دکتر بیژن عبدالکریمی از داوری اردکانی می‌گوید؛ بخش دوم
داوری به ما می‌آموزد که می‌توان پیوسته از آزادی سخن گفت بی‌آنکه با آزادی و آزادی‌خواهی نسبتی داشت. او از آزادی‌خواهان و عدالت‌طلبان و مدافعان عقلانیت می‌خواهد عقل و آزادی و عدالت را نه در صرف ذهنیت‌ و احساسات خویش، بلکه در اکنونیت تاریخی ما، یعنی در اینجا و در این زمان معنا کرده و روشن سازند که چگونه می‌توان به آنها رسید؟

گروه راهبرد «سدید»؛ پیش از این به بهانه سالروز تولد این فیلسوف و متفکر ایرانی به بررسی وضعیت توسعه‌نیافتگی از منظر دکتر رضا داوری اردکانی پرداختیم. در پی آن بخش نخست نوشتارِ شفاهی دکتر بیژن عبدالکریمی درباره دکتر داوری اردکانی با عنوان «چرا داوری؟» ارائه شد. آنچه در ادامه از منظر شما می‌گذرد بخش دوم گفت‌وگوی آنلاین! با دکتر عبدالکریمی با محوریت «پدیدارشناسی تاریخی اندیشه دکتر داوری» است.

پدیدارشناسی تاریخی

گفته شد در روزگاری که جامعه ما و خیل انبوه نوگرایان و سنت‌گرایان ما در میان ایدئولوژی‌های گوناگون سرگردان بوده و هستند، داوری پاسدار حریم تفکر فلسفی بوده است؛ یعنی او نه همچون خیل انبوه اصحاب سیاست و ایدئولوژی از جانب آرمان‌ها و آرزوها به‌سوی واقعیت‌ها بلکه از جانب واقعیت‌ها به‌سوی‌ ارزش‌ها و آرمان‌ها حرکت کرده است. همچنین، گفته شد داوری به ما آموخت که کار فلسفه نه ستایش از آرمان‌ها و آرزوها بلکه پرسش از امکان‌های تاریخی و اجتماعی‌ای است که خود هست‌بودگی و واقع‌بودگی تاریخی و اجتماعی ما در اختیار ما می‌نهد. او همچون اصحاب ایدئولوژی‌ها به مخالفت و موافقت با امور نپرداخت و به مدح و ذم حوادث مشغول نشد، بلکه در حد توان خویش کوشید پدیدارها را بر ما آشکار سازد. وی کوشید به توصیف پدیدار واقع-بودگی تاریخی ما بپردازد. او همچون همه رومانتیست‌ها و ولونتاریست‌ها صرفاً به بیان احساسات و حبّ‌ها و بغض‌های خویش نسب به امور نپرداخت بلکه کوشید در پدیدارها مأوا گزیند و به تأمل در رویدادها اشتغال ورزد و اطراف و جوانب و آثار و عوارض موقعیت تاریخی ما در جهان کنونی را روشن سازد. این همه، یعنی وفاداری به واقعیت‌ها و عدم تلاش برای تحمیل ارزش‌ها و ذهنیت‌ها به پدیدارها، در مرحله شناخت همان چیزی است که من از آن به «پدیدارشناسی» تعبیر می‌کنم. از آنجا که آنچه در سراسر آثار داوری دیده می‌شود تلقی تاریخی است، پدیدارشناسی وی را می‌توان «پدیدارشناسی تاریخی» نیز نامید.

این مهم نیست که آیا داوری مطالعات تخصصی بر روش‌های پدیدارشناسی و پدیدارشناسی تاریخی داشته یا نداشته است و آیا درباره روش تفکر خویش در سپهر روشنی می‌اندیشیده است یا نه و آیا فرضاً مرز میان پدیدارشناسی ماهوی هوسرل و پدیدارشناسی وجودی کی‌یرکه‌گور با پدیدارشناسی تاریخی و هرمنوتیکی هایدگر و گادامر را می‌دانسته است یا نه. آنچه در این میان اساسی است این است که وی در عمل، از چنین روشی، آگاهانه یا ناآگاهانه، استفاده کرده است و بیش از همه اصحاب تئولوژی و ایدئولوژی، از جمله روشنفکران، خویشتن را نسبت به خود واقعیت‌های زندگی و پدیدار‌های اجتماعی و تاریخی، نه فروبسته، لاابالی و بی‌تعهد، بلکه گشوده، متعهد و وفادار نگاه داشته است.

داوری حتی‌المقدور نکوشید بر پديدارها چيره شود و بیش از اکثر قریب به اتفاق ما از این حقیقت آگاه بود که چنين چيرگی-ای از اساس امكان‌پذير نيست؛ و آگاهی از این حقیقت عین تفکر است. در اغلب ما ميل شديدی براي ساده‌ كردن پديدارها و تقليل آنها به وجه يا وجوهی از وجوه بی‌شمار و سرشارشان وجود دارد. ما بايد بر اين ميل غلبه كنيم. متفکران بر این میل چیره می‌شوند. در داوری، به‌ویژه در آثار دهه‌های اخیرش، میل به ساده‌سازی امور بسیار کمتر دیده می‌شود. در ساده‌سازی‌های تئولوژیک و ایدئولوژیک، ما پدیدارها را به درون خود و به چارچوب نظام‌های اعتقادی و ارزشی خویش سوق داده، آنها را در درون خود تقطيع، بريده‌بريده، جدا و مجزا از جهان، و محدود می‌كنیم. ما غالباً برای شناخت پدیدارها آنها را از کلیت‌شان جدا، تجرید و منتزع می‌کنیم. در این صورت پدیدار و به‌تبع آن، مضمون اصیل تفکر ما از دست می‌رود.

در داوری، به‌ویژه در آثار دهه‌های اخیرش، میل به ساده‌سازی امور بسیار کمتر دیده می‌شود. در ساده‌سازی‌های تئولوژیک و ایدئولوژیک، ما پدیدارها را به درون خود و به چارچوب نظام‌های اعتقادی و ارزشی خویش سوق داده، آنها را در درون خود تقطيع، بريده‌بريده، جدا و مجزا از جهان و محدود می‌كنیم. ما غالباً برای شناخت پدیدارها آنها را از کلیت‌شان جدا، تجرید و منتزع می‌کنیم. در این صورت پدیدار و به‌تبع آن، مضمون اصیل تفکر ما از دست می‌رود

نه درک پدیدار در کلیت و تمامیتش و نه درک کلیت و تمامیتی که پدیدار در آن جای دارد، هرگز برای هیچ بشری امکان-پذیر نیست. اما متفکران همواره به کلیت و تمامیتی که پدیدار در آن جای دارد التفات دارند. داوری نیز همواره در فهم پدیدارها و رویدادهای اجتماعی ما کلیت حیات تاریخی ما را از یاد نبرد. او در مواجهه با موضوعات تفکرش، آنها را در پس مفروضات پيشين خويش سركوب نكرد و با خشونت با پديدارها مواجه نشد. او در مسائل بغرنج و پیچیده حیات تاریخی کنونی ما، شتاب‌زده و كاهلانه به پاسخ‌های سرسری و دم‌دستی تن نداد بلکه کوشید این امکان را فراهم آورد که پديدارها خودشان آرام‌آرام ما را به‌سوی سرشت حقيقی خويش رهنمون سازند.

ما بسيار زود به يقين می‌رسیم و گمان می‌كنيم از جستجو رهايی يافته‌، پاسخ را یافته‌ایم. بدين نحو، فريب می‌خوريم، يا بهتر بگويم خود را فريب می‌دهيم و سپس كاهلانه در كنار پديدار اطراق می‌كنيم اما چشمان خود را بدان كور می‌سازیم و به خود تلقين می‌كنيم كه به پديدار دست يافته‌ايم. آنگاه همگی از پديدار سخن می‌گوييم، بی‌آنكه به آن بينديشيم. داوری بیش از همه ما با این خودفریبی‌های کاهلانه سر ستیز داشت. چه بسيار مواقعی كه پديدارها به‌واسطه چيرگی امر همگانی پنهان می‌مانند. چه بسيار مواقعی كه در ميان ما هماهنگي و توافقی پنهان برای پنهان‌سازی پديدارها شكل گرفته است. هشدارهای داوری در برهه تاریخی‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم برای مقابله با چیرگی امر همگانی بسیار حیاتی بود.

عدم دعوت به خویش

همه کسانی که داوری را کم و بیش، از نزدیک می‌شناسند، می‌دانند که وی از ادبی سرشار، حسن سلوکی کریمانه، جانی عاری از خشم، نفرت و کینه‌توزی و وجودی مملو از لطف برخوردار است. اما، برخلاف باور رایج در روزگار کنونی، اخلاق نه صرف امری فردی و روان‌شناختی بلکه واقعیتی وجودشناختی و معرفت‌شناختی نیز هست.

همگان در مواجهه با جهان می‌کوشند بر پدیدارها چیره شوند اما متفکران به این حقیقت به‌خوبی آگاهند که در مواجهه با جهان بايد بر خود‌‌، و نه بر پديدارها، چيره شد. تسلط بر خويشتن شرط آغازين تفكر اصيل است. تفكر نوعی فرارَوی از خويش است و انسان متفكر با اين فراروی، به ساحت تفكر گام می‌گذارد. تفكر فرارَوی است، و اين فراروی با فرو شدن آغاز می‌شود. با چنين آغازی راه وی قطعی می‌شود.

تفكر حاصل مواجهه انسان با جهان است. در مواجهه با جهان دو امكان بنيادين در برابر آدمه وجود دارد. این دو امکان عبارتند از: (الف) خودبنيادی يا اراده معطوف به قدرت و (ب) دگر‌ـ‌‌‌بنيادی يا اراده معطوف به حقيقت.

نامتفکر یا سوبژه خودبنياد، پدیدارها و هر آنچه هست را به‌مثابه چيزها و وضعيت‌های متعلِّق به خويش تلقی کرده، آنها را متوقف و مسدود می‌سازد. او پديدارها را در ذات خودشان رها نمی‌گذارد بلكه می‌كوشد هر آنچه هست را تا سطح فهم خويش فروكاهد و سپس به تجزيه و تحليل و ارزيابی آن بپردازد. سوبژه خودبنياد به صورت‌بخشی‌های آزادانه و خودانگیخته خویش از هستی پدیدارها، بیش از خود هستی پدیدارها ارزش و اعتبار می‌بخشد. اراده او معطوف به خویش و بسط قدرت خویشتن است. اما تا فرد خود را تحت امر خويش قرار نداده، در برابر پديدارها و آنچه‌ ‌هست به خوارداشت خويش نپردازد، نمی‌تواند به ساحت تفكر اصيل گام گذارد.

متفکران با مهمیز زدن بر اراده معطوف به قدرت خویش و خوارداشت آن می‌کوشند اراده خود را با رویدادگی تاریخ هستی هماهنگ و سازگار سازند و بدین ترتیب، آزادی، اقتدار و معنا را در بالاترین حد ممکن تجربه کنند.

دوری از دعوت به خویش، عدم تلاش برای بزرگ‌نمایی و برای خود ارزشی بیش از آن چیزی که هست، قائل نشدن، شاگردپروری و شاگردنوازی‌ و تفسیرهایی کریمانه از تلاش‌های دانشجویانی که در پرتو اندیشه‌های وی می‌اندیشند، همه و همه نشانه‌هایی از تعلق خاطر به حقیقتی است که داوری کمتر از آن سخن گفته، لیکن جانش لبریز از آن بوده است. بر اساس دریافتی که بنده از سرشت فلسفه و تفکر دارم، «خوارداشت خویش و عدم دعوت به خویشتن» عنصری اجتناب‌ناپذیر از تفکر فلسفی است. این اوصاف در داوری به‌وضوح دیده می‌شود.

تفکر تاریخی و غیر انتزاعی

داوری، بر خلاف اغلب صاحب‌نظران، روشنفکران و سنت‌گرایان ما، درباره مسائل جامعه ایران هرگز نه در فضایی ذهنی، انتزاعی، اثیری، توهمی، رمانتیک و در یک کلمه غیر تاریخی، بلکه همواره بر اساس نگرشی تاریخی و در فضایی واقعی و با توجه به امکانات و تقدیر تاریخی ما در عالم تجدد و در جهان کنونی سخن گفته است. او به ما آموخت که باید به جهان، زمان و تاریخ خود، و به جایگاه و موقعیت جامعه خود در جهان و شرایط کنونی بیندیشیم. با این تلقی است که وی دهه‌هاست به وضع یا به تقدیر توسعه‌نیافتگی ما می‌اندیشد و وضعیت کنونی ما و همه مسائل و بحران‌های آنرا نه صرف امور سطحی و گذرای سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی بلکه به‌منزله موقعیتی تاریخی و بسیار دشوار می‌فهمد که به‌سهولت و با امکانات کنونی‌مان به‌سادگی نمی-توان بر آنها فائق آمد.

داوری، بر خلاف اغلب صاحب‌نظران، روشنفکران و سنت‌گرایان ما، درباره مسائل جامعه ایران هرگز نه در فضایی ذهنی، انتزاعی، اثیری، توهمی، رمانتیک و در یک کلمه غیر تاریخی، بلکه همواره بر اساس نگرشی تاریخی و در فضایی واقعی و با توجه به امکانات و تقدیر تاریخی ما در عالم تجدد و در جهان کنونی سخن گفته است. او به ما آموخت که باید به جهان، زمان و تاریخ خود، و به جایگاه و موقعیت جامعه خود در جهان و شرایط کنونی بیندیشیم

او بر اساس نگرشی تاریخی کوشید نسبت ما با گذشته، حال و آینده‌مان را مورد تأمل قرار دهد. وی ساده‌اندیشانه از سنت و گذشته‌مان سخن نگفت، زیرا در شرایط تاریخی کنونی، از سنت تاریخی ما چیز زیادی باقی نمانده است و جهان تجدد تمام شرق و سنت ما را تحت سیطره خویش درآورده است. او بر اساس درکی تاریخی و انضمامی و نه در چارچوب تفکری انتزاعی و توهمی، به‌خوبی به این امر واقف گشته است که هر چه در هر جا هست، تعلقی به غرب دارد و رنگ غربی به خود گرفته است. حتی ناسزایی هم که به غرب می‌دهیم، محتوا و مضمونش را وامدار غرب هستیم. وی از عدالت‌خواهان و آزادی‌خواهان می‌خواهد که مفاهیم عدالت و آزادی را نیز به‌گونه‌ای تاریخی و در شرایط تاریخ اکنونی ما درک کنند و از آنان می‌پرسد که در جهان کنونی چه راهی را به‌سوی عدالت یا آزادی می‌شناسند و به آنها هشدار می‌دهد که در صورت عدم توجه به شرایط و امکانات تاریخی، این ارزش‌ها به الفاظ و مفاهیمی صرف و حتی سرد، عبوس و خشونت‌آمیز تبدیل خواهد شد‌.

داوری به ما می‌آموزد که می‌توان پیوسته از آزادی سخن گفت بی‌آنکه با آزادی و آزادی‌خواهی نسبتی داشت و نیز با صرف تکرار واژگان عقل و عقلانیت و سخنرانی و نوشتن کتاب و مقاله در باب آنها هیچ قومی صاحب عقل و عقلانیت نگردیده است. او از آزادی‌خواهان و عدالت‌طلبان و مدافعان عقلانیت می‌خواهد عقل و آزادی و عدالت را نه در صرف ذهنیت‌ و احساسات خویش، بلکه در اکنونیت تاریخی ما، یعنی در اینجا و در این زمان معنا کرده، روشن سازند که چگونه می‌توان به آنها رسید؟ داوری خود را با ستایش این الفاظ و مفاهیم مشغول نکرده، این اشتغال را بیش از هر چیز به حال آزادی، عدالت و عقلانیت مضر می‌بیند. از نظر داوری آزادی، عدالت و عقلانیت را نه در الفاظ و شعارها بلکه در واقعیت انضمامی و زیست تاریخی‌مان، یعنی در کوچه و بازار و خیابان و در متن حیات واقعی‌مان باید جستجو کرد. از نظر او نمی‌توان درباره ارزش‌ها و آرمان‌ها در فضایی ذهنی و انتزاعی و غیر تاریخی اندیشید لیکن به شرایط و امکان تحقق وجود این ارزش‌ها در واقعیت انضمامی‌ زندگی‌مان بی‌توجه بود.

خودآگاهی تاریخی به «بی‌تاریخی ما»

گفته شد داوری یک استاد دانشگاه یا پژوهشگر و متتبع در آثار فلسفی یا یک مترجم نوشته‌های فلسفی نبوده و نیست. بر خلاف آنچه بسیاری انجام می‌دهند، تفکر داوری رسالتی را عهده‌دار بوده است که تنها از عهده متفکران برمی‌آید: یاری رساندن به جامعه برای نیل به خودآگاهی. تفکر چیزی جز خودآگاهی نیست و این تنها فیلسوفان و متفکرانند که نه به آگاهی بلکه به خودآگاهی و تعیین نسبتشان با جهان، دیگری و خویشتن نظر دارند. تأکید داوری بر اندیشیدن به زمان و زمانه و تاریخ خود و به تقدیر توسعه‌نایافتگی و توجه دادن به مسدود بودن بسیاری از راه‌ها در زمانه سیطره تجدد، حاصل همین رسالت است. او به‌درستی به این خودآگاهی نائل آمد و دانشجویان معنوی‌اش را نیز بدان خودآگاه ساخت که توسعه‌نایافتگی یک امر صرفاً اقتصادی‌ـ‌اجتماعی نیست و نمی‌توان فقدان توسعه و عدم دست‌یابی به مسیر تجدد را صرفاً به یک پروژه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تقلیل داد.

او به هیجانات و رومانتیسم حاکم بر جامعه ما تن نداد و آزادانه و فارغ‌البال از مخالفت‌ها و موافقت‌ها، با شکیبایی، بردباری و متانت و تحمل بسیاری از تهمت‌ها و ناروایی‌ها در حاشیه به‌سر برد و در تقدیر توسعه‌نایافتگی ما تأمل و درنگی متفکرانه کرد. او خودآگاه بود که یافتن مسیری تازه، مغایر با آنچه تجدد در پیش روی ما می‌نهد تا چه اندازه دشوار است. او در این اواخر حتی مدعی گذر از ایدئولوژی نیز نیست و صعوبت و دشواری این گذر را با تمام وجود لمس می‌کند و به این صعوبت و دشواری، برخلاف بسیاری، خودآگاه است.

او به‌ویژه در آثار اخیرش، که نسبت به آثار یکی‌دو دهه پیش و پس از انقلاب، وجوه پدیدارشناسانه اصیل‌تری می‌یابند، از شرق‌شناسی‌های وارونه‌ــ ‌در واکنش به منطق شرق‌شناسی غربی‌ــ بسیار فاصله می‌گیرد. وی از همان اوان مراحل ورودش به دانشگاه، به‌خوبی به این حقیقت خودآگاه بود که در روزگار ما از شرق خبری نیست و کمتر کسی برای ما از شرق خبر می‌آورد یا می‌تواند پاسخ‌گوی این پرسش باشد که شرق چیست و شرقی کدام؟ و شرق و شرقیت در تفکر را در کجا و در کدامین ساحات باید جستجو کرد؟ داوری بر خلاف بسیاری از روشنفکران، که خواهان مقاومت در برابر غرب و بازگشت به هویت شرقی بودند، از شرق کمتر سخن گفت و سودای بازگشت به آنرا نداشت و به این حقیقت به‌خوبی واقف بود که در روزگار کنونی هر چه هست غرب و غربی است و تعلقی به غرب دارد و رنگ غربی به خود گرفته است. از نظر او حتی نحوه مبارزه و مقابله ما با غرب نیز خود از منطق غرب تبعیت می‌کند. او بسیار به‌درستی دریافت که آنانی نیز که از شرق و سنن دینی و شرقی و بازگشت به این سنن شرقی سخن گفته‌اند، سخنشان از سنخ ایدئولوژی است.

در میان ما هیچ‌کس به‌خوبی و زیبایی داوری «درد بی‌تاریخی» و بیرون افتادن از تاریخ و در حاشیه تاریخ تجدد قرار گرفتن ما را درنیافت. او به‌خوبی به این حقیقت خودآگاه است که وضعیت توسعه‌نایافتگی ما نوعی درماندگی در میان دو تاریخ گذشته و تاریخ تجدد است. ما از سنت رانده و در راه نیل به تجدد وامانده‌ایم. هیچ‌کس به‌قدرت داوری این پرسش را در برابر ما ننهاد که از وضعیت تاریخی‌ای که نه با گذشته و سنت نظری تاریخی خویش پیوسته‌ایم و نه راهی به تاریخ تجدد یافته‌ایم، چگونه می‌توان گذشت؟ او ما را به خودآگاهی نسبت به این امر دعوت کرد که به وضعی که در آن به‌سر می‌بریم بیشتر بیندیشیم و قبل از هر کوششی ببینیم و بیندیشیم که رو به کدامین سو داریم و به کجا می‌خواهیم برویم و برای گذر از این وضعیت از چه شرایط و امکاناتی حقیقی و تاریخی برخورداریم؟

در میان ما هیچ‌کس همچون داوری به ما این تذکار سرنوشت‌ساز را نداد که ما حاشیه‌نشینان جهان متجدد نه می‌توانیم به تاریخ گذشته خویش بازگردیم و نه می‌توانیم به‌آسانی و بر اساس ایدئولوژی‌های رنگارنگ و صور گوناگون تفکر ایدئولوژیک راهی به متن عالم تجدد پیدا کنیم.

فیلسوف توسعه‌نایافتگی

تأکید داوری بر اندیشیدن به زمان و زمانه و تاریخ خود و به تقدیر توسعه‌نایافتگی و توجه دادن به مسدود بودن بسیاری از راه‌ها در زمانه سیطره تجدد، حاصل همین رسالت است. او به‌درستی به این خودآگاهی نائل آمد و دانشجویان معنوی‌اش را نیز بدان خودآگاه ساخت که توسعه‌نایافتگی یک امر صرفاً اقتصادی‌ـ‌اجتماعی نیست و نمی‌توان فقدان توسعه و عدم دست‌یابی به مسیر تجدد را صرفاً به یک پروژه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تقلیل داد

داوری را به‌حق می‌توان «فیلسوف توسعه‌نایافتگی» نامید، در معنای فیلسوفی که متعلق اصلی یا یکی از اصلی‌ترین متعلقات تفکرش توسعه‌نایافتگی جوامع حاشیه‌نشین تاریخ تجدد است. او تا روزگار ما، بیش از همه و برای دهه‌های متمادی به «وضعیت یا تقدیر توسعه‌نیافتگی» اندیشیده است. او به‌خوبی و بیش از هر کس، گرفتاری، سرگردانی و درماندگی جوامع توسعه‌نیافته را در میان صور گوناگون ایدئولوژی‌های رنگارنگ دریافته و کوشیده است آثار و عوارض این توسعه‌نایافتگی را برای ما روشن سازد. وی پیوسته ما و همه سیاست‌مداران، برنامه‌ریزان و روشنفکران ما را با پرسش از شرایط و امکان تحقق خواست‌ها، آرزوها، ارزش‌ها و آرمان‌ها در یک جامعه توسعه‌نایافته روبه‌رو ساخته، به شرح جلوه‌های گوناگون بی‌تاریخی و بی‌زمانی و بیرون‌افتادگی در زمان در وضعیت توسعه‌نایافتگی پرداخته است. داوری در مقام یک فیلسوف، با نومیدی تمام از همه ایدئولوژی‌ها وضعیت دردناک توسعه-نایافتگی را پیش چشمان ما می‌آورد. اما تصویر وی از شرایط تاریخی ما را نباید به افسردگی، بدبینی و نومیدی وی حمل کرد. یأس و امید مقولاتی روان‌شناختی و مادون ساحت فلسفه و تفکرند. داوری به‌درستی دریافته است که شناخت «زمان تاریخی توسعه‌نیافتگی» (و یقیناً نه در معنای زمان و تاریخ تقویمی و کرونولوژیکال)، شرط عبور از توسعه‌نیافتگی و یافتن راهی به آینده است.

ضرورت تأمل بر میراث تاریخی

داوری نیز همچون بسیاری از اندیشمندان بر ضرورت تأمل بر گذشته و میراث تاریخی‌مان تأکید دارد. ما برای خودآگاهی نسبت به وضعیت کنونی‌مان باید بفهمیم از کجا آمده‌ایم و تاکنون چه مراحل و منازلی را طی کرده‌ایم؛ اگر چه تاکنون، هنوز متفکری در میان ما ایرانیان پیدا نشده است که توانسته باشد مراحل و منازل گوناگون تاریخ سنت ما را به‌خوبی آشکار و تبیین نموده باشد. اما آنچه تلاش‌های داوری را در قیاس با بسیاری در رجوع به سنت تاریخی متمایز می‌سازد، خودآگاهی او به این امر است که سرگرم‌ شدن به مطالعه آثار گذشتگان و صرف تتبّع‌های آکادمیک در آراء پیشینیان نمی‌تواند راهگشای ما باشد، هر چند که این تتبّع‌ها برای نظام آموزشی ما امری ضروری و حیاتی است. تفکر به‌منظور نیل به خودآگاهی و یافتن مسیری برای برون‌شد از بحران‌های کنونی‌مان امری نیست که از مطالعات و پژوهش‌های تاریخی رایج حاصل شود. داوری بر ضرورت فهم و درک میراث تاریخی به‌خوبی آگاه است لیکن به این حقیقت نیز خودآگاه است که درک و فهم دیروز با فهم متعارف و عقل همگانی و بر اساس مقبولات رایج زمانه امکان‌پذیر نیست. داوری ما را به این حقیقت خودآگاه می‌سازد که گذشته را با «فهم زمان» می‌توان دریافت و اگر فهمی از زمان، یعنی زمانه و آینده‌مان نداشته باشیم، گذشته، سنت و میراثمان را نیز نمی‌توانیم فهم کنیم.

دو کتابه بودن

از یکی از عُرفا‌ نقل است: «شاگردان ما شیخ چند کتابند». در روزگار ما سنت‌گرایان ما در بهترین و خوش‌بینانه‌ترین حالت آشنایان با کتاب سنتند و روشنفکران و نوگرایان ما در بهترین و خوش‌بینانه‌ترین شق، آشنایان با کتاب علوم و عقلانیت جدید. اما در دیار ما کمتر صاحب‌نظرانی را می‌توان یافت که شیخ چند کتاب، یعنی آشنا با هر دو کتاب و هر دو زبان سنت و عقلانیت عالم جدید باشند. بی‌تردید، داوری یکی از شیوخ چند کتاب ماست. او نه همچون سنت‌گرایان ماــ ‌در معنای عام و غیر فنی کلمه‌ــ عمر خود را یک‌سره وقف مطالعه سنت و میراث تاریخی ما کرد و از تاریخ تفکر غربی و وضع کنونی عالم غافل ماند و نه به‌سان بسیاری از روشنفکران و نوگرایان ما یک‌سره به فلسفه و تفکر غربی دل داد و از زمینه و زمانه تاریخی خویش منقطع گردید. او با هر دو زبان سنت و عالم جدید آشنا بود و این دو زبانی و دو کتابه بودن امری است که تنها در برخی از سرآمدان فکری و نظری ما، از جمله در داوری دیده می‌شود.

داوری در جای‌جای آثارش تفسیرهایی تأمل‌برانگیز از برخی از آراء فیلسوفان غربی ارائه می‌دهد که با تفاسیر مشهور و متداول تفاوت دارد و حکایت از آشنایی و فهم شایسته و متفکرانه وی از تاریخ تفکر غربی دارد. در همان حال، وی به‌خوبی خودآگاه است که ما درختانی هستیم که در خاک دیگری روییده‌ایم و در سپهر دیگری می‌اندیشیم و می‌زییم. لیکن این خودآگاهی هرگز وی را به بومی‌گرایی‌های غیر اصیل سوق نداد و همچون بسیاری از بومی‌گرایان، ساده‌اندیشانه و متوهمانه از اهلی کردن و اخلاقی کردن علم و تکنولوژی جدید و عبور سهل و ساده از نیهیلیسم سخن نراند و سترگی و صعوبت این ادعاها را تا روزگار ما بیش از هر کس دیگری دریافت.

داوری به‌تبع فردید، بر خلاف خیل انبوه روشنفکران، دانشگاهیان و حوزویون ما، که به درکی از سوبژکتیویسم متافیزیکی و سوبژکتیویسم جدید نایل نشده‌اند، به‌خوبی سرشت آنرا درک کرد و ماهیت سکولار و متجددمآبانه هر گونه دفاع از دیانت و سنت تاریخی ما را در چارچوب‌های سوبژکتیویستی به‌خوبی دریافت و ما را از نتایج و لوازم سکولاریستی و نیهیلیستیک این‌گونه تلاش-های متجددانه سوبژکتیویستی آگاه ساخت.

داوری و آینده

درست است که در دهه‌های گذشته علی‌رغم استقبال نسبی، آثار و اندیشه‌های داوری، آن‌چنانکه شایسته و بایسته بوده است، مورد توجه قرار نگرفته است، لیکن در یکی‌دو دهه اخیر، به‌ویژه با توجه به فروکش کردن شعله‌های آتش تفکر ایدئولوژیک و اندیشه‌های تئولوژیک و نیز با توجه به تغییر و تحولات شتابان و سرعت سرسام‌آور این تحولات و ناتوانی نظام‌های اندیشگی تئولوژیک و ایدئولوژیک در مواجهه با این تحولات، فلسفه و تفکر به‌طور کلی، و از راستای آن آثار و اندیشه‌های داوری به‌طور خاص، محل امعان نظر بیشتری در جامعه و در میان برخی از محفل‌های فکری و فرهنگی در گوشه و کنار کشور قرار گرفته است.

من به نوبه خود، به‌عنوان عضو کوچکی از جامعه فلسفی کشور، همه مسئولان، مدیران، دانشگاهیان، حوزویون، جوانان، دانشجویان و طلبه‌های علاقه‌مند به حوزه فلسفه و تفکر را به مطالعه، پژوهش و توجه بیشتری به آثار داوری و گام زدن در حوزه داوری‌پژوهی دعوت می‌کنم. شاید این توجه بیشتر، و حتی تأسیس گروه‌های داوری‌پژوهی در کنار مطالعه و پژوهش درباره آراء و اندیشه‌های دیگر بزرگان معاصر ما و تأمل در آنچه آنان با جانشان آزموده‌اند، بتواند مقدمات گشایش افق و مسیری تازه در حیات اجتماعی و تاریخی ما را فراهم آورد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha