یادداشت// دولت ضعیف مشروطه و قحطی بزرگ؛
مشروطه‌ای نیم‌بند و نصفه و توخالی بر کشور ایران حکومت می‌کرد که عملاً نتیجه‌اش دولت ضعیفی بوده است که نه تنها توان اداره‌ی خود و دفاع از خود را نداشته بلکه نمی‌توانسته مردم را اداره کند، لذا بحران قحطی در کشور عمیق‌تر شد. اگر رجال ایرانی و نخبگان سیاسی را که در این سال‌ها کشور را اداره می‌کردند در نظر بگیریم، درمی‌یابیم که وابستگی ذهنی آن‌ها اجازه نمی‌داد کشور را به‌درستی اداره کنند.

گروه راهبرد «سدید»؛  غلامرضا خواجه سروی، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در یادداشتی به تبیین وضعیت دولت ضعیف مشروطه و قحطی بزرگ در ایران رپرداخته است که متن این یادداشت از منظر شما می‌گذرد: سال‌های منتهی به 1299، اوضاع ایران به‌شدت تحت تاثیر جنگ جهانی اول بوده است و تقریبا دولتی وجود نداشته است. دولت ضعیف ایران از تامین دو مسئله عاجز بود؛ یکی امنیت در ابعاد مختلف و دیگری معیشت مردم. این دو، مشکلات اصلی مردم آن زمان بوده است.

آن زمان بخش‌های عمده‌ی کشور نعمت بزرگ الهی یعنی نان را نداشتند و نمی‌توانستند خود را سیر کنند. در حقیقت قحطی اتفاق افتاده بود و دولت ایران نقشی اساسی در این قضیه داشت. البته دولت نمی‌تواند واژه‌ی درستی باشد چراکه دولت ایران به دلیل اشغال و درگیری در جنگ جهانی اول و بی‌وفایی‌ها، بدعهدی‌ها و غارت‌هایی که اشغال‌کنندگان ایران در آن زمان کردند و خساراتی که به ایران وارد کردند، عملا هیچ توانی نداشت تا در برابر آن‌ها کاری انجام دهد. بسیاری از رجال دولت ایران سرسپرده بودند لذا انتظاری از آنان نبود.

قحطی اتفاق افتاد و دولت ایران نقشی را که باید ایفا نکرد. بی‌کفایتی و ناتوانی در اداره‌ی امور از یک‌سو و اشغال از سوی دیگر، کشور را در لبه‌ی پرتگاه قرار داده بود.

از طرفی وقوع این بحران همزمان است با اواخر نهضت مشروطه و عملا مشروطیت در آن زمان به شکل اولیه تعطیل شده بود و اجرا نمی‌شد. تقریبا از مشروطیت یک نهضت نیمه‌جان باقی مانده بود و بخش‌هایی از قانون اساسی مشروطه اجرا نمی‌شد و بخش‌هایی اجرا می‌شد. شکل حکومت و حتی قانون اساسی مشروطه تا حدی زیادی برقرار بوده است ولی عملا در ایران -علی‌رغم این‌که عنوان مشروطه وجود داشته است- حاکمیت مشروطه اعمال نمی‌شده است. می‌توان گفت در آن سال‌ها بی‌ثباتی سیاسی در ایران به اوج خود رسید چراکه تغییر مکرر دولت‌ها و عوامل اجرایی و همچنین دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران بیداد می‌کرد.

به عبارت دیگر مشروطه‌ای نیم‌بند و نصفه و توخالی بر کشور ایران حکومت می‌کرد که عملا نتیجه‌‌اش دولت ضعیفی بوده است که نه تنها توان اداره‌ی خود و دفاع از خود را نداشته بلکه نمی‌توانسته مردم را اداره کند، لذا بحران قحطی در کشور عمیق‌تر شد.

بنابراین با توجه به این شرایط می‌توان گفت هم دولت ایران دولتی ضعیف بوده است و هم جامعه‌ی مدنی ما.

اگر رجال ایرانی و نخبگان سیاسی را که در این سال‌ها کشور را اداره می‌کردند در نظر بگیریم، درمی‌یابیم که وابستگی ذهنی آن‌ها اجازه نمی‌داد کشور را به‌درستی اداره کنند.

فارغ از بحث جنگ، بالاخره روس‌ها در دربار ایران نقش زیادی داشتند و در سطوح پایین‌تر از دربار یعنی دولت و قوه‌ی مقننه، انگلیس‌ها خیلی نفوذ داشتند. بنابراین آن‌ها اجازه نمی‌دادند دولتی قوی و مستقل در ایران شکل بگیرد. در رابطه با این بحران که در دوره‌ی مشروطه اتفاق افتاد، دولت عملکرد مثبت و موفقی از خود نشان نداد؛ زیرا دولت برآمده از مشروطه هیچ‌گاه دولتی قوی نبوده است.

دلیل اصلی کمرنگ بودن این حادثه در متون تاریخی این است که در کشور ما در این سال‌ها اتفاقات بسیاری رخ داده که این مهم در بین آن‌ها گم شده است. البته شاید دلیل عمده‌تر این باشد که مورخان برخورد گزینشی با موضوع داشته‌اند. مورخان یا کسانی که می‌نوشتند حتی روزنامه‌های آن زمان، بیشتر متمایل به انگلوفیل‌ها (هواداران سیاست انگلستان) یا روسوفیل‌ها (هواداران سیاست روسیه) بودند و به آن‌ها اجازه داده نمی‌شد مسائل مهمی چون این قحطی را بازگو کنند و درباره‌ی آن بنویسند چون در این صورت ذهنیتی برای مردم ایجاد می‌شد و مسببان و مقصران اصلی فاجعه مشخص می‌شدند.

انگلیس‌ها در این زمینه همیشه نقش زیادی داشتند و اجازه نمی‌دادند چیزهایی که به ضررشان است وارد تاریخچه و ذهنیت مردم ایران شود. آن‌ها تلاش داشتند نقاط منفی و سیاهی که از خود در تاریخ ایران به جا گذاشتند یا به فراموشی سپرده شود یا تقصیر آن به گردن دیگران انداخته شود. در راستای این هدف روزنامه‌های آن زمان منتشر می‌شدند که قلم‌به‌دستانش بیشتر افراد درس‌خوانده‌ی کشورهای دیگر و متمایل به انگلستان یا اندکی هم سوسیال-دموکرات‌ها (وابسته به روس‌ها) بودند.

بنابراین نه هیچ‌گاه کسی اجازه داشت و نه هیچ کسی تعلق خاطری نشان داد که جنایت انگلیسی‌ها را در ایران پررنگ و آشکار کند. این امر بیشتر به دلیل نفوذ انگلستان در ایران بوده است.

در واقع قحطی بزرگ، یکی از مصادیق نفوذ قدرت‌های بزرگ در امور داخلی ماست که حتی در قضیه‌ی اتفاق افتادن قحطی هم تا جایی نفوذ داشتند که اجازه ندادند در تاریخ مورد اشاره قرار گیرد و بیان شود. باید متوجه این امر بود که بخش عمده‌ی نفوذی که در کشور ما شکل گرفت -و الان هم وجود دارد- در حوزه‌ی فرهنگ، تاریخ و هویت ماست و ذهنیتی است که ساخته می‌شود. در حال حاضر نیز جنایت‌هایی که دولت‌های غربی به ویژه انگلستان در بحرین، یمن، سوریه و... انجام می‌دهند هیچ‌گاه نباید از ذهن ایرانیان حذف شود و نسل‌های آینده هم باید از این جنایات خبر داشته باشند. بیگانگان همیشه با چهره‌های فریب‌کارانه و موضع طلبکارانه سعی دارند خود را از اتهامات تبرئه کنند. تاریخ ایران باید واکاوی و این جنایت‌ها بیان شود تا نسل جدید از آن اطلاع داشته باشد و فریب چهره‌‌ی بیگانگان را نخورد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha