، نقاشیهای رئال بودند و هیچوقت هم مثل نقاشیهای کودکانه، که آدم را روی هوا میکشند، نبود. آدمهای من روی زمین و آناتومیشان منطقی بودند. بعد، از طریق مجلههایی که برادرم میگرفت، مثل فکاهیون، بهلول، شیپور و باقی ماهنامهها و گاهنامههایی که دهه ۶۰ منتشر میشدند و اغلب کاریکاتور روی جلدشان را استاد جواد علیزاده میکشید، با کاریکاتور آشنا شدم، ولی آن زمان هنوز خودم کاریکاتور نمیکشیدم، فقط آشنا شده بودم.
از کی شروع کردی به کشیدن؟!
کشیدنم از ۱۲، ۱۳سالگی شروع شد!
از همان وقتی شروع کردی به کشیدن کاریکاتور، حرفهای کار میکردی یا اول آماتور بودی و بعدا آموزش دیدی؟!
من تا حالا هیچ کلاسی برای آموزش نرفتم؛ نه برای نقاشی و نه کاریکاتور. یادم است یکبار سال ۶۷ زمان جنگ تحمیلی، که تهران بمبباران بود.
یک هفته مدارس تعطیل شد و، چون خانواده مادریام اصفهانیاند، رفتیم آنجا که میگفتند امنتر است. در اصفهان من فقط چهار یا پنج روز رفتم کلاس نقاشی پیش خانم مژگان موسیپور، همسر آقای آتشزاد (نقاش معروف). ایشان از من تست نقاشی گرفت! که من تصویری از فرشاد پیوس را کشیدم که به ژاپن گل میزند. خانم موسیپور پرسید این نقاشی را الان کشیدی؟! گفتم: بله. گفت: «باید اسمت رو جایی یادداشت کنم. تو یک روز هنرمند بزرگی میشی!»، بعد هم گفت: «با تو نقاشی اجسام کار نمیکنم. مستقیم میریم سراغ چهره!». چند روز با من نقاشی چهره کار کرد و بعد گفت دیگر نیا! این پنج روز کل کلاس نقاشی همه زندگیام بود! در هنرستان و رشته گرافیک هم چیزی درباره کاریکاتور به ما نمیآموختند. خودم کارهای کاریکاتوریستهای بزرگ را الگو قرار میدادم؛ بهویژه کارهای جواد علیزاده، ژان مولاتیه، کینو و ...
اتفاقا کاریکاتورهایت به لحاظ تکنیک و اجرا خیلی به کارهای مولاتیه شبیه است. چقدر تحتتاثیر کارهای این کاریکاتوریست جهانی و حتی دیگران بودی؟
ببین، من هیچوقت فکر نمیکردم، الان هم فکر نمیکنم! چه در زمینه کاریکاتور و چه موسیقی!
همیشه چیزی را که عاشقانه دوست دارم، به سمتش میروم. دیگر حواسم نیست چه کار میکنم! کارهای مولاتیه و جواد علیزاده را خیلی دوست داشتم. کارهای این دو نفر، بهویژه استاد علیزاده، به دنیای کاریکاتور جذبم کرد. حتی به مسائل مادی هم فکر نمیکردم. فقط عشق بود، نه هیچچیز دیگری، اما دیگران میگویند با کارهای تو یاد آثار مولاتیه میافتیم که البته در هشت سال گذشته سبک مستقلی پیدا کردهام و دیگر شبیه به کار کسی نیست. کار من لطیفتر از کارهای دیگران است. اصولا کاریکاتوریستها اینقدر لطیف کار نمیکنند، چون لطافت با ذات کاریکاتور جور درنمیآید، چون در کاریکاتور معمولا خیلی بیمحابا شوخی میکنیم و حواسمان نیست باید کاریکاتور را لطیف بکشیم. من زیاد ندیدهام که کاریکاتوریستها، حتی کاریکاتوریستهای خانم، لطافت و ظرافتی در کارشان داشته باشند، ولی سبک من کمی لطیفتر از حالت معمول است که در رنگها، سایهها و اغراقهایم در چهرهها دیده میشود.
از چه زمانی کاریکاتور کار اصلی شما شد؟
از سال ۷۳ در مجله «طنز و کاریکاتور» با مدیریت جواد علیزاده شروع کردم. آقای علیزاده کارهایم را دید و خوشش آمد. اولین کارم درمورد اینشتین بود با موضوع بمبباران اتمی هیروشیما که موهای اینشتین شبیه به آتش هیروشیما شده بود! این اولین کاری بود که بهصورت حرفهای چاپ شد و بابتش دستمزد گرفتم؛ در ۱۳ سالگی. البته سالهای ۷۱ و ۷۲ کاریکاتورم در بخش مسابقات چاپ شد و در مسابقه مجله هم اول یا دوم شدم.
