مبارزات مردم افغانستان با اشغالگران به مناسبت چهلمین روز انفجار مکتب سیدالشهدای کابل؛
چهار پادشاهی که بعد از امان‌الله‌خان در افغانستان حکومت کردند، تلاش بسیاری برای غربی کردن مردمان دین‌باور افغانستان کردند، اما موفقیت چندانی به دست نیاوردند! تا اینکه بالاخره آخرین آن‌ها یعنی «محمد ظاهرشاه»، با کودتای عده‌ای از افغان‌های کمونیست به رهبری ژنرال محمد داوودخان، در سال ۱۳۵۱ هـ. ش از سلطنت برکنار شد.
به گزارش «سدید»؛ چهل روز پیش بود که عناصر تکفیری داعش، در منطقه دشت برچی شهر کابل، ۸۵ دختر دانش‌آموزِ معصوم را، با حمله انتحاری به خاک و خون کشیدند! اتفاق دردناکی که قلب همه آزادگان جهان را، به درد آورد و دوباره توجه‌ها را، به مسئله نبود امنیت در کشور افغانستان، به دلیل وجود حضور اشغالگران امریکایی و وحوش دست‌آموزشان یعنی «داعش» جلب کرد. به همین مناسبت و با گرامیداشت یاد دختران شهید مکتب سیدالشهدا (ع)، در این مقال نگاهی به تاریخ اشغالگری در کشور افغانستان و مقابله مردم عزیز این کشور، با دشمنان اشغالگر داشته‌ایم.

«مردمان همسایه شرقی» در یک نگاه
«افغانستان» از شمال به کشور ترکمنستان، تاجیکستان و ازبکستان، از شرق و جنوب‌شرقی به کشور پاکستان، از شمال‌شرقی به چین و از غرب به ایران، محدود می‌شود. پایتخت این کشور کابل است و ازجمله شهر‌های مهم آن، می‌توان به قندهار، مزار شریف، هرات، میوند، خاش و جلال‌آباد، اشاره کرد (۱). مردمان این سرزمین، از نژاد‌ها و اقوام گوناگونی هستند. اقوامی، چون «پشتون»‌ها- که خود از دو قبیله بزرگ ابدالی و قیلزایی تشکیل شده‌اند و به زبان پشتو، که مخلوطی از زبان فارسی و هندی است، سخن می‌گویند-، «هزاره»‌ها که در قسمت غربی افغانستان ساکن هستند، تاجیک‌ها که ۲۷ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند و مانند هزاره‌ها، به فارسی دَری سخن می‌گویند. همچنین اقوام ازبک، ترکمان، قرقیز و... که در شمال افغانستان ساکن هستند و به زبان ترکی آسیای مرکزی صحبت می‌کنند (۲). ۹۹ درصد مردم این کشور، مسلمان هستند که بیش از ۷۰ درصد آنها، حنفی مذهب و حدود ۳۰ درصد مسلمانان آن را، شیعیان تشکیل می‌دهند. یک اقلیت بسیار محدود از سایر مذاهب، مثل هندو، بودایی و زرتشتی هم در افغانستان زندگی می‌کنند. (۳)

حماسه دختر قهرمان میوند
کشور افغانستان از دیرباز، بخشی از خاک ایران بود. بعد از قتل نادرشاه افشار توسط عده‌ای از فرماندهان لشکرش در سال ۱۱۲۶ هـ. شمسی، «احمدخان ابدالی» [از خاندان سدوزایی]، که جزو سرداران نادر بود، مقدمات استقلال افغانستان را فراهم کرد و بعد از مدتی هم، اعلام استقلال کرد. (۴) دولت ایران به هیچ وجه، این استقلال را به رسمیت نشناخت، اما چند دهه بعد «دوست محمدخان بارَک‌زایی» با استفاده از حمایت استعمارگران انگلیسی، توانست خاندان سدوزایی را ساقط کند و قدرت را به شکل کامل، در دست بگیرد. در این دوره متأسفانه انگلستان توانست با برتری نظامی و دسیسه، ابتدا افغانستان را در دوره ناصرالدین شاه قاجار، از ایران جدا کند و سپس این کشور را مستعمره خود کند (۵)، اما درست در این شرایط بود، که مردم مسلمان و غیور افغانستان، که نمی‌توانستند اشغال خاک وطن را تحمل کنند، دست به قیام علیه اشغالگران انگلیسی زدند. قیامی که در آن اقوام گوناگون افغانستان، علیه استعمارگران انگلیسی به پا خاستند. در واقع مردم افغانستان در فاصله سال‌های ۱۲۴۰ ش. تا ۱۲۶۰ ش. در چهار قیام بزرگ [و قیام‌های کوچک محلی]، با اشغالگران انگلیسی جنگیدند. اما شاید بتوان یکی از حماسی‌ترین این قیام‌ها را، قیام مردم منطقه میوند و شهادت دختر قهرمان آن منطقه دانست.

بعد از شروع قیام مردم غیور منطقه میوند علیه اشغالگران انگلیسی، جنگ با استعمارگران در شرایط سختی ادامه داشت، زیرا نابرابری سلاح و تجهیزات مردم میوند با ارتش تا بن دندان مسلح انگلیس، زمینه را برای شکست قیام‌کنندگان فراهم کرده بود! آن‌وقت در آن شرایط دختر یکی از بزرگان میوند به نام «ملالی» - که در زمان قیام (سال ۱۲۵۹ هـ. ش) تنها ۱۹ سال داشت- وقتی دید پرچم علمدار سپاه مردم میوند به زمین افتاده و بسیاری از مردان قومشان شهید شده‌اند، اسلحه به دست گرفت و شروع به جنگ با سربازان ارتش انگلیس کرد، تا اینکه به دست اشغالگران انگلیسی به شهادت رسید. در افغانستان نام بسیاری از مدارس، بیمارستان‌ها و مؤسسات، ملالی است. (۶)

مواجهه و مقاومت در برابر استعمار فرهنگی انگلیس
بعد از این قیام‌ها، کشور استعمارگر انگلیس از اشغال کامل افغانستان و استعمار مستقیم آن ناامید شد، اما نقشه دومش یعنی روی کار آوردن حکومت وابسته به خود را، در این کشور اجرایی کرد. در این دوره و بعد از کشمکش‌های فراوان، بالاخره «عبدالرحمان‌خان» بعد از غلبه بر رقبا، بر کرسی قدرت نشست و با امضای معاهده با انگلیسی‌ها، توانست خود را پادشاه افغانستان بخواند. بعد از درگذشت او در سال ۱۲۸۰ ش. در کابل، پسرش «حبیب‌الله‌خان» پادشاه شد. جالب است که او هم برای تثبیت قدرتش در سال ۱۲۸۴ ش. قراردادی به نام «معاهده خال» با انگلیسی‌ها بست. او در ۱۹ سالی که پادشاهی کرد، بسیاری از منافع و منابع افغانستان را، در اختیار انگلیسی‌ها گذاشت، اما کاری به عقاید دینی مردم نداشت. در سال ۱۳۰۲ ش. «امان‌الله‌خان» فرزند سوم حبیب‌الله‌خان، به جای پدر بر تخت پادشاهی افغانستان نشست. او که مدرنیزه کردن افغانستان خیلی برایش مهم بود، در سال ۱۳۰۳ ش. سفری به اروپا کرد، که بعد از بازگشت از این سفر، به فکر اجرای سیاست برابری زن و مرد افتاد، که البته به دلیل سنتی بودن فضای فرهنگی کشور، موفق به اجرای این سیاست نشد. امان‌الله‌خان سه سال بعد از آن، سفر مجددی به اروپا کرد و این بار پس از بازگشت به افغانستان، با جدیّت بیشتری به دنبال اجرای سیاست‌های مدرنیزاسیون افتاد. از جمله این سیاست‌ها، تأسیس مدارس مشترک دختر و پسر و اجرای قانون رفع حجاب بود. به این شکل درست همزمان با اقدامات کمال مصطفی آتاتورک در ترکیه و رضاشاه در ایران، سیاست کشف حجاب در افغانستان هم اجرا شد. البته باید توجه داشت که با وجود تلاش بسیار امثال امان‌الله‌خان، به دلیل محکم بودن پایه‌های اعتقادی و باور‌های عمیق دینی، به غیر از بخش اندکی از زنان، بیشتر بانوان افغان درست مانند بانوان متدین ایرانی در دوره کشف حجاب رضاخان، مقاومتی سخت و شدید را در برابر غربگرایان از خود نشان دادند. مقاومتی که حتی بعد از روی کار آمدن کمونیست‌ها و حمایت آن‌ها از بی‌حجابی و سختگیری نسبت به زنان برقع‌پوش- چادر بانوان افغان- همچنان و به شکل جدی ادامه پیدا کرد. (۷)

افغانستان و سربازان اشغالگر شوروی
چهار پادشاهی که بعد از امان‌الله‌خان در افغانستان حکومت کردند، تلاش بسیاری برای غربی کردن مردمان دین‌باور افغانستان کردند، اما موفقیت چندانی به دست نیاوردند! تا اینکه بالاخره آخرین آن‌ها یعنی «محمد ظاهرشاه»، با کودتای عده‌ای از افغان‌های کمونیست به رهبری ژنرال محمد داوودخان، در سال ۱۳۵۱ هـ. ش از سلطنت برکنار شد. در آن سال‌ها استعمار شوروی با نفوذ در میان افسران ارتش کشور‌های اسلامی و با تبلیغ مَرام کمونیستی در میان روشنفکران این کشورها، زمینه را برای گسترش حیطه قدرت خود در سطح بین‌المللی، ایجاد می‌کرد. کودتاگران بعد از ساقط کردن کامل خاندان سلطنتی، یعنی در سال ۱۳۵۲ ش. اعلام جمهوری کردند. در این زمان نام رسمی کشور، به جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان تغییر یافت. (۸) جمهوری‌ای که تا ۱۰ سال بعد از آن، کودتا‌های بسیاری به خود دید و صحنه درگیری گروه‌های مختلفی از وابستگان به بلوک شرق- یعنی شوروی سابق- و البته مخالفان آن‌ها شد. کودتا‌هایی که کشتار و هرج و مرج شدیدی را، برای مردم مظلوم افغانستان به بار آورد. (۹) البته در همان دوره و در اواسط سال ۱۳۵۷ ش. با کودتا و با ریاست «حفیظ‌الله امین» بر سر کار آمد که گرایشی کمونیستی داشت و مورد حمایت مستقیم کشور شوروی بود. (۱۰) به دلیل سیاست‌های ضددینی امین، مجاهدین افغانستان (شیعه و سنی) که خواستار برقراری احکام اسلامی در کشورشان بودند، با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، روحیه‌ای مضاعف پیدا کردند و تحرکات خود را در مبارزه با حکومت او، بالا بردند. با پیوستن قبایل مختلف افغان در شرق این کشور به صف مجاهدین، حکومت امین که احساس خطر کرده بود، برای سرکوب قیام مجاهدین، از شوروی تقاضای کمک کرد. به این صورت که دولت افغانستان در ۲۵ فروردین ۱۳۵۸ ش. تقاضای اعزام ۱۵ تا ۲۰ هلیکوپتر همراه با پرسنل مربوط به آن را، از کشور شوروی کرد و دولت شوروی هم طبعاً به تقاضای کمک دولت افغانستان، پاسخ مثبت داد و به این شکل، در دی ماه ۱۳۵۸ ش. کشور شوروی رسماً به شکل نظامی، وارد خاک افغانستان شد و این کشور را به اشغال خود درآورد. (۱۱)

مجاهدینی که با کمونیست‌ها جنگیدند
قبل از ورود رسمی ارتش سرخ به افغانستان، به دلیل رفتار خشن افسران و سیاستمداران رژیم کمونیستی با مخالفان به ویژه جامعه مذهبی، بیشتر مردم افغانستان که مقید و مذهبی بودند [و همچنان هستند]، با حاکمیت کمونیست‌ها مخالف بودند. اما در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۸ هـ. ش، علمای دینی افغانستان در شهر پیشاور پاکستان، فتوای جهاد علیه حکومت کابل را صادر کردند. به دنبال صدور این فتوا، قیام‌های مردمی بسیاری در جای جای افغانستان شکل گرفت. قیام‌هایی، چون قیام مردم صوف، قیام مردم هرات- که پس از ورود و دخالت ارتش سرخ در سرکوب این قیام، به شهادت ۲۴ هزار نفر از مردم این منطقه منجر شد- قیام‌های عساگر و صاحب‌منصبان فرقه ننگرهار، قیام عمومی مردم کابل و... از دیگر قیام‌هایی بود که علیه کمونیست‌ها و اشغالگران ارتش سرخ به وقوع پیوست. همچنین به دنبال شکل‌گیری قیام‌ها و ورود مردم مذهبی به صحنه برای مقابله با کمونیست‌ها، گروه‌های مبارز مذهبی زیادی شکل گرفت. اولین حزب اسلامی مبارز در افغانستان، با نام «جمعیت اسلامی» به رهبری «برهان‌الدین ربانی»، در سال ۱۳۳۹ ش. شکل گرفت. او بعد‌ها در یک توطئه مشترک امریکایی و طالبانی، به شهادت رسید. وی استاد الهیات دانشگاه کابل بود و این جمعیت را نیز، به وسیله تعدادی از دانشجویان و افراد معتقد و تحصیلکرده این دانشگاه تشکیل داده بود. مثلاً «احمد شاه مسعود» در دوره دانشجویی‌اش، به این حزب پیوست. همچنین گروه‌های اسلامگرای دیگری بودند، که گرایش شدیدی به عربستان داشتند. گروه‌هایی، چون حزب اسلامی به رهبری حکمتیار، اتحاد اسلامی به رهبری عبدالرسول سیاف و یا حزب حرکت انقلاب اسلامی به رهبری بنی‌محمدی، که بیشتر اعضای حزبش، از میان طلاب علوم دینی مدارس مذهبیِ اردوگاه‌های آوارگان افغانستانی در پاکستان، تشکیل شده بود. (۱۲)

نقش‌آفرینی امریکا در افغانستان برای مقابله با شوروی
با شروع جهاد افغان‌ها علیه استعمار شوروی در قالب «جنبش مجاهدین افغانستان» - که همان رزمندگان جهاد بودند- گروه‌هایی از آن‌ها که به لحاظ عقیدتی قرابت فکری با عربستان داشتند، دو سازمان افراطی را با نام‌های «جماعه التکفیر» و «الهجره و جماعه المسلمین» را، با کمک عده‌ای از مبلغان وهابی عرب تشکیل دادند. این دو سازمان به همراه «حزب اسلامی حکمتیار» و «حرکت انقلاب اسلامی بنی‌محمدی»، از گروه‌هایی بودند که گروه طالبان را در افغانستان تشکیل دادند. نخستین کمک پنهانی تسلیحاتی و نظامی امریکا به اسلامگرا‌های افراطی در سال ۱۳۵۸ ش؛ و سپس به شکل علنی در سال ۱۳۶۵ ش؛ و از طریق پاکستان انجام شد. کمک‌هایی که در سال‌های بعد هم ادامه پیدا کرد و پس از اخراج اشغالگران ارتش سرخ از افغانستان، برای مقابله با اسلامگرا‌های ضداستکبار غرب در این کشور، تداوم پیدا کرد. (۱۳) البته گرچه طالبان از اکثریت گروه قومی پشتون به وجود آمده است و حدود ۴۰ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند، ولی این به معنای حمایت صددرصدی پشتون‌ها، از تفکرات انحرافی القاعده نیست. در واقع اکثریت اعضای طالبان کسانی بودند، که هرگز با کمونیست‌ها نجنگیده بودند، بلکه طلبه‌های دینی جوانی بودند که در صد‌ها مدرسه الهیات اسلامی وهابیون، در اردوگاه‌های آوارگان افغان در پاکستان، تفکر افراطی پیدا کرده بودند و رفتار‌ها و تفکرات انحرافی آنها، ربطی به قومیتشان نداشت (۱۴).

تشکیل دولت موقت و تصویب قانون اساسی
با وجود اینکه طالبان توانسته بود کابل، شرق و جنوب‌شرقی افغانستان را به تصرف خود درآورد، اما نیرو‌های مجاهد تحت رهبری «احمد شاه مسعود» -معروف به شیر پنج‌شیر- هیچ‌گاه اجازه ندادند که پای طالبان به منطقه پنج‌شیر و کوهستان سالنگ برسد! به هر حال رزمندگان مجاهد، همچنان در صحنه باقی ماندند و با ایثار بسیار توانستند بعد از سال‌ها جهاد علیه طالبان، آن‌ها را عقب رانده و شرایط را به سمت نابودی طالبان پیش ببرند، که قاعدتاً این مسئله خوشایند امریکایی‌ها و حامیان القاعده نبود. به همین دلیل مأمورانی با نام القاعده، اما با پول، سلاح و نقشه سازمان «سیا»! تنها دو روز مانده به ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ (۱۳۸۰ ش.) عده‌ای در قالب خبرنگار، مصاحبه‌ای با رهبر مجاهدان افغان ترتیب دادند، تا با به شهادت رساندن او، راه را برای اشغال کامل افغانستان به دست امریکایی‌ها و هم‌دستانش و غارت منابع این کشور توسط آن‌ها باز کنند، اشغالی به بهانه حملات مشکوک به برج‌های دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک. (۱۵) به این شکل در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۸۰ ش. حمله رسمی هوایی ارتش امریکا و انگلستان به افغانستان آغاز شد. حمله‌ای که بعد از یک ماه و نیم، در نهایت به فرار نیرو‌های طالبان از کابل و سقوط کامل حکومت ایشان انجامید. به این ترتیب «برهان‌الدین ربانی» به شکل موقت، سکان دولت را در کابل به دست گرفت. بعد از آن البته، مجلس لویی جرگه اضطراری در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۳۸۱ ش؛ و لویی جرگه قانون اساسی در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۸۳ ش. با حضور نمایندگان قبایل و اقوام افغان، تشکیل شد. (۱۶) قانوس اساسی نوشته شد، اما متأسفانه بعد از آن، حضور اشغالگران امریکایی در افغانستان تثبیت شد. اتفاق نامبارکی که تا امروز ادامه دارد و البته مبارزه سیاسی و مدنی مردم افغانستان هم، برای اخراج آن‌ها ادامه دارد. اگر چه حوادث تلخ تروریستی و حملات انتحاری اعضای داعشِ مورد حمایت امریکا، از جمله شهادت دختران دانش‌آموزان مکتب سیدالشهدا (ع)، نشان داد که گویا مبارزه سیاسی و دیپلماسی برای اخراج اشغالگران امریکایی، کافی نیست و لازم است مردان مجاهد افغانستانی برای مقابله با تروریست‌ها و اخراج اشغالگران، دوباره به میدان بیایند. آینده افغانستان را، همچنان مقاومت و مبارزه مردم افغانستان رقم خواهد زد، امری که تاریخچه این کشور- که در این مقال به بخشی از آن اشارت رفت- شاهدی بر این مدعاست.
 
انتهای پیام/
منبع: جوان
ارسال نظر
captcha