گفتاری از آیت الله مصباح یزدی درباره وحدت حوزه و دانشگاه؛
انقلاب اسلامی براساس فکر، فرهنگ و ایمان است؛ براساس همین آنچه در وحدت حوزه و دانشگاه باید پیگیرش بود این است که اهالی فرهنگ مخاطبان و عوامل اصلی این وحدت باشند.

به گزارش «سدید»؛ متن پیش‌رو گفتار منتشرنشده از آیت‌الله مصباح‌یزدی درباره وحدت حوزه و دانشگاه است که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

تحول فرهنگی، ریشه انقلاب اسلامی

روز شهادت «شهید دکتر مفتح» به نام وحدت حوزه و دانشگاه تعیین شده است؛ این چه نکته‌ای دارد؟ آیا همه انقلاب‌ها این‌طور هستند؟ آیا هر جایی انقلابی پدید می‌آید یک رکن آن وحدت نهاد دین و دانشگاه است؟ اگر فقط در کشور ماست، این وحدت چه خصوصیتی دارد که بر آن تکیه شده است؟ چرا انقلاب ما از وحدت همه قشرها سخن نمی‌گوید؟ مثلا وحدت کارگران و کشاورزان و صنعتگران. حوزه و دانشگاه چه خصوصیتی دارند که وحدت‌شان مطرح شده است؟

درظاهر همه انقلاب‌ها این‌طوری نیست. مهم‌ترین انقلابی که ما یادمان می‌آید و از آن یاد می‌شود، بیش از 80-70 سال پیش واقع شده و انقلاب مارکسیستی بوده است. از شوروی شروع شد بعد کم‌کم گسترش پیدا کرد و به چین و بعضی کشورهای آسیای شرقی رسید و در کمتر از 50 سال نصف دنیا را گرفت.

این انقلاب‌های پیش از این فلسفه‌شان را چگونه تدوین کردند و پایه‌هایشان چه بود؟ پاسخ این است که محور فعالیت انقلاب‌های قبلی چه انقلاب صنعتی اروپا چه انقلاب سوسیالیستی-مارکسیستی مسائل اقتصادی بوده است. انقلاب صنعتی تأثیراتش را در صنعت و اقتصاد نشان داد. یعنی ماهیت انقلاب ما با ماهیت آن انقلاب زمین تا آسمان تفاوت دارد. اساس آن انقلاب‌ها براساس ماتریالیسم شکل گرفت. اما در انقلاب اسلامی به جای اینکه بگوییم اصل ماده یا اصل انسان، می‌گوییم خدا اصل است و اصالت دارد. این مقوله فرهنگی و مربوط به فکر و دل انسان است. انقلاب اسلامی عواطف و احساس انسانی را درگیر می‌کند. بینش انسان به هستی را تغییر می‌دهد. به‌جای اینکه ما خود را امری مادی و پدیده‌ای مادی صرف بدانیم و خواسته‌هایمان هم در امور حیوانی متمرکز شود، باید فکر این باشیم که حقیقت انسانیت را رشد دهیم. فهم‌، معرفت‌، ایمان‌، ارزش‌های انسانی و بالاخره قرب به خدا را افزایش دهیم.

 

  ضرورت وحدت دین و فرهنگ

ریشه انقلاب در تحول فرهنگ، بینش و نگرش به هستی است. براساس همین، لوازمی دارد که ما باید بیشتر بر عوامل فرهنگی تکیه کنیم. اما سوال اینجاست که چه کسانی می‌توانند این فرهنگ را در جامعه رشد دهند، تقویت و تأیید کنند و نشر و گسترش دهند؟ یعنی همان کاری که انبیا دنبال می‌کردند. فرهنگیان کشور متولی این امر هستند، ولی به‌واسطه عوامل اجتماعی در دو بخش مشغولند. بخشی در دانشگاه منحصر شده و بخش دیگری در حوزه و باید اتحادی شکل گیرد. در اندیشه انقلابی ما، پیش از تولد انسان نسبت دین با زندگی فرد شروع می‌شود و تا بعد مرگ وی و در همه امور مادی، خانوادگی، اجتماعی، هنری و... حضور دارد. همه‌جا باید ببینیم خدا چه دوست دارد و چه چیزی موجب تقرب به خدا می‌شود.

امام خمینی(ره)، دین را زنده کرد و گفت: «بخش اعظم فقه ما مربوط به امور سیاسی و اجتماعی است.» بخش کوچکی از فقه ما به مسائل عبادی فردی مربوط است و براساس همین باید دین و فرهنگ در نسبت و وحدت کامل باشند. امام(ره) دین را به مردم معرفی کرد و احیاگر دین در قرن ما بود.

اصل هستی را باید به‌گونه‌ای دیگر ببینیم، اینکه هستی آفریننده و اداره‌کننده‌ای دارد. آن اداره‌کننده همه‌جا هست و باید احکام و دستوراتش همه‌جا رعایت شود. بالاترین کمال انسانی نزدیک‌شدن به اوست. انقلاب نیز چون با فکر انسان سروکار دارد، باید رهبران و مخاطب اصلی‌اش اشخاص فرهنگی باشند، کسانی‌که فکر دینی را به بهترین نحو پرورش دهند و ترویج کنند. براساس اندیشه انقلابی ما، فکر دینی از زندگی مادی ما جدا نیست. براساس همین باید حوزه و دانشگاه با هم یکی بشوند. اگر تفکیک‌ شده و مستقل باشند، هدف اصلی رخ نمی‌دهد؛ یعنی تحول فرهنگی و فکری در بینش انسان به هستی محقق نمی‌شود. اینکه مردمی اهل فرهنگ باشند و این فرهنگ را فقط فرهنگ مادی شکل داده باشد، نتیجه‌اش سوسیالیسم است. اگر فرهنگ بخواهد حقیقت انسان را رشد بدهد، باید با دین توأم شود. پس حوزه و دانشگاه باید وحدت داشته باشند و اگر این دو نهاد تمدن‌ساز یکی شد، ساختارهای دیگر هم کم‌کم یکی خواهند شد.

 

  روایتی از یک وحدت

 این انقلاب براساس فکر، فرهنگ و ایمان است؛ براساس همین آنچه در وحدت حوزه و دانشگاه باید پیگیرش بود این است که اهالی فرهنگ مخاطبان و عوامل اصلی این وحدت باشند. در بخش دینی‌اش حوزه و در بخش علوم دیگرش دانشگاه‌ها هستند. اگر این دو نهاد با هم پیوند بخورند و تعامل فعال و مثبت داشته باشند، وحدت حاصل می‌شود و اهداف انقلاب اسلامی تحقق می‌یابد. دشمنان که از این موضوع خبر دارند، از همین‌جا برای ضربه‌زدن شروع کردند و تلاش می‌کنند مدام و روز‌به‌روز بین حوزه و دانشگاه اختلاف ایجاد کنند و بیشتر جدایی بیندازند.

در همان سال‌های اول پیروزی انقلاب که دانشگاه‌ها تعطیل بود، بعد از درگیری‌ها و شکست منافقین، توده‌ای‌ها، فداییان خلق و امثال اینها، گروهک‌های الحادی و التقاطی دانشگاه را به پایگاهی برای خود تبدیل کرده بودند. مسئولان وقت به فکر افتادند تا در وضعیت دانشگاه‌ها بازنگری داشته باشند و این نهاد علم، نوسازی یا بازسازی شود تا چهره اسلامی در آنجا غالب باشد. براساس همین و دیگر نیازها، «ستاد انقلاب فرهنگی» تشکیل شد. تشکیل این ستاد در آن‌وقت خیلی صدا کرد و توجه کشورهای غربی را جلب کرد. پیامش این بود که انقلاب ایران فقط انقلاب سیاسی نیست، بلکه انقلاب فرهنگی هم هست. صاحب‌نظران و متخصصان مسائل مختلف در جهان جمع شدند تا ببینند انقلاب فرهنگی ایران چیست. حتی عده‌ای از استادان دانشگاه‌های مختلف دنیا به ایران آمدند تا ببینند این انقلاب فرهنگی که ایران مطرح کرده، چیست.

از برنامه‌های ستاد انقلاب فرهنگی بازنگری در برنامه‌های درسی دانشگاه‌ها و محتوای کتاب‌های درسی‌ای بود که به دانشجویان القا می‌شد. در این راستا مرحوم امام خمینی(ره) تأکید فرمودند در این قسمت‌ها باید از حوزه کمک بگیرید و حتی این تعبیر معروف از ایشان هست که «دست‌تان را به‌سمت حوزه‌ها دراز کنید. آنجا متخصصان این علوم هستند» و طبعا ستاد انقلاب فرهنگی نمی‌توانست، چنین دستور صریحی از حضرت‌امام را نادیده بگیرد.

ستاد انقلاب فرهنگی اول از افرادی تشکیل شده بود که واقعا برای این کار صلاحیت داشتند؛ همچون مرحوم شهید دکتر باهنر و افراد دیگر؛ ولی متأسفانه طولی نکشید که بعضی شهید شدند و به بعضی ‌مسئولیت‌های دیگری واگذار شد و نتوانستند در ستاد انقلاب فرهنگی حضور فعالانه‌ای داشته باشند.

هدف از وحدت حوزه و دانشگاه این بود که دانشجوی هر رشته‌ای ازجمله علوم پایه، علوم طبیعی، علوم انسانی که بخواند، باید این علم به ابزاری برای رشد انسان و رسیدن به اهداف انسانی جامعه تبدیل شود.

 

پس از دستور امام چند نفر از ستاد انقلاب فرهنگی به قم آمدند و خواست ایشان را مطرح کردند. پرسیدیم: «شما طرحی برای همکاری بین حوزه و ستاد انقلاب فرهنگی دارید؟ ایده‌ای در این زمینه دارید؟» حاصل گفت‌وگوها جوابِ منفی بود که «نه! ما ایده‌ای نداریم، چه برسد به طرح و برنامه. همین‌که امام فرمودند بروید از حوزه کمک بگیرید، آمده‌ایم.» بعد از گفت‌وگوهایی که انجام شد، گفتیم که «ما طرحی برای همکاری حوزه و دانشگاه تهیه می‌کنیم و این طرح را به ستاد انقلاب فرهنگی می‌فرستیم. اگر شما آن را ولو با تغییراتی، تأیید و تصویب کردید، ما کار را براساس طرح‌مان شروع می‌کنیم، وگرنه شما طرحی را تهیه کنید تا ما ببینیم آیا می‌توانیم موافقت کنیم یا نه.»

بنده به کمک یکی از دوستان‌مان، آقای محمدی‌عراقی، نشستیم و برای این کار طرحی را تهیه کردیم که براساس آن باید دفتری به نام «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه» تأسیس بشود. پنج رشته از علوم انسانی را که نسبت به سایر رشته‌ها جنبه مادر دارد، انتخاب کردیم که بین این پنج رشته کمیته‏هایی تشکیل بشود تا مسائل این علوم را بررسی کنند. مسائل اصلی این پنج رشته را انتخاب کردیم تا بررسی بشود؛ حدس می‌زدیم باید حدود 30 مساله اصلی در هرکدام باشد که محل اختلاف اسلام و سایر مکاتب قرار می‌گیرد. استادان دانشگاه باید با چند نفر از استادان حوزه، این مسائل را بررسی می‌کردند. کوشش ما این بود که کتابی مادر در هر علمی تهیه کنیم تا مسائل اصلی آن علم را بررسی و نظریه اسلام را در آن‌باره بیان کند. براساس آن مسائل اصلی، سایر مسائل فرعی را پیگیری می‌کردیم تا به تدوین کتاب‌های درسی هر رشته‌ در هر سال تحصیلی برسیم.

این‌گونه بود که دفتر همکاری وحدت حوزه و دانشگاه شکل گرفت و تدوین متون درسی به‌عنوان اولین گام عملی در راه این وحدت برداشته شد. گام بعدی اضافه‌شدن درس‌های دینی ولو یک یا دو درس در سرفصل‌های دانشگاهی با تدریس استادان حوزه‌های دینی در دانشگاه‌ها بود. این از اتفاقات مثبتی بود که در ستاد انقلاب فرهنگی وقت به ریاست آقای مهدوی‌کنی رخ داد. ستاد انقلاب فرهنگی 6 نفر بودند؛ اولین تصمیمی که گرفتند این بود که درس معارفی در دانشگاه‌ها گذاشته بشود تا استادان حوزه این درس را در دانشگاه تدریس بکنند. این به‌عنوان نماد وحدت حوزه و دانشگاه معرفی شد. البته اقداماتی همچون تربیت نیرو و تعیین سرفصل‌ها در زمانی انجام شد که دانشگاه‌ها تعطیل بود.

 

  اهداف وحدت حوزه و دانشگاه

هدف از وحدت حوزه و دانشگاه این بود که دانشجوی هر رشته‌ای ازجمله علوم پایه، علوم طبیعی، علوم انسانی که بخواند، باید این علم به ابزاری برای رشد انسان و رسیدن به اهداف انسانی جامعه تبدیل شود. این اهداف در مقوله فرهنگ شکل می‌‌گیرد که از دستاوردهای فکری انقلاب است و علوم ابزار رسیدن به آن هستند. همچنین باید گفت، فرهنگ اصیل نیز فرهنگ اسلام است، پس باید اسلام حاکم باشد. درنتیجه باید بر همه این برنامه‌ها و علوم شعاعی از نور اسلام بتابد و این کار باید در سایه وحدت حوزه و دانشگاه حاصل شود. تا وقتی‌ این دو نهاد جزیره مستقل هستند، هدف ذکرشده، تحقق نخواهد یافت و درنهایت مثل دو نیروی متضاد علیه هم کار می‌کنند. شاید همین تضاد هم حرکتی ایجاد ‌کند، اما حرکت سازنده‌ نیست که انسان را به هدف اصلی برساند؛ بلکه حرکت بازدارنده‌ای است که نیروها را از بین می‌برد و پیشرفتی نمی‌آفریند.

ابزار وقتی ما را به‌سمت پیشرفت سازنده می‌برد که به وحدت حوزه و دانشگاه امید داشته باشیم و قدمی در راه شناخت بهتر حقیقت دین برداریم. علوم با مسائل زندگی ما سروکار دارند و آثار عینی مادی‌اش را در زندگی احساس می‌کنیم. اما در علوم الهی مثلا شخصی چون امام خمینی(ره)، که فکری الهی پیدا می‌کند، محسوس نیست. بصیرت، نورانیت، وارستگی و گذشتی را که در وجود ایشان بروز پیدا کرده بود، نمی‌توان محاسبه کرد. چیز دیگری است که باید درون قلب، یعنی باطن روح انسان، عوض شود. صرف این مظاهر و مراتب دنیوی عوض‌شدن، نمی‌توان آن را احساس کرد. این موضوع تفاوت اصلی علوم مادی و فرهنگی هست که باید برای رسیدن به تعالی انسانی استفاده شود.

 

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha