گزارشی از کتاب «ایران در قاب جدید: نگرانی‌ها درباره قدرت در جمهوری اسلامی» نوشته نرگس باجغلی؛
کتاب باجغلی بر اساس ۱۰ سال کار میدانی در داخل جمهوری اسلامی نوشته‌شده و به روند تبلیغات در جمهوری اسلامی می‌پردازد. سپتامبر ۲۰۲۰ برای این کتاب میزگردی با حضور چهار نفر از منتقدان برگزارشده که لازم است ضمن معرفی کتاب، به مهم‌ترین محورها و مطالبی که در این نشست درباره کتاب گفته شد، پرداخته شود.
گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ کتاب نرگس باجغلی بر اساس ۱۰ سال کار میدانی در داخل جمهوری اسلامی و همچنین انجام ۲۰۰ مصاحبه با تهیه کنندگان رسانه، جانبازان و مبلغان دولتی است که برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان بسیج کار می‌کنند. کتاب باجغلی به روند تبلیغات برای جمهوری اسلامی می‌پردازد. محققان مطالعات مفصلی در مورد تاریخ، سیاست خارجی، اقتصاد سیاسی و پویایی‌های اجتماعی داخلی جمهوری اسلامی ایران انجام داده اند. نهاد‌های کلیدی رژیم، مانند ریاست جمهوری و سپاه، موضوع مطالعات علمی بوده اند. اما در مورد اینکه جمهوری اسلامی ایران چگونه به خود می‌نگرد یا چگونه سازمانی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیام مشروعیت بخش خود را برای مخاطبان داخلی تبلیغ می‌کند، کمتر نوشته شده است و کتاب باجغلی سعی دارد این خلاء را پر کند. در سپتامبر ۲۰۲۰ برای این کتاب میزگردی با حضور چهار نفر برگزار شد؛ مایکل روبین، فرزان ثابت، سعید گلکار و سوزان مالونی چهار منتقدی بودند که در این نشست حضور داشتند و به نقد و بررسی کتاب پرداختند. گزارش پیش رو با هدف معرفی کتاب و بیان کلیت محتوای آن تهیه گردیده که می‌تواند نگاه منسجم و جامعی را نسبت به کتاب به دست دهد. در ادامه در ابتدا خلاصه‌ای از مطالب کتاب ذکر می‌شود و  پس از آن، بیان گزارش مختصری از نشست، گفتار‌های منتقدان به تفکیک آورده می‌شود.



معرفی نویسنده
نرگس باجغلی یکی از شناخته شده‌ترین پژوهشگر‌های حوزه خاورمیانه و ایران است. باجغلی دکترای انسان شناسی از دانشگاه نیویورک و کارشناسی علوم سیاسی از دانشگاه شیکاگو را دارد و مقالات او در مطبوعات معتبر دنیای سیاست چاپ می‌شود. نظرات و تفسیر‌های او در رسانه‌های شناخته شده منتشر می‌شود. برخی سوابق وی عبارتند از:
  • دکترای انسان شناسی از دانشگاه نیویورک
  • استادیار و دستیار پروفسور در زمینه مطالعات خاورمیانه در SAIS ایالات متحده
  • عضو رسمی انستیتو ایران در آمریکا
  • پژوهشگر، نویسنده و کارگردان مستندساز، مفسر مسائل خاورمیانه

باجغلی در سمینار‌ها و گفتگو‌های حول محور مسائل خاورمیانه و ایران در دانشگاه هاپکینز و ییل شرکت می‌کند و عضو رسمی پژوهش و مطالعات ییل، از بهترین و معتبرترین دانشگاه‌های ایالات متحده و دنیاست. حضور او در چنین سطحی باعث می‌شود که تفسیر او در مورد ایران بسیار مطرح باشد. او در چندین جنبش دانشجویی در زمان تحصیل خود در دانشگاه نیویورک و بعد‌تر شیکاگو نشان داده که در زمینه رهبری تشکل‌های دانشجویی بسیار تواناست. در حال حاضر باجغلی، پژوهشگر و استادیار مدرسه مطالعات پیشرفته بین المللی در دانشگاه جانز هاپکینز است.



کتاب‌شناسی نویسنده
از نرگس باجغلی کتاب‌های زیر به چاپ رسیده است:

  • بحث درباره جنگ ایران و عراق در ایران معاصر
     (Debating the Iran-Iraq War in Contemporary Iran)

  • ائتلاف بعید
    (The Unlikely Coalition)

  • ایران در قاب جدید: نگرانی‌ها درباره قدرت در جمهوری اسلامی
    (Iran Reframed: Anxieties of Power in the Islamic Republic)


 معرفی سرفصل‌های کتاب
در این قسمت به بخش‌های مختلف کتاب و خلاصه‌ای محتوای آن‌ها پرداخته خواهد شد.



مقدمه کتاب: شکاف بین دولت و جامعه
مقدمه کتاب با توصیف شکاف بین دولت و جامعه و افزایش بی اعتقادی ایرانیان به تولیدات رسانه‌ای جمهوری اسلامی، به ویژه پس از وقایع موسوم به جنبش سبز ۲۰۰۹ آغاز می‌شود. به طور کلی از دیدگاه کتاب، جمهوری اسلامی و سپاه و بسیج به طور خاص، در نظر میلیون‌ها ایرانی به ویژه جوانان تحصیلکرده‌تر و شهرنشین مشروعیت خود را از دست داده اند. تولیدکنندگان رسانه‌های طرفدار جمهوری اسلامی برای جلب نظر و ذهن مردم سعی کرده اند تبلیغات خود را جایگزین تلاش برای برقراری ارتباط از طریق زبان جوانان کرده و سپاه را بعنوان مدافع کشور معرفی کنند نه اینکه فقط محافظ جمهوری اسلامی باشد. باجغلی به جای استفاده از برچسب‌های معمول «اصلاح طلب» یا «تندرو» برای تولیدکنندگان رسانه‌ای ایران، بین «تولید کنندگان مستقل فرهنگی» که تمایل به مخالفت با جمهوری اسلامی دارند و «تولیدکنندگان رژیم» که از جمهوری اسلامی دفاع می‌کنند، تمایز قائل می‌شود.



فصل اول: تحول سپاه و بسیج و تغییرات نسلی
فصل اول بر تحول سپاه و بسیج و تغییرات نسلی آن‌ها تمرکز دارد. باجغلی با استفاده از چارچوب تحلیل نسلی کارل مانهایم، سه نسل از اعضای سپاه و بسیج را شناسایی می‌کند. نسل اول بچه‌های جبهه نبرد و جنگ هستند که در جنگ ایران و عراق شرکت کرده اند. نسل دوم در دهه ۱۹۹۰ به بسیج پیوسته اند و در کمپین‌های فرهنگی پس از جنگ این گروه نقش موثری داشته اند. نسل سوم در حدود سال ۲۰۰۵ - سال انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور - وارد بسیج شده اند. نویسنده با ردیابی پیشرفت آنها، مشارکت هر نسل در رویارویی با جنگ نرم را مورد بحث قرار می‌دهد: تهدید‌هایی برای ثبات جمهوری اسلامی، مانند منابع رسانه‌ای دیاسپورا و تلویزیون‌های ماهواره‌ای خارجی. نویسنده همچنین به طور مختصر به طبقه اجتماعی و ساختار‌های داخل بسیج، به ویژه در مورد نسل سوم آن، که نسبت به نسل‌های قبلی بیشتر در ایدئولوژی انقلابی رژیم سرمایه گذاری کرده اند، اشاره می‌کند. این تفاوت طبقاتی نسلی و اجتماعی را می‌توان در روایت‌های مختلف از جنگ ایران و عراق مشاهده کرد.



فصل دوم: روایت دوگانه جنگ
در فصل دوم، نویسنده روایتی دوگانه از جنگ را مشخص می‌کند. به باور نویسنده، جمهوری اسلامی یک روایت رسمی ایجاد کرده است که در آن جنگ یک جنگ اسلامی بین حق و باطل بود. در این روایت، همه سربازان ایرانی بیش از دلایل ناسیونالیستی برای دفاع از رژیم اسلامی و رهبر آن امام خمینی در جنگ شرکت کردند و این یک دفاع دینی بود، نه یک جنگ سرزمینی. اما این روایت با گذشت زمان ضعیف شد. روایت رسمی از طریق کار مرتضی آوینی و گروهش به ویژه از طریق مجموعه‌های روایت فتح در دهه ۱۹۸۰ تولید شد. پس از پایان جنگ ایران و عراق آوینی به کار خود ادامه داد و تلاش کرد جنگ را از رویارویی نظامی به رویارویی فرهنگی و اجتماعی در شهر‌ها و شهرک‌های ایران تبدیل کند. در کتاب، دو سازمان مهمِ مسئول ایجاد روایت‌های رسمی به طور خلاصه مورد بحث قرار می‌گیرند: بنیاد روایت (بنیاد روایت) وابسته به سپاه و بسیج و مرکز فرهنگی حوزه هنری که زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی است. همانطور که سربازان به نویسنده گفته اند، روایت رسمی از روایت واقعی فاصله دارد. بر اساس نتیجه‌گیری نویسنده، جنگ مقدس نبود بلکه وحشتناک بود. در روایت رسمی، جنگ بین خوب و بد است، که در آن سربازان ایرانی مشتاق بودند جان خود را در راه ایدئولوژی فدا کنند. در روایت واقعی یا غیر رسمی جنگ ایران و عراق یک جنگ خونین بود که با درد و رنج تعریف می‌شد.



فصل سوم: خودی‌ها و غیرخودی‌ها
فصل سوم به ایده تولیدکنندگان رسانه‌های مستقل و طرفدار جمهوری اسلامی باز می‌گردد و به دنبال توضیح تفکیک «ما» و «آنها» یا خودی و غیرخودی و نحوه تعلق به یکی از این گروه‌ها از نظر قانونی و فیزیکی و پیامد‌های اجتماعی آن است. تقسیم بین خودی و غیرخودی را می‌توان در همه جا یافت، نه فقط در میان تولیدکنندگان رسانه؛ در حالی که به باور نویسنده، جمهوری اسلامی تولیدکنندگان «دیگر» (کسانی که مخالف یا منتقد رژیم هستند) را از طریق محدود کردن بودجه یا با توقیف محصولات آن‌ها حذف می‌کند. البته تولید رسانه‌ای این «دیگری» بیشتر مورد استقبال ایرانیان به ویژه جوانان قرار می‌گیرد. اما به باور نویسنده برخلاف آن که رسانه‌های حامی جمهوری اسلامی از حمایت مالی و لجستیکی عظیمی از سوی نظام برخوردارند، نتوانسته اند در مردم طنین انداز شده و با جوانان ارتباط برقرار کنند.



فصل چهارم: ناتوانی در جذب مخاطب
در فصل چهارم، باجغلی استدلال می‌کند که تولیدکنندگان رسانه‌های جمهوری اسلامی از راهبرد‌های جدیدی برای حل مشکل عدم جذب مخاطب استفاده می‌کنند. به عنوان مثال به باور او، از آنجا که ایرانیان به جمهوری اسلامی اعتماد ندارند این تولیدکنندگان سعی می‌کنند اثر جمهوری اسلامی را در تولیدات خود پنهان کنند. نویسنده از فیلمی به نام «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» نام می‌برد که به عنوان یک فیلم مستقل در سال ۲۰۱۳ تولید شد و هدف آن جلوگیری از پیوستن جوانان مأیوس به گروه‌های مخالف به ویژه مجاهدین خلق بود. تهیه کنندگان اغلب فیلم‌های خود را به عنوان محصولات مستقل زیرزمینی به بازار عرضه می‌کنند تا هویت خود را به عنوان تبلیغات جمهوری اسلامی مخفی کنند. راهبرد‌های دیگر عبارتند از: گسترش مخاطبان با نمایش محصولات خود در مدارس و ایجاد جشنواره‌های فیلم در سراسر کشور، به ویژه در شهر‌های کوچک. این تهیه کنندگان همچنین از آهنگ‌ها و افراد مشهور تلویزیونی برای ترغیب بیشتر مردم به تماشای محصولات خود استفاده می‌کنند.



فصل پنجم: ناسیونالیسم پوپولیستی
به باور نویسنده آخرین و مهمترین استراتژی که مدیران مراکز رسانه‌ای جمهوری اسلامی از آن استفاده می‌کنند ناسیونالیسم است. نویسنده در فصل پنجم و پایانی به این موضوع پرداخته است. به گزارش این کتاب، برخلاف داستان‌های قدیمی جمهوری اسلامی مبتنی بر تفسیر سیاسی از اسلام و «اخلاق شیعه در مبارزه با ظلم، داستان جدید جمهوری اسلامی خود را در قالب ناسیونالیسم پوپولیستی نشان داد. نویسنده استدلال می‌کند که پس از سرکوب جنبش موسوم به سبز ۲۰۰۹، تولیدکنندگان رسانه‌های جمهوری اسلامی داستان خود را به گونه‌ای بازنمایی کردند که در آن نیروی محرکه سپاه ناسیونالیسم است - نه اسلام سیاسی. نویسنده چند مثال ارائه می‌دهد تا ادعای خود را اثبات کند که از روایت قدیمی که بر ایدئولوژی اسلامی متمرکز بوده است به یک روایت جدید با تمرکز بر ناسیونالیسم پوپولیستی تغییر یافته است. ایجاد باغ موزه دفاع مقدس یکی از این مثال‌ها است که در سال ۲۰۱۲ افتتاح شد. سه کلیپ موسیقی ویدئویی که حاوی پیام‌های ناسیونالیستی است و دو کمپین رسانه‌های اجتماعی نیز جزو این مثال‌ها هستند که در یکی از آنها، ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عنوان یک قهرمان ملی گرا به تصویر کشیده می‌شود که از ایران در برابر دولت اسلامی عراق و سوریه (داعش) دفاع می‌کند. نتیجه گیری کل کتاب بر مشارکت، تنوع و رقابت میان بازیگران طرفدار جمهوری اسلامی در مبارزه آن‌ها برای دفاع از جمهوری اسلامی تاکید می‌کند.



گزارشی از خلاصه نشست
به گفته فرزان ثابت این کتاب را بسیار خواندنی است و ما را قادر می‌سازد تا روی نقاط حساس روایت‌های فردی یا یافته‌های خاص متمرکز شویم و از کنار هم قرار دادن آن‌ها به ذهنیت کلی تری دست پیدا کنیم. سعید گلکار معتقد است که باجغلی به بررسی فعالیت‌های سپاه در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی می‌پردازد و نفوذ این سازمان در این حوزه‌ها تقریباً به همان اندازه نفوذش در دستگاه‌های امنیتی و اقتصاد سیاسی ایران است. ثابت همچنین به تلاش باجغلی برای تمرکز مجدد تاریخ اخیر ایران پیرامون جنگ ایران و عراق در سال‌های ۱۹۸۰-۱۹۸۸ اشاره می‌کند. جنگ میراث انقلاب بزرگ به نظر می‌رسد و مبارزه ایران علیه عراق بعثی در شکل دهی به نهاد‌های اصلی دولتی بسیار مهم است. جنگ تحمیلی بحرانی بود که اولین نسل انقلابی را به وجود آورد. کتاب ثابت می‌کند تجربه جنگ بین میلیون‌ها جوان ایرانی و گسترش همزمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان قدرتمندترین نهاد حمایتی جمهوری اسلامی، پیامد‌های مهمی در چگونگی توسعه ایران در دهه‌های بعد داشته است. نگاه باجغلی به انقلاب و جنگ از منظر تحولات نسلی است.

مایکل روبین استدلال می‌کند که کتاب باجغلی پرده از روی رسانه‌های پوپولیستی که در ایران فعالیت می‌کنند، برمی دارد و دسترسی بی سابقه نویسنده به عوامل تأثیرگذار جمهوری اسلامی و استراتژیست‌های رسانه‌ای چنین پرده برداری را اثربخش کرده است. سوزان مالونی ابراز داشت که باجغلی کار خارق العاده‌ای در ارتباط برقرار کردن میان پازل‌های مختلف درباره فعالیت‌های تهیه کنندگان رسانه‌های طرفدار جمهوری اسلامی انجام می‌دهد. گلکار معتقد است که باجغلی سه نسل از کسانی که در جنگ ایران و عراق جنگیدند دنبال می‌کند؛ از کسانی که در دهه ۱۹۹۰ به بسیج و سپاه پیوستند تا تولید کنندگان متعصب که پس از انتخاب محمود احمدی نژاد در سال ۲۰۰۵ شروع به کار کردند.

باجغلی در این کتاب با بررسی پویایی درونی هر نسل، به اختلافات اجتماعی-اقتصادی و طبقاتی می‌رسد که از انسجام مرکزی جمهوری اسلامی می‌کاهد. همانطور که روبین در بررسی خود خاطرنشان می‌کند، چنین اختلافاتی اغلب با لفاظی‌های جمهوری اسلامی که بر عدالت اجتماعی تأکید دارد پنهان می‌شود. اما شکاف‌های اقتصادی و اجتماعی در ایران مشهود است؛ کشوری که یک طبقه مرفه از شهرنشینان در کنار میلیون‌ها نفر که در شرایط رکود اقتصادی، افزایش تورم و فساد عمومی گسترده دست و پنجه نرم می‌کنند، زندگی می‌کنند. به نظر روبین، کسانی که جذب بسیج و سپاه می‌شوند اغلب به دنبال مشاغل ممتاز و سودمند می‌آیند و امیدوارند آینده‌ای را برای فرزندان خود تضمین کنند. برای بسیاری از شخصیت‌های باجغلی که گه گاه از ایده‌های معتدل یا اصلاح طلب حمایت می‌کنند، هوای دوپهلو وجود دارد. هنوز هم گروه‌هایی هستند که به دلایل اقتصادی به سپاه و بسیج جذب می‌شوند. این تولیدکنندگان مأموریت مهم و در عین حال دلهره آوری را بر عهده داشتند: قالب کردن جمهوری اسلامی و ایدئولوژی انقلابی آن به نسل جوان ایرانی که به جمهوری اسلامی شک دارند و مشتاق مشارکت بیشتر سیاسی هستند.

لحظه تعیین کننده برای بسیاری از موضوعات باجغلی در این کتاب، اتفاقات سال ۸۸ و جنبش سبز است که جمعیت زیادی به خیابان‌ها آمدند تا به به انتخابات به طور گسترده اعتراض کنند. معترضان عمدتاً از طبقه متوسط شهری و جوان ایران تشکیل شده بودند که به باور او جمهوری اسلامی را غیرقانونی، فاسد، خودکامه و دور از ارتباط می‌دانستند. مالونی در بررسی خود به نقش رسانه‌های دولتی در ایجاد حمایت از دولت انقلابی در بین شهروندان پس از سال ۲۰۰۹ تأکید می‌کند. وظیفه تولیدکنندگان رسانه‌های سپاه و بسیج این بود که با انتشار و مردمی سازی برخی پیام‌ها از جنبش سبز دوم جلوگیری کنند. همانطور که گلکار و روبین در بررسی‌های خود خاطرنشان می‌کنند، تولیدکنندگان از اهمیت وظیفه خود آگاه هستند و مسائل مهمی را که برای متقاعد کردن مردم شکاک با آن روبرو هستند تشخیص می‌دهند به نحوی که رژیم ۴۰ ساله سرکوبگر، استبدادی و نابرابر همچنان مشروعیت خود را حفظ کند.

به گفته باجغلی ایده‌ای که تهیه کنندگان بر آن تأکید می‌کنند ناسیونالیسم است. این مهمترین ادعای علمی کتاب است. ایران به عنوان یک دولت انقلابی، به هویت دینی مشترک، شمایل نگاری و اسطوره شناسی اسلام شیعی و ایدئولوژی انقلابی خمینی روی آورد. باجغلی استدلال می‌کند که تولیدکنندگان رسانه با استفاده از تصاویر و شعار‌های ناسیونالیستی برای تحسین شخصیت‌های اصلی جمهوری اسلامی (مثلا قاسم سلیمانی) از ناسیونالیسم نهفته ایرانی استفاده کرده اند. مالونی در بررسی خود خاطرنشان می‌کند، احترام عمومی به شهادت سردار سلیمانی برآیند عمدی تبلیغ فرهنگ جنگ بود و این نشان می‌دهد که پیام تولیدکنندگان رسانه‌های سپاه در بین عموم مردم خرید پیدا کرده است.

منتقدان همچنین به کاستی‌های کتاب اشاره می‌کنند؛ گلکار استدلال می‌کند که خوانایی و اختصار کتاب، از قدرت استدلال آن کاسته است: کار قوم شناسی مصاحبه‌های باجغلی که کار تعداد کمی از تولیدکنندگان را برجسته می‌کند، تصویر کاملی از سازمان‌های رسانه‌ای حامی جمهوری اسلامی را به تصویر نمی‌کشد. مالونی با اشاره به این که باجغلی سخت تلاش می‌کند تا مخاطبین خود راهمراه سازد، اما اجازه نتیجه گیری کلی را به آن‌ها نمی‌دهد. برای ثابت، مسئله مهم اهمیت نسبی تولیدکنندگان رسانه در قلمرو پر تراکم رسانه‌های مدرن ایرانی است. تولیدکنندگان سپاه باید با رقبا، از جمله برنامه‌های پخش شده توسط گروه‌های وابسته به دیاسپورا، رقابت کنند. دیاسپورایی که به باور او از جمهوری اسلامی به شدت انتقاد می‌کند، مشروعیت جمهوری اسلامی را زیر سوال می‌برد و نوستالژی دوران پهلوی را تشویق می‌کند. ثابت می‌پرسد که در این محیط شکننده رسانه ای، چقدر می‌توان به تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم اهمیت داد؟ روبین در یک حکایت شخصی به یاد می‌آورد که چگونه در زمان حضورش در ایران، فیلم‌هایی با پیام غیرسیاسی جمعیت زیادی را به خود جلب کرد، در حالی که فیلم‌هایی با هدف پیشبرد دستور کار ایدئولوژیک رژیم «در سالن‌های نیمه خالی نمایش داده شد. به گفته مالونی، در تلاش باجغلی برای جلب توجه تهیه کنندگان، مخاطب نادیده گرفته می‌شود.

مسئله دیگر مطرح شده توسط منتقدان مربوط به قدرت تولیدکنندگان رسانه در جمهوری اسلامی است. باجغلی تأکید می‌کند که چگونه تولیدکنندگان همیشه از نظر ایدئولوژیکی مستعد حمایت از پیام‌هایی نبودند که در حال القای آن‌ها بودند؛ برخی به سمت مواضع معتدل یا اصلاح طلب متمایل شدند. باجغلی در نشان دادن احساسات فردی تولیدکنندگان موفق بوده است، اما ثابت خاطر نشان می‌کند که جایگاه ویژه آن‌ها در ساختار‌های قدرت جمهوری اسلامی کمتر در کتاب مشخص شده است. ثابت این نقد را طرح می‌کند که مشخص نیست فعالان رسانه‌های جمهوری اسلامی تا چه اندازه در طرح بزرگ کار کرده اند.

سرانجام، منتقدان استدلال باجغلی در مورد احیای ناسیونالیسم در رسانه‌های دولتی ایران را به چالش کشیدند. ثابت استدلال می‌کند که ناسیونالیسم امنیتی که توسط سپاه در دهه ۲۰۰۰ برانگیخته شده یا در مراسم بزرگداشت سردار سلیمانی در سال ۲۰۲۰ مثال زده شده، با اشکال قبلی ناسیونالیسم ایرانی تفاوت اساسی دارد. ثابت قدرت این ناسیونالیسم جدید را زیر سوال می‌برد و اشاره می‌کند که چگونه طنین شهادت سردار سلیمانی پس از فاجعه هواپیمای اوکراینی در اواسط ژانویه ۲۰۲۰ به سرعت محو شد. مالونی همچنین از کاهش ناگهانی احترام عمومی نسبت به سردار سلیمانی استفاده می‌کند تا نشان دهد که استقبال عمومی از روایت جدید ممکن است سطحی‌تر و طنین اندازتر از تصورات اولیه باشد. گلکار نکته مشابهی را مطرح می‌کند؛ این پرسش که آیا ناسیونالیسم جدید ناشی از کار تهیه کنندگان، نشان دهنده تغییر استراتژیک جمهوری اسلامی است، یا تلاش پراکنده چند نفر؟ منتقدان معتقدند که این کتاب با وجود حجم کم، مفید است؛ هم اهمیت موضوع را نشان می‌دهد و هم اطلاعات زیادی در مورد توسعه رسانه‌های دولتی در جمهوری اسلامی ایران را به دست می‌دهد. این کتاب ادعا دارد که، تجارت اسطوره سازی در جمهوری اسلامی را روشن می‌کند و نگرش‌های دوسویه و پویایی‌های بین نسلی در سالن‌های مراکز تولید رسانه‌های سپاه و بسیج را نشان می‌دهد. بنا بر کتاب، جمهوری اسلامی که به دلیل مقاومت پذیری خود مشهور است، با بحران مشروعیت عمیقی روبرو است. باجوغلی در این کتاب پرسش‌های حساسیت برانگیزی را مطرح کرده است که محققان، تحلیلگران و ناظران ایران مدرن چندین سال آینده را صرف پاسخ دادن به آن‌ها خواهند کرد.



گفتار منتقدان
در این قسمت خلاصه گفتار‌های منتقدان که بیان کننده نوع دیدگاه‌های آن‌ها به کتاب و موضوع آن است به اختصار آورده خواهد شد. بدیهی است که برای درک بهتر شیوه نگاه منتقدان به وضعیت جمهوری اسلامی، ادبیات آنان از قبیل رژیم در برگردان فارسی جایگزین نشده است و ادبیات گفتار‌های منتقدین با کمترین تغییر ذکر شده است..

انتقال مشروعیت به نسل‌های بعد
سوزان مالونی (معاون رئیس جمهور و مدیر سیاست خارجی موسسه بروکینگز)

 

اصطکاک‌های ذاتی درون حکومت، که از طریق انقلاب و گذار به نظم جدید ایجاد شده است، تعهد به بسیج و اقناع را حفظ کرده است. علیرغم ادبیات قابل توجه در مورد ایران پس از انقلاب، از جمله بیش از ۴۰ سال تلاش برای صدور انقلاب به همسایگانش، تلاش‌های مستمر تهران برای بازاریابی رژیم در بین شهروندان خود بی نظیر بوده است. کتاب جدید نرگس باجغلی استاد دانشگاه جانز هاپکینز نمایی از این موضوع قابل توجه در جمهوری اسلامی را ارائه می‌دهد. این کتاب بیشتر یک روایت است و نه رساله‌ای علمی. باجوغلی از نام مستعار برای تولیدکنندگان فرهنگی رژیم فعال در صنعت سینمای پررونق ایران نام می‌برد: آقایان حسینی، احمدی و مصطفی که نویسنده آن‌ها را در طول سال‌ها تحقیقات میدانی در ایران ملاقات کرده است. هر کدام از اینن افراد به نحوی درگیراین مسئله هستند که چگونه می‌توان فیلم‌هایی تولید کرد که وفاداری به نظام انقلابی را برای مخاطبانی تقویت کند که اولویت‌های سیاسی، ارجاعات فرهنگی و عادات رسانه‌ای آن‌ها با ۴۰ سال حکومت جمهوری اسلامی به طور اساسی تغییر کرده است. در نهایت، مأموریت آن‌ها مستلزم تصور مجدد انقلاب و احیای مشروعیت مردمی آن است.

نباید تعجب کرد که رهبران ایران پس از انقلاب سرمایه گذاری زیادی در برنامه‌های فرهنگی کرده اند. انقلاب ۱۹۷۹ دست کم تا حدی به آیت الله روح الله خمینی این امکان را داد تا استراتژی خود را با رهبران مخالف هماهنگ کرده و پیام‌های خود را علیرغم تبعید وی توسط مردم به مردم منتقل کند. در نبرد پس از انقلاب برای قلب‌ها و ذهن ها، به سختی مشخص بود که سینما از ویژگی‌های برجسته‌ای برخوردار خواهد بود. از آنجا که فیلم‌ها چنین وسیله‌ای قدرتمند برای شکل گیری آگاهی سیاسی ارائه می‌دهند، به ویژه در جامعه‌ای که بسیاری از آن‌ها سواد نداشتند، جایگاه آن‌ها در ایران قبل از انقلاب به دلیل اعتراضات مذهبی و سانسور‌های سیاسی محدود بود. ۱۸۰ سینما در طول انقلاب به آتش کشیده شد که از جمله آن‌ها حادثه سینما رکس آبادان بود که ۴۰۰ نفر را کشت و مخالفان رژیم سلطنتی را پس از آنکه شایعات این حمله را به پلیس مخفی شاه نسبت دادند، افزایش داد. همچنین دوقطبی شدن شدید سرمایه انسانی را از صنعت رسانه قبل از انقلاب فرسایش داد، زیرا بسیاری از روزنامه نگاران، بازیگران، فیلمسازان و هنرمندان از وطن خود فرار کردند. این کتاب با شرح تجربیات دست اول سه نفر در دستگاه رسمی تولید فرهنگی، به تصویر کشیدن مبارزات آن‌ها برای هدایت فشار‌های رقیب بیگانگی جوانان و دستورات ایدئولوژیک رسمی در جمهوری اسلامی می‌پردازد. باجغلی ظرفیت جمهوری اسلامی را در ایجاد و برقراری یک روایت ملی قانع کننده می‌داند که نشان دهنده شرایط سیاسی و هنجار‌های اجتماعی در حال تحول است. چندین دهه منابع سرمایه گذاری شده در این پروژه زمینه عزاداری جمعی را ایجاد کرد که در پی حمله ژانویه ۲۰۲۰ آمریکا منجر به شهادت سردار سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران شد. میلیون‌ها نفر که برای مراسم یادبود در خیابان‌ها حضور پیدا کردند، ناراحتی صادقانه‌ای از این حادثه ابراز می‌کردند و احترام آن‌ها به این مرد، تبلیغ آگاهانه فرهنگ جنگ بود که در درجه اول توسط بازو‌های امنیتی حکومت طراحی شده بود.

باجغلی در مقدمه کتاب خاطرنشان می‌کند که تجربه ملاقات با اعضای سپاه پاسداران ایران و بسیجیان او را متقاعد کرد که برخی ذهنیت‌ها از آن‌ها نادرست است و متن کتاب بیشتر به دنبال تفسیر آن‌ها است تا به چالش کشیدنشان. با این حال این کتاب بدون بررسی پیامد‌های آشکار تبلیغات نیمه موفقیت آمیز تهران به پایان می‌رسد. در زمانی که جمهوری اسلامی با فشار‌های زیاد از داخل و خارج روبرو است، آیا برنامه‌های فرهنگی رژیم و تبلیغ و احیای موضوعات فرهنگ جنگ می‌تواند مشروعیت مردمی کافی را برای دوام جمهوری اسلامی حفظ کند؟ باجغلی وارد این بحث نمی‌شود. این کتاب ۴۰ سال جنگ سیاسی گذشته بر سر سیاست‌های فرهنگی را مرور می‌کند. در مورد رسانه‌ها به جز فیلم یا بوروکراسی وسیع تری که به منظور القای روایت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور ایجاد شده است، فقط بحثی کلی وجود دارد. آیا سرمایه گذاری وسیع در تولید فرهنگی، به روز شده و مطابق با فرهنگ معاصر به جمهوری اسلامی این امکان را داده است که نوعی وابستگی ناسیونالیستی به دولت تئوکراتیک در جامعه ایجاد کند؟ کتاب پاسخی به این سوال نمی‌دهد.



سپاه پاسداران و دستکاری قلب‌ها و ذهن‌های ایرانیان
سعید گلکار (استادیار علوم سیاسی دانشگاه تنسی، عضو ارشد شورای شیکاگو در امور جهانی و موسسه تونی بلر برای تغییرات جهانی در انگلستان)


تعداد مطالعات درباره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (سپاه) و شبه نظامیان بسیجی از سال ۲۰۰۹ به طور چشمگیری افزایش یافته است. تقریباً همه این مطالعات بر کارکرد‌های نظامی و امنیتی سپاه و بسیج و همچنین نقش آن‌ها در بقا و تداوم جمهوری اسلامی و دخالت در سیاست و اقتصاد ایران متمرکز است. چند مطالعه اخیر نقش آن‌ها را در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار داده است و کتاب نرگس باجغلی از همین دسته است. این کتاب به عنوان یکی از اولین مکتوبات مربوط به دخالت سپاه و بسیج در تولید رسانه، به دنیای تولیدکنندگان رسانه‌های حامی رژیم وارد شده و تنوع و رقابت بین کسانی را که بشدت از بقای رژیم دفاع می‌کنند به تصویر می‌کشد. کتاب علاوه بر مقدمه و نتیجه گیری دارای پنج فصل است و هدف آن نشان دادن نحوه بقای رژیم در مواجهه با دو چالش است: چگونه از وضعیت اجتماعی و اقتصادی رهبران خود محافظت کنیم و چگونه از نسل‌های جوان و خواسته‌های آن‌ها برای مشارکت سیاسی حمایت کنیم. باجغلی استدلال می‌کند که تولیدکنندگان رسانه‌های طرفدار رژیم استراتژی‌های جدیدی ایجاد کرده اند و از مفاهیم ناسیونالیسم به عنوان نیروی متحد فراتر از ایدئولوژی‌های سیاسی استفاده کرده اند.

کتاب ایران در قاب جدید کتابی مختصر و روایت گونه است که رسانه‌های حامی جمهوری اسلامی را تحلیل می‌کند. این کتاب در مورد راهبرد‌های تولیدکنندگان رسانه‌های حامی جمهوری اسلامی برای ایجاد چهره جدید جمهوری اسلامی و سپاه به عنوان نیروی ملی گرا صحبت می‌کند. به عنوان یک مطالعه مردم شناسانه، قدرت کتاب در روش شناسی آن نهفته است که بر اساس ۱۰ سال مشاهده و مصاحبه شرکت کنندگان با ۲۰۰ نفر از اعضای بسیج و سپاه انجام شده است. ۱۵۰ نفر از این افراد مدتی را در میدان جنگ (نسل اول و دوم) گذرانده اند و ۵۰ نفر از نسل سوم بسیجیان هستند. این نقطه قوت کتاب به نوعی ضعف آن نیز هست. این کتاب با تکیه بر آثار مردم نگاری، تصویر کلان و کاملی از سازمان‌های رسانه‌ای حامی رژیم را به تصویر نمی‌کشد. نویسنده در چند پاراگراف، به طور مختصر در مورد ایجاد و توسعه بنیاد روایت و حوزه هنری بحث می‌کند. او اظهار می‌کند که در حالی که بنیاد روایت بودجه و نفوذ سیاسی بیشتری از سپاه و بسیج دریافت می‌کند، حوزه هنری به عنوان یک سازمان فراگیر تابع سازمان تبلیغات اسلامی است. این مباحث تنها مربوط به قسمت‌هایی است که نویسنده در مورد پیکربندی سازمانی مراکز رسانه‌ای حامی رژیم صحبت می‌کند.

این فقدان تصویر بزرگتر، نقطه کوری را در مورد برخی از مهم‌ترین سازمان‌های فرهنگی حامی نظام مانند سازمان هنری و رسانه‌ای اوج ایجاد می‌کند. اوج در سال ۲۰۱۱ توسط سپاه به عنوان مرکز جریان ساز تولید محتوای رسانه‌ای ایجاد شد. اوج که خود متشکل از ۱۱ سازمان کوچکتر است، به عنوان سازمان مادر عمل می‌کند و در تولید و توزیع محصولات فرهنگی محافظه کار مانند فیلم، موسیقی، انیمیشن و پوستر فعال است. اما باجغلی هیچ گونه اشاره‌ای به این سازمان نمی‌کند. علاوه بر این، نویسنده هیچ گونه بینشی در مورد روابط بین این تولیدکنندگان رسانه و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که مهم‌ترین مرکز رسانه‌ای کشور است ارائه نمی‌دهد. بدون درک وابستگی‌های سازمانی و نهادی تولیدکنندگان رسانه، وزن آن‌ها در تصمیم گیری‌های فرهنگی رژیم مشخص نمی‌شود. نویسنده با افراد زیادی مصاحبه کرده است؛ برخی در بسیج کار می‌کنند، برخی در حوزه هنری، چند نفر در بنیاد روایت و برخی دیگر مانند آقای احمدی که در حرفه بعدی خود (پس از سال ۲۰۰۹) مستقل کار می‌کرد. اگرچه نویسنده چندین بار به «مدیران مراکز رسانه‌ای رژیم» اشاره می‌کند، اما وابستگی آن‌ها و رتبه آن‌ها در ساختار قدرت مشخص نیست.

مشکل تعیین اهمیت نسبی این تولیدکنندگان رسانه سوال دوم را مطرح می‌کند و آن این که تحول در تبلیغات و اتکا به پیام ملی ناسیونالیسم آیا تصمیم استراتژیک رژیم محسوب می‌شودیا صرفا تلاش پراکنده چند نفر؟ نویسنده هیچ مدرکی ارائه نمی‌دهد که نشان دهد رژیم عمداً تصمیم گرفته است به جای نیاز‌های اسلامی و مذهبی، به نیاز‌های ناسیونالیستی تکیه کند. در این کتاب هیچ اشاره‌ای به نهاد‌های تصمیم گیر مرکزی، مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی یا حتی هیچ یک از سخنرانی‌های مقام معظم رهبری برای حمایت از این ایده که این یک تصمیم حساب شده بوده، نشده است. حتی وقتی احمدی نژاد و تیمش پس از سال ۲۰۱۰ سعی کردند «اسلام ایرانی» را به عنوان جایگزین اعتقادی برای اسلام سیاسی تبلیغ کنند، مورد انتقاد رهبر معظم انقلاب و سپاه قرار گرفتند. این یکی از اختلافات اصلی بود که بین احمدی نژاد و رهبر معظم انقلاب شکاف ایجاد کرد و شاهد واضحی است بر این که این چرخش ناسیونالیستی یک استراتژی مشخص توسط رژیم نبوده است.

همانطور که باجغلی به درستی بیان می‌کند، جمهوری اسلامی - و همچنین سپاه و بسیج - یکپارچه نیست. در گروه‌های متعدد جمهوری اسلامی شکاف‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وجود دارد. نویسنده این شکاف‌ها را بین تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم نشان می‌دهد. با این حال این سوال باقی می‌ماند که آیا این گروه‌های متنوع نماینده تصمیم گیران برجسته سپاه و بسیج هستند؟ به عنوان مثال، کدام گروه از فرماندهان ارشد از انگیزه‌های ملی گرایانه تری حمایت می‌کنند و در نتیجه تولید روایتی جدید؟ آن‌ها در سپاه و بسیج چقدر قدرتمند هستند؟ پاسخ به این سوالات به ما در درک احتمال ظهور جنبش اصلاحی از درون رژیم یا تبدیل رژیم به جنبش نظامی کمک می‌کند. از آنجایی که سپاه و بسیج کنترل خود را بر جامعه ایران گسترش داده اند، امکان کنترل سپاه بر جمهوری اسلامی هر روز در حال افزایش است.

شواهد بیشتری برای تدوین نظریه‌ای عمومی مورد نیاز است که تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم وابسته به روایت‌های ناسیونالیستی پوپولیستی هستند. به عنوان مثال، به گفته مدیر Owj، این سازمان تا سال ۲۰۱۷، ۱۱۰۰۰ قطعه کار در زمینه‌های مختلف با همکاری ۲۶۰۰ هنرمند تولید کرده بود.۵۰ چند مورد از این آثار بر درخواست‌های ناسیونالیستی متمرکز است؟ ارزیابی یک عدد واقعی یا شاید مقایسه آن با آثار بنیاد روایت قبل و بعد از ۲۰۰۹، به ما در درک میزان این روایت ناسیونالیستی کمک می‌کند؛ بنابراین بررسی دقیق تعداد فیلم‌های ایجاد شده توسط این سازمان‌ها و میزان محتوای اسلامی در مقابل ملی گرایی مورد نیاز است. در تماشای فیلم‌های تولید شده توسط سازمان اوج می‌توان دریافت که ایدئولوژی اسلامی همچنان بر پیام آن‌ها غلبه دارد؛ اگرچه آن‌ها از تکنیک‌های سینمایی مدرن تری استفاده کرده اند. در حقیقت، در میان تمام محصولات فرهنگی اعم از موسیقی، فیلم، سریال تلویزیونی، پوستر، اینفوگرافیک، انیمیشن و کتاب، تنها تعداد انگشت شماری حاوی پیام‌های ناسیونالیستی بوده اند. پیام اصلی این محصولات همچنان اسلامی است. آن‌ها ارزش‌های دینی و انقلابی مانند تقوا، شهادت، حمایت از مستضعفین، جهاد، فداکاری و-مهمتر از همه-وفاداری به ولایت فقیه را ترویج می‌کنند. در حالی که ابتکار‌هایی از سوی برخی تولیدکنندگان رسانه‌ای طرفدار رژیم برای تغییر شکل ایران و سپاه به عنوان مدافع کشور وجود دارد، میزان موفقیت آن‌ها سوال مهم دیگری است که کتاب سعی دارد به آن پاسخ دهد. نویسنده معتقد است که تغییر روایت برای به تصویر کشیدن سپاه به عنوان یک نیروی ناسیونالیستی بر اساس مصاحبه با جوانان ایرانی موفق شده است، به طوری که بسیاری از افراد سردار سلیمانی را قهرمان نجات خود می‌دانستند. باجغلی همچنین به مشارکت جوانان ایرانی در تشییع جنازه گسترده در ماه ژوئن ۲۰۱۵ برای ۱۷۵ شهید مختلف که در جنگ ایران و عراق کشته شده اند اشاره می‌کند. موفقیت سپاه در دستکاری افکار عمومی تنها پس از حملات تروریستی داعش در ایران در ژوئن ۲۰۱۷ رخ داد. پس از آن حمله، سپاه توانست مردم را متقاعد کند که یک نیروی ضروری برای دور نگه داشتن تروریست‌ها از کشور و مانعی در برابر «سوریه‌ای شدن» ایران است. سپاه پاسداران با استفاده از سیاست ترس توانسته در این باره موفق عمل کند و برجامعه تاثیر بگذارد. در فصل چهارم، نویسنده نشان می‌دهد که استراتژی فیلمسازان رژیم که محصولات خود را در هر مدرسه نشان می‌دهند شکست خورد، زیرا معلمان از نمایش فیلم‌ها در کلاس خودداری کردند. حتی با وجود حمایت کامل سپاه از نامزد تندرو یعنی رییسی در مقابل حسن روحانی باز هم روحانی ۵۷ درصد آرا را به دست آورد در حالی که تنها ۳۸ درصد توسط رئیسی کسب شده بود؛ این خود مثال دیگری است که نشان می‌دهد سپاه در مشروعیت بخشیدن به خود و تحت تأثیر قرار دادن مردم موفق نبود. این که در هر تظاهرات عمومی در ایران، یکی از اصلی‌ترین شعار‌هایی که معترضان فریاد می‌زنند این است: «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران». این شعار در واکنش مستقیم به تبلیغات سپاه است که ادعا می‌کند فعالیت‌های آن در خارج از کشور برای دفاع از حرم‌های اسلامی ضروری است.

از سال ۲۰۱۲ که ایران درگیر جنگ داخلی سوریه شد، روایت رژیم برای نیرو‌های نظامی خود در سوریه دارای ماهیت مذهبی بود و آن‌ها را مدافعان حرم می‌خواند. با سرمایه گذاری روی نماد‌های دینی و اسلامی، رژیم سنت دینی اربعین را احیا کرده است. از سال ۲۰۱۱ اربعین به بزرگترین جشنواره فرهنگی رژیم تبدیل شده است. برخی تحلیل‌های باجغلی مشکل جدی دارند؛ به عنوان مثال، باجوغلی بر اساس سه رویداد قابل توجه، سپاه و بسیج را تقسیم نسلی می‌کند: جنگ ایران و عراق، جنبش اصلاحات در دهه ۱۹۹۰ و انتخاب احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور در سال ۲۰۰۵. این رویکرد تصویر پیچیده سپاه و بسیج را ساده می‌کند. زیرا باید وقایع سال ۸۸ را نیز درنظر گرفت. من در کار خود این نسل‌ها را بر اساس اسناد رسمی سپاه به چهار گروه تقسیم کرده ام. نسل اول بین سال‌های ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۸ وارد سپاه شد: از آغاز تا پایان جنگ ایران و عراق. نسل دوم سپاه در دهه ۱۹۹۰ وارد شد. آن‌ها محافظه کار بودند، اما تعصب ایدئولوژیکی نسل اول را نداشتند. افراد استخدام شده در دهه ۱۹۹۰ بیش از هر زمان دیگری عمل گرا بودند و تعداد زیادی از آن‌ها در انتخابات ۱۹۹۷ و ۲۰۰۱ به رئیس جمهور اصلاح طلب محمد خاتمی رای دادند. اما از آن زمان، تمرکز منحصر به فرد روی استخدام بخش‌های مذهبی جامعه، اعضای ایدئولوژیک بسیار رادیکال تری را به ارمغان آورد که نماینده نسل سوم سپاه پاسداران (ورود در دهه ۲۰۰۰) و چهارم (در دهه ۲۰۱۰) بودند. تحول استخدام در سپاه و رادیکالیزه‌تر شدن، با تأکید باجغلی بر ناسیونالیسم جدید مطابقت ندارد.

باجوغلی در مورد شکاف نسلی و طبقات اجتماعی استدلال می‌کند که هیچ یک از بسیجیان نسل اول یا دوم که ملاقات کرده، به پسر یا دخترشان اجازه فعالیت در بسیج را نداده اند و این گونه استدلال می‌کند که یک سوم پرسنل جدید سپاه از خانواده‌های سپاه است. اما چنین نتیجه گیری اشتباه است و باید تفاوت‌های اجتماعی و اقتصادی بین افرادی که در دنیای رسانه‌ها کار می‌کنند و روشنفکر هستند را با بدنه اصلی سپاه درنظر گرفت. علاوه بر این، بحث تاریخی تغییر بنیاد روایت که نویسنده در کتاب مطرح کرده، مورد مناقشه است. نویسنده می‌نویسد که آوینی بنیاد روایت را بنیان نهاد، در حالی که در واقع آوینی در سال ۱۹۹۱ سازمان روایت فتح را بر اساس مجموعه تلویزیونی قبلی خود با همین نام با حمایت بسیج و حمایت مستقیم رهبر عالی ایران تأسیس کرد. چند سال پس از شهادت وی در آوریل ۱۹۹۳ بسیج سازمانی به نام بنیاد فرهنگی روایت ایجاد کرد و استودیوی آوینی را که به سازمان فرهنگی هنری شهید آوینی تغییر نام داد، تأسیس کرد. بنیاد روایت در سال ۲۰۰۱ پس از انتخاب مجدد رئیس جمهور اصلاح طلب، محمد خاتمی گسترش یافت. استودیوی آوینی تنها جنبه خاصی از بنیاد بود. ادعای باجغلی در مورد آوینی و بنیاد روایت با نادرستی‌هایی مخدوش است.



روایت سازی جمهوری اسلامی برای نسل جدید

فرزان ثابت (پژوهشگر موسسه تحقیقات خلع سلاح سازمان ملل متحد و همکار تحقیقاتی در مرکز حکمرانی جهانی در موسسه Graduate، ژنو)

کتاب نرگس باجغلی از سه نسل از تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم بحث می‌کند. او در ارتباط با چندین نفر با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان بسیج و جریان اصلی سیاسی در ایران در یک دوره ۱۰ ساله، مسیر‌های شخصی آن‌ها را بررسی می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه رسانه‌های دولتی ایران به دنبال زنده نگه داشتن مشعل انقلاب با ورود جمهوری اسلامی به پنجمین دهه خود هستند. این کتاب اثر ارزشمندی برای سیاست ایران در لحظه بحران و گذار است و مطمئناً متخصصان و عموم مردم را به خود جذب خواهد کرد. کتاب باجغلی یکی از انگشت شمار آثار علمی اخیر است که هسته سخت قدرت جمهوری اسلامی را مورد بررسی قرار می‌دهد. تمرکز ویژه این کتاب بر تهیه کنندگانی است که در رسانه‌های دولتی ایران کار می‌کنند؛ داستان‌های فردی آن‌ها و چگونگی تناسب آن‌ها با استراتژی رسانه‌ای جمهوری اسلامی. مقیاس کار‌های میدانی مردم نگاری چشمگیر است. این کتاب از مصاحبه با صد‌ها نفر در ایران در طول یک دهه استفاده می‌کند و شامل بررسی دقیقتر یک زیر مجموعه کوچکتر است. نویسنده همچنین غرق در زندگی روزمره فرهنگ رسانه‌ای جمهوری اسلامی بوده است و این حسن روایت او است. تمایل باجغلی برای درگیری با موضوعاتی که غالباً مورد بی اعتنایی و بی توجهی جامعه ایران و دیاسپورا قرار می‌گیرند یا در روزنامه‌های غربی نشان داده نمی‌شوند، نیز قابل ستایش است.

یکی دیگر از نقاط قوت این کتاب تمرکز بر روایت تاریخی جمهوری اسلامی در مورد جنگ ایران و عراق است. همانطور که کتاب تأکید می‌کند، علیرغم پیروزی چشمگیر انقلاب ۱۹۷۹، این جنگ ایران و عراق در سال‌های ۱۹۸۰-۱۹۸۸ است که روایت اصلی جمهوری اسلامی را ارائه می‌دهد. بیشتر آثار مربوط به ایران پس از ۱۹۷۹ انقلاب را به عنوان نقطه عزیمت خود و محوری که همه چیز دیگر بر آن می‌چرخد​​، در نظر می‌گیرند. اما این تنها یک لحظه در زمان است، که طی آن اقتدار خمینیست‌ها شکننده و شکل حکومت آن‌ها بدون قالب باقی مانده بود. بدون شک دهه بعد در وضعیت جمهوری اسلامی که امروز شاهد آن هستیم، تعیین کننده‌تر بوده است. از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۹ دولت و جامعه ایران علاوه بر انقلاب چندین رویداد فاجعه بار را تجربه کردند: آن‌ها مجبور شدند بخش زیادی از انرژی خود را وقف جنگ کنند. آیت الله روح الله خمینی رهبر انقلاب درگذشت و نظام بین الملل شاهد پایان جنگ سرد بود. ایدئولوژی خمینیستی که در سال ۱۹۷۹ پیروز شد، زمینه مهمی برای تحلیل سیاست معاصر ایران فراهم می‌کند. اما ورود میلیون‌ها مرد جوان به جبهه و انباشت تجربیات و آسیب‌های ناشی از آن در سپاه و بسیج پیامد‌های مهمی برای جهت گیری نظام سیاسی در ایران داشته است.

این موضوع در بحث کتاب درباره تولید محتوای رسانه‌های دولتی در مورد جنگ (فصل ۲: ​​شکاف‌هایی در روایت رسمی) منعکس شده است. همچنین از داستان‌های شخصی رضا حسینی، محمد احمدی و دیگر تهیه کنندگان رسانه‌های رژیم بر می‌آید. باجغلی در بیان داستان‌های خود نشان می‌دهد که چگونه بسیاری از نسل‌های قدیمی - کسانی که در انقلاب شرکت کردند و در جنگ جنگیدند - با نتایج اقدامات خود، تغییرات سرگیجه آور در جامعه پیرامون خود (از جمله در فرزندان خود) و کشمکش با نسل جدیدی از جوانان تندرو در رسانه‌های دولتی مواجه شده اند.

بینش تحلیلی اصلی کتاب این است که رویکرد تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم را در برابر عموم مردم ایران که معمولاً نسبت به پیام آن‌ها بی تفاوت هستند، در لحظه‌ای که جمهوری اسلامی با چالش‌های عمیق داخلی و خارجی و انتقال نسلی و رهبری روبرو است، ترسیم کند. همانطور که در کتاب استدلال می‌شود، این تولیدکنندگان با دو سوال مهم روبرو هستند: «چگونه می‌توان از وضعیت اجتماعی و اقتصادی رهبران آن محافظت کرد و چگونه از نسل‌های جوان و خواسته‌های آن‌ها برای مشارکت سیاسی استقبال کرد». استراتژی تدوین شده در پاسخ به این سوالات این است: پنهان کردن ریشه‌های گفتمانی رژیم از طریق استراتژی‌های انحرافی، ایجاد استراتژی‌های توزیع جدید و جلب توجه به مفاهیم ناسیونالیسم به عنوان یک نیروی متحد فراتر از ایدئولوژی سیاسی. این استراتژی و موفقیت‌های آن در برخی مطالعات موردی پراکنده در سراسر کتاب نشان داده شده است. این موارد شامل توزیع موفق فیلم تولید شده علیه گروه سازمان مجاهدین خلق ایران، کمپین رسانه‌های اجتماعی برای اسطوره سازی از سرلشکر سلیمانی و جلب حمایت از کمپین علیه داعش در خاورمیانه و یادبود غواصان رزمی ایرانی است که در طول جنگ شهید شده اند. این تحلیل‌ها شیوه روایت سازی جمهوری اسلامی در طول این دهه‌ها را نشان می‌دهد.

اختصار کتاب باعث می‌شود تا پرسش‌های دیگری بی پاسخ بمانند؛ تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم چقدر در ارائه روایت کلان موثر بوده اند؟ آن‌ها تا چه اندازه در رسانه‌های داخلی و جهانی و سیاسی که در آن فعالیت می‌کنند مخاطب دارند؟ و ناسیونالیسم آن‌ها در برابر ناسیونالیسم‌های ایرانی قرن ۲۰ و ۲۱ چقدر قدرتمند است؟ این کتاب هم موفقیت‌ها و هم شکست‌های تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم را برجسته می‌کند. عکس‌های مراسم تشییع سردار سلیمانی در ۷ ژانویه ۲۰۲۰ که جمعیت زیادی را در سراسر کشور نشان می‌دهد تا در سوگ مرگ وی تجمع کنند ممکن است موفقیت تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم را در برانگیختن نوعی ناسیونالیسم داخلی که سلیمانی یکی از شخصیت‌های اصلی آن است نشان دهد. اما این پیروزی‌های روایی رسانه‌ای در طول زمان چقدر ماندگار است؟ اعتراضات مداوم از سال ۲۰۰۹ دو موج گسترده اعتراضاتی که ایران را از دسامبر ۲۰۱۷ و نوامبر ۲۰۱۹ به لرزه در آورد و شعار‌های قاطعانه ضدسیستم که با این اعتراضات همراه بود، در مقایسه با گرایش رادیکال، اما هنوز اصلاح طلب جنبش سبز، به وخامت انسجام سیاسی داخلی ایران اشاره می‌کند. تصمیم رهبری ایران برای بستن دسترسی به اینترنت در اعتراضات سال ۲۰۱۹ نشان دهنده عدم اعتقاد تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم به کنترل روایت در لحظه بحران است. مهمتر از همه باجغلی می‌توانست توضیح دهد که تلاش‌های رژیم تا چه اندازه موثر بوده و نیز می‌توانست این موضوع را که هیچ نظارت مرکزی برای استفاده از موفقیت‌ها و درس گرفتن از شکست‌ها وجود ندارد و مبالغ هنگفتی صرفاً بیهوده صرف می‌شود را تحلیل کند.

فضای رسانه‌ای جهانی که امروزه ایرانیان با آن روبرو هستند، رقابتی‌تر از دوره قبل از ۲۰۰۹ است. اینترنت، تلفن‌های هوشمند و رسانه‌های اجتماعی در نحوه مصرف محتوا و تعامل ایرانیان با دولت و یکدیگر انقلابی ایجاد کرده است. حتی حوزه تلویزیون هم شلوغ‌تر است. امروزه، کانال‌های تلویزیونی ماهواره ای، با برنامه‌های تولیدی با هزینه بالا که توسط دشمنان جمهوری اسلامی تأمین می‌شود، مستقیماً وارد خانه‌های ایرانی می‌شوند و مطالبی را که مردم عادی نمی‌توانند در تلویزیون دولتی پیدا کنند، ارائه می‌دهند. در کنار این طوفان محتوا، جریان تفسیر‌های سیاسی که منافع رقبا یا مخالفان ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی را پیش می‌برد و مشروعیت جمهوری اسلامی را به چالش می‌کشد نیز وجود دارد و احیای نوستالژی رژیم پیشین را تقویت می‌کند. اما باجغلی توضیح نمی‌دهد که چگونه تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم، صرف نظر از ترجیحات سیاسی شخصی خود، به دستور کار اصولگرا خدمت می‌کنند. اکتشاف انسان شناختی و جامعه شناختی تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم، جذاب است. به عنوان مثال، ممکن است برخی از خوانندگان با اطلاع از گرایش‌های اصلاح طلبانه یا فرصت طلبی شغلی بسیاری از اعضای درجه یک سپاه پاسداران و تهیه کنندگان رسانه‌های رژیم، با توجه به همراهی این گروه با جریان سیاسی اصولگرا تندرو شگفت زده شوند. اما اگر بیشتر کار آن‌ها در خدمت یک نهاد اصولگرا باشد که کشور را در مسیری متفاوت از ترجیحات شخصی خودشان قرار دهد، با مشکل مواجه نمی‌شوند.

سومین نقد مربوط به کتاب، ملی گرایی جدید است که توسط تهیه کنندگان رسانه‌های رژیم تدوین شده است. مسئله تغییر شکل جمهوری اسلامی برای مخاطبان جدید-به عنوان دو نسل اول که مبارزه انقلابی را در دهه ۱۹۶۰-۱۹۷۰ رهبری کردند و سپس قدرت را در طول جنگ به دست گرفتند و پس از آن بازنشسته و درگذشتند- مورد تاکید قرار گرفته است. فرمول‌های سیاسی ۴۰ سال گذشته، خواه اسلام گرایی و ضد امپریالیسم دهه اول انقلاب، یا مبارزه بین اصلاح طلبی و اصولگرایی در ربع قرن گذشته در بین ایرانیان رو به افول است. پس چگونه جمهوری اسلامی می‌تواند در پنجمین دهه حیات خود بر قلب و ذهن مردم چنگ بزند؟

 مولفه کلیدی فرمول جدید ناسیونالیسم است، به شکلی که با تکرار‌های قبلی متفاوت است. ناسیونالیسم ساخته شده توسط تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم ریشه در ترس ایرانیان از نابودی حاکمیت و تجزیه قلمرو و همچنین بی ثباتی دارد. به قول باجغلی روایت‌های جدیدی که آن‌ها [تهیه کنندگان رسانه‌های رژیم]به شهروندان می‌گویند، مبتنی بر آن است که سپاه پاسداران تنها نهادی است که می‌تواند ایران را در امان نگه دارد و از درگیری خونین مانند همسایگانش جلوگیری کند. این ناسیونالیسم جدید در مقایسه با سلسله قاجار و پهلوی تا حدودی موفق شده است که ملت را دور پرچم جمع کند. در همین راستا مبارزات ایران علیه داعش در عراق و سوریه و همچنین جنگ نیابتی با ایالات متحده و متحدانش، آمادگی جمهوری اسلامی را برای مقابله تجاوزکارانه با تهدید‌های دولتی و غیردولتی در خارج از کشور قبل از بروز آن‌ها نشان می‌دهد. با این حال رویداد‌های اخیر و تغییر فضای سیاسی اجتماعی از مراسم تشییع جنازه سردار سلیمانی به سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط ایران، ماهیت زودگذر موفقیت تبلیغاتی سیستم سیاسی را نشان می‌دهد.



اعتقادات پوشالی تهیه کنندگان رژیم
مایکل روبین (محقق مقیم در موسسه American Enterprise)

 

در حالی که چند مطالعه درباره انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی پس از آن به رسانه‌های انقلابی اهمیت می‌دهد، اما بیشتر آن‌ها به سادگی شبکه‌های گسترده رسانه‌ای که جمهوری اسلامی پرورش و توسعه داده است را نادیده می‌گیرند. این خلاء اکنون با کتاب باجغلی پر شده است. نرگس باجغلی در زمینه شفاف سازی شبکه‌های رسانه‌ای انقلابی و روزنامه نگاران که مقامات انقلابی موظف به شکل دادن به جامعه و قالب کردن روایتی تندرو بودند، کار استادانه‌ای انجام می‌دهد. پس از ناآرامی‌های مربوط به انتخابات سال ۲۰۰۹ و به اصطلاح جنبش سبز، باجغلی با بسیاری از برجسته‌ترین فیلمسازان و تبلیغ کنندگان طرفدار رژیم ایران مصاحبه کرد تا سوالی اساسی را بررسی کند: چگونه تهیه کنندگان رسانه‌های رژیم به دنبال انتقال وفاداری به انقلاب از نسلی به نسل دیگر بودند؟

باجغلی بررسی می‌کند که چگونه نهاد فرهنگی جمهوری اسلامی در ایجاد روایت‌های رسمی برای شکل دادن به فرهنگ جنگی کمک کرده است. تیم گروه جنگ در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مستند‌هایی تهیه کرد و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دفتر فیلم‌های جنگی را ایجاد کرد تا نشان دهد که دفاع مقدسدر برابر عراق نه تنها از نظر نظامی بلکه از نظر معنوی نیز ماهیت دارد. در جایی از کتاب، باجغلی از قول رضا حسینی، یکی از مبلغان سابق سپاه پاسداران می‌گوید: «این بچه‌ها به داستان‌های انقلابی که در سی سال گذشته برایشان گفته ایم اهمیتی نمی‌دهند و این تقصیر خود ما است. مشکل گسترده است: برای رهبران جمهوری اسلامی، انقلاب همچنان ادامه دارد، اما تعداد فزاینده‌ای از جوانان ایران با این نظر مخالفند. دسترسی بی سابقه باجغلی به نفوذگران رژیم و استراتژیست‌های رسانه‌ای نشان می‌دهد که چگونه واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی تولیدکنندگان را مجبور به تبلیغات رژیم می‌کند. او توضیح می‌دهد که چگونه مواجهه مداوم با روایات رسانه‌ای باعث می‌شود مصاحبه شوندگان موضوعات را به طور عمومی بپذیرند. آن‌ها آنچه را که فکر می‌کنند رژیم انتظار دارد، می‌گویند، حتی اگر اظهارات خصوصی آن‌ها متفاوت باشد. تولیدکنندگان شبکه دولتی اغلب داستان‌هایی را که پخش می‌کنند، خود باور ندارند، اما به هر حال این کار را برای امنیت شغلی انجام می‌دهند. یکی از کارگردانان به طور خصوصی به باجغلی می‌گوید: «من را با آنچه امروز دیدید قضاوت نکنید» و می‌افزاید: «من خانواده‌ای دارم که باید از آن‌ها حمایت کنم». باجغلی این دروغ گویی نهادینه شده را در کتابش به خوبی نشان می‌دهد.

نکته جالب توجه مشاهده باجغلی این است که بسیاری از تولیدکنندگان رسانه‌های رژیم، خود از مصرف کنندگان مشتاق رسانه‌های خارج از ایران مانند سرویس فارسی صدای آمریکا و بی بی سی فارسی هستند. آن‌ها رادیو فردا، سرویس فارسی رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی را بسیار مورد توجه قرار می‌دهند و آن را تبلیغات محض غربی نمی‌دانند. رسانه‌های جمهوری اسلامی از آشفتگی دهه اول انقلاب و جنگ ایران و عراق بیرون آمده اند. جمعیت ایران با ۸۵ میلیون نفر بیش از دو برابر زمان انقلاب است. بیش از ۴۰ درصد ایرانیان پس از پایان جنگ ایران و عراق متولد شده اند. اولین نسل انقلابی بازنشسته شده است و برخی از جوانان که در سنگر‌های جنگ ایران و عراق شور و نشاط خود را اثبات کرده اند، اکنون والدین فرزندان دانشگاهی هستند که برخی از آن‌ها آرزو‌های متفاوتی نسبت به والدین خود دارند. واکنش مناسب به این تغییر نسلی موضوع بحثی شدید در محافل انقلابی شده است که باجوغلی در کتاب خود شرح می‌دهد. مفسران اغلب از شکاف نسلی بین مردم ایران از یک سو و شکاف بین سیاستمداران تندرو و اصلاح طلبان از سوی دیگر صحبت می‌کنند. مصاحبه شوندگان باجغلی این احتمال را مطرح می‌کنند که چنین شکاف‌هایی در نیرو‌های امنیتی نیز نفوذ می‌کند، هرچند نه لزوماً به صورت شکاف نسلی.

باجوغلی تقسیم بندی‌ها و بحث‌های دیگری را که تحلیلگران غربی اغلب به آن‌ها توجهی ندارند، افشا می‌کند. او درباره اختلاف طبقاتی صحبت می‌کند؛ موضوعی که اغلب در ایران فریاد زده می‌شود، اما به ندرت به آن پرداخته می‌شود. به گفته باجوغلی، حتی ۳۰ سال پس از پایان جنگ ایران و عراق، شکاف‌های اجتماعی بین کسانی که از جنگ فرار کرده اند و کسانی که داوطلب شده اند به وفور دیده می‌شود. اما شجره نامه اجتماعی جدید از طریق خدمات انقلابی داوطلبانه در زمانی حاصل شده است که بسیاری فداکاری کردند، اما این فداکاری لزوماً به معنای پایبندی به ارزش‌های انقلابی نیست. به عنوان مثال، باجوغلی مشاهده می‌کند که بسیاری از اعضای نسل اول و دوم بسیج به فرزندان خود اجازه می‌دهند تا برای کسب جایگاه اجتماعی به سازمان بپیوندند. برعکس، کهنه سربازان قدیمی شکایت می‌کنند که بسیجیان جدید - حتی آن‌هایی که متعصبانه‌ترین لفاظی‌ها را به صورت طوطی وار ادا می‌کنند - بیشتر به دنبال فرصت طلبی مادی بودند تا ایدئولوژی. روایت نویسنده محتوایی بی وقفه است، اما بدون اصطلاحات نظری یا دانشگاهی و این همان چیزی است که آثار دانشگاهی نیز باید بدان توجه کنند.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha