نگاهی معناگرا به چگونگی اثرگذاری معماری شهری بر تعاملات شهروندان در گفتگو با مسعود ناری قمی؛
در معرض دید قرارگرفتن در فضای شهرمدرن، موجب شده تا تعاملات اجتماعی ذیل یک نوع ماسک اجتماعی قرار گیرد. مردم یک جامعه براساس ماسکی که دیگران به نمایش می‌گذارند؛ شهروندان را می‌شناسند، اینکه مردم خود را متفکر نشان دهند، پولدارنشان دهند و یا نیکوکار همگی بستگی به چگونگی پرزنت کردن تحت لوای ماسک اجتماعی دارد.
گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ تحولات ساختاری در کالبد کلان‌شهرهای ایران با تمرکز بر رفرم ساختار معماری شهر تهران، موجب شده تا چالش هویت مکانی و اثرات متقابل این هویت بر زندگی روزمره شهروندان به یکی از چالش‌های تصمیم گیران حوزه شهری مبدل شود، چالشی که تا به امروز علیرغم همه توصیه‌نامه‌ها و فرهنگ‌سازی‌های رسانه‌ای، هیچ‌گونه اقدام عملیاتی و اثرگذار را به منصه ظهور نداشته است. در همین راستا مصاحبه‌ای با مسعود ناری قمی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه معماری ترتیب داده‌ایم. اکثر پژوهش‌های ناری قمی در حوزه رابطه معماری با حوزه فرهنگ و فلسفه بوده است. مشروح این گپ و گفت در ادامه ازنظر شما می‌گذرد:
 
 
همواره مساله هویت شهری به عنوان یکی از مسائل مورد توجه اندیشمندان در ارتباط متقابل ساختارشهر (فرم، بنا، نشانه‌ها) با افراد جامعه بوده، ولی آنچه در شهر‌های کشور در حال وقوع بوده، ساخت و ساز بنا‌هایی است که نسبتشان با فرهنگ بومی و تاریخی کشور تقلیل یافته است. به طور کلی نقش آفرینی هویت بنا در نمای شهری چگونه در رفتاراجتماعی اثرگذاشته است؟

ناری قمی: اجازه بدهید به این سوال شما کمی عمیق‌تر نگاه کنیم. دو تفکر در میان معماران سازه و معماران شهری وجود داشته، یک تفکر حاصل دغدغه مندی فرهنگی معماران بوده و تفکر دوم شامل افرادی است که به دنبال نوگرایی با الگو‌های غیرایرانی در معماری هستند که هر دو تفکر نیز به وجه بصری اثرگذار نما‌های شهر و تداعیات ذهنی وجوه بصری توجه می‌کنند. در واقع هردو تفکر معتقدند که هویت یک بنای شهری به مثابه ارضای انتظارات مفهومی ناشی از درک بصری (مشاهدات بیرونی) بوده بدون آنکه
دو تفکر در میان معماران سازه و معماران شهری وجود داشته، یک تفکر حاصل دغدغه مندی فرهنگی معماران بوده و تفکر دوم شامل افرادی است که به دنبال نوگرایی با الگو‌های غیرایرانی در معماری هستند که هر دو تفکر نیز به وجه بصری اثرگذار نما‌های شهر و تداعیات ذهنی وجوه بصری توجه می‌کنند
بتوان پسوند فرهنگی به آن نما تفویض کرد. این نوع برداشت بصری نسبت به نما‌های شهری از عمق مفهومی برخوردار نبوده و صرفا هویت شخصی افراد جامعه را تغییر می‌دهد. ابتدا اگر بخواهیم به هویت ناشی از نما اشاره کنیم بسته به نوع مخاطب این اثرگذاری متفاوت است. مثلا اگر مخاطب ما، فردی باشد که از شهرستان به تهران آمده و حضور کوتاه مدت داشته؛ جلوه‌های بصری اثرگذاری آنی بر وی دارد و حتی اگر معماری شهری فاقد عناصر بصری فرهنگ بومی باشد این حضور این عناصر در پساذهن وی خواهند داشت. اثرمعماری شهری بر این مهاجران موقتی به کلان شهر‌ها یک نوع گمشدگی هویت مکانی را به همراه داشته است. حال اگر مخاطب به عنوان اشتغال روزمره خویش با مکان‌ها و بنا‌های متعدد شهری در ارتباط باشد، ذهن و حتی قوه بینایی وی نسبت به مفاهیم مستتر در ویژگی‌های بنا‌ها چشم پوشی کرده و به دلیل تعاملات روزمره‌ای که با آن مکان داشته، فضای بنای شهری به امری ضمنی برای وی تبدیل شده است. در واقع آثار و نشانه‌های معماری از سمت ادراک ذهن به سمت الگو‌های جاافتاده ذهنی می‌رود. برای اینکه موضوع را کمی شفاف‌تر بیان کنم با ذکر مثال دیگری به این موضوع می‌پردازم. شما وقتی به یک ارایشگاه به صورت روزانه می‌روید، حتی اگر نمای بیرونی ساختمان ارایشگاه با هویت داخلی آن همسویی نداشته باشد، ولی به محض اینکه به محیط نزدیک می‌شوید، ذهن آلارمی می‌دهد که این مکان ارایشگاه است. در واقع یک سری الگوسازی‌ها در ذهن ایجاد شده تا نمای بیرونی محیط را با کارکرد درونیش تفسیر کند و نشانه‌های بیرونی تاثیر کمتری بر وی داشته باشد.

حال در نگاه کلان به نمای شهری می‌توان به هویت سازی شهروندان دائم یا ماندگار در شهرها پرداخت و اتفاقاً برخی از پیامدهای شکل گرفته توسط بناها را تجزیه و تحلیل کرد. وقتی شهروندان در یک فضای شهری با انبوهی از آپارتمان‌ها با پنجره‌های باز در خیابان‌ها روبرو می‌شوند ابتدا یک نوع احساس مراقبت شدگی نسبت به منظر برایشان رخ می‌دهد، اما در طولانی‌مدت این موضوع عادی شده و مفهوم نظارت توسط پنجره‌های باز از ذهن شهروند خارج می‌شود، همین پروسه نیز در خانه‌ها تجلی پیدا کرده و یک نوع بی‌حیایی یا بی‌عفتی شهری شکل گرفته و این بی‌عفتی در ذهن‌ها امری طبیعی به نظر می‌رسد. اثرگذاری این مقوله بسیار مهم از نظریات برخی از دوستان یا معمارانی بوده که بار‌ها به تقابل نما‌های رومی و ایرانی اشاره می‌کنند. در پساذهن مخاطب یک نوع عادی سازی ذهنی نسبت به دیده شدن در ملا عام شکل گرفته و هررفتاری در منظر دیگران طبیعی به نظر می‌رسد. فارغ از این مساله، در معرض دید قرارگرفتن در فضای گسترده شهرمدرن، موجب شده تا تعاملات اجتماعی ذیل یک نوع ماسک اجتماعی قرار گیرد.
پیامد دیگر اجتماعی در نوین معماری‌های شهری بحث زندگی مسئولانه بوده، در عصر معاصر حمایتگری به عنوان یکی از شاخصه‌های مسئولیت اجتماعی از بین رفته و جای خود را به نمایشگری داده است. نمایشگری که به خوبی در کالبد ساختمان‌ها و نماها ظهور و بروز دارد


 پیامد دیگر اجتماعی در نوین معماری‌های شهری بحث زندگی مسئولانه بوده، در عصر معاصر حمایتگری به عنوان یکی از شاخصه‌های مسئولیت اجتماعی از بین رفته و جای خود را به نمایشگری داده است. نمایشگری که به خوبی در کالبدساختمان‌ها و نما‌ها ظهور و بروز دارد.

پیامد دیگر مساله کاهش امنیت عمومی و فردی در کلان شهرهاست. پدیده‌هایی همچون بزرگراه ها، بلوار‌ها و یا حتی فضا‌های شهری بدون دفاع و پاساژ‌های تجاری به یکی از محفل‌های وقوع جرم تبدیل شده که طبیعتا موجب افزایش ترس و یا احساس عدم امنیت در میان شهروندان می‌شود.


لطفا پیرامون تعبیر و تشریح مساله ماسک اجتماعی به عنوان یکی از پیامد‌های شهرمدرن، کمی توضیح دهید؟

ناری قمی: با یک مثال مصداقی این موضوع را توضیح می‌دهم. در شهر وین وقتی کمربندی شهری ایجاد شده بود بسیاری از محلات از بین رفته و هویت بزرگتری در فضای کالبدشهری شکل گرفت و در این فضای بزرگتر، همه رفتارعمومی مردم در معرض دید دیگران بوده و حتی افرادی که با هم ارتباطی نداشتند همدیگر را مشاهده می‌کردند. در این میان یک ماسک اجتماعی توسط شهروندان ایجاد شد تا افراد در مواجهه با دیگران خود را در معرض نمایش واقعی قرار ندهند. در واقع مردم یک جامعه براساس ماسکی که دیگران به نمایش می‌گذارند؛ شهروندان را می‌شناسند، اینکه مردم خود را متفکر نشان دهند، پولدارنشان دهند و یا نیکوکار همگی بستگی به چگونگی پرزنت کردن تحت لوای ماسک اجتماعی دارد. در گذشته این گونه نبود و مردم در محله‌ها هرکدام از افراد را براساس شخصیت و یا حرفه کاریشان می‌شناختند و هویت فردی واقعی برای همگان آشکار بود.


با توجه به پیامد‌هایی که حاصل دیالکتیک شهر و مردم جامعه بوده، چرا معماری شهری به سمت اصلاح این روند حرکت نکرده و یا چرا همچنان کالبدشهری به همان روند ساخت و ساز بی هویت ادامه می‌دهد؟
آنچه به عنوان جریان نهادی معماری در دانشگاه‌ها مطرح بوده که به لزوم پیوست‌های فرهنگی کالبدشهری و یا شهر هویت ساز اشاره می‌شود در حد طرح‌های کاغذی باقی می‌ماند، در حالیکه در واقعیت آنچه به عنوان کالبدسازی معماری شهری شکل می‌گیرد تحت سلطه یک نظام قدرتمند سرمایه داری است


ناری قمی: این مطالبه که معماران نقش اساسی در کالبدسازی شهری دارند، یک گزاره نادرست است. ابتدا باید عرض کنم  که میان آنچه به عنوان معماری در حوزه تئوری تدریس می‌شود با آنچه ماحصل و شالوده عملیاتی معماری در جامعه بوده تفاوت‌های بسیاری وجود دارد. آنچه به عنوان جریان نهادی معماری در دانشگاه‌ها مطرح بوده که به لزوم پیوست‌های فرهنگی کالبدشهری و یا شهر هویت ساز اشاره می‌شود در حد طرح‌های کاغذی باقی می‌ماند، در حالیکه در واقعیت آنچه به عنوان کالبدسازی معماری شهری شکل می‌گیرد تحت سلطه یک نظام قدرتمند سرمایه داری است. جریان سرمایه داری با تصرف جهانی سرمایه آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم به یکی از ارکان اصلی سیاسی در جهان مبدل شده و با قدرت اقتصادی و به ویژه قدرت رسانه‌ای خود توانسته تا تمام زندگی روزمره مردم را در دنیا تحت تاثیر خود قرار دهد؛ بنابراین سیاست‌های عمومی معماری و شهری در کلان شهر‌های دنیا را نه تنها معماران و حتی متخصصین حوزه شهری در شهرداری ها، بلکه اصحاب سیاست و قدرت تعیین می‌کنند.


تعامل دو مولفه لیبرالیسم و معماری شهری چگونه نقش آفرینی کرده و هویت مدرن را ایجاد می‌کند؟

ناری قمی: برای بررسی این موضوع باید به چند فاکتور توجه ویژه شود. لذت، آسایش و فردیت در تفکرات لیبرالی به عنوان ارزش‌گذاری اصلی جامعه تثبیت شده‌اند و سه فاکتور فرعی هم در میان آن‌ها قرار دارد که تحت عنوان آزادی، رقابت و ایدئال گرایی یا همان فانتزی ذهنی از آن نام برده می‌شود. این مبانی فکری نظام لیبرال به عنوان شاکله تغییر هویت اجتماع شهری در برابر مؤلفه‌های ارزش‌گذاری شده در مبانی دینی و عرفی ما، قدم علم می‌کنند. اگر در نظام لیبرالی ما بر مساله آزادی تحت عنوان نهادهای مدنی تأکید می‌کنیم، این مؤلفه در برابر تجمعات و تشکل‌های اجتماعی (در کشور ما، خیریه‌ها یا هیئت‌ها) قرار گرفته و یا اگر در نظام لیبرال بر رقابت تأکید می‌کنیم این مؤلفه در برابر همیاری و کمک به همنوع قرارگرفته و در نهایت اگر در نظام لیبرال ما بر مساله فانتزی یا ایدئال گرایی تأکید می‌کنیم این مؤلفه در برابر ایدئولوژی قرار می‌گیرد. سه گانه تقابلی دقیقاً سه گانه نظام مبتنی بر مادیات در برابر سه گانه مبتنی بر معنویات بوده است. به صورت تمثیلی درباره همین موضوع، زمانی که لیبرالیسم در پاریس فرانسه حکم‌فرما شد، شاهد معماری نوینی بودیم که بناهای اداری در آن بسیاری شکوهمند بوده و تئاتر و اپرا در خیابان‌ها به عنوان نماد لذت طلبی مردم شمرده می‌شد. در همان دوران آپارتمان در محله‌های قدیمی پاریس تخریب‌شده بود که خود در گذشته یکی از محفل‌های انقلاب فرانسه بود. این تغییرات موجب گردید تا بافت جدیدی در آن محلات شکل گیرد و صورت سازمان اجتماعی گذشته تضعیف شود. این راهکارها موجب ایجاد یک دکوراسیون جدید محله‌ای در فرانسه شده بود که حالا تحت لوای لیبرالیسم عرصه اجتماعی کنشگری مردم کاملاً کنترل می‌شد. در معماری مدرن شاهد تأثیرات ناخدا گاه هستیم که از آن می‌توان جبر نرم نیز نام برد طوری که نظام لیبرال هیچ گاه متهم به تحدید آزادی نمی‌شود و از طرف دیگر تغییرات موردنیاز ساختاری و به پس‌ازآن اجتماعی را ایجاد می‌کند تا کلیه فعالیت‌های شهروندان تحت کنترل قرار گیرد.


در سوال اول به مقوله حذف مسئولیت به عنوان پیامد‌های منفی در ساخت وسازکالبد مدرن شهری اشاره کردید، آیا این مقوله نیز تحت تاثیر همان تعامل لیبرالیسم و معماری قابل تفسیر است؟
محله‌های فقیر در پشت نماهای زیبای شهری بر اساس طراحی صورت گرفته محو می‌شوند تا آن سوی چهره آلوده شهر مشخص نشود و جامعه به فراست کمک به همنوع یا همان مسئولیت اجتماعی نیفتد. در تفکرات لیبرالی چرا باید چهره فقر و فقرا محو گردد؟ چون فاکتور لذت و رقابت را حذف می‌کند


ناری قمی: دقیقا این دو نیز تحت تاثیر همان رابطه تعاملی است. یکی از مواردی که به عنوان سه گانه‌ای از فاکتور‌های لیبرالیسم اشاره کردم، لذت بود. در واقع مبانی فکری و اعتقادی لیبرالیسم بر پایه ساخت شهر لذت است. در شهر لذت و رفاه، شما چیزی به عنوان مشکل، درد، یا مسئولیت اجتماعی مشاهده نمی‌کنید. چرا مشاهده نمی‌کنید؟ چون فقرا را براساس طراحی شهری پیچیده خود از داخل شهر‌ها حذف کرده و به محله‌های خارج شهر یا حاشیه شهر می‌برند. شهر دارای نمایی تمیز و پاکیزه داشته و شاهد یک زیبایی کاپیتالییستی هستید که نمونه آن را می‌توان در نیویورک مشاهده کرد که ساختمان‌های بلند و نما‌های زیبا به عنوان نماد زیبایی شهرنیویورک است. محله‌های فقیر در پشت نما‌های زیبای شهری بر اساس طراحی صورت گرفته محو می‌شوند تا آن سوی چهره آلوده شهر مشخص نشود و جامعه به فراست کمک به همنوع یا همان مسئولیت اجتماعی نیفتد. در تفکرات لیبرالی چرا باید چهره فقر و فقرا محو گردد؟ چون فاکتور لذت ورقابت را حذف می‌کند. فاکتور لذت از عیش و مستی شهر زیبا جای خود را به ناراحتی نسبت به وضعیت فقرا می‌دهد و فاکتور رقابت برای ثروت اندوزی جای خود را به مسئولیت اجتماعی وکمک به همنوع خواهد داد.


روند تحولات کالبدشهری یا به تعبیری اثرپذیری معماری شهری و لیبرالیسم در کشور از چه زمانی آغاز شده و چگونه اثرات خود را نمایان کرد؟
بعد از کودتای ۲۸ مرداد، رضاشاه برای ایجاد چهره‌نمایشی از خود به‌عنوان حامی فقرا، مسکن‌سازی را شروع کرد درحالی‌که واقعاً دغدغه مسکن محرومان نداشت و فقط برای فروکش شدن خشم طبقه محروم منطقه‌ای به اسم چهارصد دستگاه را برای مسکن اقشار متوسط به پایین جامعه در نظر گرفت که درواقع تقلیدی از سیاست‌های دهه ۷۰ آمریکا بود که می‌خواستند برای فروکش شدن خشم و شورش سیاه‌پوستان، منطقه‌ای را مختص خانه‌های سیاه‌پوستان اختصاص دهند

ناری قمی: بعد از کودتای ۲۸ مردادماه در تهران، رضاشاه برای ایجاد چهره نمایشی از خود به عنوان حامی فقرا، مسکن سازی را شروع کرده در حالی که واقعا دغدغه مسکن محرومان نداشته فقط برای فروکش شدن خشم طبقه محروم منطقه‌ای به اسم چهارصد دستگاه را برای مسکن اقشار متوسط به پایین جامعه در نظرگرفت که درواقع تقلیدی از سیاست‌های دهه ۷۰ آمریکا بود که می‌خواستند برای فروکش شدن خشم و شورش سیاه پوستان، منطقه‌ای را مختص خانه‌های سیاه‌پوستان اختصاص دهند. بعد از همین کودتا بود که زمین‌های تهرانپارس به کودتاچی‌ها و لات‌ها داده شده و آن‌ها نیز با واگذاری زمین‌ها به مهاجرانی که از شهرستان می‌آمدند، سخت و ساز را برعهده خود مهاجران قرار دادند. به طور اجمالی در زمان رضا شاه شاهد واردات بی رویه تفکرات لیبرالی تحت هرعنوانی بودیم که بخشی از آن شامل کالبدشهری بود که در دهه ۵۰ تقریبا شهرسازی نوین در کلان شهر‌ها و به خصوص تهران تثبیت شده بود. در آن برهه تاریخی جریان عمومی کشور به سمت لیبرالیسم متمایل بوده و جریان مخالف آن یعنی تفکرات سوسیالیستی در میان مردم جامعه متبلور نبود.


پس از پیروزی انقلاب اسلامی که داعیه دار شعار نه شرقی و نه غربی بوده؛ طبیعتا باید شاهد حذف تفکرات لیبرالی در بطن نما‌های شهری باشیم. چرا تا به امروز این اتفاق نیفتاده است؟

 ناری قمی: بله درست است همان‌طور که اشاره کردید با ظهور ایدئولوژی جمهوری اسلامی، علاقه‌مندان به غرب و شرق و تفکرات معماری آن‌ها در جامعه نقش کمتری را داشتند. زندگی انقلابی و تفکرات انقلابی موجب شده بود تا لوکس گرایی، اشرافی گری، فاصله طبقاتی کمتر شده و به‌واسطه حذف طبقه اشرافیت (برخی از کشور خارج‌شده و برخی تعدیل شدند) جامعه مصرفی تا حدودی تعدیل‌شده و جای خود را به جامعه‌ای مسئولیت مدار داده بود. جنگ تحمیلی و ۸ سال دفاع مقدس نیز موجب تقویت این حس مسئولانه نسبت به همنوع شده بود و فضای کلی کشور تجلی جامعه خدمتگزار و حامی بود.
 
اما این ماجرا در دهه ۷۰ رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفت. با توجه به حضور دولت کارگزاران و تفکرات مبتنی بر نظام لیبرالی در میان سیاستمداران موجب شد تا طراحی شهری به سمت بلوارسازی‌ها، تئاتر سازی‌ها و نهضت ساخت مجتمع‌های تجاری و تفریحی سوق پیدا کند. سرعت بخشیدن به طراحی و اجرای یک شهر مدرن بی‌هویت تحت عناوینی همچون توسعه همان اتوپیای مدنظر نظام لیبرالی بود که برپایه لذت شکل می‌گرفت. این اتوپیای لذت هیچ تفاوتی با سایر اتوپیاها در نظام‌های اروپایی و آمریکایی نداشته و فقط تفاوت آن وجود روکشی به اسم اسلام بود. شعارهایی همچون حکومت مستضعفین جای خود را به عناوینی همچون اقشار آسیب‌پذیر داده بود و همان حذف طبقه پایین جامعه در چرخ‌دنده‌های توسعه که پیشتر بدان اشاره کردم تکرار می‌شد. در این مسیر نیز جریان انقلابی توانایی پاسخ به نیازهای کالبد شهری در حوزه معماری را نداشته و از طرف دیگر خلا موجب شهرسازی توسط معماران با تفکرات غربی پرشده بود.
 

در برابر برخی از انبوه سازی‌هایی که تناسبی با هویت شهری نداشته، برخی از سیاستمداران بر این باورند که به دلیل تقاضای جامعه و عدم وجود مسکن کافی، به ناچار مجبورند تا بخشی از هویت فرهنگ شهری را قربانی نیاز‌های اقتصادی جامعه کنند؛ آیا شما این تئوری را می‌پذیرید؟

 ناری قمی: خیر. یادم هست که در منطقه ۲۲ تهران هنوز هیچ سکنی گزینی وجود نداشت که در آن زمان آقای عبدالعلی‌زاده طرحی دادند که می‌سازیم و پس‌ازآن مردم به این منطقه خواهند آمد. براساس همین طرح اکثر انبوه سازان به منطقه ۲۲ آمده و به‌تبع آن تجمع مردمی شکل گرفت. چرا به نظر من انبوه‌سازی کارآمد نیست؟ چون در مکان‌یابی‌هایی که نیاز واقعی جامعه نبوده شکل می‌گیرد. اعلام می‌شود که ۴ میلیون خانوار بدون مسکن داریم، ولی وقتی تحقیق می‌شود مشخص می‌گردد که از این تعداد ۳ میلیون و خرده‌ای در حاشیه شهر مسکن دارند. خب به‌جای انبوه‌سازی و ایجاد مهاجرت کاذب، همان خانه‌های حاشیه شهر را می‌توان با بازسازی به یک ساختار اجتماعی جدید مبدل کرد. پس از ایجاد ساختار اجتماعی در حاشیه شهرها می‌توان امکانات بومی را قرار داد و بخشی از مهاجرت بی‌دلیل به مرکز شهر را حذف نمود. وقتی خانه‌ها در حاشیه‌های شهر را تخریب کرده و در تهران انبوه‌سازی می‌کنیم مثل این است که ما زلزله‌ای در شهر ایجاد کرده و خانه‌ها را ویران کردیم و پس‌ازآن به دنبال آبادانی شهری می‌رویم.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha