۴۴ سال از کنار گذاشتن امیرعباس هویدا، از نخست‌وزیری پهلوی دوم گذشت؛
رسمی شناخته شده است که برکشیدگان بیگانه، معمولاً چاکران و مخلصان درگاه را، با تغییر میل یا اشاره اربابان قربانی می‌کنند! این موضوع در ۴۴ سال پیش و در پی ریاست جمهوری جیمی کارتر، از سوی پهلوی دوم و درباره امیرعباس هویدا اتفاق افتاد! سیاست نوین و دیکته شده سران جدید کاخ سفید، فضا و دولتمردانی جدید می‌طلبید و هم از این روی، چاکر ۱۳ ساله، باید جای خویش را به جمشید آموزگار می‌داد! در مقال پی‌آمده، ابعاد و زمینه‌های این رویداد، با استناد به پاره‌ای تحلیل‌های تاریخ‌پژوهان، مورد بازخوانی قرار گرفته است.
به گزارش «سدید»؛  رسمی شناخته شده است که برکشیدگان بیگانه، معمولاً چاکران و مخلصان درگاه را، با تغییر میل یا اشاره اربابان قربانی می‌کنند! این موضوع در ۴۴ سال پیش و در پی ریاست جمهوری جیمی کارتر، از سوی پهلوی دوم و درباره امیرعباس هویدا اتفاق افتاد! سیاست نوین و دیکته شده سران جدید کاخ سفید، فضا و دولتمردانی جدید می‌طلبید و هم از این روی، چاکر ۱۳ ساله، باید جای خویش را به جمشید آموزگار می‌داد! در مقال پی‌آمده، ابعاد و زمینه‌های این رویداد، با استناد به پاره‌ای تحلیل‌های تاریخ‌پژوهان، مورد بازخوانی قرار گرفته است. تحلیل‌های مزبور، بر تارنمای مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران قرار دارد. امید آنکه محققان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

چرایی رو به افول نهادن ستاره بخت هویدا!
پهلوی دوم به لحاظ شخصیتی، مجیزگویی و سر به راهی نخست‌وزیران خویش را، دوست می‌داشت. با لحاظ این اصل، چندان نباید از طولانی شدن صدارت امیرعباس هویدا حیرت کرد! با این همه حتی جماعت مطیع و مخلص نیز، دوره‌ای دارند و نهایتاً باید به امر ارباب، ره به پستوی انزوا بَرند! سیدمرتضی حافظی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، پایان هویدا را، این‌گونه تحلیل کرده است: «از اوایل ۱۳۵۶، ستاره بخت هویدا به‌سرعت رو به افول نهاد. از یک‌سو دولت تازه امریکا به ریاست کارتر، عدم رضایت خود را از روند اوضاع آشکار کشورمان ابراز ساخته و خواهان ترفندی جدید در خط مشی دولت ایران، به‌خصوص در زمینه مسائل مربوط به حقوق بشر و آزادی‌های سیاسی بود و از سوی دیگر علائم بحران اقتصادی، که حاصل ریخت‌وپاش‌های گذشته و برنامه‌ریزی‌های غلط بود، به‌تدریج آشکار می‌شد. در اواخر حکومت محمدرضا پهلوی، دیگر خبری از رشد سرسام‌آور درآمد‌های نفتی نبود، که بتوان با پول‌های بی‌حساب، روی مشکلات سرپوش گذاشت. نارضایتی توده‌ها رو به فزونی بود و شاه بیم آن را داشت که دالّ‌های سرگشته حکومت پهلوی را، چه گفتمانی برباید. هرچند که اسدالله علم معتقد بود عدم رضایت در جامعه، ناشی از فشار‌های خارجی و رخنه خارجی‌هاست! باری، در این وهله شامّه شاه، بو‌های ناگواری را احساس می‌کرد. در ۲۳ اردیبهشت سایروس ونس وزیر خارجه امریکا، در کاخ نیاوران با وی ملاقات کرد و پیام کارتر را به شاه ابلاغ نمود که حقوق بشر نه‌فقط دارای ارزش و اهمیت سنتی در امریکا بوده و منعکس‌کننده آرمان ملی ماست، یک اصل شناخته‌شده بین‌المللی است، که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور ملل متحد نیز منعکس شد و پرزیدنت کارتر آن را، به‌عنوان یکی از عناصر اصلی سیاست خارجی امریکا می‌شناسد... البته ایالات متحده خیلی زود ایران را از این سیاست مستثنا کرد، اما رژیم آن‌قدر استبدادی بود که حتی اجرای کوتاه این سیاست، برایش پیامد‌های بسیاری داشت. رویارویی با سیاست حقوق بشر بود، که شاه را واداشت دست به تغییر در سیاست‌های خود بزند. در چنین شرایطی راهبرد دوگانه شاه، اقتضا می‌کرد که در مقابل دشمن قوی، سر فرود آورد و وقتی رضایت آن دشمن حاصل شد، دشمن ضعیف را سرکوب کند! نخستین کسی که فردای روز انتخاب کارتر به ملاقات شاه رفت، تنها مشاور او اشرف بود، که در آنجا فرصت یافت تا برای بار چندم، به شاه یادآوری کند که باید هویدا را از صدارت بردارد و به‌جای او، جمشید آموزگار را بگذارد. به هر حال تاریخ‌مصرف نخست‌وزیری که دوران صدارت طولانی داشت، به پایان رسید و عزل او به امریکایی‌ها نسبت داده شد. در این زمینه یکی از منابع دیپلماتیک امریکا، اظهار داشت: که دولت امریکا، به طور جدی تعویض کابینه هویدا را از شاهنشاه آریامهر خواستار شد. اساساً کارتر از مخارجی که دولت ایران به نفع فورد (رقیب انتخاباتی کارتر) خرج کرده بود، فوق‌العاده ناراحت و عصبانی بود. بر همین اساس حاصل مذاکراتی که شاه با مقامات امریکایی برای ر‌هایی خود از موقعیت بحرانی داشت، آن شد که شاه در بد‌ترین لحظات، هویدا را قربانی و آموزگار را به‌جای وی منصوب کند. شاه انگیزه خود در برکناری هویدا و انتخاب آموزگار به نخست‌وزیری را، بدین شرح بیان کرده است: در تابستان ۱۳۵۶ش. احساس کردم مشکلات تازه‌ای در پیش دارم و برخی تغییرات سیاسی، ضرورت دارد. هویدا از سال ۱۳۴۳ ش. نخست‌وزیر بود و دوران زمامداری او، از همه نخست‌وزیران دیگر قبل از او طولانی‌تر شده بود. وی نیز با استعداد و هوشمندی خاص خود، احساس می‌کرد که دوران زمامداری‌اش طولانی شده است. هنگامی‌که از او خواستم استعفا کند، با نوعی آرامش خاطر به من گفت هیچ نخست‌وزیری نباید بیش از پنج سال به کار ادامه دهد... امیرعباس هویدا- که در این مدت طولانی از هیچ کوششی برای بقای سلطنت شاه دریغ نکرد- اینک قربانی جاه‌طلبی‌های شاه قرار گرفت و به خاطر مشکلات شدید اقتصادی و فشار‌های موقت ایالات متحده، سپر بلا واقع شد».

رعیتی در کسوت صدراعظم ایران!
بسا کارگزاران رژیم پهلوی دوم، عملکرد امیرعباس هویدا را، در تسریع سرنگونی حکومت وی، بس مهم و مؤثر می‌شمارند. این عده که در میان ایشان، حتی همکاران هویدا در کابینه نیز حضور دارند، سکون ۱۳ ساله سیاست، جامعه و اقتصاد ایران را-که از نوکرمآبی نخست‌وزیر نشئت می‌گرفت- عامل سونامی بعدی می‌دانند، که پهلوی دوم را یارای مقابله با آن نبود. رضا سرحدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره چنین آورده است: «در روند افول حکومت پهلوی در نزد جامعه ایرانی، می‌توان کارگزاران و نقش آن‌ها را نیز مورد بررسی قرار داد. هویدا از جمله کارگزارانی است که به‌واسطه نخست‌وزیری طولانی‌مدت در دوره پهلوی و به دلیل نوع سیاست‌ورزی که در پیش گرفته بود، مانند یک کاتالیزور در افول حکومت پهلوی عمل کرد. نقش هویدا در افول حکومت پهلوی، در یک فرایند تدریجی قابل رهگیری است. هویدا در ابتدا، مسیرِ محمدرضا پهلوی در گرایش به جوانان و اطمینان یافتن از اطاعت‌پذیری آنان را، هموار کرد. در مراحل بعد این اطاعت‌پذیری، سبب تضعیف مکانیسم‌های کنترل سیاست از جانب قوه مجریه شد و در نهایت این دو عامل، باعث شد تا مقام نخست‌وزیری نتواند در طوفان بزرگ انقلاب اسلامی، به یاری شاه بشتابد.
روحیه هویدا- که اطاعت‌پذیری از محمدرضا پهلوی را به جریان انداخته بود- باعث شد تا هویدا جدی گرفته نشود و در نتیجه اگر کاستی‌های حکومت‌داری شاه را نیز به وی گوشزد می‌کرد، کارآمد نبود و کنشگری نخست‌وزیری مسدود شده بود. از مهم‌ترین سال‌هایی که منصب نخست‌وزیری در بحران باید سلطنت را یاری می‌کرد، دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ بود. در اوایل دهه ۱۳۵۰، نخست‌وزیری و کابینه نتوانست از طوفان بزرگی که در راه بود، جلوگیری کند. در آذرماه ۱۳۵۲، شاه برای شروع مصاحبه مطبوعاتی شگفتی‌آفرین خود با نمایندگان مطبوعات خارجی، انتظار می‌کشید تا چهار برابر شدنِ درآمد حاصل از نفتِ ایران را، به اطلاع عموم برساند و ضمن اعلام ورود خود به صحنه سیاست جهانی، به مردم ایران نیز گوشزد کند که برای همیشه، باید رهین منّتش باشند! تصورش این بود که با تزریق این پول به اقتصاد ایران، همه او را سیاستمداری بزرگ خواهند شناخت. هویدا و چند تن از وزرای کابینه معتقد بودند، باید شاه را از تزریق ناگهانی درآمد اضافی نفت به بازار کشور، بازدارند و پیشنهادشان هم این بود که بهتر است که در ابتدای کار، فقط ۵۰ درصد این پول وارد بازار شود و بقیه، سال‌به‌سال تدریجاً به دست مردم برسد، ولی شاه که گوش شنوا برای پذیرش توصیه آن‌ها نداشت، در جلسه شورای عالی اقتصاد- که چند روز بعد و به ریاست خودش تشکیل شد- دستور داد تا در برنامه پنج‌ساله پنجم (هنوز بیش از یک سال از آغازش سپری نشده بود) تجدیدنظر به عمل آید و صنایع سنگین و خرید‌های تسلیحاتی، در اولویت قرار گیرد. حتی ابوالحسن ابتهاج رئیس سابق مدیرعامل سازمان برنامه نیز، نسبت به سیاست‌های شاه ابراز نگرانی کرد. ابتهاج از طریق روابط شخصی که داشت، دیدگاه‌های خود را نسبت به دولت بیان می‌کرد. وی رابطه خوبی با هویدا داشت و دائم به او گوشزد می‌کرد، که نتیجه سیاست‌هایی که محمدرضا پهلوی در پیش‌گرفته، نابودی سلطنت خواهد بود. هویدا حتی در خصوص فساد‌هایی که در دایره سلطنت رخ می‌داد نیز، گاهی به شاه نکاتی را می‌گفت، اگرچه شاه هرگز به این نکات توجه نکرد! محمدرضا پهلوی هنگامی می‌توانست به این هشدار‌ها توجه کند، که به جایگاه مقام نخست‌وزیری در صحنه سیاست ایران اهمیت می‌داد، اما هویدا بوروکراتی فرمان‌بردار بود، که به رهبری داهیانه شاه باور داشت و باعث شد تا شاه هم به شنیدن نظرات او و دولتمردان قبلی- که از طریق هویدا منتقل می‌شد- رغبتی نداشته باشد. اگر هویدا به اطاعت محض از شاه تن نمی‌داد و قادر بود نظرات خود و متخصصان در مورد جامعه ایران را، که به‌واسطه سیاست‌های شاه در آشوب قرار گرفته بود، به وی تحمیل کند، می‌توانست تا حدودی به سلطنت کمک کند، اما ارباب خواندن شاه، مانع آن می‌شد تا محمدرضا پهلوی، هویدا را جدی بگیرد و بدین ترتیب نگران دیدگاه‌هایی که از طریق هویدا بیان می‌شد، نبود...».

هویدا در پی گردآوردن کارگزارانی متملق و نه کارآمد!
در رژیم‌های سیاسی توتالیتر و ایستا، چاکرمآبی تنها در نقطه فوقانی هرم قدرت متمرکز نمی‌ماند، بلکه از بالای مخروط، به پایین سرازیر می‌شود! به همین علت بود که امیرعباس هویدا نیز در گزینش همکاران، رام و متملق بودن آنان را، لحاظ می‌کرد و نتیجه این رویکرد، در آینده‌ای نزدیک خویش را نمایان ساخت! وحید بهرامی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره بر این باور است: «هویدا از اوایل انتصاب به پست نخست‌وزیری، به بی‌کفایتی و فساد اداری متهم بود. به عنوان نمونه او از همان روز‌های نخستین ورود به دفتر نخست‌وزیری، کارمندان و وزرای خود را، بر مبنای بله قربان‌گویی و نه شایستگی و لیاقت گزینش کرد. این امر به گونه‌ای بود که عده‌ای از کارمندان وزارت دارایی، در تیرماه ۱۳۴۳ در انتقاد از عملکرد هویدا، نامه‌ای را برای شکایت تدوین کردند. در این نامه که در اسناد ساواک آمده است، بر بی‌اطلاعی هویدا در امور مالی و اقتصادی و اقدام او در برکناری صاحب‌منصبان بصیر و باسابقه از کار و سپردن اغلب پست‌های حساس به افراد ناصالح و بدنام یا ناپخته و ناکارآمد، اشاره می‌شود. در ادامه این نامه بیان می‌شود که این اقدام هویدا، چیزی جز ایجاد هرج و مرج و آشفتگی در کار آن وزارتخانه و وارد شدن زیان‌های هنگفت به خزانه کشور، دربر نداشته است... و یا در جایی دیگر علی دشتی از مطلعان عصر پهلوی، در ارتباط با فساد اداری هویدا، این چنین نقل می‌کند: هویدا برای انتخاب همکاران در کابینه خود، دنبال آدم لایق و کارآمد نبود و تنها کسانی را وزیر می‌کرد و پست مهم می‌داد، که بیشتر تملق او را بگویند... در مجموع هویدا در ۱۳ سال نخست‌وزیری خود، باند‌بازی و فساد اداری را در کشور به اوج رساند، به گونه‌ای که پس از برکناری از پست نخست‌وزیری، فساد اداری به قدری در کشور نهادینه شده بود، که دیگر هیچ کدام از نخست‌وزیران بعدی، نتوانستند کاری در این ارتباط کنند. در دهه ۴۰، هنگامی که هویدا به نخست‌وزیری رسید، فساد اقتصادی هیئت حاکمه بسیار افزایش یافت و اوج آن در دهه ۵۰، در پی افزایش قیمت نفت و جاری شدن سیل دلار‌های نفتی از کشور‌های غربی، اتفاق افتاد. در تمام این مدت، هویدا در محافل خصوصی تلاش داشت، تا خود را مبرا از فساد و بی‌ارتباط با آن نشان دهد. به همین منظور با دوستان خود، درباره فساد گسترده درباریان صحبت می‌کرد، به گونه‌ای که انگار خود هیچ اقدامی در ترویج و مهیا کردن شرایط، نکرده است! به عنوان نمونه هویدا در رابطه با فساد خاندان سلطنت، به پرویز راجی سفیر ایران در لندن چنین گفته بود: فساد در سطح بالای مملکت به قدری شیوع دارد، که حتی از حریم شرم و حیا هم فراتر رفته است...، اما آنچه هویدا در محافل خصوصی برای دوستان خود بیان می‌کرد، با آنچه در ظاهر برای عموم اظهار می‌کرد، فرق بسیار داشت و هرگز در طول دوران نخست‌وزیری خود، صحبت و انتقادی درباره فساد خاندان سلطنت و درباریان، در محافل عمومی نکرد و حتی هیچ کوششی نیز برای رفع این امر، توسط او مشاهده نشد...».

ایرانِ دوره هویدا، بهشت بهائیان!
بسا داعیه‌داران مدرنیته و روشنفکری، به‌رغم داعیه مذهب‌گریزی، در درون نسبت به پاره‌ای از فرق ضالّه، نه تنها کاملاً مؤمنند، بلکه در ترویج آن نیز، تا سر حدامکان کوشا هستند. امیرعباس هویدا به لحاظ انتساب به فرقه بهائیت، در دوران زمامداری خویش، ایران و به ویژه دولت حاکم را، به بهشت بهائیان مبدل ساخت و همین امر، نزد مردم مسلمان ایران، از وی چهره‌ای منفور ساخت! زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره می‌نویسد: «هویدا فاصله ۱۳ ساله میان نخست‌وزیری حسنعلی منصور و جمشید آموزگار را، به خوبی برای شاه پر کرد! وی پس از ترور منصور در سال ۱۳۴۳، روی کار آمد و تا سال ۱۳۵۶، بر مسند قدرت بود. با توجه به شناختی که از شاه پهلوی وجود دارد، هویدا تنها با استمرار یک خصلت می‌توانست این چنین طولانی بر مسند قدرت باقی بماند و آن هم حلقه به گوشیِ محمدرضا پهلوی بود. وی خارج از خوشایند شاه، آب نیز نمی‌خورد و محمدرضا نیز بار‌ها در خفا و آشکار اعلام کرده بود، که تنها هویداست که افکار وی را می‌خواند و می‌تواند آن را پیش‌بینی کند! از نگاه نگارنده راز صدارت طولانی‌مدت و مقتدرانه امیرعباس هویدا را، تنها باید در یک نکته جست و آن هم این بود که او کاملاً همسو با شاه پهلوی عمل می‌کرد، زیرا اساساً شاه پهلوی فردی نبود، که بتواند فردی مستقل را تحمل کند و دنبال نوکر و غلامی حلقه به گوش بود و هویدا همان فردی بود که شاه انتظار داشت. نگارنده معتقد است هویدا افزون بر استراتژی اصلی‌اش برای تداوم صدارت، که همسویی کامل با خواسته‌های شاه بود، تاکتیک فساد برای همه را هم در پیش گرفت، به این معنا که دایره فساد را، برای معتمدان و نزدیکان دربار باز کرد و همه آن‌ها را در غنایم سهیم نمود. میدان دادن به عناصر مورد اعتماد خارجی همچون امریکایی‌های مورد اعتماد و همچنین باز کردن پای اسرائیلی‌ها به اقتصاد و نفت ایران، بخش دیگری از گفتمان فساد برای همه، هویدا در عرصه اقتصادی بود. در بعد دینی نیز، هویدا ابایی از اظهار و اعتراف به بهائی بودن خود نداشت و دست بهائیان و گروه‌های فراماسونری را نیز، در امور اقتصادی و حتی سیاسی ایران باز کرده بود، به گونه‌ای که بهائیت در هیچ دوره‌ای همچون عصر صدارت هویدا، این چنین در تاریخ ایران جولان نداده بود. هویدا خود بهایی‌زاده بود و در مدت طولانی نخست‌وزیری‌اش نیز، از هیچ تلاشی برای تبلیغ و ترویج بهائیت ابا نکرد. از سوی دیگر او بسیاری از بهائیان مورد اعتماد خود را، زیر چتر حمایتش گرفت و آن‌ها را در مناصب حساس گمارد و از حمایت اقتصادی این گروه نیز، دریغ نکرد. هویدا حتی در‌های کابینه خود را نیز، به روی بهائیان باز کرد و مناصبی، چون وزارت کشاورزی یا آموزش و پرورش را، در اختیار آنان قرار داد و زمینه رشد بهائیت در ایران را، بیش از پیش فراهم کرد. قطعاً بهائیت باید این میزان رشد و پیشرفت خود در دوره پهلوی دوم را، مدیون امیرعباس هویدا باشد. علاوه بر این افراد، بهایی‌های دیگری همچون نصرت‌الله روحانی، غلامرضا حضرتی آشتیانی، ذکرالله خادم و علی صلح‌جو نیز، در شرکت نفت و فعالیت‌های نفتی ایران حضور داشتند و این هم یکی دیگر از الطاف هویدا به بهائیان بود، که زمینه فساد اقتصادی و مالی آن‌ها را در ایران فراهم می‌کرد. جالب آن که محمدرضا از تمامی این کار‌ها نه تنها مطلع بود، بلکه از آن استقبال نیز می‌کرد، زیرا در چارچوب تئوری توطئه وی، تنها چیزی که اهمیت داشت، این بود که شخصی بالاتر از وی قرار نگیرد، نه هویدا قرار بود بالاتر از شاه باشد و نه بهائیان. با همه اینها، همسویی فراوان میان هویدا و شاه نیز، نتوانست صدارت وی را برای بیش از ۱۳ سال تمدید کند، زیرا در نهایت روی کار آمدن کارتر در امریکا و فشار گروه‌های داخلی برای آزادی سیاسی بیشتر و همچنین نارضایتی از اوضاع اقتصادی سبب شد، شاه یار دیرینه‌اش را نیز قربانی کند، هرچند وی مدتی جانشین اسدالله علم در پست وزارت دربار شد، این بار به جای ۱۳ سال، فقط ۱۳ ماه در پست جدید دوام آورد و در نهایت با استعفا، به پرده نهایی حضور سیاسی خود در دوره پهلوی دوم، نزدیک شد...».
 
انتهای پیام/
منبع: جوان
ارسال نظر
captcha