نقش آفرینی سرمایه‌های اجتماعی در جامعه در گفتگو با ناصرایمانی؛
در کشور ما به‌قدری دولت بزرگ‌شده که دیگر برای هر امری، ملتمسانه به‌دستان دولتمردان نگاه می‌کنیم و اصلاً مشارکت، مطالبه گری و حتی دخالت در امور توسط مردم معنای خود را ازدست‌داده؛ درحالی‌که پیشرفت هر جامعه ارتباط مستقیمی با پیشرفت تشکل‌های مردمی آن دارد.
گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ تمایل ساختار حاکمیت ایرانی به بزرگ بودن را می‌توان از جمعیت بالای کارمندان اداری آن به خوبی درک کرد. این ساختار به دلیل تمایل به دخالت در تمام امور جامعه، نتوانسته تا مشارکت خودجوش اجتماعی را برتابد و در همین راستا هرگونه کنش اجتماعی فارغ از چارچوب‌های مطرح شده توسط ساختارموجود را منکوب می‌کند. در همین راستا و به منظور بررسی چگونگی نگاه حاکمیت به مساله مشارکت اجتماعی در ایران و مولفه‌های مغفول مانده از این نوع مشارکت در کشور مصاحبه‌ای با ناصر ایمانی، تحلیلگر سیاسی ترتیب داده ایم.

سالهاست مشارکت در جامعه ایرانی با مفهومی همچون مشارکت سیاسی هم بستگی ایجاد کرده، تقلیل این موضوع چه عواقبی را در روند اثرگذاری سرمایه‌های اجتماعی یا همان مردم در پی خواهد داشت؟

انگاره مشارکت مردمی به منظور کنشگری سرمایه‌های اجتماعی از دیرباز قدمتی تاریخی داشته و تبارشناسی ایده مشارکت از روم باستان گرفته تا یونان و سایرکشور‌ها قابل تفسیر بوده است. آنچه به عنوان فصل مشترک هریک از تفاسیر مفهوم مشارکت در میان جوامع تاریخی وجود داشته، این است که مشارکت اجتماعی فرآیندی است که ضمن ایجاد توانمندسازی افراد جامعه بر سه ارزش بنیادین سهیم بودن، ناظر بودن و پیشرو بودن در انجام امور جامعه دلالت دارد. حال آنکه در کدام جامعه این ارزش‌های بنیادین بیشتر بروز پیدا می‌کند بستگی به ویژگی‌های فردی افراد جامعه و محرک‌های اجتماعی ایجاد شده توسط ساختار‌ها دارد.
پارسونز در نظریه کنش اجتماعی خود نیز عوامل دیگری همچون تسهیلات فیزیکی و متغیر‌های الگویی نظیر پاداش‌های مادی معنوی را نیز به عنوان محرک‌های اجتماعی مطرح می‌کند. از سه ارزشی که بدان اشاره شده صرفا مولفه اولی یعنی سهیم بودن مردم در امور جامعه آن هم به صورت ناقص مد نظر سیاست گذاران حاکمیت قرار گرفته است. در واقع نظارت و آوانگارد بودن جامعه در اصلاح یا تغییر امور هیچ جایگاهی نداشته و حتی در برخی موارد مطالبه گری پیرامون اصلاح برخی روند‌ها با واکنش قهری ساختار حاکمیت روبرو می‌شود. وقتی چارچوب سهیم سازی مردم در امر مشارکت به صورت ناقص آن هم در چارچوب حضور در راهپیمایی‌ها و یا انتخابات‌ها تعریف شود طبیعتا افراد جامعه خود را ابزاری در دست تصمیم گیران سیاسی می‌بینند و به مرور زمان نه تنها اعتماد دوطرفه از بین رفته بلکه شاید در بلند مدت و ادامه این روند شاهد یک نوع مشارکت گریزی به جای مشارکت پذیری در میان افراد جامعه باشیم.

آلترناتیو وضعیت موجود به منظور بهره مندی از هرسه مولفه ارزش آفرین مشارکت اجتماعی طبق فرمایشات شما، چگونه شکل خواهد گرفت؟

حیات و ممات مشارکت از مولفه‌های گفتگو، هم اندیشی و کنشگری جمعی ریشه گرفته و بنابراین نهادینه سازی فرهنگ گفتگو جمعی و دخالت موثر (نه منفعل) مردم در همه امور چه به صورت پسینی و چه پیشینی موجب خواهد شد تا ضمن مطالبه گری عمومی نسبت به وقایع؛ اعتراض و بیان نارضایتی به عنوان عنصر سهیم در جامعه موجب پالایش نارسایی‌های موجود گردد. اگر این فرهنگ گفتگو به صورت شیوه تعاملات در سازمان‌های اجتماعی در آید بر کل یک جامعه اثرگذار بوده چرا که پیشرفت هر جامعه‌ای ارتباط مستقیمی با پیشرفت تشکل‌های مردمی آن دارد. در کشور ما به قدرت دولت بزرگ شده که دیگر برای هر امری ملتمسانه به دستان دولتمردان نگاه می‌کنیم و اصلا مشارکت، مطالبه گری و حتی دخالت در امور توسط مردم معنای اصلی خود را از دست داده است. در دهه‌های گذشته مرحوم مهدی بازرگان در مقاله‌ای به اسم (دموکراسی از پایین) این چنین بیان می‌کرد که بیایید تمرین دموکراسی و تربیت اجتماعی کنیم. به اندازه کافی راجع به ضرر‌های خودخواهی و جاه طلبی نوشته شده، اما اصول تعلیم و تربین امروزی دیگر متمرکز بر عمل و تمرین است. وی این گونه بیان می‌کرد که چرا بیمارستان‌هایی نسازیم که اختیارش در دست مردم باشد. چرا مردم یک کوچه یا محله دائما التماس شهردار را برای آسفالت بکشند و خودشان گلریزان نکنند برای رفع نیاز‌هایی که بوجود آمده است! چرا باید جوانان درس خوانده تنها امیدشان به حقوق پشت میزنشینی و کارمندی باشد و خودشان با همکاری دوستان شرکت‌های تولیدی و تعاونی درست نکنند! این سوالات با اینکه تاریخش متعلق به دهه‌های گذشته است، ولی هنوز قابل تامل و ارزیابی می‌باشد.

ولی دخالت مردم در امور جامعه در شرایط فعلی امکان پذیر نبوده و حتی در مواردی با ممانعت ساختار حاکمیت مواجه می‌شود!

دقیقا همین موضوع، مساله‌ای است که بنده پیشتر اشاره کردم و به لزوم باب گفتگو در جامعه تاکید داشتم. چگونگی گفتگوی مدنظر بنده نیازمند کار‌های آموزشی و مستمر بوده وگرنه گفتگو بین مردم یا همان دیالوگ که یک ربات نیز می‌تواند انجام بدهد. گفتگو برای دست یابی به حوزه‌های مشترک میام مردم و مردم و همچنین مردم و حاکمیت بوده تا با استمرار این نوع گفتگو‌ها لایه‌های حائل میان مردم و حاکمیت کنار زده شود و حضور مردم در زیرلایه‌های موثر جامعه احساس شود. نقش گفتگو در مشارکت اجتماعی، همکاری خلاقانه و همدلانه بین همه ذی نفعان یک جامعه از سطح مدیران تا شهروندان بوده است. ما نمونه موفقی از این همدلی و مسئولیت پذیری جامعه را در دهه شصت مشاهده کرده بودیم.

منظور شما حضور مردم در عرصه‌های جنگ و دفاع مقدس و همچنین حس مسئولیت پذیری مردم در آن برهه زمانی است؟

مساله حضور در جبهه‌های جنگ یک بحث مجزاست، چون لزوما کل جامعه را در بر نمی‌گیرد. ولی آنچه به خوبی در آن دوران نمود داشته مساله مسئولیت اجتماعی مردم در قبال خرابکاری‌ها و فتنه افکنی‌های سازمان منافقین و سایر معاندین نظام در بین سال‌های ۶۰ تا ۶۲ بوده است. اگر نقش مردم را در حوزه‌های امنیتی و اطلاعاتی در آن برهه حذف کنیم شاید تا به امروز شاهد ثبات نظام جمهوری اسلامی نبودیم. ارائه آمار‌ها و گزارش‌های مردمی در آن دوران و مشارکت اجتماعی آن‌ها به خوبی خنثی کننده بسیاری از خرابکاری‌های احتمالی بود.

اگر بخواهیم به صورت مصداقی به نمونه‌های موثر مشارکت اجتماعی در جامعه کنونی بپردازیم چه مصادیقی را می‌توان نام برد وچه راهکار‌های پیشنهادی در این زمینه وجود دارد؟

بسط مدل اولیا و مربیان در مدارس به کلیت جامعه به نظرم مصداق خوبی برای بحث ما می‌تواند باشد. در سیستم آموزش و پرورش و رابطه اولیا و مربیان، اولیا در اداره امور مدرسه نقش داشته و جلسات مشورتی در این زمینه شکل می‌گیرد. خب این مدل، مدل موفقی بوده و قابلیت بسط اجتماعی را دارد. مثلا اگر یک سازمان دولتی تصمیم بر ارائه بخشنامه‌ای جدید داشته بهتر است قبل از صدور آن، افراد متخصص مرتبط با این بخشنامه را نیز مطلع ساخته و نظراتشان را بپرسد. یا اگر قرار است مصوبه‌ای در حوزه صادرات و واردات زغال سنگ توسط وزارت صمت گرفته شود بهتر است تا اصناف، تاجران و معدن کاران زغال سنگ قبل از تصویب از مفاد آن باخبر شده و نظرات خود را عنوان نمایند. می‌خواهم یکم موضوع را جزئی‌تر و کوچک‌تر بکنم. حتی اگر به دنبال احداث پارک در یکی از محله‌های جنوب شهر مثل نازی آباد هستیم، می‌توان یک نظرسنجی عمومی یا حتی الکترونیکی در این زمینه ایجاد نمود که آیا شهروندان آن محله موافق چنین امری هستند یاخیر. این سطح از مشارکت مردم موجب شده تا عموم جامعه خود را در همه ارکان دخیل دانسته و آن سرخوردگی اجتماعی حاصل از بی اعتنایی به نظرات مردم شکل نگیرد. البته این مساله‌ای نبوده که صرفا در کشور ما پیاده شود سایر کشور‌ها نیز از همین نمونه‌های مشارکت پذیرسازی جامعه استفاده می‌کنند.

برای الگوبرداری از مدل مشارکت اجتماعی موفق در میان سایرکشورها، چه کشوری قابلیت پیاده سازی مدل مشارکت پذیری جامعه را داشته است؟

به نظر من کشور سوئیس یکی از بارزترین نمونه‌های موفق مشارکت اجتماعی و بهره مندی از سرمایه‌های اجتماعی در تمام امور کشورش بوده است. ساختار سیاسی سوئیس مرکب از دموکراسی مستقیم و غیرمستقیم بر مبنای حاکمیت مردم بوده که برای تصویب شدن یا نشدن قانون‌های خاص در کشور همه پرسی برگزار می‌کند و به همین منظور بوده که به این کشور لقب دموکراسی رفراندوم‌ها را داده اند و حدود دوسوم از همه پرسی‌ها در این کشور برگزار می‌شود. در اصل ۱۴۱ از قانون اساسی سوییس آمده است که امکان همه پرسی از شهروندان در مورد قانونی با امضای ۵۰ شهروند و یا ۸ نماینده وجود دارد. البته طبیعتا به دلیل جمعیت بسیار کم سوئیس تطبیق کامل سیاست‌های مشارکت پذیری این کشور در ایران کمی دشوار است، ولی مدل ارائه شده به صورت جزئی و موردی قابلیت اجرا دارد. به عنوان مثال رای گیری و همه پرسی‌ها لزوما با حضور پای صندوق رای صورت نگرفته که هزینه‌های هنگفت را برای نظام موجود ایجاد کند بلکه یک سامانه رای گیری تعبیه شده و مردم به صورت الکترونیکی می‌توانند آرای خود درباره هر قانونی را مطرح کنند. حال فرض کنید اگر بسیاری از قوانین که در بطن تک تک افراد جامعه اثرگذار بوده به رای گیری گذاشته شود و مردم خود را در همه تصمیمات مهم دخیل بدانند تا چه میزان شاهد افزایش رضایت عمومی جامعه خواهیم بود. این مدل صرفا یک همت و خواست عمومی می‌خواهد که تا به امروز گویا وجود نداشته است. نظام سیاسی ما در کشورمان حتی با سازمان‌های مردمی نیز رقابت می‌کند چه برسد به دخیل سازی عموم جامعه در همه امور!

ولی حاکمیت در چندین مورد مجوز‌های مختلفی در راستای ایجاد سازمان‌های مردم نهاد ارائه داده تا مردم نیزبه صوت غیرانتفاعی در حوزه‌های مختلف جامعه اثرگذار باشند. این مساله با رقابت دولت و سازمان‌های مردمی که شما بدان اشاره کردید تضاد دارد؟!

به نظرم ارائه مجوز‌های سازمان‌های مردم نهاد تا به امروز صرفا یک سوپاپ اطمینان بوده و خود دولتمردان نیز به مساله حضور پررنگ مردم اعتقادی ندارند. پروسه اخذ مجوز سازمان‌های مردم نهاد به قدری سخت بوده که عطای آن را به لقایش می‌بخشند و فارغ از آن مساله در صورت کسب مجوز، بهانه تراشی‌های بسیاری برایشان رخ می‌دهد و تحت فشار دولت حاکم قرار می‌گیرند و اصلا حضور متخصصان را در این سازمان‌های مردم نهاد به واسطه رقیب خود می‌پندارند.

به هرحال به نظرم تا باورپذیری عمومی نسبت به اثرگذاری آن‌ها درجامعه شکل پیدا نکند، آنچه در رسانه‌ها به عنوان مشارکت اجتماعی مطرح می‌شود صرفا یک نمایش یا شوی رسانه‌ای بوده که در به صورت مقطعی در رسانه‌های رسمی پررنگ می‌شود.

/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha