بررسی معناشناختی یک روایت از امام جعفر صادق علیه‌السلام به مناسبت سالگرد شهادت ایشان؛
نوشتار پیش‌رو به روایتی از امام صادق (ع) اشاره‌دارد که در کتب روایی معتبر شیعه نقل‌شده و متضمن جنبه‌های معرفتی، تفسیری و حکمی متعددی است که در حد توان سعی می‌شود با رعایت ضوابط -یعنی تأکید بر اصالت اولی و ذاتی متن روایت و سایر آیات و روایات مرتبط- به تحلیل ساختار معنایی آن پرداخت.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ تفکر و تأمل در کلام خدا و احادیث معصومین علیهم‌السلام -به مثابه متون مقدس- به طرق و روش‌های مختلف صورت می‌گیرد؛ گاهی می‌توان با آنها مواجهه علمی داشت، گاهی مواجه ادبی و گاهی مواجهه حکمی و... و البته یکی از عوامل تعیین کننده در فهم و تفسیر متون دینی، محتوای معنایی آشکار خود متن است و در درجه بعدی، پیام‌ها و دلالت‌های ضمنی متن و در نهایت هم گرایش‌ها و نیات مفسر یا خواننده -به مثابه عاملی برون‌متنی- است که تعیین می کند با متن چگونه مواجه شویم.


در جریان‌های معاصر فلسفی درباره نسبت مفسر و متن، نظرات متعدد و بعضاً متعارض و متخالفی وجود دارد؛ مانند تفسیر در سنت تحلیلی که غایتش تک‌معنایی و ابهام‌زدایی از متن است و سنت قاره‌ای و به طور خاص، هرمنوتیک که چندمعنایی در آن نه‌تنها برخلاف جریان تحلیلی، کژتابی و نقص انگاشته نمی‌شود؛ بلکه جنبه‌های مجازی زبان مانند استعاره‌ها و چندمعنایی برخاست از مَجازات شعری را شکوفایی تفکر تلقی می‌کند، به تعبیر دیگر، فیلسوف تحلیلی «مو» می‌بیند و هرمنوت «پیچش مو». اما در بحث تفسیر متون دینی، شرایط بحث متفاوت است و این کار احتیاط، دقت و آشنایی با روش‌های متعارف تفسیر متون دینی و علاوه بر همه این‌ها، خلوص نیت مفسر و دوری از برخی شوائب و آلایش‌های درونی و فکری را هم می‌طلبد. بحث تفسیر متون دینی و اقسام و شرایط آن موضوعی مستقل است که سخن گفتن درباره آن فرصتی مستقل می‌خواهد که در این نوشتار نیز موضوعیت مستقیم ندارد؛ بلکه فقط در همین حد، در این باب یادآور می‌شود که باید مراقب بود که با ملاک‌ها و روش‌های تفسیری متعارف بشری -اعم از غربی و شرقی- نباید به ارزیابی و تفسیر متون دینی پرداخت؛ بلکه بایسته این است که در تفسیر متون دینی، این ملاک‌ها و ضوابط و روش‌های کشفی یا ابداعی بشری را بر معیار الهی ثقلین عرضه کرد و سنجید و در صورت سازگاری و انطباق، آنها را به کار بست.

گفته شد که محتوای آشکار و ضمنی متن به همراه افق‌های ذهنی مفسر است که مقوم ماهیت یک تفسیر است، درحالی که به زعم نگارنده، در تفسیر و در تفسیر متون دینی به طور خاص، به این عوامل تعیین کنندهٔ تفسیر باید به نحو طولی نگریست و نه به نحو عرضی، بدین توضیح که آنچه اولاً و بالذات اولویت دارد، معنا یا معانی ظاهری و باطنی متن است و پیش‌فهم‌ها و افق‌های مفسر، اولویت ثانوی و عارضی دارد. البته فراموش نباید کرد که منبع عقل به عنوان یکی از منابع اربعه در استنباط احکام در علم اصول مورد استناد و استفاده است و در آیات و روایات فراوانی به نقش و جایگاه آن اشاره شده است.


با این مقدمات طولانی و احتمالاً ملال‌آور برای تشنگان زلال معارف اهل بیت پیامبر علیهم‌السّلام، با خاطری آسوده‌تر می‌توان به ذکر و توضیح یک روایت از امام صادق علیه‌السلام پرداخت. این روایت شریف که در کتاب کافی و سایر کتب روایی معتبر شیعه نقل شده است، متضمن جنبه‌های معرفتی، تفسیری و حکمی متعددی است که در حد توان سعی می‌شود با رعایت ضوابطی که گفته شد -یعنی تاکید بر اصالت اولی و ذاتی متن روایت و سایر آیات و روایات مرتبط- به تحلیل ساختار معنایی آن و کشف برخی دلالت‌های معرفتی و معناشناختی آن پرداخت. متن روایت و ترجمه آن به این شرح است:

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَكَمِ؛ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَاعَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ أَسْمَاءِ اَللَّهِ وَ اِشْتِقَاقِهَا اَللَّهُ مِمَّا هُوَ مُشْتَقٌّ، قالَ: فَقَالَ لِي يَا هِشَامُ اَللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ اَلْإِلَهُ يَقْتَضِي مَأْلُوهاً وَ اَلاِسْمُ غَيْرُ اَلْمُسَمَّى فَمَنْ عَبَدَ اَلاِسْمَ دُونَ اَلْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ لَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً وَ مَنْ عَبَدَ اَلاِسْمَ وَ اَلْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ عَبَدَ اِثْنَيْنِ وَ مَنْ عَبَدَ اَلْمَعْنَى دُونَ اَلاِسْمِ فَذَاكَ اَلتَّوْحِيدُ أَ فَهِمْتَ يَا هِشَامُ قَالَ فَقُلْتُ زِدْنِي قَالَ إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ اِسْماً فَلَوْ كَانَ اَلاِسْمُ هُوَ اَلْمُسَمَّى لَكَانَ كُلُّ اِسْمٍ مِنْهَا إِلَهاً وَ لَكِنَّ اَللَّهَ مَعْنًى يُدَلُّ عَلَيْهِ بِهَذِهِ اَلْأَسْمَاءِ وَ كُلُّهَا غَيْرُهُ يَا هِشَامُ اَلْخُبْزُ اِسْمٌ لِلْمَأْكُولِ وَ اَلْمَاءُ اِسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ وَ اَلثَّوْبُ اِسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَ اَلنَّارُ اِسْمٌ لِلْمُحْرِقِ أَ فَهِمْتَ يَا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَ تُنَاضِلُ بِهِ أَعْدَاءَنَا وَ اَلْمُتَّخِذِينَ مَعَ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ غَيْرَهُ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَقَالَ نَفَعَكَ اَللَّهُ بِهِ وَ ثَبَّتَكَ يَا هِشَامُ قَالَ هِشَامٌ فَوَ اَللَّهِ مَا قَهَرَنِي أَحَدٌ فِي اَلتَّوْحِيدِ حَتَّى قُمْتُ مَقَامِي هَذَا».

ترجمه:

«هشام بن حکم گوید: از حضرت صادق علیه‌السّلام درباره نام‌های خدا و اشتقاق آنها پرسیدم که اللّه از چه مشتق است؟ فرمود: ای هشام! اللّه از «إله» مشتق است و إله، مقتضی مألوهی (پرستش شونده) است و اسم، غیر از مسمّا است. پس کسی که اسم را صرفاً و بدون معنا و مسمّا بپرستد، به طور قطع کافر است و چیزی را نپرستیده است و کسی که اسم و مسمّا هردو را بپرستد باز هم کافر است؛ چراکه دو چیز را پرستیده است و هرکه معنا یا مسمّا و نه اسم را بپرستد، این توحید است.
ای هشام! فهمیدی؟ عرض کردم: بیشتر بفرمایید. فرمود: همانا خداوند نود و نه اسم دارد. اگر هر اسمی، همان مسمّا باشد، باید هرکدام از اسماء، معبودی جداگانه باشد؛ ولی خداوند معنایی [واحد] است که این نام‌ها بر او دلالت می‌کنند و همه نام‌ها غیر خود او باشند. ای هشام! واژه نان، اسمی برای چیزی است که خورده می‌شود و واژه آب، نامی برای چیزی است که نوشیده می‌شود و واژه لباس، نامی برای چیزی است که پوشیده می‌شود و واژه آتش، نامی برای چیزی است که می‌سوزاند. ای هشام! آیا طوری فهمیدی که بتوانی دفاع کنی و در مبارزه با دشمنان ما و کسانی که همراه خدای عزّوجلّ چیزی دیگری می‌پرستند، پیروز شوی؟ عرض کردم: آری. فرمود: ای هشام! خدایت بدان سود دهد و پایدارت بدارد. هشام گوید: به خدا سوگند! از زمانی که از آن مجلس برخاستم تا امروز کسی در بحث توحید بر من چیره نشده است».

در این روایت، همان‌طور که اشاره شد، علی‌رغم حجم کم آن، حقایق و دقایق هستی‌شناختی و معناشناختی فراوانی به نحو صریح یا ضمنی، مندرج و مضمّن است که به چند مورد اشاره می‌شود.


١. وجه ادبی:

تفسیر ادبی این روایت، مجالی بسیار وسیع‌تر از اینجا را می‌طلبد و از عهده و توان تخصصی نگارنده نیز خارج است، بنابراین، در این بخش، صرفاً به دو مسأله اشاره می‌شود. نخست، اینکه برای دسترسی به تفسیر ادبی این حدیث باید به آثاری همچون کتاب «صافی در شرح کافی» ملاخلیل قزوینی عالم اخباری قرن یازدهم هجری رجوع کرد. نکته دیگر اینکه برخی محققان ازجمله صاحب «قاموس» در کتابش به وجود بیست قول مختلف و معارض در تحلیل ساخت واژه «اللّه» اشاره کرده و در نهایت به اسم عَلَم بودن این واژه معتقد بوده و اصحّ اقوال را همین مشتق نبودن و عَلَم بودن پنداشته‌؛ درحالی که در کلام امام (ع) به اشتقاق واژه اللّه و نحوه اشتقاق آن تصریح شده است.


٢. وجه نشانه‌شناختی:

ملاحظه شد که در این روایت بر انفکاک و جدایی اسم و مسمّا و نفی فرضیه وحدت اسم و مسمّا و کفر آمیز بودن این قول، تصریح و تاکید شد. باید توجه داشت که این انفکاک و غیریت، درعین وجود نوعی ارتباط و پیوستگی است؛ زیرا در هرصورت، دالّ و مدلول، از جهت معنا با هم ارتباط دارند و امام (ع) نیز صراحتاً به این نسبت عمیق اشاره کرده‌اند و «إله» به مثابه دالّ را ضرورتاً مقتضی «مألوه» به مثابه مدلول برشمرده‌اند. روایت دیگری هم در این باب وارد است که در آن از قول امام صادق (ع) نقل شده است:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْه‌اَلسَّلاَمُ: فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنىٰ فَادْعُوهُ بِهٰا» قَالَ نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى اَلَّتِي لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا».

ترجمه:

«و آن حضرت (ع) راجع به قول خداى عزّوجلّ که «خدا را نام‌های نيكوست، او را بآنها بخوانيد» فرمود: به خدا سوگند که ما هستیم آن نام‌های نيكو كه خداوند عملى را از بندگان نپذيرد مگر آنكه با معرفت ما باشد».

با استمداد از مضمون این روایت و به قرینه آن، در تکمیل توضیح روایت پیشین، می‌توان گفت که اهل بیت عصمت علیهم‌السّلام، حقایق نورانی و ذوات مقدسه‌ای هستند که نه عین ذات -آن‌گونه که غالیان پنداشته‌اند- بلکه متأخر از آن و راهنمایان به سوی ذات حق تعالی هستند که از یک سو، مستقیماً و ضرورتاً به معرفةالله دلالت دارند و از سوی دیگر، پذیرش هر عملی از اعمال بندگان، منوط به شناخت حق معصومین علیهم‌السّلام است. به بیان دیگر، ذوات مقدسه معصومین علیهم‌السّلام هم از حیث نظری، هادیان به سوی معرفت حق تعالی هستند و هم از حیث عملی، پذیرش اعمال در گرو پذیرش ایشان است:
از رهگذر خاک سر کوی شما بود / هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد...

 

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha