نگاهی به کتاب «مگر چشم تو دریاست»؛
مگر چشم تو دریاست عنوان کتابی به قلم «جواد کلاته عربی» است. این کتاب در ۶ دفتر تنظیم شده و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. کتاب در بخش انتهایی برای مستندشدن اثر به آلبوم عکس‌های این خانواده اختصاص یافته است.
به گزارش «سدید»؛  «چشم‌هایم خشک شده است، جگرم می‌سوزد و آتش می‌گیرد و حالت گریه دارم، ناله می‌کنم، اما دیگر اشکم نمی‌آید.» این‌ها جمله‌های پایانی کتاب «مگر چشم تو دریاست» است. کتابی که به شرح زندگی خانواده جنیدی می‌پردازد. خانواده‌ای که چهار شهید را تقدیم اسلام و انقلاب کرده است و حالا این خانم جنیدی مادر این شهداست که از زندگی پرفرازونشیب خانواده‌اش می‌گوید؛ از همسرش که روحانی مبارز بوده تا فرزندانش. از داستان آشنایی‌اش با پدر بچه‌ها تا به‌دنیا آمدن هرکدام و داستان ازدواج و راهی شدن‌هایشان به جبهه. اینکه چطور برای یکی دختری را نشان کرد و شهید شد تا آن یکی که در خانه دست به سیاه و سفید نمی‌زد، اما راهی سخت‌ترین مناطق جنگی شد.

مگر چشم تو دریاست عنوان کتابی به قلم «جواد کلاته عربی» است. این کتاب در ۶ دفتر تنظیم شده و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. کتاب در بخش انتهایی برای مستندشدن اثر به آلبوم عکس‌های این خانواده اختصاص یافته است. با باز کردن کتاب در صفحه‌های نخست نویسنده اثر را پیشکش زینب‌های زمان، مادران شهدا کرده است. مادرانی که زینب‌گونه فرزندان رشیدشان را برای دفاع از اسلام به جنگ فرستاده‌اند و خود مبلغ رشادت‌های جبهه‌ها بوده‌اند.

کتاب از زبان مادر چهارشهید به نام‌های محمد، عبدالحمید، رضا و نصرالله است. خانواده جنیدی از اهالی پیشوا (ورامین) هستند و خانم جنیدی خود از کودکی در پیشوا دور و بر صحن امامزاده‌جعفر بزرگ شده است. نویسنده در مقدمه کتاب از نحوه آشنایی‌اش با این خانواده و روند شکل‌گیری کتاب می‌گوید.

دفتر یکم- چشم‌های پدر

خانم جنیدی از یک خواب می‌گوید و از بیماری‌ای که به‌واسطه یک هول و اضطراب به جانش افتاده بوده و از همراهی حاج‌آقا که هفت، هشت ماهی را در بیمارستان‌ها دنبال کار‌های خانم سپری کرده بود. حاج‌خانم می‌گوید با حاج‌آقا فامیل بودند یعنی دخترعمو و پسرعمو بودند و وقتی حاج‌خانم ۱۵‌سالش بوده عمویش او را از پدرش برای حاج‌آقا که آن زمان یک طلبه جوان بوده خواستگاری کرده و پدرش شرط سفت و محکم گذاشته که دختر به قم نمی‌دهد و باید همین‌جا ورامین و در محله امامزاده موسی‌بن جعفر (ع) که بیشتر جنیدی‌ها در آن محله ساکن بودند بماند و، اما مسیر زندگی آن‌ها جور دیگری رقم می‌خورد و دست سرنوشت و میل به روشنگری و خدمت به دین آن‌ها را کیلومتر‌ها از ورامین دور می‌کند.

دفتردوم- چشم‌هایت روشن

در این دفتر که ۱۲ بخش دارد، خانم جنیدی از نامزدی و عروسی‌اش می‌گوید که چطور بدون گرفتن جشن عروسی راهی شدند و این تازه ابتدای قرارگرفتن در مسیر پرپیچ‌وخم روزگار آنهاست. محمد اولین پسر خانواده سال ۱۳۱۳ به دنیا می‌آید و عبدالحمید سال ۱۳۳۶. او درباره محمد می‌گوید که بچه آرام و عاقلی بود و مثل آدم‌های جاافتاده رفتار می‌کرد و از بارداری‌اش سر نصرالله می‌گوید که سه‌سال با حمید تفاوت سن داشته است و از معصومه دختر خانواده.

در این دفتر از تحریم عید نوروز و ماجرا‌های سال ۱۳۴۲ می‌گوید و سال ۱۳۴۴ که رضا به دنیا آمد و تا پنج سال بعدش و به دنیا آمدن نفیسه در سال ۱۳۴۹ و از سوسن که یک‌سال بعد از تولد نفیسه برای محمد نشانش کردند و....

دفترسوم- چشم‌ها می‌بینند

صحبت از انقلاب است. حاج‌خانم می‌گوید: «آن‌موقع می‌گفتند آقای خمینی. داشتن عکس امام جرم بود؛ چه برسد به اینکه بالای منبر بگویی آقای خمینی و ازشان تعریف کنی و حاج‌آقا جنیدی در این شرایط تبلیغ می‌کرد.»

از سال ۵۸ و عروسی حمید می‌گوید و اینکه بی‌صدا عروسش را به منزل آورد و عروسی معصومه را تعریف می‌کند که چطور بی‌سروصدا برپا شد.

دفتر چهارم- چشم‌ها می‌گریند

حاج‌خانم از ماجرا‌های بنی‌صدر می‌گوید و از شرکت در راهپیمایی‌های تهران. اینکه چطور به تهران می‌آمده و چه ماجرا‌هایی در تعقیب و گریز‌ها داشته است. خانم جنیدی از تهدید‌هایی می‌گوید که عوامل ضدانقلاب برای آن‌ها ایجاد می‌کردند. سال ۵۹ و آغاز ماجرا‌های دفاع مقدس که نقطه اوج داستان است. خانم جنیدی از پسر‌ها می‌گوید که چطور برای اعزام و رفتن به جبهه از هم سبقت می‌گرفتند و از لحظه‌های سخت خداحافظی‌هایشان و از چشم‌های مادری که تا انتهای کوچه و تا آخرین لحظه پسر‌ها را بدرقه می‌کرد و از خبر‌های شهادت و....

دفترپنجم- چشم‌های منتظر

روایت‌کننده بخش زنانه جنگ است و از کار‌های زنانه در جنگ می‌گوید؛ از شستن لباس‌های رزمنده‌ها و دوختن لباس‌هایی که ترکش‌ها آن‌ها را پاره کرده بود تا شستن دیگ و برگزاری کلاس‌های احکام و اخلاق.

ماجرای دیدار با آقای خامنه‌ای که در آن زمان رئیس‌جمهور بودند را در این بخش ذکر کردند و خانم جنیدی از انتظارش برای بازگشت محمد می‌گوید و از اینکه چطور حمید توانست محمد را یک شب دوباره میهمان خانه‌شان کند، اما این‌بار....

دفترششم- مگر چشم تو دریاست

حاج‌آقا یار و همراه خانم جنیدی هم به فرزندان شهیدش ملحق می‌شود و سال ۱۳۷۹ حمید هم بعد از سال‌ها جانبازی به درجه رفیع شهادت می‌رسد. از اولین‌باری که آیت‌الله خامنه‌ای بعد از رحلت حاج‌آقا به منزل‌شان آمده تا دیدار‌های بعدی که رهبر انقلاب برای دیدن این خانواده به منزل‌شان می‌آمده تا حاج‌خانم که به دیدن خانم آیت‌الله خامنه‌ای می‌رفته، همه در این بخش با شیرینی خاصی عنوان شده است.

«مگر چشم تو دریاست» از زبان مادری است که زینب‌گونه راه حضرت‌زینب (س) را درپیش گرفته است. در بخش‌های پایانی این کتاب اینچنین آمده است: «همان‌طور که امام‌حسین (ع) دست ولایتی‌اش را روی قلب حضرت‌زینب (س) گذاشت، خدا خودش دستش را روی قلب مادران شهدا گذاشته است. شک ندارم.»
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha