محمدرضا پهلوی در روز‌های پایانی حضورش در ایران به کمک‌طلبی از آمریکا ادامه می‌داد، ولی زمانی‌که به این نتیجه رسید که جای ماندن نیست و مصمم به رفتن شد، دولت بختیار را تشکیل داد.
به گزارش «سدید»؛  در روز‌های پایانی حکومت پهلوی و همزمان با اوج‌گرفتن اعتراضات مردمی، محمدرضا با دولت‌های شریف امامی و ازهاری شانس خود را آزمایش می‌کرد و به کمک‌طلبی از آمریکا ادامه می‌داد، ولی زمانی‌که به این نتیجه رسید که جای ماندن نیست و مصمم به رفتن شد، دولت بختیار را تشکیل داد.

شرط بختیار برای پذیرش نخست‌وزیری
حسین فردوست از مسئولین حکومت پهلوی و نزدیک‌ترین افراد به محمدرضا در خصوص آخرین روز‌های حکومت پهلوی و روی‌کار آمدن بختیار می‌نویسد: «بختیار بازیگر ماهری بود و به اعتقاد من بهتر از ۲ دولت قبلی خود را حفظ کرد؛ ولی از اول مشخص بود که یارای مقاومت در مقابل گام‌های کوبنده انقلاب را ندارد و چنین شد. شرط بختیار برای قبول نخست‌وزیری این بود که محمدرضا برای استراحت به خارج برود و این امر سهلی بود؛ چون محمدرضا از مدت‌ها پیش این شرط را پذیرفته بود. سرتیپ خاتمی، فرمانده ضداطلاعات گارد که به ملاقات من در دفتر می‌آمد، می‌گفت که محمدرضا به‌تدریج تمام خانواده خود را از ایران خارج کرده و فقط خود مانده است و فرح. او روزی گفت که چند روز قبل غلامرضا و زنش به فرودگاه وارد شدند، ولی محمدرضا دستور داد که غلامرضا بدون خروج از فرودگاه مراجعت کند و زنش می‌تواند حداکثر ۴۸ ساعت در تهران بماند. غلامرضا بلافاصله مراجعت کرد و زنش جواهرات و اشیاء قیمتی را برداشت و ۲ روز بعد رفت. به هرحال، پس از این‌که بختیار نخست‌وزیری را پذیرفت (۹ دی‌ماه) ۲ روز بعد (در ۱۱ دی‌ماه) محمدرضا رسماً در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد که برای معالجه چند روز دیگر از کشور خارج خواهد شد. (۱۳ دی) محمدرضا، قره‌باغی را به عنوان رئیس ستاد بزرگ (ارتشتاران) تعیین کرد و اویسی نیز از فرمانداری نظامی استعفاء داد و (در ۱۴ دی) از کشور خارج شد.


جم فقط موقعی این شغل را می‌پذیرد که آیت‌الله خمینی اجازه دهد
فردوست در خصوص یکی از حوادث مهم تشکیل دولت بختیار هم اینگونه می‌گوید: «مسئله (ارتشبد) فریدون جم است، که بختیار وی را به عنوان وزیر جنگ به محمدرضا معرفی کرده بود. بختیار برای تقویت جناح نظامی خود به جم نیاز فراوان داشت. او در این انتخاب خیلی زرنگی به خرج داده بود و احتمالاً از طرف یکی از ۲ سفارت راهنمایی شده بود، چون شخص بختیار شناختی نسبت به مسائل نداشت. تصور بر این بود که با انتخاب جم، به علت محبوبیت او در این نیروها، ارتش و نیرو‌های انتظامی دربست در اختیار بختیار قرار خواهد گرفت. بختیار از محمدرضا خواست که جم را احضار کند و محمدرضا نیز تصویب کرد. جم به تهران آمد و یک ملاقات با محمدرضا داشت. او پس از این ملاقات به من تلفن کرد و گفت که یا من به ملاقات شما بیایم و یا شما به ملاقات من بیایید. گفتم: وظیفه من است که به ملاقات شما بیایم. او گفت که هنوز پاسخی به محمدرضا نداده و نظر مرا سؤال کرد. گفتم: این دولت (بختیار) که ثباتی ندارد و فکر هم نمی‌کنم که بختیار را شما اصلاً قبول داشته باشید؛ لذا طبعاً اختلافاتی به وجود خواهد آمد. در این موقع، قره‌باغی و مبصر وارد اتاق شدند. جم گفت: حالا که جلسه عمومی شده به اتاق دیگر برویم. با ورود این دو نفر، ناظم هم وارد جلسه شد، در حالی که قبلاً مرا با جم تنها گذارده بود. قره‌باغی به جم گفت: «اگر این پست را قبول کنید، من و تمام نیرو‌های تحت امر من در اختیار شما خواهیم بود!» ناظم وارد بحث شد و به قره‌باغی گفت: «تو اختیار خودت را هم نداری. این مزخرفات چیست که به جم بدبخت می‌گویی؟» مبصر نیز به جم گفت که من در اختیارم! ناظم به او یک ناسزای ترکی گفت و او هم کنار رفت. در این جمع، نظر من و ناظم این بود که بختیار قادر نیست در مقابل مردم مقاومت کند و شرکت جم در دولت او خطاست. به هر حال، من نظر خود را به جم گفته بودم و ناظم نیز با صراحت نظر خود را گفت. او به فریدون گفت: «در این مدت (که در تهران هستی) صدبار به تو گفته‌ام که قبول این پست فقط یک راه دارد و آن این است که من (ناظم) الساعه نزد شاه بروم و به او بگویم که جم فقط موقعی این شغل را می‌پذیرد که آیت‌الله خمینی اجازه دهد.» جم گفت: «این که راه صحیحی نیست.» ناظم گفت: «اگر این‌طور است فردا نزد شاه برو و بگو که به علت گرفتاری خانوادگی از قبول شغل معذورم و بلافاصله از ایران خارج شو!» جم، این پیشنهاد را بهترین راه دانست و فردای آن شب از محمدرضا برای قبول پست وزارت جنگ معذرت خواست و همان روز [۱۸ دی]از ایران خارج شد.

به هر حال، بختیار موفق نشد جم را وارد کابینه خود کند و ارتشبد (جعفر) شفقت را وزیر جنگ کرد: افسری که از جمیع جهات در سطح پایینی قرار داشت، از نظر معلومات نظامی کم‌تر از متوسط بود، باهوش نبود هر چند زرنگی‌های کوچک و در سطح فهم خود داشت. درباره شفقت باید بیفزایم که او افسر سالمی هم نبود و چندین بار سوء استفاده مالی کرد، ولی دنبال نشد. آن‌طور که شنیدم، شفقت پس از پیروزی انقلاب مدتی تمارض کرد و در خانه بود و پس از چندی به طور قاچاق از کشور خارج شد و ابتدا به آمریکا و سپس به پاریس رفت.

انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha