به گزارش «سدید»؛ تازهترین اثر داستانی «نسیبا عظیمی» با عنوان «آغوش امن» ازسوی نشر «ایجاز» در ۱۴۴ صفحه به چاپ رسید. این کتاب که سومین اثر داستانی این نویسنده است، به ماجرای خواهر و برادری با نامهای شهاب و شیرین میپردازد که در عین متفاوت بودن، به یکدیگر شباهت دارند و شیطنتهای آن دو، حوادثی را رقم میزند.
راوی داستان، شیرین است که بر مبنای ویژگیهای اخلاقی خانواده و اتفاقهای مهیجی که پیش میآید، داستان را پیش میبرد و این روایت به روزهای کرونا پیوند میخورد. نسیبا عظیمی، دانشآموخته زبان و ادبیاتفارسی دانشگاه کاشان است. او پیش از این اثر، کتابهای «در چند ثانیه» و «نبضی برای زندگی» را نوشته و منتشر کرده بود.
«در چند ثانیه» به شیوه سیال ذهن و «نبضی برای زندگی» به شیوه سوررئال نوشته شدهاند. در ادامه گفتوگو با این نویسنده را میخوانید.
نگارش کتاب «آغوش امن» را چند سال بعد از کتاب دومتان و از چه زمانی شروع کردید؟ نگارش آن چه مدت طول کشید؟
کتاب دومم تقریبا آماده بود، ولی هنوز به ناشر نداده بودم که پدر به کرونا مبتلا شد و به علت ضعف قوای جسمانی ناچار به بستری در بیمارستان شد. من نیز همراه پدر به بیمارستان رفتم. از همان لحظه ورود تصاویر دلخراشی را که دیدم جرقه کار در ذهنم زده شد؛ صحنههایی که فقط باید با چشم دید تا باور کرد. آن همه بیمار، آن همه دستپاچگی و بحران عجیبی که همه را بهتزده کرده بود، مرا به یاد اتمسفر رمان کوری میانداخت. با خودم گفتم این رنجی را که با چشم میبینی و با تمام حواست تجربه میکنی رسالتی است که باید بنویسی تا بماند. در اولین فرصتی که به دست آوردم تمام وقتم را گذاشتم تا آنچه را دیده بودم بنویسم. بهطور تقریبی ۱۵ ساعت در روز به نوشتن مشغول شدم. تا چیزی را از قلم نندازم و درنهایت، کل نوشتن کار یک سال به طول انجامید.
شیوه روایت در دو کتاب اول شما بهصورت سیال ذهن و سوررئال است، اما کتاب جدیدتان را کاملا در قالب رئالیسم نوشتید. این تغییر زاویه روایت از کجا ناشی میشود؟
دو کتاب قبلی بهعلت موضوع و محتوای داستان شیوه سیال ذهن و سوررئال را برای نوشتن انتخاب کردم، ولی «آغوش امن» یک تجربه واقعی بود با اتفاقاتی که کاملا لمس کرده بودم، پس بهتر دیدم آن را در قالب رئال بنویسم.
برای نوشتن کتابی در فضای رئالیسم با چه مشکلاتی روبهرو بودید؟ فکر میکنید توانسته اید فضای موردنظرتان را باورپذیر و منطبق بر واقعیت خلق کنید؟
رمان شامل دو دوره زمانی است؛ دورهای که مربوط به چند دهه قبل میشود با بازیها، شیطنتها و حالوهوایی که برای بیشتر ما آشناست و دوره کنونی، با معضلی که گریبانگیر جهان است. میتوانستم شجاعانهتر بنویسم اگر از تیغ سانسور نمیهراسیدم، کمااینکه باز از سانسور بینصیب نماندم.
بازه زمانی داستان «آغوش امن» در دوره کرونا روایت میشود. چطور شد تصمیم گرفتید داستانتان را در این دوره هولناک تاریخی روایت کنید؟
از نزدیک شاهد دردی بودم که مظلومانه عدهای را به کام مرگ کشانده است؛ دردی که، چون آتش شعله میکشد و میسوزاند. این جنایت برگی از تاریخ است. احساس کردم باید آنچه را دیدهام بنویسم.
کتاب اولتان (در چند ثانیه) را هم با نشر ایجاز کار کرده بودید و برای کتاب دوم (نبضی برای زندگی) رفتید سراغ نشر نفیر. چه شد که تصمیم گرفتید برای کتاب سوم دوباره با نشر ایجاز کار کنید؟
قبلا با نشر ایجاز کار کرده بودم و تصمیم گرفتم یک همکاری دوباره داشته باشیم.
در آثار شما، مساله خانواده و زنان نقش پررنگی دارد. دغدغه پرداختن به این دو قشر جامعه از کجا میآید؟
جنسیتم زن است، بالطبع درکم از خانواده، زن و مشکلاتی که در جامعه مدرن، اما مردانه با آن روبهرو هستند، بسیار عمیقتر است.
مشکلات امروز نشر کتاب را چه میدانید و به نظرتان چرا مردم امروز کمتر از آثار ایرانی استقبال میکنند؟
خیلی از اتفاقات را راحت نمیتوانیم بنویسیم و دچار خودسانسوری میشویم. حتی برای انتخاب واژگانمان باید احتیاط کنیم. در چنین بستری چگونه بنویسیم تا جوانان به خواندن ترغیب شوند. جوانانی که با مطالعه بیگانه هستند. هیچگونه فعالیتی برای ترغیب دانشآموزان و دانشجویان به کتابخوانی در هیچ دورهای از تحصیل انجام نشده است. نویسنده ایرانی نه مخاطب علاقهمند دارد و نه حتی نشری که او را حمایت کند. بیشتر ناشران در چنین وضعیتی آثار ترجمه را به تالیف ترجیح میدهند. مردم باید به نویسندگان ایرانی اعتماد کنند و کتابهایی را که محتوای آنها شبیه به مشکلات و زندگی خودشان است تهیه کرده، مطالعه کنند، نقد کنند و نویسنده را به چالش بکشند.
انتهای پیام/