به گزارش «سدید»؛ معمولا خواندن تاریخ، علاقه فراوان، دقت بالا، حافظه قوی و حوصله کافی میخواهد که هر کسی از آن برخوردار نیست. با وجود این، آشنایی با تاریخ پیشینیان، مبحثی مهم و حیاتی برای معاصران است و لابد این جمله مشهور را شنیدهاید: «ملتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود»، و البته ملت، محدود به یک ناحیه و جغرافیای خاص نیست و میتواند تمام زمین را در بر بگیرد، ولی اکثر علاقهمندان به تاریخ، ترجیح میدهند بهجای مطالعه سرگذشت انواع بشر از دیرباز تا امروز، آن هم با اعداد و ارقام بسیار شامل سالهای وقوع حوادث و آمار فتوحات و کشتگان، از ادبیات داستانی مانند رمانها و داستانهای کوتاه بهره ببرند.
چه کسی «تاریخ جهان» را نوشت؟!
تاریخ از علوم عبرتآموز است و چه بسا اگر تاریخنگاران وجود نداشتند، امروز کمترین اطلاعاتی از گذشته و سرنوشت بشر و سیاره زمین نداشتیم. از این منظر، تاریخ را باید مختص مخاطبان خاص دانست، اما اگر تاریخ به شیوهای کاملا متفاوت و در قالب داستانی جذاب و پرفرازوفرود روایت شود چه؟ باز هم نمیتواند توجه عموم کتابخوانان را به خود جلب کند؟ زحمت پاسخ به این پرسش را «ارنست گامبریچ»، (Ernst Gombrich) تاریخدان و نویسنده مشهور اتریشی (۲۰۰۱ ـ ۱۹۰۹)، در کتاب
«تاریخ جهان» کشیده؛ اثری با زبانی ساده و سرراست و همچون یک قصه دلنشین، و اتفاقا کتاب، با جمله آشنای «روزی، روزگاری» شروع میشود:
«همه داستانها با «روزی، روزگاری» آغاز میشود. موضوع داستان ما هم همین است: چه اتفاقهایی در روزگار گذشته رخ داده است؟ روزگاری که شما آنقدر کوچک بودید که حتی اگر روی انگشتان پا هم میایستادید، بهسختی دستتان به دست مادرتان میرسید. آیا آن روزگار را به یاد دارید؟ داستان خود شما ممکن است چنین آغاز
ظشده باشد: «روزی، روزگاری پسرک کوچکی- یا دخترک کوچکی- در این دنیا زندگی میکرد. آن پسرک کوچک من بودم»، ولی پیش از آن، شما کودکی در یک گهواره بودید. شما آن را به یاد ندارید و میدانید که واقعیت دارد. پدر و مادر شما نیز روزگاری کوچک بودند و به همین ترتیب، پدربزرگ و مادربزرگ شما، روزگاری دورتر در گذشته کودکانی بودند که شما آن را هم میدانید. حالا دربارهشان میگوییم: «آنها سالخوردهاند» و آنها هم پدربزرگ و مادربزرگهایی داشتهاند که چه بسا میگفتند: «روزی، روزگاری پدربزرگ و مادربزرگی داشتیم» و به همین ترتیب، بیشتر و بیشتر به گذشته بازمیگردیم» (فصل نخست، صص ۱۰ و ۱۱).
گامبریچ بیشتر بهعنوان نویسندهای در باب نقد تاریخ و هنر برای جوانان و نوجوانان شناخته میشود.
«تاریخ جهان» نخستین و تنها کتابی است که او ابتدا سال ۱۹۳۵ به زبان آلمانی و با نام اصلی «زبده تاریخ جهان برای جوانان» نوشت که در ۴۰ فصل تاریخ دنیا را از عصر حجر تا عصر اتم به زبانی شیرین و بیتکلف روایت میکند. بسیاری از خوانندگان کتاب، در گروههای سنی و سطوح آموزشی مختلف، علاوه بر اینکه از آن لذت بسیار بردهاند، کتاب را دریچه نوینی به جهان تاریخ و تاریخ جهان دانستهاند. مفسر لسآنجلستایمز درباره این نویسنده گفته است: «گامبریچ به تاریخ جان میبخشد و خواننده را همراه خود در سفینهای زمانپیما بر فراز تاریخ جهان به پرواز درمیآورد و او را همواره در طول کتاب به سیر و سلوکی فکری و عاطفی میان گذشته و حال وامیدارد».
شاید این نکته برایتان جالب باشد که وقتی کتاب حاضر، در شماری از کشورهای اروپایی و آسیایی با اقبال عمومی روبهرو شد، هنگام حاکمیت نازیها بر اتریش و آلمان، بهدلیل «صلحجویانهبودن» بیش از حد در فهرست کتابهای ممنوعه قرار گرفت. پس از پایان جنگ، گامبریچ در انگلستان به عضویت موسسه تحقیقات هنری «واربورگ» درآمد و چند سال بعد، ریاست آن را برعهده گرفت. کتاب دیگرش، «تاریخ هنر» با عنوان اصلی «سرگذشت هنر» (The Story of Art) نیز به قدری موفق بود که ریاست موزه لوور درباره آن گفت: «کتاب گامبریچ از چنان شهرتی برخوردار بود که میتوان آن را با «مونالیزا»ی داوینچی مقایسه کرد». این کتاب از سال ۱۹۵۰ تا پایان عمر نویسندهاش، ۱۶ بار تجدیدنظر و ویرایش و صدهابار تجدید چاپ و به بیش از ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شد و توانست عنوان موفقترین و پرخواستهترین تاریخ هنر را در قرن بیستم کسب کند.
چگونه به تاریخ علاقهمند شویم؟!
ارنست گامبریچ در کتاب خود، کاری کرده که دیگر کسی، بهویژه نوجوانان و جوانانی که کمتر حوصله خواندن کتابهای تاریخی را دارند و فیلمهای تاریخی را ترجیح میدهند، از کسالتباربودن تاریخ گلایه نکنند و حتی برعکس، پس از خوانش کتاب او، بیش از گذشته به تاریخ علاقهمند شوند. این کتاب ۳۹۰ صفحه و ۴۰ فصل دارد، اما جای نگرانی نیست، چون خوشبختانه فصلهای کتاب کوتاهاند و ریتم خواندن مخاطب را سرعت میبخشند و مانع از کلافگیاش در مواجهه با مطالب میشوند. هر فصل، بیش از پنج یا ۶ صفحه تجاوز نمیکند، غیر از فصل پایانی با عنوان «بخش کوچکی از تاریخ که من خود در آن زیستهام؛ نگاهی به گذشته». این فصل که فقط کمی بلندتر از سایر فصلهای کتاب است، به شرح تجربه نویسنده از سرنوشت خود و مشاهدات عینیاش از تاریخ جهان میپردازد. گرچه گامبریچ تلاش کرده در روایت تاریخ، رویداد و دورهای از قلم نیفتد، ولی گاهی حتی خود او از آنچه در جریان پژوهشهایش دیده و شنیده و خوانده، شگفتزده شده و برای پیشامدها و فرضیههای تاریخی و مستندی که ارائه داده، پاسخ روشنی ندارد و خود را با کلمه «نمیدانم» خلاص کرده است. با اینهمه، نویسنده همه هنرش را در بازگویی تاریخ با شیوهای داستانی به کار گرفته و نتیجه درخشانی به بار آورده است. فکرش را بکنید، اگر درس تاریخ در مدارس کشور ما با چنین نثر و گویش زیبا و شیرینی نگاشته و تدریس میشد، دانشآموزان چه شور و علاقهای به تاریخ و پیگیری آن نشان میدادند.
کتاب غافلگیریهای متعددی از سرگذشت اقوام، قبایل و حکومتهای مختلف در خود دارد که خواننده احتمالا تا پیش از مطالعه این اثر، اطلاع درست و دقیقی از آنها نداشته است. مثل نامبردن از یهودیان در مقام نخستین کسانی که دین کاملی داشتند و خدای واحد را ستایش میکردند یا تصویری که خالق کتاب، از جنگها و خوی و چهره یونانیان و ایرانیان به نمایش گذاشته، حیرتآور است. جالبتر آنکه در این تاریخنگاری، از پارسها یا همان ایرانیها، با عنوان قومی کوهنشین و وحشی یاد شده اما:
«آنها دین زیبایی داشتند: آنها نور و خورشید را میپرستیدند و بر این باور بودند که در جنگی بلاانقطاع با تاریکی به سر میبرند؛ یعنی با قدرتهای تاریک و سیاه شیطان» (فصل هشتم، صفحه ۵۶).
«تاریخ جهان» کتابی نیمهمصور است. بدان معنا که در آغاز هر فصل، نقاشیهای ساده، اما کامل و عمیقی، معرف درونمایه مطالبی هستند که میخوانیم. همچنین وقتی صحبت از لشکرکشیها و فتح و شکستهاشان میشود، حتما نقشهای از سرزمینهای اشغالشده و مسیر پیشروی سپاهیان نبرد در کتاب خواهید دید. این نویسنده اتریشی در فصل بیستم کتاب با نام «لاالهالاا... و محمد رسولا...» سراغ سرزمین اعراب و تاریخ عربستان رفته و از میلاد پیامبر اکرم (ص) و ظهور دین اسلام سخن گفته:
«یک روز هنگام سفر، ناگهان مکاشفهای به او دست داد. میدانید مکاشفه چیست؟ آن رویاگونهای است که در بیداری به آدمی دست میدهد. محمد (ص) به نظرش رسید که جبرییل، فرشته اعظم، در برابرش ظاهر شده و با صدایی رعدآسا وی را مخاطب قرار میدهد که: «بخوان». محمد با لکنت گفت: «ولی نمیتوانم». فرشته برای دومین و سومینبار بانگ برآورد «بخوان!». پیش از آنکه به نام پروردگار، خدایش، فرمان دهد که نیایش کن. محمد که بر اثر این مکاشفه عمیقا دگرگون شده بود، به خانه برگشت. او نمیدانست بر او چه گذشته است» (فصل بیستم، صفحه ۱۶۱).
ترجمه کتاب «تاریخ جهان» به قلم علی رامین، روان، راحت و خوشخوان است، اما با توجه به مخاطب هدف کتاب، کاش مترجم در رساندن منظور نویسنده، کمتر از واژههای سخت، ثقیل و ناآشنا استفاده میکرد تا متن برای خوانندگان جوان، قابلفهم باشد و مجبور نشوند برای جستوجوی معنی برخی کلمهها، سروقت فرهنگ لغت یا موتور جستوجوگر گوگل بروند. در نهایت باید گفت کتاب «تاریخ جهان»، اثری خواندنی و بهیادماندنی است که میتواند به تجربهای شیرین برای همه کتابخوانها تبدیل بشود. این کتاب را «نشر نی» به چاپ رسانده است.
انتهای پیام/