همزمان با کاریکاتور وارد عرصه موسیقی و خوانندگی شدی! چطور چنین چیزی اتفاق افتاد؟
آن هم مثل کاریکاتور خیلی عاشقانه بود و هیچ فکری پشتش نبود. وقتی در مسیری قرار میگیرم، آن مسیر من را پیش میبرد. از کودکی موسیقی را خیلی دوست داشتم. حتی سادهترین موسیقیها مثل آهنگ تیتراژ کارتون پینوکیو یا برنامه کودک یا سریالهایی مثل «سربداران» و «هزاردستان». سادهترین ملودیها حالم را عوض میکرد و وارد خلسه میشدم، یعنی وقتی تلویزیون سرودی درباره جنگ پخش میکرد، سریع آن را حفظ میشدم و میخواندم. همیشه درحال زمزمهکردن موزیکهای بیکلام و باکلام بودم، ولی هیچوقت فکر نمیکردم روزی خواننده یا آهنگساز بشوم.
اولینباری کی دست به ساز شدی؟
۱۳- ۱۴ساله بودم که از خانوادهام خواستم من را به کلاس اُرگ بفرستند! البته آن زمان بهاندازه حالا اینهمه کلاس نبود. فقط یک کلاس بود که با آن هم موافقت نکردند. آن موقع برای خانوادهها خیلی عجیب بود که بخواهی کلاس موسیقی بروی. مثل الان اینقدر عادی نبود! بنابراین اولینباری که به کلاس موسیقی رفتم، در ۱۸سالگی و نزد زندهیاد مانی لقمانی برای آموزش پیانو بود. بعد از آن و از وقتی خودم میتوانستم هزینه کلاسهایم را پرداخت کنم، پیش اساتید دیگری در این زمینه آموزش دیدم؛ هارمونی، سُلفژ، صداسازی و...، اما الان میگویم کاش زودتر به کلاس موسیقی میرفتم. گرچه برای همین کلاس هم کلی سختی کشیدم تا خانوادهام را راضی کنم. حتی برای رفتن به هنرستان، کلی جنگ و دعوا در خانه داشتیم. بهخاطر دارم همسایهها و اقوام خانوادگی میآمدند پدرم را نصیحت میکردند و میگفتند: «بچهات را نفرست گرافیک! بدبخت میشه». آنقدر من اشک ریختم و برای خواستهام جنگیدم تا بالاخره رفتم گرافیک. آنوقتها همه خانوادهها دوست داشتند بچههایشان در رشته تجربی درس بخوانند.
بعد از آموزشهایی که برای نوازندگی دیدی، چطور به فکر آهنگسازی افتادی؟
از بچگی همیشه برای هر چیزی آهنگ میساختم. مثلا وقتی از چیزی میترسیدم، برای آن لحظه در ذهنم یک آهنگ ترسناک خلق میکردم، یا همینطور وقتی خوشحال بودم. اصلا نمیدانستم اینها کار هنری و مهمی است! دوره دبستان شعری در کتاب درسی داشتیم که میگفت «خوشا به حالتای روستایی/ چه شاد و خرم، چه باصفایی! / در شهر ما نیست/ جز دود و ماشین/ دلم گرفته، از آن و از این». همان موقع روی این شعر یک ملودی گذاشتم! و الان که میبینم که چه ملودی خوبی بود؛ باقی چیزها هم به همین صورت. نقاشی میکردم، اما کسی نبود که حمایتم کند. فقط میگفتند آفرین! در هفتسالگیام یکی از اقوام، که از اهمیت هنر آگاهتر بود، به مادرم گفت: «مهدی خیلی استعداد دارد. به کانون پرورش فکری ببریدش!» و مادرم از آن موقع، خیلی جدی پشت هنرم ایستاد و من را به کانون برد و چندباری هم به صداوسیما. حتی در ۹ سالگی با من در برنامهای به نام «نقاشی نقاشی» بخش «بزرگنقاشان کوچک» مصاحبه کردند! یک مصاحبه طولانی که آن زمان، چون دو شبکه بیشتر نبود، کلی معروف شده بودم و دیگر این مصاحبهها ادامه داشت، ولی درمورد آهنگسازی، اولین روزی که به کلاس رفتم، استادم پرسید: «چرا به کلاس آمدی؟». گفتم یکسری آهنگ در ذهنم دارم که میخواهم با ارگ پیاده کنم! استادم گفت: «ارگ ساز خوبی نیست. بیا پیانو کار کن که مادر سازهاست». پیانو فاصلهای طولانی با آهنگسازی دارد. باید اول بروی کلاسیک کار کنی. سالها کارکردن در رشته کلاسیک، من را کمی از آهنگسازی دور کرد. چند سالی با استادان سختگیر و متعصبی کار کردم که فقط موسیقی کلاسیک دوست داشتند و میگفتند موسیقی فقط بتهوون! البته خیلی چیزها هم آموختم، اما بیشتر باعث شدند مسیرم تا رسیدن به هدف و علاقهام دور شود. شاید اگر اساتید من تا این حد سختگیری نمیکردند و روی موسیقی کلاسیک تعصب نداشتند و از پاپ بدشان نمیآمد، من خیلی زودتر به نتیجه میرسیدم.
حالا که هم در عرصه موسیقی موفق شدی و هم رشته کاریکاتور، ترجیح میدهی بیشتر بنوازی و داد بکشی یا مداد برداری و کاریکاتور بکشی؟!
اتفاقا این مسالهای بوده که همیشه برایم مشکلساز است. من اگر میتوانستم فقط کاریکاتور بکشم، مثل بسیاری از همکارانم که فقط کاریکاتور میکشند، یا فقط موسیقی کار کنم، احتمالا خیلی موفقتر بودم. من دوستانی در هر دو رشته دارم که تنها در یکی از این دو رشته کار میکنند و خیلی موفقاند، چون زندگیشان روی یک رشته متمرکز است. من برای اینکه دو کار بیربط به هم را موازی پیش ببرم، پوستم کنده شد! من هم میتوانستم در یکی از دو رشته موسیقی یا کاریکاتور خیلی جلوتر از جایی باشم که هستم، ولی نیستم، چون دو کار هنری را با هم انجام دادم. بارها سعی کردهام یکی از این دو را کنار بگذارم، اما نتوانستم. تازه خیلی کارهای دیگر هم میکردم، مثل عکاسی. به فیلمسازی هم علاقه داشتم، نقد فیلم مینوشتم. همه اینها را توانستم کنار بگذارم، ولی در این دو رشته هرچه سعی کردم، نشد یکی را کنار بگذارم. فقط توانستم اولویتبندی کنم و موسیقی را بگذارم اول، کاریکاتور را بگذارم دوم!
چرا موسیقی برای شما در اولویت قرار گرفت، با اینکه اول کاریکاتور را شروع کرده بودی؟!
موسیقی هنر دلیتری است. کاریکاتور مثل سینما و بسیاری از هنرهای دیگر، چهارچوبهایی دارد، اما موسیقی هنری است که هیچ مرزی ندارد و شما میتوانید هر کاری بکنید. راجع به هر موضوعی میتوانید به هر شکلی که دوست دارید، آهنگ بسازید. صفر تا صد کار موسیقی خلاقیت است و البته لذتی که موسیقی به من میدهد، بیشتر از کاریکاتور و عکاسی و هنرهای دیگری است. طیف مخاطبان موسیقی گستردهتر است. اگر بخواهید با موسیقی حرف بزنید، اثرش بیشتر است. من موسیقی پاپ را انتخاب کردم که بتوانم با مردم حرف بزنم، چون در طول روز اصلا حرف نمیزنم. تعداد واژههایی که در شبانهروز به کار میبرم، شاید نهایت ۲۰ تا باشد، مگر اینکه تماس تلفنی داشته باشم! (میخندد) بنابراین موسیقی پاپ را انتخاب کردم تا با هر کسی که زبان پارسی بلد است، حرف بزنم. حرف هم زیاد دارم.
یعنی حرفت را در قالب ترانههایی میزنی که میخوانی!
بله، مضمون اغلب ترانهها این است که «چرا رفتی؟»، «برگرد» یا «دوستت دارم» و «عاشقتم»! (میخندد). من در همین چند ترانه محدودی که خواندم، هیچکدام از اینها را نگفتم! سعی کردم حرفهای دیگری بزنم. ازاینرو موسیقی برایم مهمتر است، چون با طیف بیشتری از مردم حرف میزنم، مگر کاریکاتور بزرگترین کاریکاتوریستهای ایرانی را چند نفر میبینند؟ یکمیلیون نفر میبینند؟ من کاریکاتوریستی را نمیشناسم که یکمیلیون نفر فالوئر داشته باشد! متاسفانه الان همهچیز را با فالوئر میسنجند. غولهای جاودانه کاریکاتور ایران الان ۲۰ هزارتا فالوئر دارند، ولی یک خواننده، فالوئرهای میلیونی دارد! البته آن خواننده از فرصتش استفاده نمیکند، چون شاید اصلا حرفی بلد نیست بزند، اما من حرفهایی دارم که میخواهم از طریق موسیقی بزنم.
در سری دوم برنامه خندوانه، ابتدا بهعنوان کاریکاتوریست و بعد خواننده و آهنگساز ترانهای شاد و فانتزی حضور داشتید. چطور به خندوانه پیوستی؟
یکی از دوستان من که با سجاد افشاریان-نویسنده خندوانه-هم دوست بود و کاریکاتورهایم را دیده بود، پیشنهاد کرد در برنامه خندوانه، کاریکاتور مهمانان هر قسمت را بکشم. ابتدا گفتم من هر کاری که تا حالا باید در عرصه کاریکاتور میکردم، انجام دادم و لزومی به این کار نمیبینم. دوست دارم جایی فعالیت داشته باشم که بتوانم موسیقیهایم را منتشر کنم. از این دوست ما اصرار و از من انکار، سه یا چهارماه طول کشید تا پیشنهادش را قبول کنم. من تا آن زمان فقط یک قسمت از خندوانه را دیده بودم! چون اصلا تماشاگر تلویزیون نبودم. وقتی به برنامه رفتم، کاریکاتور هر مهمانی را که میگفتند بکش، نمیشناختم! مثلا میگفتند هومن حاجعبداللهی را بکش. میگفتم هومن حاجعبداللهی کیست؟! (میخندد). یکبار به من گفتند «سعید معروف» را بکش. گفتم معروف کیست؟ دستیار رامبد جوان کلی خندید و گفت: نمیشناسی؟! خیلی از سوژههایم در خندوانه، بازیگران سریال «پایتخت» بودند. من سریال «پایتخت» را هم ندیده بودم!
جالب است. چه شد که برای خندوانه آهنگ ساختی؟
سال ۹۳ سایت آپارات یک مسابقه خوانندگی با داوری سالار عقیلی برگزار کرد که آنجا سوم شدم. دومین مهمانی که در خندوانه کاریکاتورش را کشیدم، سالار عقیلی بود. وقتی برنامه تمام شد، آقای عقیلی با لحن شوخی به رامبد جوان گفت «من به این دوست شما در مسابقه جایزه دادم. ببین من را چه شکلی کشیده؟!». رامبد پرسید «یعنی چی جایزه دادم؟». آقای عقیلی گفت: «مگر نمیدونی مهدی خواننده است؟!». رامبد نمیدانست و خیلی جا خورد. به من گفت: «کمی بخوان». چون اعتمادبهنفسم پایین بود، نفسم بالا نمیآمد. در تمام عمرم دچار چنین حسی نشده بودم. انگار با طناب راه نفسم را بسته بودند. بااینحال بخشی از آهنگی را خواندم. بعد رامبد گفت: «مهدی! برای برنامه یک آهنگ بساز» و من برایشان آهنگ «وانِ خنده» را با ترانهای از دوستم، شایان جعفرنژاد ساختم که درواقع برعکس اسم برنامه بود! شایان به نظرم یکی از پنج ترانهسرای برتر داخل ایران است. متاسفانه برای آن آهنگ، موزیکویدیو خوبی نساختند و بخشی از آهنگ را هم کوتاه کردند. با رامبد هم شرط کرده بودیم نامی از من در آهنگ برده نشود. بههرحال آهنگ «وانِ خنده» میتوانست خیلی بازخورد بیشتری داشته باشد، ولی خب دنیا کمی بیرحم است دیگر!
البته فکر میکنم «وان خنده» با استقبال خوبی روبهرو و بهاندازه کافی شنیده شد.
بله، با وجود موزیکویدیو ضعیفی که برایش ساختند و در خندوانه فقط چهار، پنجبار پخش شد، خیلی شنیده شده بود. به یاد دارم رفته بودم کلاس زبان، وقتی این آهنگ را با موبایلم پخش کردم، از هشت نفری که در کلاس بودند، پنج نفر گفتند ما این آهنگ را دانلود کردیم و داریم! یکبار برای تولد سردبیر روزنامهای دعوت شده بودم. این اتفاق آنجا هم افتاد. اصلا انتظارش را نداشتم. نیمی از آن جمع ۲۰نفره گفتند این آهنگ را در خانه داریم، ولی چون آهنگی است که بیشتر تم کودکانه دارد، اضافه میکردند که مثلا برادرزادهام یا بچهام این آهنگ را خیلی دوست دارد.
انتهای پیام/