ایستادگی خلاقانه فلسطینی‌ها در کرانه‌ی باختری اشغالی در برابر پایگاه غیرقانونی شهرک‌نشینان؛
طی چند ماه، مردم بِیتا درگیر جنگی خلاقانه با سکونت غیرقانونی اسرائیلی‌ها در شهرک‌های خودساخته رژیم صهیونیستی و تهدید روستای‌شان بودند. روایتی از این مبارزه را با هم می‌خوانیم.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ محمد ال-کورد[2]: خبرنگار فلسطینی مجله‌ی دِ نِیشن (ملت)  است. او عمدتا درباره‌ی سلب‌مالکیت مردم در اورشلیم  و استعمارگری در فلسطین می‌نویسد. اولین کتاب او با عنوان رَفقا  (انتشارات هِی‌مارکت) در ماه اکتبر سال 2021 منتشر خواهد شد.

روایتی از مبارزان کوه بیتا

بِیتا، فلسطین- 15 سپتامبر 2021

ساعت تقریبا 10 شب است. عصر یکشنبه‌ای در ماه اوت است و اهالی این روستا در فلسطین در کرانه‌ی باختری اشغالی در بخش شمالی در کوه صبیح[3] جمع شده‌اند؛ در این محل، پایگاه غیرقانونی شهرک‌نشینان در اوایل ماه مِه برپا شده بود. فلسطینی ها دارند خود را برای کاری که به‌اصطلاح «اختلالات شبانه» می گویند آماده می‌کنند: مراسم مقاومتی که به مدت بیش از صد روز بی‌وقفه، درحال‌گسترش بوده است. هدف این کار ایجاد مزاحمت برای شهرک‌نشینان جدید در زمین‌های اهالی روستا است.

امشب بیش از یکصد نفر در بالای کوه جمع شده‌اند. بچه‌ها با مشعل‌های ساده‌ای در دست راه می‌رفتند. مردانی در عنفوان دهه‌ی هشتم زندگی پا روی پا انداخته و روی تخته‌سنگ‌های بزرگی نشسته‌اند و اشعه‌های سبز روشن لیزر را روی پایگاه می‌اندازند. تعدادی از جوانان با تیرکمان‌های‌شان تمرین می‌کنند. برخی از آن‌ها تایرها را آتش می‌زنند. برخی هم آواز می‌خوانند. هرازگاهی صدای انفجاری از دوردست به گوش می‌رسد که گاها از یک بمب اسرائیلی و گاها صدای انفجار لوله‌های تفنگ صنعتی است که مدافعان برای غافل‌گیری سربازان از آن‌ها استفاده می‌کنند. یکی از مردان دور محل حرکت کرده و به جمعیت آن‌جا قهوه و آب تعارف می‌کند. صدای خنده به گوش می‌رسد. سپس با رسیدن مدافعان کوهستان به صحنه، خاموشی همه جا را دربرمی‌گیرد.

یک جوان سی‌وچند ساله با صورتی پیچیده در چفیه می‌گوید: «ما پسران بِیتا و مدافعان کوهستان هستیم. ما از خودمان و زمین‌های‌مان در برابر گروه‌های شهرک‌نشینانی دفاع می‌کنیم که با حمایت سربازان اشغال‌گر و دولت فاشیست‌شان برای غارت آن‌ها آمده‌اند

یکی از آن‌ها که احتمالا سی‌وچند سال دارد با صورتی پیچیده در چفیه برای مخفی نگه داشتن هویتش می‌گوید: «ما پسران بِیتا و مدافعان کوهستان هستیم. ما از خودمان و زمین‌های‌مان در برابر گروه‌های شهرک‌نشینانی دفاع می‌کنیم که با حمایت سربازان اشغال‌گر و دولت فاشیست‌شان برای غارت آن‌ها آمده‌اند.»

چند دوربین سخنان این مدافع را ثبت می‌کنند؛ این سخنان به‌نحوی یادآور ترجیع‌بند معروف فلسطینی است: او تفاوت‌های الزامی بین استعمارگر و مردم محلی را توضیح داده و نقش رسانه‌ها در پوشاندن یک حقیقت مشخصا متناقض را محکوم می‌کند. او می‌گوید: «ما هرگز حتی یک گلوله هم شلیک نکرده‌ایم حال آن‌که قدرت اشغال‌گر هزاران گلوله شلیک کرده است.»

پس از اتمام سخنانش، مدافعان به سمت جلو رژه رفته و بلند آواز می‌خوانند.

من به دلیل تمایل شدید به تماشای این مراسم شبانه از نزدیک، به بِیتا رفته بودم- این محل با خانه‌ی من در شیخ جراح[4] دو ساعت و چند ایست بازرسی فاصله دارد. این جنبش اعتراض‌آمیز در بِیتای امروزی باقی‌مانده‌ی انتفاضه‌ی اول[5] فلسطین است و تصاویر به‌دست‌آمده از این روستا بازتابی از تصاویر دهه‌ی 1980 است: جوانانی با شلوار جین در حال سوزاندن تایر و انداختن سنگ که با بالاتنه‌ای برهنه به سمت سربازان مسلح دارای تسلیحات آمریکایی حرکت می‌کنند.

من نیز همانند هزاران نفر از مردم داستان آن‌ها را از رسانه‌های اجتماعی دنبال می‌کردم؛ در این شبکه‌ها، کمپین نجات ‌بِیتا با استقبال مواجه شده و حمایت گسترده‌ای را برای مدافعان کوهستان بِیتا جذب کرده بود. از سوی دیگر، رسانه‌های اصلی عمدتا این داستان را نادیده می‌گرفتند تا زمانی که سربازان اسرائیلی درنهایت یکی از اهالی شهر را می‌کشتند.عموما در رسانه ها، فلسطینی‌ها تنها به عنوان قربانی یا تبه‌کار در سرخط‌های خبری عنوان می‌شوند و به‌ندرت به عنوان مبارزان راه آزادی با قدرت سیاسی معرفی می‌شوند. یکی از اعضای این جمعیت سیگاری به من تعارف کرده و گفت: «آن‌ها فقط زمانی ما را دوست دارند که مقاومت نرم می‌کنیم. اما ما اینجا مقاومت واقعی داریم.» این مدل مقاومت شایسته‌ی سرخط‌های خبری خاص خود است. بی‌رحمانه، جمعی و بی‌وقفه است. و در شرایطی ظاهرا غیرممکن، کفه‌ی ترازو را به سمت خود سنگین‌تر کرده است. در ماه جولای، ساکنین این مکان در واکنش به اعتراضات مداوم،مجبور شدند شهرک ها را تخلیه کنند. گرچه خانه‌های سیار شهرک‌نشینان همچنان دست‌نخورده و شدیدا تحت‌حفاظت هستند و رژیم اسرائیل همچنان مردد است که این سرزمین را منطقه‌ی نظامی دولتی اعلام کند یا خیر، اما مردم بِیتا سوگند خورده‌اند تا آزادسازی کوه صبیح، دست از مقاومت برندارند. وقتی با مردم بِیتا درباره‌ی مقاومت‌شان صحبت کردم، اغلب پاسخ‌هایی را می‌شنیدم که به دلیل سادگی‌شان، غریزی به نظر می‌رسیدند: توجهی به تهدید بازداشت و مرگ نداریم. یکی از اهالی بِیتا در توصیف مقاومت پایدار این روستا در مقابل سربازان و شهرک‌نشینان گفت: «دفاع از سرزمین در خون ما است؛ این خصیصه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. والدین ما جنگیدند و فداکاری‌های بسیاری کردند {تا سرزمین‌مان را حفظ کنند}. نمی‌توانیم آن‌ها را ناامید کنیم.»

مدافعان این کوه به چند دسته‌ی غیرسلسله‌مراتبی تقسیم می‌شوند که تاکتیک‌های متعددی برای ایجاد اخلال در فعالیت‌های شهرک‌نشینان در پایگاه استفاده می‌کنند

اما نمی‌توان انکار کرد که مقاومت بِیتا هزینه‌ی بالایی داشته است. مقامات اشغال‌گر اسرائیلی با بازداشت‌های جمعی و سرکوب‌های خشونت‌آمیز، کشتن هفت فلسطینی شامل دو کودک به اعتراضات این روستا واکنش نشان داده‌اند. بنا به گفته‌ی دکتر محمد العادل[6] از بیمارستان رفیدیا[7] یعنی نزدیک‌ترین بیمارستان به بِیتا، نیروهای اسرائیلی بیش از 3000 فلسطینی در بِیتا را از زمان آغاز اعتراضات مجروح کرده‌اند که بسیاری از آن‌ها با مهمات جنگی مجروح شده‌اند. گفته شده است سربازان اسرائیلی مکررا به آمبولانس‌های مجروحان حمله می‌کردند. حتی در این شرایط سخت نیز بنا به گفته‌ی تقریبا دوازده نفر از افرادی که با آن‌ها صحبت کردم، ظاهرا اهالی شهر کاملا و متفقا از این اعتراضات حمایت می‌کنند و منابع خود را به سمت پروژه‌ی مشترک دفاع از کوهستان هدایت می‌کنند. درست همانند روزهای اول انتفاضه، مردم از مناره‌ها برای هشدار دادن به همسایگان‌شان در رابطه با حمله شهرک‌نشینان و هجوم ارتش استفاده می‌کنند. اگر کسی کشته شود، خانواده‌ها مراسم عروسی و جشن‌های‌شان را لغو می‌کنند. کل شهر برای شهدا عزاداری می‌کنند. بیش از صد روز است که معترضان دست از رفتن به کوه نکشیده‌اند. و فارغ‌التحصیلان امسال به جای جشن گرفتن قبولی در آزمون توجیهی[8] (آزمون‌های استاندارد دبیرستان)،وسایل آتش‌بازی‌های خود را به مدافعان دادند تا در اقدامات اخلال‌گرانه‌ی شبانه از آن‌ها علیه شهرک نشینان، استفاده کنند.

باید بگویم ترکیبی از نظم و خلاقیت در بطن مقاومت وجود دارد. مدافعان این کوه به چند دسته‌ی غیرسلسله‌مراتبی تقسیم می‌شوند که تاکتیک‌های متعددی برای ایجاد اخلال در فعالیت‌های شهرک‌نشینان در پایگاه استفاده می‌کنند: واحد لاستیک، که لاستیک می‌سوزانند؛ واحد شیپور که صداهای بلند ایجاد می‌کنند؛ واحد لیزر که نور لیزر می‌اندازند؛ واحد پیش‌آهنگ و واحد آتش‌بازی. آن‌ها حتی یک واحد سلمانی داشتند که در نوک کوه موی مردم را رایگان کوتاه می‌کردند. و بچه‌های شهر نیز در این کار مشارکت داشتند. مردی به من گفت: «در واحد مشعل، یک نوجوان 12ساله با مشعلی در دست می‌آید.»

چند شب قبل از آمدن من، تعدادی جوان تلاش کرده بودند تا چند گاز اشک‌آور را از یک ماشین پلیس که درهای آن قفل‌نشده بوده بردارند. چیزی که آن‌ها با آن اشک آورها ساختند به قول یکی از مدافعان، نارنجکی «ابتدایی اما مفید» برای پرت کردن به سمت سربازان بود. تمام این جزئیات نشانی از «مقاومت سخت» بِیتا و صرفا واکنشی بدون‌سانسور و طبیعی به سرکوب است.

روایتی از مبارزان کوه بیتا

طی سال‌هاس گذشته، «مقاومت سخت» در بخش‌های دیگر فلسطین به دلیل ارائه‌ی تصاویر شیطانی و تفسیر اشتباه رسانه های وابسته به صهیونست ها ، بی‌اثر شده است. در طول این سالها رسانه ها مسائل را وارونه نشان می دادند : مانند اینکه قاتل مسئول پاسخ‌گویی به سوالات مربوط به مقتول است، قیام به «درگیری» تبدیل شده و سنگ‌ها معادل تسلیحات خودکار شده، از مقاومت به عنوان تروریسم یاد شده و تاریخ و موقعیت صرفا نادیده گرفته می‌شوند . اما تابستان امسال، بِیتا تصویر مبارزان آزادی فلسطین را بازپس گرفته و مجددا آن را به تماشاچیان و افکار عمومی معرفی کرده است.

داستان بِیتا حداقل به روز نکبت[9] و تهاجم و شورش‌های متعدد در دهه‌های پس از آن برمی‌گردد. وقتی زیر یک درخت زیتون به تماشای لیزر انداختن پیرمردان به مستعمرات نشسته بودیم، یکی از مدافعان به من گفت: «این مفهوم چندان جدید نیست.» کودکی این مدافع با ملاقات برادر بزرگش در زندانی اسرائیلی گذشت؛ حال آن‌که برادر کوچک‌ترش نیز اکنون به اتهام اعتراض علیه پایگاه شهرک‌نشینان به زندان افتاده بود. «ما در تمام زندگی‌مان آن را تجربه کرده‌ایم.»

سربازان اسرائیلی «به قصد فلج کردن فلسطینیان به آن‌ها شلیک می‌کنند» و پاهای‌شان را هدف می‌گیرند تا دیگر توانایی جسمی برای مقاومت نداشته باشند—این شیوه همان ادامه‌ی راه سیاست شکستن استخوان رابین اما به شیوه‌ای پیشرفته‌تر است چراکه تک‌تیراندازها، جایگزین قنداق اسلحه شده‌اند

شبی که من به آن‌جا رفتم، سال‌های اول انتفاضه بارها و بارها پیش چشمانم تداعی شدند. چند تن از اهالی روستا جزو اولین قربانیان سیاست «شکستن استخوان» ییتژاک رابین[10] بودند یعنی زمانی که در اوایل سال 1988، نیروهای اشغال‌گر به بِیتا حمله کرده و 25 فلسطینی را برای شرکت در انتفاضه دستگیر کردند. سربازان آن‌ها را با باتوم و قنداق اسلحه می‌زدند تا زمانی که دست و پای‌شان می‌شکست. یکی از این افراد یعنی ریبی حمدان[11] 57ساله تعریف می‌کرد: «فکر می‌کردم ساعت مرگ من فرارسیده است.»

مدت کوتاهی پس از آن در 6م آوریل، 18 شهرک‌نشین که دو نفر از آن‌ها اسلحه‌ی یوزی و ام16 داشتند، از یکی از شهرک‌های مجاور به سمت روستا می‌آمدند. وقتی روستاییان این شهرک‌نشینان را محاصره کردند، آن‌ها تصادفی شلیک کرده و دو نفر از فلسطینیان را به شهادت رساندند. روستاییان خشمگین با چوب و سنگ به شهرک‌نشینان حمله کرده و تعدادی از آن‌ها را زخمی کردند. یکی از شهرک‌نشینان تصادفا با آتش خودی کشته شد.

ارتش اسرائیل در «واکنش» به این اتفاق، تانک، بولدوزر و صدها سرباز را به بِیتا فرستاد. نیروهای اشغال‌گر خانه‌های 14 فلسطینی را تخریب، ده‌ها درخت را کنده، به یک فلسطینی تا حد مرگ شلیک کرده، صدها نفر را بازداشت و شش مرد را به لبنان تبعید کردند—دو نفر از این شش مرد همچنان اجازه‌ی بازگشت به کشور را ندارند. این عملیات نظامی چهار روز طول کشید.

می توان گفت بی‌رحمی اشغال‌گران طبیعتا موجب پرورش چنین مردم دلاوری شده است. قربانیان سرکوب وحشیانه‌ی رابین بعدها پدران و پدربزرگ‌های تکاوران کوهستان امروزی شدند. استخوان‌های شکسته‌ی آن‌ها هرگز موجب شکستن روحیه‌ی آن‌ها نشد.

از دل همین تاریخ، مدافعان کوهستان برای اولین بار در سال 2018 به عنوان یک گروه ظاهر شدند. در آن سال، شهرک‌نشینان در یکی از اقدامات خود سعی داشتند کنترل ال-اورمه[12] یعنی یکی دیگر از کوه‌های بِیتا را به دست بگیرند. به دلیل اعترضات بِیتا آن‌ها موفق به این کار نشدند اما روحیه‌ی جنگندگی آن‌ها ادامه پیدا کرد؛ مردم روستا همچنان نگهبانانی را برای رصد هر گونه اقدامی از فعالیت‌های شهرک‌نشینان مستقر می‌کردند.

به همین دلیل، وقتی در اوایل ماه مِه، شهرک‌نشینان با پشتیبانی ارتش قله‌ی کوه‌ را اشغال و خانه‌های سیاری را در زمین‌های متعلق به اهالی بِیتا و دو روستای دیگر (یمتا[13] و قبالان[14]) برپا کردند، فلسطینیان در آمادگی کامل بودند. این مستعمرات همانند بسیاری دیگر از مستعمرات اسرائیل، روستاها را از هم جدا کرده و روابط اجتماعی و اقتصادی را دشوار می‌کرد و جلوی هر گونه رشد طبیعی بیشتر جمعیت را می‌گرفت. موقعیت این مستعمرات در بالای روستاهای مذکور موجب اشراف آن‌ها روی این روستاها شده و به‌نوعی یادآور انتقال قریب‌الووقوع‌شان و همچنین احتمال دائمی تهدید خشونت‌آمیز خانه‌ها و کسب‌وکارهای‌شان بود. این کار نقض واضح قوانین بین‌المللی بود اما هرگز رژیم اسرائیل را از صاف کردن جاده‌ها و تامین برق آن شهرک های ساخته شده منصرف نکرد.

روایتی از مبارزان کوه بیتا

عکاس 23ساله‌ای به نام بارا حسین[15] با اشاره به سوزاندن خانواده‌ی دوابشه [16] در یکی از روستاهای مجاور به نام دوما[17] و کشته شدن تمام اعضای خانواده به جز یک نفر گفت: «ما می‌دانیم شهرک‌نشینان چه بلایی سر روستاهای دیگر آورده‌اند. آن‌ها می‌توانند خانه‌ی فلسطینیان را به آتش کشیده و فرار کنند. ما نمی‌خواهیم این اتفاق برای روستای ما هم بیفتد.»

این تمایل به داشتن زندگی عاری از تهدید شهرک‌نشینان، در این روستا به حدی قدرتمند است که اهالی بِیتا برای رسیدن به آن مرحله حاضر هستند به استقبال مرگ بروند .برای نمونه در 27م جولای، جوان 25ساله‌ای به نام امجد حمایل[18] از حمله‌ی نسبتا مرگ‌بار نیروهای اشغال‌گر اسرائیل در قله‌ی کوه جان سالم به در برد. او تاحدودی به قهرمانی محلی تبدیل شده بود؛ به دیدن حمایل رفتم تا درباره‌ی نحوه‌ی برخورد سربازان با معترضان اطلاعاتی کسب کنم. بعدازظهر روزی که رسیدم، او روی تخت دونفره‌ای در طبقه‌ی فوقانی و نیمه‌تمام آپارتمان والدینش نشسته بود و پتوی گل‌داری نیز روی پای زخمی‌اش را می‌پوشاند؛ عصایش را نیز به دیوار تکیه داده بودند. پنجره‌ی اتاق او رو به کوه بود. دور تختش، چند مهمان روی صندلی‌های پلاستیکی نشسته بودند و به‌دقت به حرف‌های او گوش می‌دادند و تنها هرازگاهی حرفش را قطع می‌کردند تا به صورت جسته و گریخته، جزئیاتی مربوط به موقعیت تاریخی اضافه کنند.

حمایل تعریف می‌کرد: «ما در حال برگزاری مراسم میراث فلسطین در پارک روبروی کوه صبیح بودیم. هیچ برخورد یا مشکل دیگری هم پیش نیامد. ناگهان اولین گلوله‌ی جنگی را نزدیک گوشم حس کردم.»

به فاصله‌ای کوتاهی پس از این گلوله‌ی اول، گلوله‌های بعدی هم شلیک شدند. وقتی حمایل قصد داشت به سمت پزشکان فرار کند، یکی از آن‌ها به پای او شلیک کرده و شاهرگ و بافت ماهیچه‌ی او را از بین برد. بر اساس اطلاعاتی که بعدها حمایل به دست آورد، گلوله از نوع کالیبر 0.22 و معروف به «گلوله‌های دو-دو» بود و از یک اسلحه‌ی راجر[19] ساخت ایالت متحده شلیک شده بود. این گلوله‌ها اغلب درون بدن انسان کمانه کرده و قابلیت مهلک بودن را نیز دارند؛ بااین‌وجود، صهیونیست‌ها ادعا کرده بودند این مهمات «غیرکشنده» هستند. او گفت: «آن‌ها می‌خواهند تمام جوانان بِیتا را فلج کنند.»

مدافعان کوهستان در مقایسه با نظامیان اسرائیل، مزیت چندانی در این جنگ ندارند. تیروکمان در مقایسه با تک‌تیرانداز بسیار ناچیز است. اما چشم در چشم شدن با اسلحه و گفتن حقیقت شجاعت زیادی می‌طلبد

پدر حمایل حرف او را قطع کرده و از من پرسید آیا طاقت دیدن تصاویر جراحات او را دارم یا خیر. او خم شد و تصاویر را به من نشان داد. احتمالا صفت «منهدم‌شده» مناسب‌ترین واژه برای توصیف وضعیت پایش باشد.

سربازان اسرائیلی «به قصد فلج کردن فلسطینیان به آن‌ها شلیک می‌کنند» و پاهای‌شان را هدف می‌گیرند تا دیگر توانایی جسمی برای مقاومت نداشته باشند—این شیوه همان ادامه‌ی راه سیاست شکستن استخوان رابین اما به شیوه‌ای پیشرفته‌تر است چراکه تک‌تیراندازها، جایگزین قنداق اسلحه شده‌اند. بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، در طی رویداد بازگشت بزرگ در ماه مارس سال 2018، 87 درصد از جراحت‌های حاصل از مهمات جنگی در اعضای تحتانی افراد بودند. رژیم صهیونستی با این کار می‌تواند مردم را تا آخر عمر فلج یا زمین‌گیر کرده و همزمان از اتهام کشتار جمعی شانه خالی کند.

پزشکان عقیده داشتند که پای حمایل باید قطع شود. او گفت: «دکتر به والدینم اطلاع داد که پای من شبیه رزی خشکیده است. می‌توانید به آب دادن به آن ادامه داده و به شکوفه دادن مجدد آن امید داشته باشید.» اما جراحی انجام‌شده به‌طرز شگفت‌آوری موفقیت‌آمیز بود. حمایل اکنون بی‌صبرانه منتظر اتمام فیزیوتراپی و «مشتاق بازگشت به کوهستان است.»

او درباره‌ی تصمیم به بازگشت به محل تجربه‌ی نزدیک به مرگش گفت: «چیزی برای ترسیدن ندارم.»

من گفتم: «اما گلوله هست.»

او خندید.

در همان روز تیر خوردن حمایل، نیروهای اسرائیلی شادی سلیم[20] 41ساله یعنی مهندس آب روستا را کشتند. افراد محلی گفتند که اسرائیلی‌ها به عنوان تنبیهی جمعی، مدام آب را روی مردم می‌بستند و سلیم نیز هنگام بازگشت از محل کارش و پس از تلاش برای تامین آب روستا تیر خورده بود. قاتلان سلیم ادعا کردند که او «با در دست داشتن چیزی مشکوک» «به‌سرعت در حال پیش‌روی» به سمت آن‌ها بوده است. مقامات صهیونیستی به مدت بیش از دو هفته، جسد او را به عنوان گروگان نگه داشتند. (این کار به اقدامی رایج برای تحت فشار گذاشتن مردم و سرکوب آن‌ها تبدیل شده بود و دیوان عالی اسرائیل نیز آن را عملی قانونی اعلام کرده بود.)

اما مدافعان کوهستان همچنان به کار خود ادامه می‌دهند. آن‌ها نگران برداشت ها و تفاسیر دیگران از فعالیت هایشان نیستند؛ آن‌ها برای کسی نمایش اجرا نمی‌کنند. مقاومت این منطقه از نوع سخت است و سرکوب صهیونیست‌ها یا دستورالعمل‌های نژادپرستانه‌ی غربی توانایی توقف آن را ندارند. این مدافعان می‌دانند که قداست دیگر پیش‌شرط همبستگی‌های بین‌المللی نیست پس آن‌ها رژه رفته و بدون‌شرم آواز سر می‌دهند. آن‌ها با تایرهای شعله‌وری روی شانه‌های‌شان شهر را محاصره و مناره‌ها نیز آغاز قیام بعدی را اعلام می‌کنند.

مدافعان کوهستان در مقایسه با نظامیان اسرائیل، مزیت چندانی در این جنگ ندارند. تیروکمان در مقایسه با تک‌تیرانداز بسیار ناچیز است. اما چشم در چشم شدن با اسلحه و گفتن حقیقت شجاعت زیادی می‌طلبد. برخلاف باور کارشناسان خشمگین تلویزیونی و دیپلمات‌های بزدلی که در گوش‌شان زمزمه می‌کنند، مدافعان راویان این داستان هستند.

یکی از مدافعان به من گفت: «داستان این کوه را فراموش نخواهید کرد. وقتی چیزی حقیقتا به شما تعلق دارد برای آن می‌جنگید.»

 

[1] Beita

[2] Mohammed El-Kurd

[3] Mount Sabih

[4] Sheikh Jarrah

[5] First Intifada

[6] Dr. Mohammad Al-Adel

[7] Rafidya

[8] Tawjihi

[9] Nakba

[10] Yitzhak Rabin

[11] Ribhi Hamdan

[12] El-Urma

[13] Yatma

[14] Qabalan

[15] Baraa Hussein

[16] Dawabsheh

[17]   Douma

[18] Amjad Hamayel

[19] Ruger

[20] Shadi Salim

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha