مدیر مؤسس مرکز مطالعات راتگرز مطرح کرد
اسلام‌هراسی فروش دارد. کتاب‌هایش فروش می‌روند. برای رأی‌دهنده‌های جناح راست جذاب است و تبلیغاتی که سیاست‌مداران این جناح در آرزویش هستند با خود به ارمغان می‌آورد.
به گزارش «سدید»؛ چه‌طور کشوری که ظاهراً بر پایه اصول آزادی دینی بنا شده است به‌سرعت از سیاست‌هایی حمایت می‌کند که حقوق مدنی مسلمانان را زیر پا می‌گذارند؟ این یکی از سؤالاتی است که در دل کتابی جدید به قلم استاد حقوق دانشگاه راتگرز، سحر عزیز، به آن پرداخته شده است: مسلمان نژادی: هنگامی که نژادپرستی آزادی دینی را سرکوب می‌کند.

مسلمان نژادی جوابی پیشنهاد می‌دهد: بعضی از سیاست‌مداران آمریکایی و مؤسسات به روایتی جان بخشیده‌اند که اسلام را دین نمی‌بیند و درنتیجه شایستۀ حفاظت نمی‌داند. در این دیدگاه، اسلام ایدئولوژی سیاسی است و مسلمان‌ها که در واقعیت دین‌دارانی از گروه‌های نژادی گوناگون هستند همه به‌عنوان گروه نژادی واحد در نظر گرفته می‌شوند و مورد تبعیض نژادی قرار می‌گیرند. این پدیده با تعصب دینی فرق دارد. در این کتاب گفته می‌شود تعصب دینی اغلب دربارۀ اختلاف نظرات خداشناختی است و اینکه مثلاً چرا مجموعه‌ای از باور‌ها غلط هستند. در اینجا، عزیز موقعیتی را می‌بیند که در آن مجموعه‌ای از ویژگی‌هایی منفی را به مسلمان‌ها به‌عنوان یک گروه نسبت می‌دهند. برای نمونه این باور نادرست که آن‌ها ذاتاً غیرقابل‌اعتماد، بی‌تمدن و خشونت‌طلب هستند.

عزیز، مدیر مؤسس مرکز مطالعات بین‌رشته‌ای راتگرز در زمینه امنیت، نژاد و حقوق، از تخصص خود در امنیت و حقوق مدنی برای بررسی تاریخ و نمود‌های کنونی اسلام‌هراسی در آمریکا بهره برده و درباره مکانیسم هدف قرار دادن مسلمان‌های آمریکایی می‌نویسد، از نظارت گرفته تا فهرست‌های افراد تحت نظر دولت و محدودیت‌های مهاجر‌ها که از یازده سپتامبر شدت گرفته است.

این کتاب همچنین قدمی به عقب برمی‌دارد تا وضعیت نابسامان مسلمانان را با دیگر گروه‌های مذهبی مانند کاتولیک‌ها، مورمون‌ها و یهودی‌ها که در تاریخ با تبعیض در آمریکا مواجه شدند مقایسه کند. این وکیل که در کودکی با خانواده‌اش از مصر به ایالات‌متحده مهاجرت کرده از تجربه خودش الهام گرفته تا به دنبال شغلی باشد که معضلات حقوق مدنی را در ایالات‌متحده به چالش بکشد. وی می‌گوید: «مدارس آمریکایی به من تلقین کرده بودند که آمریکا خاص است و این موارد نقض آشکار حقوق مدنی در این کشور اتفاق نمی‌افتد؛ اما زمانی که یازده سپتامبر رخ داد، تمام افراد جامعه من با بحرانی وجودی مواجه شدند. ما همین‌جایی که زندگی می‌کردیم مشکلات حقوق بشر و حقوق مدنی خودمان را داشتیم.»

عزیز با مجله تایم درباره ریشه‌های تاریخی اسلام‌هراسی در ایالات‌متحده، تأثیر دیدن مسلمان‌ها به‌عنوان «نژادی مشکوک» و اهمیت نظرات نفرت‌انگیزی که اخیراً لورن بوبرت نماینده جمهوری‌خواه کلرادو درباره الهان عمر نماینده دموکرات مینه‌سوتا اظهار داشت صحبت کرد.

متن این‌گفتگو به شرح زیر است:

* دوگانگی جالبی وجود دارد که در کتاب خود بار‌ها آن را شرح داده‌اید همان افرادی که از آزادی دینی مسیحیان دفاع می‌کنند از نقض حقوق مدنی مسلمان‌ها از طریق سیاست‌های تبعیض‌آمیز همچون اقدامات نظارتی متجاوزانه و «ممنوعیت مسلمان‌ها» نیز حمایت می‌کنند. همچنین دربارۀ این نوشته‌اید که چطور لفاظی‌های بعضی مقامات منتخب به مردم اطمینان خاطر می‌دهد که چطور مشکوک بودن به مسلمان‌ها و رفتار تبعیض‌آمیز با آنان غیر آمریکایی نیست، زیرا مسلمان‌ها به ایدئولوژی‌های سیاسی خودشان پایبندند نه به دینی قانونی. ممکن است بیشتر دراین‌باره توضیح بدهید؟

هر کشوری افسانه‌های ملی‌گرایانه خود را دارد. یکی از افسانه‌های ملی‌گرایانه این است که سرزمین ما پناهگاهی برای اقلیت‌های مذهبی، خصوصاً گروه‌هایی است که از آزار‌های دینی فرار می‌کردند. این افسانه داستان پیوریتن‌ها و پروتستان‌ها را تقویت می‌کند. درحالی‌که بسیاری از قوانین ما حقیقتاً از افرادی که مورد آزار دینی هستند حفاظت می‌کند، وقتی به تاریخ آمریکا نگاه کنید سابقه‌ای طولانی از رفتار‌هایی می‌بینید که حداقلش تبعیض دینی است و در بدترین موارد کار حتی به آزار دینی علیه گروه‌های مختلفی، چون یهودی‌ها، کاتولیک‌ها و مورمون‌ها هم می‌رسد.

این روایت عمدتاً برای رأی‌دهنده‌های مسیحی اوانجلیست ضروری است، زیرا وقتی کار به مسائلی، چون ازدواج هم‌جنس‌ها و سقط‌جنین می‌رسد معمولاً حس می‌کنند حقوق آزادی دینی خودشان زیر حملۀ به‌اصطلاح فرهیختگان آزادی‌خواه است. جمهوری‌خواهان با دامن زدن به اسلام‌هراسی رأی‌دهنده‌های خود را در معرض تضاد قرار می‌دهند. چطور ممکن است ازیک‌طرف شاکی باشید که آزادی دینی در آمریکا موردحمله قرار می‌گیرد و از سوی دیگر مستقیم از اقدامات دولت در راستای آزار اقلیتی دینی حمایت کنید؟ یا باید اعتراف کنید که آدمی دورو هستید و اعتبار خود را در جنگی که برای آزادی دینی به راه انداخته‌اید از دست بدهید یا راهی پیدا کنید که مسلمان‌ها را نه اقلیتی دینی که تهدیدی برای امنیت ملی و نژادی مشکوک جا بزنید.

پیش از یازده سپتامبر اگر سفیدپوست محسوب می‌شدید می‌توانستید هویت اسلامی خود را تا حدودی بپوشانید و از تعصب‌ها به دور بمانید؛ اما پس‌از آن هویت اسلامی ابزاری غالب شد تا با آن مسلمانان را نژاد بخوانند، یعنی ساختار جسمانی، ظاهر و قیافه فرد، در درجه دوم اهمیت قرار گرفت. این تفکر می‌گوید مهم نیست ظاهرتان چگونه است، چون مسلمان هستید نمی‌توانیم به شما اعتماد کنیم. تنها استثنا مسلمان‌های سیاه‌پوست هستند که ساختار جسمانی سیاه‌شان بر نژادسازی‌شان غلبه دارد.

* درحالی‌که در کتاب به‌تفصیل به یازده سپتامبر پرداخته‌اید، در مورد ریشه‌های تاریخی اسلام‌هراسی هم صحبت کرده‌اید. ممکن است دربارۀ نقش خاورشناسی و امپریالیسم در شکل دادن به این روایت از مسلمان‌ها توضیح دهید و اینکه چطور از هویت ملی یهودی-مسیحی مستثنا شدند؟

مستشرق‌گرایی و امپریالیسم آمریکایی در غرب آسیا و شمال آفریقا بسیار قبل‌تر از یازده سپتامبر در جریان بوده است؛ و این دو پدیده محرک‌های اصلی هرگونه نگرش ضد-مسلمان‌ها است که پیش از آن تاریخ در جامعۀ آمریکا وجود داشته است. چندین رخداد بزرگ بین‌المللی ازجمله تشکیل اسرائیل در سال ۱۹۴۸، جنگ اعراب و اسرائیلی‌ها در سال ۱۹۶۷ و انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ را شناسایی کرده‌ام که در نژادسازی مسلمان‌ها نقش داشته‌اند. هرکدام از این رخداد‌ها پوشش رسانه‌ای روزافزونی داشته که در وهلۀ اول دیدی منفی نسبت به مسلمان‌ها را اشاعه داده و دلالت بر این داشت که اسلام به این افراد انگیزه داده به‌گونه‌ای رفتار کنند که از دید آمریکایی‌ها وحشیانه است.

* بخشی را کتاب خود را به صهیونیسم -باور به اینکه یهودی‌ها حق داشتن سرزمینی دارند- و انسانیت‌زدایی از فلسطینی‌ها اختصاص داده‌اید. چه اتفاقی می‌افتد زمانی که مسلمان‌ها در آمریکا حمایت خود را از حقوق بشر فلسطینی‌ها اظهار می‌کنند؟

اولین فرهیختگان سیاسی اروپایی پروتستان در آمریکا طی قرن بیستم فلسطینی‌ها را وحشی‌هایی دیدند و نشان دادند که هیچ حقی بر سرزمینی که ساکنش بودند ندارند و یهودی‌های اروپایی که به اسرائیل می‌رفتند را قابل‌مقایسه با پیوریتن‌ها می‌دیدند، مردمی که خدا انتخاب‌شان کرده تا این سرزمین را از آن خود و شکوفا کنند. امروزه بسیاری از مسلمان‌ها دولت اسرائیل را بابت نقض حقوق بشر نقد می‌کنند همان‌گونه که رژیم سوریه و عراق را به‌نقد می‌کشند؛ اما هیچ‌کس حرفی دربارۀ ضد عرب بودن یا در مورد دوم ضد مسلمان بودن نمی‌زند. اسرائیل در سیاست‌های آمریکا موردی استثنایی است. جامعه فعالان سیاسی مسلمان را ساکت می‌کند، خصوصاً وقتی حرف از حقوق بشر فلسطینی‌ها باشد. این بخشی از داستانی که هیچ‌کس تمایلی ندارد درباره‌اش حرف بزند.

* بحث مهم دیگری در کتاب شما میراث آفریقایی‌های سیاه‌پوست مسلمان است و این‌که چگونه اسلام ابتدا میان برده‌های آفریقایی جا باز کرد. این تاریخ چطور با ملت اسلام ارتباط پیدا می‌کند؟

بیشتر برده‌های آفریقایی که به ایالات‌متحده آورده شدند از آفریقای غربی بودند، جایی که اسلام قرن‌ها در آن پذیرفته شده بود. با این‌که ارقام دقیق نیستند، اما بیشتر آمار‌ها تخمین می‌زنند حدود ۳۰ درصد برده‌های آفریقایی مسلمان بودند. برده‌داران پروتستان سفیدپوست تمام آفریقایی‌ها را بدون توجه به دین‌شان وحشی می‌دانستند. علاوه‌براین اسلام را دینی قانونی برنمی‌شمردند. ازآنجاکه برده‌ها در صورت داشتن هر دینی غیر از مسیحیت به‌سختی تنبیه می‌شدند ناچار در خفا دین‌داری می‌کردند، اما ادامه همین کار هم ممکن نبود. ذات برده‌داری به این معنا بود که بچه‌های مردم اغلب فروخته می‌شدند، زنان و شوهر‌ها در میانه زندگی از هم جدا می‌شدند. هیچ رهبر آگاه دینی وجود نداشت مگر اینکه کسی پیش از برده شدن تعلیم دیده بود. هیچ جامعۀ مسلمانی نبود. نمی‌توانستند مسجد بسازند یا نماز جماعت بخوانند و به‌اجبار باید به آئین پروتستان درمی‌آمدند. تمام این عوامل دست‌به‌دست هم دادند تا نسخه‌ای از اسلام که در آفریقای غربی وجود داشت هیچ راهی برای ادامه حیات نداشته باشد.

در اوایل دهه ۱۹۰۰ که ملت اسلام تشکیل شد، اولین بار شاهد آمریکایی-آفریقایی‌هایی بودید که جامعه‌ای با هویت اسلامی را انتخاب کردند؛ و این جامعه با اهداف سیاسی کاملاً مشخصی تشکیل شد که به چالش کشیدن برتری سفیدپوستان و انتخاب ملی‌گرایی سیاهان بود. عاملی معنوی در خود داشت. قطعاً اسلام شناخته می‌شد، اما بسیاری از اعمال و بعضی از باور‌ها -مثلاً اینکه الایجا محمد پیامبر است- در نگاه مسلمان‌های شیعه و سنی کفرآمیز محسوب می‌شد.

مسلمان‌های آمریکایی-آفریقایی در قرن بیستم مورد تبعیض واقع شده و به‌شدت خطرناک تلقی می‌شدند. درنتیجه معمولاً در آمریکا بخشی از نژادپرستی جدی‌تر و ریشه‌دارترِ ضد سیاه‌پوستان طبقه‌بندی می‌شدند. اگر مسلمان سیاه‌پوست بودید، اول سیاه‌پوست به شمار می‌آمدید و سپس تلاقی شما با هویت اسلامی‌تان شما را فردی نظامی و به‌شدت خشن نشان می‌داد.

* ماه پیش، نماینده بوبرت، نماینده عمر را عضوی از «گروه جهادی» خواند و تلویحاً اشاره کرد که ممکن است عمر از بمب‌گذاران انتحاری باشد. پس‌ازآن عمر کنفرانسی مطبوعاتی برگزار کرد و پیام تهدید به مرگی که پس از اظهارنظر بوبرت از طریق پست صوتی دریافت کرده بود پخش کرد. چرا این رخداد‌ها و واکنش‌های بعدی به آن‌ها مهم است؟

اصلی‌ترین درسی که از این اسلام‌هراسی آشکار سیاست‌مداران می‌گیریم این است که اسلام‌هراسی فروش دارد. کتاب‌هایش فروش می‌روند. برای رأی‌دهنده‌های جناح راست جذاب است و تبلیغاتی که سیاست‌مداران این جناح در آرزویش هستند با خود به ارمغان می‌آورد. کتاب من نشان می‌دهد که برخورد کاتولیک‌ها در اوایل قرن بیستم با تعصبی مشابه چگونه بود. زمانی که ال اسمیت برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۲۸ داوطلب شد، حملۀ داوطلبان مخالف این بود که او کاتولیک است و نمی‌شود به چنین فردی اعتماد کرد و هرگز به کشور وفادار نخواهد بود، زیرا وفاداری اصلی او به فرد پاپ است؛ بنابراین امروز آمریکایی‌ها باید از خود بپرسند: این کشوری است که می‌خواهیم داشته باشیم؟

نویسنده: سانیا منصور | مترجم: سعیده کاظمیان
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha