شهید لشکر فاطمیون:
وقتی شرایط دانشکده افسری کابل را دید، از ادامه تحصیل انصراف داد و راهی دیگر را برگزید. راهی که از ایران تا سوریه امتداد داشت و در نهایت شهر «تدمر» سکوی پرش آرزویش شد.
به گزارش »سدید»؛ خیلی صبوری می‌خواهد که ۴ برادر داشته باشی و شاهد پرپر شدن ۳ تن از آن‌ها شوی. آن هم برادرانی که رفتار و منش‌شان با خیلی‌ها فرق داشته و گویا برای شهادت خلق شده بودند. آقامحمد نخستین شهید خانواده بود که سال ۷۹ در درگیری‌های داخلی افغانستان به شهادت رسید. آقامهدی دومین شهید خانواده بود که در ۱۹ سالگی به سوریه رفت و در سال ۹۴ بر اثر اصابت تیر به قلبش شهید شد و آقارضا هم سومین شهید خانواده اخلاقی است که از خانواده، همسر و فرزندانش دل برید و راه شهادت را انتخاب کرد.


سال ۷۴ از ایران راهی افغانستان شدیم
خواهر شهیدان اخلاقی که اکنون داغ ۳ برادر بر دل دارد، کودکی‌های خود با برادرانش را این‌گونه روایت می‌کند: ما ۴ برادر و ۴ خواهر بودیم که در ایران به دنیا آمدیم. پدرمان کارگر بود. سال ۷۴ از ایران به بامیان افغانستان رفتیم که پدرم در آنجا کشاورزی می‌کرد. برادر بزرگترمان آقامحمد که از نیرو‌های امنیت مردمی بود، سال ۷۹ در جنگ داخلی افغانستان به شهادت رسید. آقامحمد ۲۷ ساله و مجرد بود. در افغانستان توانستم دیپلم بگیرم؛ رضا تا کلاس سوم درس خواند و مهدی هم دیپلم گرفت. رضا از سال ۷۴ تا ۷۶ بادیگارد یکی از اعضای دولت حامد کرزای بود که سال ۷۸ به ایران آمد و تا ۸۱ در ایران کارگر گچ‌کار و بنا بود. سال ۸۱ رضا به افغانستان برگشت و ازدواج کرد؛ او در افغانستان هم بنایی و گچ‌کاری می‌کرد. پسر بزرگ رضا سال ۸۴ به دنیا آمد و آخرین فرزندش که دختر بود، متولد ۹۲ است.

مهدی از کودکی درباره شهادت صحبت می‌کرد
شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «مهدی اخلاقی» دومین شهید خانواده است. او پس از اخذ دیپلم در دانشکده افسری کابل پذیرفته شد، اما وقتی به کابل رفت و شرایط بی‌حجابی و دیگر مسائل را دید، از دانشکده افسری انصراف داد و تصمیم دیگری گرفت.

خواهر شهیدان اخلاقی می‌گوید: آقامهدی از کودکی چه در مشهد و چه در افغانستان در مراسم‌های روضه و دعای ندبه شرکت می‌کرد و همیشه در فکر شهادت بود. او بعد از انصراف از دانشکده افسری کابل برای آمدن به ایران، خود را آماده کرده بود، اما مادرم برای آمدن مهدی به ایران هم راضی نبود و نگران بود برایش اتفاقی بیفتد. مهدی در پاسخ نگرانی مادرم می‌گفت: اگر قرار باشد اتفاقی برایم بیفتد در هر جای کره خاکی باشم آن اتفاق خواهد افتاد. تازه اگر شهید شوم بهتر از این است که در خیابان تصادف کنم.

بالاخره آقامهدی به بهانه کار به ایران می‌آید و وقتی می‌بیند که تکفیری‌ها می‌خواهند به حرم حضرت زینب (س) تعرض کنند، طی تماس تلفنی به مادرش می‌گوید که می‌خواهد به سوریه برود، اما با توجه به اینکه آقامهدی آخرین فرزند خانواده بود و پدر و مادر وابستگی خاصی به او داشتند، با این کار مخالفت می‌کنند. آقامهدی با دیدن این شرایط آرام نمی‌نشیند و بدون اینکه به خانواده بگوید راهی دفاع از حرم حضرت زینب (س) می‌شود.

خواهر شهیدان اخلاقی درباره حضور آقامهدی در سوریه و شهادت کوچکترین عضو خانواده‌شان می‌گوید: مهدی از زمستان ۹۲ برای کار به ایران آمده بود و ماه رمضان ۹۴ به سوریه رفت. اوایل خبر نداشتیم. چند وقتی می‌شد که مهدی تلفن‌اش را جواب نمی‌داد. نگران شدیم و از فامیل و اقوام پرس و جو کردیم و فهمیدیم مهدی به سوریه رفته است. مادرم وقتی فهمید، فقط گفت: حضرت زینب (س) خودش نگهدار پسرم باشد. مادرم هر روز برای مهدی و برادرم عباس که در سوریه بودند، صدقه و نذر می‌داد و حتی بعد از شهادت هم هیچ وقت نگفت کاش مهدی به سوریه نمی‌رفت. سه روز قبل از اینکه مهدی به مرخصی بیاید، با برادرم آقارضا تماس گرفت و گفت چند روز دیگر می‌آیم تا اینکه دوستانش از جبهه آمدند و خبر شهادتش را دادند.


مهدی شب قبل از شهادت در خواب به محضر حضرت زینب (س) رسیده بود
شهید «مهدی اخلاقی» شب قبل از شهادت خوابی می‌بیند که تعبیر خوابش شهادتش بوده؛ او این خواب را برای دوستانش تعریف می‌کند و چند ساعت بعد بر اثر اصابت تیر به قلبش به شهادت می‌رسد. خواهر شهید دراین باره بیان می‌کند: بعد از شهادت آقامهدی دوستانش برایمان تعریف کردند که آقا مهدی خواب دیده بود محضر بی‌بی‌زینب (س) رسیده است. ما با شنیدن این خواب مهدی، سر به سرش گذاشتیم و گفتیم اینطوری می‌گویی که ما را بترسانی و یا بگویی شهید می‌شوی؟ دقایقی بعد ما از سنگر بیرون رفتیم و طولی نکشید که منطقه محاصره شد. یکی از همرزمان‌مان مجروح شده بود. مهدی او را داخل کانالی مخفی می‌کند تا دست داعشی‌ها به او نرسد، اما خودش بر اثر اصابت تیر به قلبش به شهادت می‌رسد. در زمان شهادت مهدی، برادرم عباس در جبهه سوریه بود که خبر شهادت را به ما داد و بعد خانوادگی به همراه آقارضا به ایران آمدیم.


رضا می‌گفت من نذر امام حسینم
شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «رضا اخلاقی» سومین شهید خانواده است که بعد از شهادت آقامهدی بهانه رفتن به سوریه را می‌گیرد. او دیگر دلش هوایی شده بود و باید می‌رفت و از حریم آل پیامبر (ص) دفاع می‌کرد. خواهر شهید روایت می‌کند: به خاطر اینکه دو برادرمان شهید شده بود، راضی نبودیم آقارضا به سوریه برود. رضا می‌گفت من را خدا به شما داده و از شما هم می‌گیرد. چون رضا در ماه محرم به دنیا آمده بود، خودش را نذر امام حسین (ع) می‌دانست. می‌گفتیم پس خانواده‌ات چی؟ می‌گفت: خدا سرپرست آن‌ها هست تا الان هم محتاج من نبودند. بالاخره رضا هم راهی سوریه شد. هر بار که تلفنی صحبت می‌کردیم، به رضا می‌گفتیم ۲ برادرمان شهید شده دیگر بس است تو برگرد! اما می‌گفت ما که لیاقت شهادت نداریم. حتی او در آخرین تماس تلفنی گریه می‌کرد و می‌گفت ما که لیاقت شهادت نداشتیم.

۱۳ فروردین منتظر آمدنش بودیم که خبر شهادتش را دادند
خواهر شهید بیان می‌کند: وقتی از رضا می‌خواستیم از سوریه برایمان صحبت کند، تعریف می‌کرد اگر به سوریه بیایید، دیگر نمی‌خواهید برگردید و دوست دارید آنجا بمانید. قرار بود آقارضا ۱۳ فروردین به ایران برگردد، اما ۹ فروردین ماه به شهادت رسید. برادرمان عباس در ایران بود که به او خبر دادند برادرت شهید شده است. او به اقوام زنگ زد و سپس به مادر اطلاع دادند که رضا شهید شده است.

پیکر آقارضا در مشهد تشییع شد و در بهشت رضا (ع) آرام گرفت. زمان شهادت رضا فرزند بزرگشان حدود ۱۱ ساله و آخرین فرزندش ۴ ساله بود که ۴۰ روز بعد از خاکسپاری آقارضا، همسر و فرزندانش به ایران آمدند.
 شهید مهدی اخلاقی در روز ۱۹ شهریور ماه سال ۱۳۹۴ در تدمر سوریه به شهادت رسید و برادر دیگرش، شهید رضا اخلاقی نیز در روز نهم فروردین ماه سال ۱۳۹۶ در تدمر آسمانی شد و پیکر رضا در روز دوم اردیبهشت ماه سال ۹۶ در قطعه ۳۰ بهشت رضا (ع) آرام گرفت. از این شهید دو فرزند پسر و یک فرزند دختر به یادگار مانده است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha