تاملاتی در خصوص وضعیت فرهنگی کشور با نگاه به بیانات امام و رهبری؛
گفتمان‌سازی با اقناعی که در پی دارد، عمل فرهنگی انسان‌ها را سامان داده و معنا می‌بخشد و آرمان‌ها و ارزش‌ها را در زندگی و عمل روزمره انسان‌ها عینیت می‌دهد. برای اجرای موفق اهداف و مقاصد فرهنگی باید به یک خواست عمومی و گفتمان تبدیل شوند و به‌شکل ارزش عمومی جامعه درآیند چراکه تا وقتی جامعه (از طریق گفتمان‌سازی) اقناع نشود، اهداف فرهنگی را اجرا نخواهد کرد.
به گزارش «سدید»؛ در نظام جمهوری اسلامی ایران، فرهنگ، نظام حاکم بر سایر نظام‌های اجتماعی است و سایر نظام‌ها، باید براساس آن شکل‌دهی و طراحی شوند، لذا وجه ممیز نظام جمهوری اسلامی ایران این حقیقت است که در مبانی فکری آن، بر نقش هدایت‌گری و حاکمیت فرهنگ بر سایر نظامات اجتماعی تصریح شده است. با عنایت به اولویت عرصه فرهنگ و به‌منظور دستیابی به اهداف و مقاصد فرهنگی که در قالب بیانات حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (مدظله العالی) همچنین سایر صاحبنظران انقلاب اسلامی، قانون اساسی، سند سیاست‌های فرهنگی و چشم‌انداز فرهنگی «ج. ا. ا» تبیین و تشریح شده است، کنشگران مختلفی در این عرصه مشارکت داشته و تلاش می‌شود تا بتوانند به اهداف و مقاصد فرهنگی نظام دست یابند. از سازمان‌ها و نهاد‌های مختلف گرفته تا حوزه‌های علمیه و تشکل‌های مردمی مانند مساجد و هیئات مذهبی، هر یک تلاش کرده‌اند تا در طول بیش از چهار دهه از حیات انقلاب اسلامی بتوانند بیشترین نقش در دستیابی به این اهداف را داشته باشند، اما تحلیل روند حرکت فرهنگی نظام جمهوری اسلامی در طول چهار دهه گذشته نشان می‌دهد که علی‌رغم تلاش‌های صورت گرفته اهداف و مقاصد و انتظارات فرهنگی به نحو مطلوب تحقق نیافته و رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) نیز در برهه‌های مختلف نسبت‌به این موضوع واکنش نشان داده‌اند. بررسی آمار‌ها و شاخص‌های فرهنگی هم بازگوکننده این موضوع است.

در دیدار اخیر معظم له با اعضای دولت جدید سیزدهم نکته‌ای به شرح ذیل بیان شد: «به گمان بنده، ساختار فرهنگی کشور نیاز به بازسازی انقلابی دارد. ما مشکل داریم در ساختار فرهنگی کشور و یک حرکت انقلابی لازم است.» ما در این یادداشت در پی آن هستیم که به ریشه‌های به‌وجودآمدن چنین دغدغه‌ای پرداخته و پیشنهاداتی درباره اصلاح ساختار فرهنگی کشور ارائه کنیم.

بررسی‌های صورت‌گرفته پیرامون وضعیت موجود نشان می‌دهد، نظام فرهنگی جمهوری اسلامی عمدتا با تکیه و توجه بر برخی سازمان‌های فرهنگی و با غلبه رویکردی که ما آن را رویکرد سازمانی می‌نامیم، به‌دنبال دستیابی به اهداف و مقاصد فرهنگی خود بوده و تلاش کرده با تغییر جهت‌گیری سازمان‌های باقیمانده از زمان حکومت طاغوت و تاسیس برخی سازمان‌ها و نهاد‌های جدید به این مهم دست یابد که درحال‌حاضر بالغ بر ۳۰ سازمان رسمی در عرصه فرهنگ فعالیت دارند. بررسی‌های انجام‌شده درباره میزان منابع اختصاص‌یافته به این سازمان‌ها نسبت‌به سایر بخش‌ها و میزان اثربخشی این سازمان‌ها خود موید این مدعاست. اتخاذ رویکرد سازمانی در دستیابی به اهداف و مقاصد فرهنگی با ملاحظات و محدودیت‌هایی به شرح ذیل مواجه است:

سلب ابتکارعمل از مردم به‌عنوان صاحبان فرهنگ
یکی از محدودیت‌های اجرای سیاست‌های فرهنگی ازسوی سازمان‌های فعلی سلب مسوولیت از مردم به‌عنوان صاحبان فرهنگ است. مردم بیش از هر سازمان دیگری به ارزش‌های خود علاقه‌مندند و می‌توانند مسوولیت پاسداشت و ترویج و اصلاح فرهنگ خود را برعهده گیرند. در بسیاری از موارد، برنامه‌هایی برای مردم تدارک دیده شود و آن‌ها به‌صورت منفعلانه در این برنامه‌ها شرکت می‌کنند.

ناتوانی در گفتمان‌سازی اهداف فرهنگی
یکی دیگر از زمینه‌های دستیابی به اهداف فرهنگی، گفتمان شدن آن‌ها در بین مردم جامعه و نیز در بین سیاست‌گذاران و مجریان است. از بعد اجتماعی و مردمی، در صورتی می‌توان آرمان‌ها را در جامعه به فعلیت رساند که بتوان آن را به یک گفتمان عمومی تبدیل کرد.

گفتمان‌سازی با اقناعی که در پی دارد، عمل فرهنگی انسان‌ها را سامان داده و معنا می‌بخشد و آرمان‌ها و ارزش‌ها را در زندگی و عمل روزمره انسان‌ها عینیت می‌دهد. برای اجرای موفق اهداف و مقاصد فرهنگی باید به یک خواست عمومی و گفتمان تبدیل شوند و به‌شکل ارزش عمومی جامعه درآیند چراکه تا وقتی جامعه (از طریق گفتمان‌سازی) اقناع نشود، اهداف فرهنگی را اجرا نخواهد کرد.

از محدودیت‌های رویکرد سازمانی ضعف در گفتمان‌سازی اهداف فرهنگی است؛ زیرا با توجه به مناسبات سازمان‌های فرهنگی و مبانی آن‌ها و جدا بودن این سازمان‌ها از بطن جامعه توانایی بالایی در گفتمان‌سازی اهداف فرهنگی ندارند و عموما آنچه مدنظر سازمان‌های فرهنگی است با آنچه در متن جامعه جریان دارد همخوانی ندارد.


عدم تناسب ظرفیت ساختار سلسله مراتبی با اقتضائات عرصه فرهنگ
ازآنجا که مجری سیاست‌های فرهنگی، سازمان‌های بوروکراتیک سلسله‌مراتبی هستند، به نظر می‌رسد به‌دلیل سروکار داشتن مقوله فرهنگ با درک و تفسیر، ساختار سازمانی سلسله‌مراتبی ظرفیت اجرای این سیاست‌ها را نداشته باشد. از سویی دیگر، کارمندان غیرخبره و غیرحرفه‌ای توان اجرای سیاست‌های فرهنگی مصوب حتی با صرف بودجه‌های کلان را ندارند.

سیطره عقلانیت ابزاری در سازمان‌های فرهنگی
سازمان‌های بوروکراتیک تحت‌سیطره نوعی عقلانیت ابزاری بوده و به‌نوعی در پی افزایش کارآمدی از طریق دستیابی صرف به اهداف هستند. از طرفی، تضاد عقلانیت ابزاری با کنش ارتباطی، محمل مناسبی برای دستیابی به اهداف فرهنگی نیست؛ چراکه در عقلانیت مطلوب، فرهنگ، تمایل به بازتولید سنت‌ها و ارزش‌های فرهنگی زیبایی‌شناختی دارد لذا با عقلانیت ابزاری درگیر می‌شود. در این سازمان‌ها رشد و تعالی انسانی نقش و جایگاه ویژه‌ای ندارد.

عدم توجه به ارزش‌ها، هنجار‌ها و الگو‌های بومی
از دیگر اشکالات اساسی این نظام فرهنگی، عدم توجه به ارزش‌ها و هنجار‌ها و الگو‌های بومی و شکل‌گیری سازمان‌هایی با الگو‌های وارداتی است که فاقد کارکرد‌های طبیعی خود بوده و در بهترین شرایط دستگاه‌هایی اجرایی در کنار دیگر دستگاه‌ها بوده که فرهنگی بودن آن‌ها هیچ تاثیری در ماهیت آن‌ها نداشته و به این دلیل پاسخگویی به نیاز‌های عرصه فرهنگ را با مشکلات و چالش‌های جدی مواجه کرده‌اند، درصورتی‌که توجه به فرهنگ و ارزش‌های فرهنگی باید زیربنا باشد.

ضعف سازمان‌ها در پیش‌بینی و تصمیم‌گیری به‌موقع نسبت‌به وقایع فرهنگی
با توجه به پویایی عرصه فرهنگ لازم است نظام فرهنگی از چابکی و سرعت لازم در رصد و شناسایی پدیده‌های فرهنگی با کمک نخبگان و کارشناسان برخوردار بوده و بتواند تغییرات محیطی را به‌خوبی شناسایی کرده و راهبرد‌های مناسب را در مواجهه با آن‌ها اتخاذ کند. از سوی دیگر، منحصربه‌فرد و پیچیده بودن مسائل فرهنگی در زمان‌ها و مکان‌های مختلف از دیگر مواردی است که نیازمند توجه در اتخاذ تصمیمات است.
با توجه به نگاه سلسله‌مراتبی نظام فرهنگی در شرایط فعلی نمی‌توان انتظار داشت به اقتضائات محلی و منطقه‌ای توجه شود. چراکه اقتضائات فرهنگی هر شهر و محله با دیگر شهر‌ها و محلات کاملا متفاوت است لذا انتخاب راه‌حل‌های یکسان برای مسائل متفاوت منجر به ناکارآمدی نظام فرهنگی می‌شود.

ضعف نیروی انسانی سازمان‌های فرهنگی
نظام فرهنگی به‌دلیل نرم و به‌تبع آن انسان‌محور بودن، برای موفقیت و دستیابی به اهداف خود نیازمند تربیت نیروی انسانی خبره، متخصص و دارای تفکر فرهنگی در تمامی رده‌های اجراست و هرگونه موفقیتی در این حوزه در گرو وجود انسان‌های شایسته دارای تفکر فرهنگی است.

درحال‌حاضر یکی از بزرگ‌ترین معضلات نظام فرهنگی و سازمان‌های فرهنگی کشور، کمبود نیروی انسانی شایسته و دارای تعهد، تخصص و تفکر فرهنگی است و از نیرو‌های توانمند و خلاق حمایت نمی‌شود.

یکی از مهم‌ترین دلایل این امر آن است که سازمان‌های فرهنگی، مانند دیگر سازمان‌ها عمل کرده و فرهنگی بودن آن‌ها تاثیری در ماهیت آن‌ها نداشته، لذا در ابعاد مختلف مانند جذب نیروی انسانی به ماهیت فرهنگی آن‌ها توجه نشده و نیرو‌های جذب‌شده فاقد توانمندی و مهارت کافی است. شاید بتوان در این میان به موضوعی کلان‌تر توجه کرد و آن این است که ظرف سازمانی مناسب مظروف فرهنگ نیست.

ناکارآمدی نیروی انسانی منجر به عدم تحقق اهداف فرهنگی می‌شود چراکه در بسیاری از مواقع نیروی انسانی ناکارآمد توان اجرای اهداف فرهنگی را ندارد.

سیاست‌زدگی سازمان‌های عرصه فرهنگ
یکی دیگر از آسیب‌های سازمان‌های فرهنگی، سیاست‌زدگی شدید آن بوده است که منجر به بی‌ثباتی در عرصه‌ای شده است که اساسا به‌دلیل نمایان شدن آثار آن در بلندمدت، باید بسیار باثبات باشد. سیاست‌زدگی عرصه فرهنگ باعث شده مدیران این عرصه نتوانند با اطمینان به آینده و آرامش‌خاطر به اجرای سیاست‌ها و طرح‌های بلندمدت بپردازند.

مشکل عرصه سیاست‌گذاری فرهنگی ما این است که سلطه خرده‌نظام سیاسی بر عرصه فرهنگ بسیار زیاد است و عرصه فرهنگ فوق‌العاده سیاسی و سیاست‌زده شده است. درواقع سیاست‌گذاری فرهنگی در کشور ما
زیر سایه اختلاف‌های جناحی و گرایش‌های سیاسی است و هر نوع سیاست‌گذاری، تحت‌تاثیر مصالح همان دولتی انجام می‌شود که در آن دوره قدرت دارد.

در این فضا، مدیران اجرایی ما که مجریان سیاست‌های دولت هستند، بیشتر، تحت‌تاثیر ملاحظات سیاسی کوتاه‌مدت، تصمیم‌گیری می‌کنند و همواره برای جلب نظر مدیران ارشد، گروه‌های رأی‌ساز و ... برای باقی ماندن در قدرت، درعوض سیاست‌های بلندمدت مصوب، ملاحظات سیاسی کوتاه‌مدت را بر اجرا حاکم می‌کنند.

تمایل به اهداف غیرذاتی
تعدد و کثرت سازمان‌ها و نهاد‌های فرهنگی از یک‌طرف و کاهش بودجه این سازمان‌ها از طرف دیگر باعث شده که بعضا برخی از این سازمان‌ها دست به اقداماتی بزنند که هیچ‌گونه ارتباطی با ماموریت اصلی آن‌ها ندارد؛ مثلا مشاهده شده است که برخی سازمان‌های فرهنگی برای پوشش دادن کسری بودجه یا احیانا کسب درآمد اقدام به فعالیت‌های اقتصادی کرده‌اند. طبیعی است چنین اقدامی سبب وارد آمدن ضربات جبران‌ناپذیری بر پیکره مدیریت فرهنگی کشور خواهد شد.

برای بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور چه باید کرد؟ در ادامه به برخی پیشنهادات در این خصوص اشاره می‌شود:

تدوین مدل کلان توسعه فرهنگی
یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های نظام فرهنگی طی سه‌دهه گذشته این بوده است که تکلیف کشور در قبال موضوعات مختلف فرهنگی مشخص نبوده و همواره شاهد رفتار‌های پارادوکسیکال و مبتنی بر سلیقه‌های سیاست‌گذاران و مجریان بوده‌ایم. درحالی‌که پیش‌نیاز دارا بودن یک نظام فرهنگی منسجم، دستیابی نخبگان فکری- فرهنگی کشور به یک «الگوی کلان توسعه فرهنگی» بومی و اجماع بر سر آن است و بدون دستیابی به این الگو، هرگونه سیاست‌گذاری و اجرا با مشکل روبه‌رو خواهد بود. لازم است پس از تدوین این الگو همگان بر اجرای آن متفق باشند.

به نظر می‌رسد توسعه بی‌رویه سازمان‌های مختلف فرهنگی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ناشی از نبود همین الگوی توسعه است که منجر به موازی‌کاری و ناهماهنگی و عدم تاثیرگذاری در عرصه فرهنگ شده است.

فراهم‌سازی زمینه حضور مردم و تشکل‌های مردمی در عرصه فرهنگ، شاه‌بیت بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور انقلاب اسلامی ماهیتی فرهنگی داشته و فرهنگ نقش اساسی در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی داشته است. ماهیت فرهنگی نظام هم به‌واسطه حضور و تاثیرگذاری مردم و براساس عقاید و باور‌های ایشان بوده است که توانسته در پیروزی و تداوم انقلاب نقش ویژه‌ای داشته باشد. با فاصله گرفتن از انقلاب اسلامی به‌مرور نقش و جایگاه مردم در انقلاب کاهش یافته و مقوله فرهنگ به برخی دستگاه‌ها و سازمان‌های فرهنگی سپرده شده است که در بخش قبل به آن اشاره شد. درصورتی‌که در یک جامعه فرهنگی، لازم است فرهنگ در بطن جامعه و با حضور حداکثری مردم همراه باشد درصورتی‌که محول کردن فرهنگ به برخی دستگاه‌ها و سازمان‌ها، منجر به کاهش حضور و تاثیرگذاری مردمی در عرصه فرهنگ شده است. با عنایت به همین نقیصه بوده است که مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان در تاریخ ۱۷/۳/۱۳۹۶ می‌فرمایند: «من به همه آن هسته‌های فکری و عملی جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور مرتبا می‌گویم: هرکدام کار کنید؛ مستقل و به قول میدان جنگ، آتش به اختیار. البته در جنگ، قرارگاه مرکزی وجود دارد که دستور می‌دهد، اما اگر چنانچه رابطه قرارگاه قطع شد یا قرارگاه عیبی پیدا کرد، اینجا فرمانده دستور آتش‌به‌اختیار می‌دهد. خب شما افسر‌های جنگ نرم‌اید -قرار شد شما افسران جوان جنگ نرم باشید- آنجایی که احساس می‌کنید دستگاه مرکزی اختلالی دارد و نمی‌تواند درست مدیریت کند، آنجا آتش‌به‌اختیارید؛ یعنی باید خودتان تصمیم بگیرید، فکر کنید، پیدا کنید، حرکت کنید، اقدام کنید.»

به نظر می‌رسد علی‌رغم تاکیدات معظم‌له در خصوص اهمیت عرصه فرهنگ، ناکارآمدی ساختار فرهنگی کشور و رویکرد جاری که همان رویکرد سازمانی است منجر به بروز چنین فرمانی شده است.

همچنین ایشان در حکم آغاز دوره جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی در تاریخ ۲۶/۷/۱۳۹۳ تاکید می‌فرمایند: «با توجه به رویش‌های معتنابه و جوشش‌های فراوان فعالیت‌های فرهنگی در سطوح مردمی، خصوصا جوانان مؤمن و انقلابی، دستگاه‌های فرهنگی نظام و در رأس آن‌ها شورای عالی انقلاب فرهنگی باید نقش حلقات مکمل و تسهیل‌گر و الهام‌بخش را در فعالیت‌های خودجوش و فراگیر مردمی عرصه فرهنگ برای خود قائل باشند و موانع را از سر راه آن‌ها کنار بزنند.»

در بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور باید زمینه را بیش از گذشته برای حضور و تاثیرگذاری مردمی باز کرد و فرهنگ را به صاحبان آن که همانا مردم هستند سپرد. اینکه مردم در شرایط فعلی هم مردم در فضای فرهنگ نقش‌آفرین و موثر هستند محل تردید نیست، ولی باید اذعان کرد در سیاست‌های فرهنگی توجه به تاثیرگذاری و اهمیت سازمان‌های فرهنگی بسیار بیشتر از تاثیرگذاری و حضور مردمی است و همین موضوع منجر به عدم تحقق اهداف و مقاصد فرهنگی شده است.

همه ما شیرینی حضور و فعالیت‌های مردمی در عرصه فرهنگ را چشیده‌ایم. از فعالیت‌های محدود مردمی در محلات در قالب مساجد و کانون‌های فرهنگی و هیئات قرآن گرفته تا حرکت‌های گسترده مانند حرکت اربعین که تاثیرگذاری فرهنگی فوق‌العاده‌ای را به‌دنبال دارد و فعالیت‌های تخصصی مانند جشنواره عمار نشان‌دهنده تاثیرگذاری و عمق این فعالیت‌هاست.

اگر این حرکت‌ها در کانون توجه قرار گیرند و حمایت‌های مناسب از آن‌ها صورت پذیرد بی‌شک تاثیرگذاری ظرفیت‌های فرهنگی مردمی بسیار بیش از آنی خواهد بود که در شرایط فعلی وجود دارد؛ اما اینکه چطور می‌توان این راهبرد را عملیاتی کرد نیاز به مجالی دیگر دارد.

انسجام نظام فرهنگی با رویکرد استفاده از ظرفیت‌های مردمی
یکی از ضرورت‌ها در دستیابی به اهداف فرهنگی، انسجام نظام فرهنگی است. درون نظام فرهنگی باید توازن کارکردی بین سیاست‌های مختلف و دستگاه‌های مختلف با محوریت حضور مردم وجود داشته باشد و به‌نوعی دستگاه‌های مختلف براساس حضور مردمی بازطراحی و بازمهندسی شوند تا نه‌تن‌ها این دستگاه‌ها با یکدیگر هم‌پوشانی و تعارض نداشته باشند، بلکه فعالیت‌های آن‌ها باید مکمل یکدیگر بوده و تقویت‌کننده حضور مردمی در عرصه فرهنگ باشد. درحال‌حاضر با توجه به فقدان ارتباط ارگانیک بین سازمان‌های موجود، عدم تقسیم وظایف شفاف بین آن‌ها و رویه حفظ وضعیت موجود در بین آن‌ها، همچنین عدم ارتباط مشخص و دقیق این سازمان‌ها با شورای عالی انقلاب فرهنگی، منجر به تشتت و ناکارآمدی و خنثی کردن عملکرد برخی دستگاه‌ها در عرصه فرهنگ شده است. علاوه‌بر تعارض کارکردی، در بعضی موارد برخی کارکرد‌ها مغفول و بدون متولی مانده است و متولی مشخص و تعیین‌شده‌ای برای آن وجود ندارد. تحقیقات انجام‌شده پیرامون موازی‌کاری بین سازمان‌های فرهنگی شاهدی بر این مدعاست.

به نظر می‌رسد بخشی از این عدم انسجام ناشی از آسیب‌های بوروکراسی باشد که استراتژی حفظ و بقای سازمان‌ها جایگزین دستیابی به اهداف کلان فرهنگی شده و بسیاری از سازمان‌ها در مقابل برنامه‌های کلان از خود مقاومت نشان داده و در پی حفظ و بقای خود هستند. عدم تمکین نسبت‌به مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی که مورد اذعان بسیاری از کارشناسان فرهنگی است خود دلیلی بر این ادعاست؛ لذا در الگوی مطلوب باید به‌دنبال روشی بود که موجودیت سازمان‌ها نه‌تن‌ها مانعی در مسیر دستیابی به اهداف فرهنگی و حضور مردمی در عرصه فرهنگ نباشد، بلکه در الگوی هماهنگ مقوم و حامی حضور مردمی در عرصه فرهنگ باشد. در خصوص الگوی بهینه حضور مردم در عرصه فرهنگ در فرصتی دیگر تبیین خواهد شد.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha