تحلیلی درباره جایگاه الهیات؛
انسان به عنوان محور همه مؤلفه‌­های زیستی قرار گرفت. انسانی که محور این رویکرد قرار گرفت انسان مادی و این‌­جهانی و تعریف‌شده با ذهن مادی و ابزاری بود و با انسان الهی در بنیاد دارای تفاوت بود.
به گزارش «سدید»؛ چندی پیش گروهی از شخصیت‌های دینی جهان به دعوت پاپ فرانسیس به واتیکان رفته و پیرامون «دگرگونی‌های اقلیمی» به گفتگو نشسته و بیانیه‌ای را نیز منتشر کردند. جناب آیت‌الله محقق داماد نیز از ایران در این نشست حضور داشتند و به ایراد سخنرانی پرداختند. این‌گونه نشست‌ها و گفتگو‌ها به‌ویژه در سال‌های تازه گذشته معمولاً بازتابی مثبت در رسانه‌های گوناگون داشته‌اند.

نشست کنونی نیز در میان رسانه‌های رسمی بازتابی تحسین‌برانگیز داشته و در فضای مجازی نیز با استقبال پرشور و تشویق مخاطبان و نواندیشان روبرو گشت. ولی به نظر می‌رسد نیاز است تا نگاهی به جایگاه الهیات در جهان امروزین و کارکرد‌های آن داشته باشیم. به این بهانه در این یادداشت به این جستار و تزلزل رویکرد‌های الهیاتی و به سخن بهتر حاشیه‌ای شدن انگاره‌های الهیاتی در جهان معاصر پرداخته‌ام.

الهیات را شاید بتوان با دیدگاه‌های گوناگون مورد کنکاش قرار داد. ولی حقیقت آن است که کوشش روشمند و نظام‌مند برای مطالعه دین و خداشناسی را می‌توان الهیات نامید. وزن حضور الهیات، الهیات‌دانان و نگره‌های ایشان در پهنه‌های گوناگون سیاست‌ورزی، اقتصاد، فرهنگ، جامعه و به‌طور خلاصه همه عرصه‌های زیستی در همه تاریخ نشان از ارزشمندی و جایگاه باور مردم به اهمیت نقش خدا در زندگی ایشان و بایستگی حضور پیوست دین‌شناسانه نسبت به واقعیت‌های موجود زندگی ایشان داشت. آغشتگی دین به زندگی چنان درهم‌تنیده و قدرتمند بوده است که با مطالعه تمدن‌ها، جوامع و فرهنگ‌های گوناگون به‌وضوح چیرگی انگاره‌های دینی هویدا می‌گردد. به سخن دیگر نقش و جایگاه دین و متعلقاتش در هیچ بعدی از زندگی انسان قابل انکار نیست.

گونه گونی در رویکرد‌های الهیاتی ادیان گوناگون و ناهمسانی در مبانی مطالعه دین و خداشناسی امری آشکار است. ولی بااین‌وجود در درازنای تاریخ، جدای از همه اختلافات پیرامون ادیان ابراهیمی در درون‌مایه و نگره، می‌توان رویکرد مابعدالطبیعی الهیات را عنصری مشترک در همه رویکرد‌های الهیاتی در نظر گرفت. هرچند گونه و نگرگاه این مابعدالطبیعه در ادیان گوناگون ابراهیمی متفاوت بوده، ولی اصل موضوع توجه به وجه مابعدالطبیعی انسان و زیست مورد توجه الهیات ادیان بوده است. الهیات تا اواخر قرن نوزدهم به طور کلی با صافی تعریف خویش از خدا به مسائل گوناگون مینگریست. حقیقت الهی (حال با هر نگاهی) دریچه‌ای بود که از آن دریچه مسائل گوناگون مورد بررسی، مطالعه و اظهار نظر قرار می‌گرفت. از این رویکرد به الهیات الهی تعبیر می‌کنم که خدا را دال مرکزی دریافت‌ها و تعابیر انسان از مسائل زیستی‌اش قرار می‌دهد. دوباره تأکید می‌کنم که در دریافت ادیان مختلف در دین، تفاوت‌های اساسی وجود دارد، به‌عنوان نمونه دو ویژگی مهم تصور «ابوت» به عنوان صفت خداوند و مسئله تثلیث از موارد دوگانگی جدی اسلام و مسیحیت در الهیات است، ولی منظور در اینجا اشتراک آن‌ها در اصل مرکزیت خدا در همه امور و رویداد‌ها است.

با گذشت زمان به‌ویژه در سال‌های پایانی قرن نوزدهم میلادی اندیشه «اومانیسم» رو به قوت نهاد و با شتابی شگرف و پشتیبانی مؤلفه‌های جهان صنعتی، مصرفی و گونه‌ای ویژه از سرمایه‌داری توسعه یافت. به زودی انسان به عنوان محور و کانون همه مؤلفه‌های زیستی قرار گرفت و سنجه هر آنچه در زیست انسانی مورد توجه بود بر پایه این انسان مشخص می‌گردید. انسانی که محور این رویکرد قرار گرفت انسان مادی و این‌جهانی و تعریف‌شده با ذهن مادی و ابزاری بود و با انسان الهی در بنیاد دارای تفاوت بود.

با گسترش و فراگیری رویکرد‌های اومانیستی و شکل گیری علوم جدید بر پایه این انگاره و دگرگونی علوم کهن‌تر تأثیر گرفته از این اندیشه باور‌های استوار بر خداشناسی با محوریت مابعدالطبیعه به حاشیه رفت و از محوریت خارج گردید. آشکار است که سودمحوری انسان مادی به‌مرور جایگزین ارزش‌های اصیل برآمده از ایمان و خدامحوری گردید. اندک‌اندک با شکل‌گیری و حاکمیت مدرنیته، الهیات در جهان مسیحی برای حفظ خویش به سمت مدرن شدن حرکت کرد. این رویکرد الهیاتی که می‌توان آن را الهیات مدرن و به عبارت دقیق‌تر الهیات انسانی نامید به دنبال ارائه تفسیر‌های جدید از منابع مقدس بود تا بتواند ارزش‌های جهان مادی را حفظ نموده و مورد توجه قرار دهد.

همچنین این رویکرد با برجسته‌سازی «تجربه دینی» در پنداره فطری ایمان دگرگونی ایجاد کرده و به گسترش و تقویت این تجربه‌ها پرداخت. از جمله تفاوت‌های دیگر الهیات مدرن می‌توان به نگاه تاریخی توجه کرد. الهیات مدرن بر خلاف الهیات اصیل و خدابنیاد به مطالعه تاریخی بسیاری از پدیده‌های مرتبط با خویش می‌پردازد که از بنیاد با انگاره‌های ایمانی فاصله دارد. همچنین پافشاری بر پلورالیزم و انگاره‌های تکثرگرایی از دیگر ویژگی‌های الهیات انسانی است که محملی مناسب برای توجیه بسیاری از اقدامات اومانیستی سیاست‌ورزان و حاکمان جهان مادی امروزین است.

آنچه در قرن بیستم نضج و قدرت گرفت و در قرن بیست و یکم با بهره بردن از ابزار و رویکرد‌های فن‌سالارانه در جهان غیراسلامی عمومیت یافت، کنار گذاشتن خداباوری از مرکز تصمیم‌گیری‌ها و برنامه‌ها و تقلیل الهیات به سطحی مادی و توجیه‌گر برای بسیاری از حرکات غیرقابل‌توجیه جهان مدرن بود. امروز در جهان مادی شناخت خدا و ایمان که به‌طور بدیهی باید حاصل و برونداد الهیات باشند، هیچ جایگاهی در اداره امور مردم، حکومت‌داری و نظام‌مند کردن زیست اجتماعی ندارند. گردانندگان جهان در راستای تأمین منافع توقف‌ناپذیر خویش، نه تنها الهیات را از معنای راستین و اصیل و کارکرد بنیادین خویش تهی کرده‌اند، کوشیده‌اند تا از ساخت الهیات دلخواه خویش در جهت توجیه رفتاریشان بهره برند. این الهیات انسانی، دینی را عرضه می‌کند که در هیچ نقطه‌ای با سودمحوری مادی‌گرای انسان‌محور در تناقض نباشد. بر این بنیاد الهیات انسانی شکل می‌گیرد و متناسب با رخداد‌ها و پیشامد‌های جهان انسانی، گونه‌هایی مختلف را نیز درون خودش می‌آفریند.

این الهیات امروزین که گویا رویکردی اجتماعی دارد برای خویش منظری کاملاً انسانی از جامعه تصور می‌کند و در سپهر این نگاه زیست این‌جهانی به نقد جامعه می‌پردازد. زایش گونه‌های متنوع از این الهیات‌ها حاصل همین نگاه و بخشی کردن الهیات است. الهیات موسوم به رهایی‌بخش، الهیات فمینیستی و... دستاورد همین رویکرد است. در الهیات انسانی در ظاهر مباحث از دیدگاه خداباوری مورد مطالعه و بررسی قرار می‌گیرند، ولی راستی آن است به دلیل ناهمگونی در نوع نگاه به انسان، تفاوت جدی در روش‌شناسی و غایت‌اندیشی ایمان به سطحی‌ترین تراز و معنای خویش تقلیل می‌یابد. بسیاری از انگاره‌ها در الهیات انسانی از مدار توجه و اهمیت خارج شده و حتی موضوعاتی، چون «اخلاق» که در الهیات جدید مورد مطالعه و بررسی قرار می‌گیرند از منابع الهام‌بخش خویش فاصله می‌گیرند، چه آن‌که امروز اخلاق زیستی یکی از بنیادی‌ترین محور‌های طرح‌شده در زمینه اخلاق معاصر است.

در شرایطی که الهیات و نتایج آن که خداشناسی و خداباوری و ایمان است از محور جهان انسان غربی حذف گردیده است، عملاً در کلان‌رویداد‌های جهان امروزین نیز نقشی ایفا نمی‌کند. در عمل سیاست‌مداران و سیاست‌ورزان نقشی نمادین برای رویکرد‌های دین‌مدارانه قائل هستند. در چنین شرایطی نیز شخصیت‌ها و کنشگران حوزه الهیات نیز معمولاً متناسب با فضا و امکانی که جهان مادی و ابزاری و حکومت‌های سکولار و غیر دینی برایشان فراهم می‌آورند به ایفای نقش می‌پردازند.

در شرایطی که ظلم، یک‌جانبه‌گرایی، بهره‌کشی در ابعاد گوناگونش و... مبنای دولت‌های جهانی قرار گرفته است چه واکنش یا تأثیرگذاری جدی از نهاد دین را در جهان غرب شاهد هستیم؟ در میان همه کلان مسائل جهان امروزین، وزن پرداختن به موضوعات اصلی و احتمالاً ارائه راهکار برای آن‌ها چقدر قابل توجه است؟

امروز واتیکان با افتخار همایش برپا می‌کند و نمایندگان ادیان را دعوت می‌کند تا پیرامون دگرگونی‌های اقلیمی بحث کرده و سرانجام بیانیه‌ای صادر کنند. آیا در میان این‌همه درد و رنج و بهره‌کشی ابرقدرت‌ها از انسان موضوعی برجسته‌تر از دگرگونی‌های اقلیمی وجود ندارد؟ این به معنای بی‌اهمیتی مسئله محیط زیست نیست، بلکه سخن از اولویت‌ها و پرداختن الهیات به این اولویت‌ها است. ضمن آن که اساساً مشخص نیست که برون‌داد‌های چنین نشست‌هایی چه اندازه مورد توجه سیاست‌ورزان قرار می‌گیرد. تجربه به‌خوبی اثبات کرده است که حاکمان جهانی تنها منافع خویش را در نظر گرفته و توجهی به این‌گونه کار‌ها نخواهند داشت مگر آن‌که نکته‌ای منافع کلان جهان مادی را به خطر اندازد.

بر این بنیاد، هیجان‌زده شدن از چنین نشست‌هایی معنا نخواهد داشت و بی‌معنی خواهد بود. کوشش اصلی باید بر بازگشت اداره جوامع بر انگاره‌های راستین دینی باشد. در ایران نیز بخشی از نواندیشان دینی با الهام از آنچه در الهیات مسیحی گذشته است این آسیب را زمینه‌سازی می‌کنند که در آینده خطر عرفی شدن دین به معنای کلی آن به بحرانی جدی تبدیل شود. شاید امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند گفت‌وگوی ادیان نه بر سر مسائل ساخته‌وپرداخته انسان مادی و نمایش‌های سیاست‌ورزان، بلکه کوشش برای بازگشت الهیات به جایگاه حقیقی خویش که همان محور بودن خدا در همه امور است باشیم.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha