مونتسکیو و ایده‌های استبداد در اروپا؛
مونتسکیو اروپا را –که ظاهری آرام دارد- خانه برخی از وحشیانه‌ترین اعمال استبدادی در طول تاریخ می‌داند. این نکته علیرغم تمرکز ظاهری او بر نمونه‌های استبداد شرقی، جالب‌توجه است؛ برای مثال او کلیسای کاتولیک و نظام سلطنتی فرانسه را عامل رفتارهای استبدادی مانند تفتیش عقاید می‌داند که براثر آن یک دختر نوجوان به خاطر تفاوت در رفتار و عقاید مذهبی، زنده‌زنده سوزانده می‌شود، یا کسانی که صرفاً انتقادی به وزیر پادشاه می‌کنند، به جرم خیانت به میهن کشته می‌شوند.
گروه راهبرد «سدید»؛ شناخت ریشه‌های استبداد می‌تواند به فهم موقعیت کنونی ما و حفاظت از آزادی کمک زیادی کند. عموما استبداد به طور ناگهانی متولد نمی‌شود بلکه به بذر آن به مرور در دل جامعه کاشته شده و با سنت‌ها و افکار زیبا آبیاری می‌شود و در بزنگاه تاریخ سر از خاک بیرون می‌آورد و دست به اقدامات و جنایات بزرگ می‌زند. ویکی بی‌سالیوانیس، استاد علوم سیاسی در دانشگاه تافتس در ماساچوست که آخرین کتاب خود را با عنوان «مونتسکیو و ایده‌های استبداد در اروپا» (۲۰۱۷) منتشر کرده است در این یادداشت به این مسئله می‌پردازد که منتسکیو به دنبال این بوده است که علوه بر ایجاد محدودیت‌های قانونی برای ظهور استبداد، توجه ما را به ریشه‌های آن و وظایف عمومی در برابر این پدیده نیز جلب نماید.

شاید امری عادی به نظر برسد که شهروندان کشور‌های اروپایی که مهد لیبرالیسم هستند، نگرانی کمتری نسبت به استبداد داشته باشند. این احساس اطمینان از آنجایی باور پذیر شده است که تفکیک قوای مونتسکیویی به صورت جدی و مستحکمی در قوانین اساسی کشورهایشان وجود دارد و به آن عمل می‌شود. تفکیک قوا تا حدود زیادی جلوی تجمع قدرت در یک نهاد خاص و رفتار‌های خودسرانه و غیرمسئولانه نهاد‌ها و افراد را می‌گیرد.

دقیقا برعکس حکومتی که در آن تفکیک قوا یا اساسا مورد توجه نیست و یا در صورت موجود بودن در قانون اساسی، بیشتر حالتی شعاری و زینتی دارد. در چنین حکومتی، استبداد افراطی حاصل تجمع قدرت خودسرانه‌ای است، که می‌تواند حوزه نفوذ خود را در قلمرو زندگی شهرومندان گسترش دهد.
بذر استبداد در هسته و مرکز ذهنیت اروپا کاشته شده و جنبه‌هایی برجسته از سنت‌های مذهبی و فلسفی اروپا، تمرکز قدرت را امری مثبت دانسته و حتی به آن را سفارش می‌کنند. این واقعیت‌های تاریخی می‌تواند به آسانی منجر به تولد دوباره خشونت استبدادی شود


با وجود قوانین متعددی که جلوی تمرکز قدرت را می‌گیرد، اما همچنان شهروندان اروپایی  با مسائلی مواجه هستند که تا حدودی آن‌ها را نگران کرده است. افشاگری‌های اخیر در مورد آمار‌های قتل و تجاوز و جرائم مختلف و فراگیر بودن آن‌ها به ما این نکته را گوشزد می‌کنند که نباید صرفا به ماده و تبصره‌های قانونی دلخوش باشیم، زیرا گاهی اوقات براحتی می‌توان قوانین را دور زد و از آن‌ها عبور کرد.

اگر گاهی اوقات موانع قانونی نمی‌توانند از ما در برابر مستبدان کوچکی که جرائم این چنینی را مرتکب می‌شوند محافظت کنند، پس  استبداد سیاسی آنقدر‌ها هم که که خیال می‌کنیم از ما دور نیست. مونتسکیو، فیلسوف فرانسوی قرن هجدهم که اصطلاح «استبداد» را وارد واژگان فرهنگ سیاسی ما کرد، این نکته مهم را بیان می‌کند که وقتی خلاف آنچه مفروض دانسته شده است (یعنی آزادی‌های سیاسی و قانونمندی قدرت) بسیاری همچنان قربانی قدرت‌های استبدادی می‌شوند نباید زیاد تعجب کنیم، زیرا هیچ وقت خطر استبداد از بین نمی‌رود.

او در «روح القوانین» (۱۷۴۸)، نشان می‌دهد که استبداد یک خطر همیشه حاضر و تهدیدی دائمی برای رشد و تکامل بشر در همه جا و همیشه است. مونتسکسو این هشدار را می‌دهد که  حتی کسانی که خوش شانس هستند و خارج از مرز‌های یک حکومت استبدادی زندگی می‌کنند، نیز همچنان می‌توانند قربانی اعمال استبدادی باشند. منتسکیو راه حل مقابله با چنین تهدیدی را به صراحت بیان می‌کند: او معتقد است افشای نقاب استبداد باید به عنوان یک تلاش فراگیر و با اولویت در زندگی اجتماعی و سیاسی شهروندان و فعالان سیاسی اجتماعی باقی بماند. در واقع او فراخوانی عمومی برای مقابله با غول استبداد صادر کرده و همه را به افشاگری علیه رفتار‌های مستبدانه که ریشه‌های شکل گیری استبداد کلان هستند فراخوانده است.

منتسکیو تا آنجایی که امروزه از او یاد می‌شود، کسی است که نقش مهمی در بارور کردن و به ثمر رساندن تئوری تفکیک قوا داشته است، برخی بر این باورند که اصلِ تفکیک قوا به شیوه کنونی، دستاورد نظریه‌های منتسکیو است. او در کتاب روح القوانین نظریه جدایی سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه را به گونه‌ای تبیین کرد که این نظریه ها، اثر انکارناپذیری بر مشی فکری، قانون اساسی و شکل دادن به رژیم‌های سیاسی غربی برجای گذاشت.

منظور منتسکیو از طرح نظریه تفکیک قوا، ارایه راه حل‌هایی به منظور سوء‌استفاده نکردن از قدرت، چگونگی محدودیت قدرت و ارایه بهترین روش‌ها است. در نهایت نیز هدفش ایجاد ساختار مناسب و نحوه هماهنگی آن‌ها به منظور دستیابی به آزادی است.

نظریه تفکیک قوا به شیوه منتسکیو تاثیر فراوانی در نخستین قوانین اساسی شکلی در قرن ۱۸ میلادی برجای گذاشت. قانونگذاران آمریکایی برای تدوین قانون اساسی فدرال، از نظریه او درباره تفکیک قوا، تفکیک کامل و مطلق را برداشت کرده و بر این مبنا رژیم ریاستی را در کشور خود پی ریزی کردند. رژیم ریاستی به عنوان محصول تفکیک کامل و افقی قوا، اکنون نیز به عنوان میراث فکری منتسکیو در این کشور حاکم است.
افشای نقاب استبداد باید به عنوان یک تلاش فراگیر و با اولویت در زندگی اجتماعی و سیاسی شهروندان و فعالان سیاسی اجتماعی باقی بماند


همچنین انقلابیان فرانسوی نیز با برداشت‌های فلسفی از دیدگاه‌های منتسکیو، در زمینه حاکمیت و سرچشمه‌های آن نتیجه گرفتند که حاکم هنگام تعیین نمایندگان خود بخشی از حاکمیت را به قوه مقننه، بهره‌ای را به قوه مجریه و سهمی را به قوه قضاییه واگذار می‌کند و باید با دیواره‌ها و موانعی، بدنهِ هر کدام از قوه‌ها را طوری از هم جدا کنند که امکان مداخله هیچ‌کدام در کار یکدیگر نباشد.

در حقیقت تفکیک قوا از جمله مهمترین موانع قانونی در برابر استبداد است. با این وجود تأمل در نوشته‌های منتسکیو نشان می‌دهد که او  استبداد را پدیده‌ای فراگیرتر و ناسازگارتر از آن چیزی می‌داند که روشنفکران تصور می‌کنند.

او در سراسر کتاب «روح القوانین» نشان می‌دهد که بذر استبداد در هسته و مرکز ذهنیت اروپایی کاشته شده است. جنبه‌هایی برجسته از سنت‌های مذهبی و فلسفی اروپا، تمرکز قدرت را امری مثبت دانسته و حتی به آن را سفارش می‌کنند. این واقعیت‌های تاریخی می‌تواند به آسانی منجر به تولد دوباره خشونت استبدادی شود. با وجود این امکان‌ها و ریشه‌های تاریخی، ترتیبات قانون اساسی برای جلوگیری از ظهور استبداد، به همان اندازه که حیاتی و مهم هستند، نمی‌توانند به تنهایی ضامن مهار پدیده استبداد باشند.

در ظاهر قضیه اینگونه به نظر می‌رسد که منتسکیو جوامع اروپایی را قلعه‌های مستحکمی در برابر استبداد می‌داند و این هیولا را مختص جوامع شرقی و خصوصا کشور‌های خاور میانه می‌داند. اما در واقع روایتی که او از نحوه تولد و قدرت گرفتن استبداد ارائه می‌دهد بسیار فراگیرتر از آن است که مخصوص جوامع شرقی باشد و نشان دهنده این است که، او در بیان حقایق استبداد از تاریخ آسیا و خاورمیانه استفاده می‌کند تا مستبدانی که صاحبان  امپراتوری‌های بزرگ بوده اند را به تصویر بکشد، منتسکیو به دنبال آن است تا  شخصیت‌های حقیری که اگرچه شیفته لذت‌های کوچک و عموما جنسی بوده اند، اما به مرور قدرت مطلق حکومت را به دست گرفتند، جلوی چشم همه قرار دهد. استبداد، هیولایی است که امکان اعمال خشونت فیزیکی و روانی را بر قربانیان خود تحمیل می‌کند. استبداد با این کار، فرصت‌های توسعه انسانی و عاملیت را از افراد سلب می‌کند و در نتیجه کرامت انسانی را از آن‌ها سلب می‌کند. این ماهیت استبداد باعث می‌شود تا همه کسانی که ممکن است با آن مخالفت کنند به وحشت افتاده و در ترسی دائمی به سر برند. او برای به تصویر کشیدن این واقعیت‌ها احتیاج به نمونه‌های عریان تاریخی داشت و جوامعی در مشرق زمین چنین مسائلی را از سر گذرانده بودند پس به عنوان تجربیات تاریخی مورد استفاده منتسکیو قرار گرفتند. اساسا در زمان او چنین استفاده‌هایی از تاریخ دیگر ملل، مرسوم بود و ربطی به روحیه مسشرقین ندارد.

در اصل پس از بیان مقدمات منتسکیو بیشترین نقد خود را متوجه اروپا و سنت‌های تاریخی و فرهنگی آن می‌کند.
در تحلیل منتسکیو، برخی از ایده‌های استبدادی در اروپا ریشه در منابع قدیمی فلسفی و مذهبی داشته اند، مثلاً  او نوشته‌های افلاطون و ارسطو و آموزه‌های کلیسا را  سرچشمه‌های جوشانی می‌داند که می‌توانند جریان‌های استبدادی را سیراب کنند


مونتسکیو اروپا را –که ظاهری آرام دارد- خانه برخی از وحشیانه‌ترین اعمال استبدادی در طول تاریخ می‌داند. این نکته علیرغم تمرکز ظاهری او بر نمونه‌های استبداد شرقی، جالب توجه می‌باشد:برای مثال او کلیسای کاتولیک و نظام سلطنتی فرانسه را عامل رفتار‌های استبدادی مانند تفتیش عقاید میداند که بر اثر آن یک دختر نوجوان به خاطر تفاوت در رفتار و عقاید مذهبی، زنده زنده سوزانده می‌شود، یا کسانی که صرفاً انتقادی به وزیر پادشاه می‌کنند، به جرم خیانت به میهن کشته می‌شوند.

او چنین نمونه‌هایی از جنایت‌های استبداد را در زمانی مطرح می‌کند که همچنان تهدید‌هایی علیه آزادی خواهانی، چون او وجود دارد. اما با این حال وظیفه خود می‌داند که در برابر این فجایع سکوت نکند.

او معتقد است که آزادی، همان احساس امنیتی است که تهدید به مجازات خودسرانه در اعارض با آن است. همکار او، سزار بکاریا، در اواخر قرن هجدهم رهبری اصلاحات لیبرال حقوق کیفری و مجازات در اروپا را بر عهده گرفت. او در این مسیر مشکلات زیادی را متحمل شد، زیرا این دفاع از آزادی و اصلاحات قانونی، باید بر خلاف ایده‌های رایج اروپایی، که طبق تحلیل منتسکیو، مستبدانه بودند، پیش می‌رفت.

 در واقع، از نظر منتسکیو، ایده‌های استبداد آنقدر مهم هستند که او برخی از فیلسوفان را «قانون‌گذاران استبداد» نام گذاری می‌کند. این قانونگذاران فلسفی نه تنها آرزویشان ایجاد آرمان شهر بود، بلکه تفکرات آن‌ها در واقع می‌توانست روی اعمال واقعی تأثیر بگذارد و آبشخور مناسبی برای استبداد باشد.

در تحلیل منتسکیو، برخی از ایده‌های استبدادی در اروپا ریشه در منابع قدیمی فلسفی و مذهبی داشته اند، مثلاً  او نوشته‌های افلاطون و ارسطو و آموزه‌های کلیسا را  سرچشمه‌های جوشانی می‌داند که می‌توانند جریان‌های استبدادی را سیراب کنند.

 اگرچه این منابع عموما به عنوان منابع تربیت فضایل و در نتیجه تلاشی برای بهتر کردن انسان‌ها شناخته می‌شود، اما منتسکیو در آثار خود بی‌رحمی ایده‌هایی را که در کتب قدیمی فلاسفه وجود دارد و مورد احترام اندیشمندان است به صورت ماهرانه‌ای آشکار می‌سازد. برای نمونه مونتسکیو به صراحت آموزه‌های ضد انسانی افلاطون در خصوص بردگان را روایت می‌کند. مسائلی مانند این که بردگان حق دفاع از خود ندارند، یا قضات باید قدرت مطلق داشته باشند  و مجازات‌ها باید شدت زیادی داشته باشند تا بازدارنده باشند. او این تعالیم را ریشه‌های استبداد اروپایی می‌داند. به همین ترتیب، آموزه‌های ارسطو با تکیه بیش از حد به فضیلت شاهزادگان و اشراف زادگان را مانع رشد جوامع آزاد می‌داند. او همچنین قوانین مبارزه کلیسا با بدعت که برگرفته از الگوی رفتاری رومیان در مقابله با خیانت بود را عامل مهمی در شکل گرفتن سنت کشتن مبارزان و مخالفان و منقدین در اروپا می‌داند.

جالب است وقایع پس از مرگ منتسکیو به همه نشان داد که پیش بینی‌های او درست بوده است و استبداد پس از او بار‌ها بر اروپا مسلط شده است. امروز هم هیچ کس نمی‌تواند ادعاکند که اروپا به دلیل قوانین دموکارتیک در برابر استبداد مصونیت دائمی یافته است. به همین دلیل همه باید به هشداری که مونتسکیو می‌کوشد در «روح قوانین» به ما بدهد توجه کنند: «چیزی به اسم پیروزی نهایی بر استبداد وجود ندارد و غرب برای همیشه مستعد بازگشت استبداد است.» این مسئله در واقع یک تهدید همیشه حاضر در زندگی بشری است. مونتسکیو نشان می‌دهد که حفاظت از آزادی نیازمند بررسی و نظارت مستمر رویه‌ها و ایده‌های مسلط و حاکم است، این نظارت باید بی توجه به میزان تقدس یا فراگیری و محبوبیت این سنت‌ها و ایده‌ها باشد. ایده‌های استبدادی می‌توانند از دل زیباترین شعار‌ها و مقدس‌ترین ایده‌ها و باور‌ها متولد شوند و ما باید مراقب باشیم و همیشه علیه آن‌ها دست به افشاگری و روشنگری بزنیم.


/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha