عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مطرح کرد؛
احمد شاکرنژاد با بیان اینکه متعلَق ایمان در فرهنگ اسلامی اول از همه خداوند و سپس پیامبران و بعد قرآن، وحی، فرشتگان و عالم غیب هستند، گفت: بنابراین در ادبیات اسلامی نفس را به عنوان متعلَق ایمان نمی‌یابیم.
به گزارش «سدید»؛  کرسی «مقایسه متعلَق ایمان در معنویت‌گرایی جدید با معنویت اسلامی» امروز سه‌شنبه ۱۹ بهمن با ارائه احمد شاکرنژاد، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، برگزار شد.
در ادامه سخنان وی را می‌خوانید:

از سال ۱۹۶۰ جنبشی با عنوان عصر جدید یا معنویت عصر نو به وجود آمد که عمده تمرکزش بر این است که انسان باید دینش را براساس شکوفایی استعداد‌ها و توانایی‌هایش بسازد؛ لذا خدای سنتی دیگر در عصر جدید به کار نمی‌آید و انسان خدای خودش و به مثابه یک موجود روحانی و معنوی است که توانسته به ظرفیت معنوی خود پی ببرد. البته از سال ۱۹۸۰ به بعد با اقبال هنرپیشه‌ها و افراد مشهور، این جنبش تبدیل به یک مفهوم عمومی شد و فیلم‌ها و سریال‌هایی ساخته شد که در آن‌ها افراد می‌گفتند بنده خدا هستم و ظرفیت الهی دارم.

مفاهیم اساسی جنبش عصر جدید
در این جنبش جملاتی از این قبیل وجود دارد: «به خودت عشق بورز»، «نیروی درونت را آزاد کن»، «از خودت تشکر کن»، «شکست‌های گذشته را فراموش کن» و «با ایمان به آینده پیش برو»، «از گذشته خود پشیمان نباش و به آن فکر نکن»، «بگو قطعاً می‌توانم تا انرژی کائنات در خدمت تو بیاید»، «زندگی خودت را باور کن، مثبت فکر کن»، «قهرمان زندگی خودت باش»، «تو پادشاه خود هستی» و «تو آن چیزی هستی که فکر می‌کنی پس بزرگ فکر کن». در این جنبش به افراد القا می‌شود که بر کاستی‌های زندگی خود غلبه کنند و فرد خود را الوهی در نظر می‌گیرد.

حال آیا این جملات در فرهنگ اسلامی معادلی دارد یا خیر؟ اگر جمله «به خودت ایمان بیاور» را اینگونه ترجمه کنیم که در کسب ثروت و موفقیت به توانایی خودت ایمان داشته باش، ایمان ما گزاره‌ای است. اگر بگوییم منظور از به خودت ایمان بیاور این است که شرایط زندگی خودت را مثبت ارزیابی کن و اتفاقاتی که در زندگی تو رخ می‌دهد در مقایسه با اتفاقاتی که در زندگی دیگران رخ می‌دهد بد نیست، با ایمان گزاره‌ای مواجه هستیم. گاهی منظور جمله مذکور این است که ایمان زنده‌ای در مقابل ایمان جزمی که پدر و مادر به ما داده‌اند داشته باشیم در اینجا هم ایمان گزاره‌ای و هم ایمان وجدانی داریم. گاه منظور از به خودت ایمان بیاور، یک خودِ الوهی است و به تو گفته می‌شود که شخص مقدسی هستی و لازم نیست به خداوندِ ادیان ایمان بیاوری، لذا به جای آن‌ها به خودت ایمان بیاور.

در حدیث آمده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». در بحث عزت نفس داریم که فرد باید قدر عمر را بداند و خودش را بشناسد تا خدا را بشناسد، اما در هیچ جای معادل‌های اسلامی موضوع ایمانِ به خود وجود ندارد. در جنبش عصر جدید یک دارو به فرد داده و گفته می‌شود که دچار خودکم‌بینی است و می‌گویند؛ به خودت ایمان بیاور، زندگی‌ات را بشناس و به توانایی‌هایت پی ببر تا برای ادامه زندگی به عزت نفس برسی.

آیا خودالوهیتی معادل اسلامی دارد؟
حال آیا برای خودالوهیتی می‌توانیم معادل اسلامی پیدا کنیم؟ متعلَق ایمان در فرهنگ اسلامی اول از همه خداوند و سپس پیامبران و بعد قرآن، وحی، فرشتگان و عالم غیب هستند؛ بنابراین در ادبیات اسلامی نفس را به عنوان متعلَق ایمان نمی‌یابیم.

در ادبیات اسلامی موضوعی با عنوان روحِ ایمان وجود دارد و ممکن است برخی بگویند بحث خود الوهی بودن ناظر بر روح ایمان و طعمِ ایمان را چشیدن است، اما ایمانی که طعم آن را خواهیم چشید ایمانِ الوهی نیست و نزدیک به آن است، چراکه فرد در ایمان تقلید نمی‌کند و می‌گوید باید خودم ایمان را بچشم؛ بنابراین این هم معادل ایمان الوهی نیست. در قرآن کریم آمده: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آن‌ها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان نور ایمان نگاشته و به روح قدسی خود آن‌ها را مؤید و منصور گردانیده و آن‌ها را به بهشتی داخل کند که نهر‌ها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعّم‌اند، خدا از آن‌ها خشنود و آن‌ها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا‌ای اهل ایمان بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند» (مجادله، ۲۲). آیا نور و ایمانی که به آن اشاره شده است می‌تواند گزینه‌ای برای معادل‌سازی باشد؟ بحث بر سر این است که خداوند ایمان وجودی و فیضی را به ما می‌دهد، در واقع صاحب و دچار این ایمان می‌شویم.

رابطه نورِ ایمان با الوهیتِ فرد
در مسیحیت نیز بحثی با عنوان «فیض از طریق کار و ایمان» وجود دارد که معتقدند برخی از طریق ایمانی که به خداوند می‌آورند فیض الهی شامل حالشان می‌شود، اما یک معادل سنتی هم دارد که برخی از پروتستان‌ها می‌گویند فیض از طریق کاری که ما انجام می‌دهیم برای ما نازل می‌شود نه لزوماً از طریق ایمان؛ لذا «کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ» فیض الهی است و خداوند به فرد الوهیت نمی‌دهد.

در فرهنگ اسلامی بحثی با عنوان نورِ ایمان وجود دارد. در آیه ۲۸ سوره حدید آمده: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏ اید از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت‏ خویش شما را دو بهره عطا کند و براى شما نورى قرار دهد که به [برکت]آن راه سپرید و بر شما ببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است». اگر به خداوند ایمان بیاوریم و تقوا پیشه کنیم و به رسول ایمان داشته باشیم، خداوند نوری به ما می‌دهد که می‌توانیم به وسیله آن نور، مسیرمان را پیدا کنیم؛ بنابراین می‌توانیم حق را از باطل تشخیص دهیم؛ لذا نزدیک‌ترین تعبیری که می‌توانیم برای آن پیدا کنیم که به معنای دقیقِ الوهی بودنِ فرد نیست این است که فرد با وجود ایمان نوری را در خودش پیدا کند و شبیه حرفی است که برخی از عرفا هم می‌زنند، اما قبلاً باید ایمان و تقوا حاصل شده باشد تا بتوانیم حقایق را بفهمیم.
 
انتهای پیام/
منبع:ایکنا
ارسال نظر
captcha