به گزارش «سدید»؛ در میان مستندهای تاریخی ایران که طی دو سال گذشته ساخته شدهاند، فیلم «به جهت یادگاری» که به دست سعیدمحسن صفویفر تهیه، نوشته و کارگردانی شده، روایت و ساختار ویژهای دارد. پژوهش فیلم را دکتر محمدعلی صرامی انجام داده، سرمایهگذار آن سازمان فرهنگی، اجتماعی، ورزشی شهرداری اصفهان و مجری طرح موزهگرمابه علیقلیآقا بوده است. این مستند با مدتزمان ۵۰ دقیقه به موضوع دیوارنوشتههای تاریخی اصفهان پرداخته که دوره تاریخی فروپاشی صفویه تا مشروطه را در بر میگیرد. صفویفر که دارای مدرک کارشناسی تاریخ است، کارش را بهعنوان فیلمساز با انجمن سینمای جوان اصفهان از سال ۷۶ آغاز کرد و تاکنون سریالها و فیلمهای کوتاه داستانی و مستندی مثل «ما چهرههای همدیگر را ندیدهایم»، «از سرچشمه تا تالاب»، «جبهخانه»، «چهارفصل»، «باغ ایرانی»، «بید نابینا، دختر خفته» و «دندان شیری» را کارگردانی کرده است. مستند «به جهت یادگاری» حاصل تلاش بیش از دو سال او و گروه تولیدش در اصفهان بوده که اسناد و مدارک مهم و ویژهای از دیوارنوشتههای تاریخ قدیم ایران در آن ارائه شده است.
ایده فیلم «به جهت یادگاری» از کجا آمد و چه شد سراغ دیوارنوشتههای تاریخی اصفهان رفتید؟
حوزه مطالعاتی من تاریخ اصفهان و اصفهانشناسی است. دکتر حسین مشرقی همراه با دکتر محمدعلی صرامی یک طبقهبندی بر دیوارنوشتههای تاریخی اصفهان انجام دادند. بعد این مساله را مطرح کردند که اگر بخواهیم فیلمی تهیه کنیم، چه کار باید کرد. من به این تیم اضافه شدم و براساس طبقهبندی دوستان پژوهشی جدید انجام دادم، یعنی دوباره تمام دیوارنوشتهها را خوانش کردم. سعی داشتم در ارتباط با دیوارنوشتهها به یک سوژه برسم. این دیوارنوشتهها را در طبقهبندی جدیدم جزو خردهروایتهای تاریخی تعریف کردم. به آنها پشتجلدنویسی هم اضافه کردم. پشتجلدنویسی نوعی روایت تاریخی است در مقابل تاریخنویسی مرسوم ایران و معروف به تاریخنویسی درباری که سندهای مهم تاریخی میتواند در آنها باشد؛ آنچه موضوعش بیشتر درباره پادشاهان، سلسلهها یا جنگها
بوده است. راوی خردهروایتهای ما بیشتر خود مردم عادیاند که اتفاقها و جریان روزانه زندگیشان را برحسب موارد خاصی یادداشت میکردند. از این طریق سعی کردم یک بازه زمانی بیستساله را در اصفهان روایت کنم که از فروپاشی امپراتوری صفویه شروع میشود تا تقریبا مشروطه.
گفتید شرایط اجتماعی مردم اصفهان را براساس دیوارنوشتههای اماکن تاریخی بررسی کردید؛ یعنی مخاطب با یک مستند اجتماعی روبهروست یا تاریخی؟
تاریخ جاهایی به جامعه نزدیک میشود. ما چرا تاریخ میخوانیم؟ چون به روابط اجتماعی نزدیک شویم. وقتی میگویید مستند تاریخی یعنی بروید بهصورت کرونولوژی (Chronology) تاریخ را نگاه کنید؛ یعنی این واقعه تاریخی اتفاق افتاده است. نگاهم در این فیلم به تاریخ اینطور نبوده است. رویدادمحور نبود، بیشتر تاریخ را به زمان حال آوردم. سعی کردم روابط اجتماعی را در شکل تاریخی نگاه کنم؛ بیشتر به مردم و زیست آنها و از بحث نگاه تاریخی بوده است.
از نظر کارشناسان و جامعهشناسان هم در فیلم استفاده کردهاید؟
بله. در این کار، سه استاد برجسته حضور دارند که هر سه اصفهانیاند؛ مرحوم جمشید مظاهری (مورخ و ادیب)، دکتر مهدی کیوانی (مورخ) و دکتر حسین مسجدی. دکتر مولود ستوده هم در خوانش متون کمک کردند. ایشان که سندخوان یا سندپژوهاند، کمک کردند متون را بخوانیم، چون خیلی وقتها خطوط متنها دچار فرسایش شده بودند. در قدیم خیلی شکسته مینوشتند؛ بنابراین نیاز بود یک سندخوان داشته باشیم.
در نگارش و پژوهش فیلمنامه از چه منابعی بهره بردید؟ اسناد کتابخانهای هم در فیلم به کار رفتهاند؟
بله. متد من برای خواندن متنها در بحث تاریخی، مکتب آنال است؛ یک مکتب تاریخی که بحث آن خردهروایت است. روشم در خوانش متن از آن و اهمیتی که این مکتب برای خردهروایتها قائل است، پیروی میکرد. اینکه ما چگونه به اسناد رجوع کردیم. در بحث پشت جلدنویسی درباره یک سند مهم حرف میزنیم که قبلا دکتر رسول جعفریان روی آن کار کرده بود. برای اینکه به اصل سند برسیم، در کتابخانه حوزه علمیه صدر بازار اصفهان اصل سند را پیدا کردیم. از یک نظر خود آن کتابخانه و اسنادی که آنجا داشتند برای ما مهم بود. سند مهم دیگری که از دیوارنوشتههای اصفهان داشتیم، در کتابخانه مجلس شورای اسلامی است نگهداری میشود؛ رسالهای مربوط به حدود ۱۴۰ یا ۱۵۰ سال پیش. یک نفر از روی دیوارنوشتههای مدرسه چهارباغ اصفهان نسخهبرداری کرده بود. مجموعا حدود ۳۰۰ یا ۴۰۰ دیوارنوشته را زمان ناصرالدینشاه نسخهبرداری کرده که رساله کوچکی از آن در مجلس شورای اسلامی وجود دارد.
روایت فیلم مصاحبهمحور است یا گزارشی؟ آماری است یا از تصاویر آرشیوی و نریشن استفاده شده است؟
من همزمان دو فرم روایی را پیش بردم. یکی از طریق دوربینهای مداربسته شهری و دیگر از طریق دوربین خودم. ما دو تا پوینتآویو (Point Avio) داریم؛ دوربینهای مداربسته شهری که من و مسیرم را دنبال میکنند و خود راوی که دوربین آن خط اصلی را جستوجو میکند، اما گفتار متن «من-راوی» است، یعنی راوی خودم هستم.
فیلمتان را از دوره تاریخی صفویه شروع کردید. در فیلم به مبحث صوفیگری هم اشاره داشتهاید؟
خیر. نخستین دیوارنوشتهای که به صورت مستقیم بررسی میکنیم، پس از مرگ شاهعباس است، یعنی زمانی که اصطلاحا صفویه رو به انحطاط میگذارد و شاهصفی میخواهد به قدرت برسد. دیوارنوشتههایی را پیدا کردم که مردم نوشته بودند، چون درگیری آنها با قدرت را داریم و خیلیها موافق به قدرترسیدن شاهصفی نیستند. ما همواره در تاریخ ایران با این مشکل مواجه بودهایم که پس از مرگ یک پادشاه، جنگ قدرت رخ دهد. کسانی که طرفدار شاهصفی بودند، یکجور شعارنویسی میکردند. این اولین دیوارنوشتهای است که سراغش میروم. دیوارنوشتههای بعدی میرود سراغ شرایط دیگر، مثل اصفهان در محاصره افغانها که آن زمان خیلی دچار قحطی هستیم و محاصرهایم. از نظر اجتماعی، کاری که الان آمریکاییها با ما میکنند، یعنی ما را تحت محاصره اقتصادی قرار دادهاند، آنجا نیز همین اتفاق میافتد و در نهایت شاه سلطانحسین مجبور میشود با افغانها صلح کند. دیوارنوشته بعدی راجع به این مساله است. بعد وارد دوره قاجاریه میشویم.
فیلم برای مخاطب ایرانی جنبه تاریخی دارد و جذاب است، اما فکر میکنید در دیدگاه مخاطب خارجی چگونه است؟ با فیلم ارتباط برقرار میکند؟
پاسخدادن به این پرسش کمی سخت است. معمولا در تصویری که از تاریخ ما ارائه میشود، میل خارجیها با فیلمهای شرقشناسانه است. آنها دوست دارند ما را طوری ببینند که خودشان میپسندند. من خیلی با این مساله مشکل دارم. به همین دلیل به مساله خودمان پرداختم. خیلی درگیر این نبودم که مورد توجه آنها باشد یا نباشد. متاسفانه در این سنت فیلمسازی که ما بهغلط داریم، فیلمسازان طوری فیلمهایشان را میسازند که برای خارجیها جذاب باشد. این بستگی دارد که آدمها چقدر دنبال این باشند تا بفهمند ما چگونه زندگی کردیم.
بهعنوان مستندساز نظرتان درباره وضعیت مستندسازی امروز ایران چیست؟ پیشرفتی در این زمینه داشتهایم؟
واقعیتش نه! یک سردرگمی تاریخی در مستندسازی داریم و ریشه عمدهاش به این برمیگردد که ما خودمان از طریق آن ویژگیهایی که غربیها برایمان تعریف کردند به خودمان نگاه میکنیم. در مستندسازی، ما یک گرفتاری تاریخی داریم که فکر کنید فیلمی مثل «باد صبا» نگاهی کاملا شرقشناسانه به ما دارد، یعنی یک لنز از روی دست ما نگاه کرده و این بهصورت سنتی در فیلمهایی که به فرهنگ و تاریخ ما نگاه داشتهاند، تداوم یافته است. فیلمهای دیگر هم اینگونهاند. ما هیچوقت از درون به خودمان نگاه نکردیم، شاید خیلی کم. البته فیلمسازانی به این صورت بودهاند. نمیخواهم نگاه صفر و صدی داشته باشم. فیلمسازانی بودهاند که از درون به ما نگاه کردهاند، مثل منوچهر طیاب و محمدرضا اصلانی که شاخصههای این نوع نگاهاند، اما یک بلاتکلیفی وجود دارد. بهویژه مستندسازهای ما سردرگماند. این بزرگترین مشکل فیلمسازان مستند ماست. مساله فیلمهای مستند، مساله ما نیست. مستندسازی ما طرح پرسشهایی نیست که به جامعه ما پاسخ بدهد.
اگر حرف ناگفتهای مانده، میشنویم.
یک نکته کلیدی وجود دارد که سعی کردم برای رسیدن به فیلمم به آن نگاه بکنم. لوسین فور (Lucien Febvre) یک نظریهپرداز تاریخ است و جملهای اساسی دارد که برای ما خیلی مهم بود. میگوید: «تاریخ برای اینکه باعث نگرانی انسانها نشود و بار سنگینی بر آنها نباشد، طبق نیازهای زندگی با مردم مشورت میکند». در فیلم من درباره لحظههای خیلی تلخی حرف میزنم، اما در کل پروسه و روایتم سعی کردم با زندگی مشورت کنم و مخاطب امروزم خیلی برایم مهم است.
انتهای پیام/