گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ محمد ابوالفضلی: چند سالی است که تلویزیون با از دست دادن یا راندن چهرههای محبوب و تاثیرگزار خود، با افت ملموس کیفیت آثار دست و پنجه نرم میکند. افت کیفیتی که سازمان صداوسیما را وارد یک بحران بزرگ تحت عنوان بحران مخاطب کرده است. به راستی علت قهر و مهاجرت گسترده شخصیتها و چهرههای اثرگزار تلویزیون از این سازمان چیست؟
روزگارِ برنامههای خیابانخلوتکُن یاد باد!
در روزگاری نه چندان دور تلویزیون برای هر ایرانی جزء جدایی ناپذیر زندگی روزانه بود. هر مخاطب در هر سن و سال و با هر سلیقهای ساعاتی از روز را صرف تماشای برنامههای مورد علاقه خود میکرد و اساساً وابستگی خاصی به آن داشت و با همه وجود از آن لذت میبرد. تعداد شبکهها و کانالها کم بود؛ اما کنداکتورهای هر شبکه ترافیکی سنگین از برنامههای جذاب و خواستنی داشت. ایامی که برخی برنامهها مخاطب میلیونی داشت و اصطلاحاً خیابان خلوت کن بود. روزگاری که بچهها به عشق تماشای برنامه عروسکی هنرمندانی همچون خواهران برومند لحظهشماری میکردند و بزرگترها را نیز برای «کلاه قرمزی» ایرج طهماسب با خود همراه میکردند. روزگاری که جوانها و نوجوانان تا پاسی از دوشنبه شبها با اشتیاق «نود» فردوسیپور را دنبال میکردند.
در آن روزها ماه رمضان برایمان بهترین ایام سال بود. چیدن سفرههای افطار توأم با طنین دلنواز ربنای شجریان بود. بعد از افطار هم که کنترل تلویزیون از دستمان رها نمیشد و پشت سر هم از این شبکه به آن شبکه مشغول تماشای سریالها بودیم؛ از «خانه به دوش» عطاران بگیر تا آن سریالهای ماورایی جذاب که تا نیمههای شب ما را میخکوب تلویزیون میکرد. در آن سالها حتی مسافرت نرفتن در ایام نوروز نیز خیلی از ما را غمگین و افسرده نمیکرد. چراکه تلویزیونی داشتیم برای تمام ۱۳ روز تعطیلات! تلویزیونی که بهترین برنامهها و فیلمها و سریالها را یکی پس از دیگری نمایش میداد. در آن روزگار حتی شبکه چهار هم برایمان با اجرای بزرگانی مثل محمد صالح علا دیدنی بود.
از آن ایام سالهای زیادی نمیگذرد. اما امروز دیگر هیچ کدام از آن نوستالژیهای دل انگیز و جذاب را نداریم. چه شد که رفتهرفته کیفیت برنامهها و سریالها از بین رفت و آن هنرمندان و کاراکترهای جذاب و محبوب، یکی یکی از جعبه جادو رخت هجرت بر بستند و هر یک به بهانهای کنار رفتند و یا کنار گذاشته شدند؟ چرا امروز دیگر رسانه برایمان سرگرم کننده و جذاب نیست؟ چرا دیگر هیچ سریال خیابان خلوت کنی ساخته نمیشود؟ و چرا دیگر خبری از آن مخاطبان پروپاقرص تاک شوها و برنامههای زنده نیست؟
یک سوال و صد بهانه
این چراهای متعدد طبعاً هم پاسخهای متعدد دارد و هم توجیهات و بهانههای متعدد! جوابها و توجیهاتی که در برخی موارد سنگینی قصور را از گردن مسئولان سیما برمیدارد و لاجرم به دوش دیگران میاندازد. اگر چرایی این پرسشها را از مدیران و اهالی تلویزیون بپرسیم، طبیعتا از کمبود بودجههای برنامه سازی میگویند. از هجمه وسیع شبکههای فارسی زبان ماهوارهای و تلاش شبانه روزی جبهه استکبار و استعمار فرهنگی میگویند. از قهر و قطع ارتباط یک طرفه برخی چهرههای تلویزیونی و زیادهخواهی فلان تهیهکننده و فلان برنامهساز برای تولید اثر میگویند. اما آیا به راستی دلیل این حجم از افت کیفیت برنامهها و رانده شدن چهرههای تاثیرگذارِ برنامهساز در سیما، همین قبیل توجیهات و بهانه هاست؟ صد البته که خیر!
پرواضح است که تقصیر اصلی بر گردن خود سازمان، مسئولان، مدیران و سیاستهای اشتباه آنها در سالهای اخیر است. به طور مثال یکی از اصلیترین دلایل افت کیفیت آثار و قهر و رانده شدن کاراکترها و مهرههای وزین هنری و فرهنگی و به تبع آن ظهور و بروز چهرههای گمنام و بعضاً فاقد صلاحیت در روند برنامهسازی، بدسلیقگی و خط قرمزهای مبهم و سلیقهای و به تبع آن سانسور، ممیزی و خفقان حاکم بر سازمان است. در این سالها سیاست حاکم بر صدا و سیما بیش از هر امری تحت تاثیر یک سری قوانین نانوشته، خط قرمزهای مبهم و نظارتهای سلیقهای بوده است. ممیزی در سازمان هرگز از یک روند شفاف و قانونمند پیروی نمیکند. نظارتها در رادیو و تلویزیون تحت تاثیر علایق و سلایق شخصی است. روند بررسیها در سازمان تحت یک مدیریت یکپارچه نیست و درد اصلی اینجاست که هر مدیر در هر شبکه ساز خودش را میزند! برای هر مدیر و هر ناظر یک سری خط قرمزهای شخصی وجود دارد؛ به طوری که در فرآیند بررسی یک اثر، یک ممیز ۱۰ اشکال میگیرد و ممیز دیگر ۵۰ اشکال! چنین رویکرد مبهم و غیر شفافی، برنامه سازان را دچار سردرگمی میکند. در چنین شرایطی هیچ مجری، کارگردان و تهیهکنندهای رغبتی برای برنامه سازی ندارد و به قول رضا عطاران ترجیح میدهد در خانه بیکار بماند تا اینکه با این شرایط کار بسازد.
آخر چطور میشود که در یک شبکه مجری برنامه را به خاطر اظهار نظر میهمان برنامه پیرامون موضوع «رقص» علیرغم سه بار عذرخواهی، از کار برکنار کنند و چند روز بعد در شبکهای دیگر در برنامه خندوانه رقص گروهی هندی برگزار کنند؟! چطور میشود که چهرهای همچون عادل فردوسی پور در شبکه ۳ ممنوع الکار باشد و همزمان در شبکه ورزش مشابه همان برنامه را بسازد؟! چطور میشود که مهران مدیری در بازهای از زمان ممنوع التصویر باشد و تنها چند ماه بعد، با تغییر مدیریت در سازمان با او برای ساخت برنامه دورهمی قرارداد چند ده میلیاردی ببندند؟! چطور میشود که فلان کارشناس در فلان شبکه اجازه حضور نداشته باشد و در شبکه دیگر مجاز به حضور؟!
مدیریت ملوکالطوایفی در صداوسیما
همه این سوالات و این تناقضات یک سر منشاء واحد دارد و آن هم همان مدیریت ملوک الطوایفی و نظارت سلیقهای است و تا زمانی که این مسئله در سازمان حل نشود و یک قانون شفاف در روند بررسیها و نظارت حاکم نشود و تا زمانی که مدیران و تصمیمگیران تکلیفشان را با این موضوع روشن نکنند، رادیو و تلویزیون هرگز به روزهای اوج گذشته خود باز نخواهد گشت و همچنان باید شاهد آثار بیکیفیت، چهرههایی درجه چندم و به تبع آن بحران جذب مخاطب باشیم.
/انتهای پیام/