گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر نعمتالله فاضلی، انسانشناس، نویسنده و استاد پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی از سال ۱۳۹۱ تاکنون درباره مسئله پژوهش در ایران امروز سخن میگوید.
کوهِ یخِ مشکلاتِ پژوهش در ایران
مجموعه گفتگوها و بحثهایی که در دوره معاصر و تاریخ علم جامعه ایرانی انجام شده-از تاسیس دارالفنون در سال ۱۲۳۰ هجری شمسی تا دوره سلطنت پهلویها و بعد از آن تا پیروزی انقلاب اسلامی و امروز- را میتوان گفتگوهایی درباره پژوهش هم دانست. چرا که علم در دنیای معاصر با واژه پژوهش هم تعریف میشود. پژوهش مترادف دیگری برای علم است و از اینرو میتوان به جایگزینی این واژگان، خصوصا در مباحث تاریخی اذعان داشت.
وجود این گفتگوها و بحثها از یکسو، و اقدامات نمادینی از جمله اختصاص هفتهای به عنوان هفته پژوهش، بیانکننده این واقعیت است که چیزی در حوزه علم و پژوهش در جامعه ایران از حالت متعارف مطلوب و برخوردار نیست. چیزی که برای ما تبدیل به یک پرسش مهم در مقوله علم و پژوهش شده است. علم چیست؟ پژوهش چیست؟ چگونه میتوان در جامعه معاصر از اندیشیدن علمی و محققانه برخوردار بود؟
این پرسش هم در دانشگاهها و هم در میان عامه مردم شکل گرفته و تلاشهایی برای پاسخ دادن به آن ترتیب داده شده است. جامعهای که حدود ۱۴ میلیون نفر دانش آموخته دانشگاه و بیش از ۳ میلیون نفر دانشجو دارد، با نهاد پژوهش و علم یعنی دانشگاه زندگی کرده و آن را پارهای از هویت مردم خود میداند. جامعه امروز ما پژوهش را درست مثل سایر امور زندگی-مثل نیازهای حیاتی و ضروری برای زیستن، مثل آب، برق، بهداشت، سلامتی، مسکن و سایر چیزها- طلب میکند. اما این طلب پاسخ مناسبی را پیدا نکرده است. ما نتوانسته ایم همانطور که در بسیاری از نیازهای حیاتی، مایحتاجمان را فراهم میکنیم، درباره علم و پژوهش نیز پاسخ مناسبی را روایت کنیم. این یک ناکامی مهم در مسیر رسیدن به صورت بندی روشن از این سوالات است؛ پژوهش در جامعه ما چیست؟ تحقیق برای ایرانی معاصر چه معنایی دارد؟ ما چگونه درباره تحقیق صحبت میکنیم؟ نوع پرسشهایی که درباره پژوهش مطرح میکنیم کدام است؟ و غیره.
شاید بخش عمده بحران ما درباره پژوهش، همین شیوه پرسش باشد؛ شیوه اندیشیدن و بازنمایی ما از پژوهش. در مجموعه وسیعی از کتابها و مقالههایی که درباره وضع تحقیقات در ایران امروز نوشته شده و البته مجموعه کنفرانسهایی پیرامون این موضوع، به حد کافی درباره مشکلات پژوهش صحبت کردهاند. از این رو من قصد ندارم مشکلات پژوهش را توضیح دهم. (برای رجوع علاقمندان این راه هم بگویم که من مقدمات این بحث را در کتاب زندگی سراسر فهم مسئله این است، توضیح دادهام که مشکل ما مسئله نیست. همچنین مسئله هم مشکل نیست. باید میان این دو تفکیک و تمایز روشنی قائل شد.)
مشکلات همان چالشها، درگیری ها، کمبودها و کاستیهای انضمامی و آشکاری است که ما در حوزههای گوناگون با آنها سر و کار داریم. تورم، بیکاری، مسائل اجتماعی، اعتیاد، فقر فراگیر و بسیاری از مشکلات دیگر که همه مردم ما امروز با آن کمابیش درگیرند، مشکلات ما هستند. مشکلات درست مثل درد دندان برای همه تجربه میشود. اما مسئله چیست؟ مسئله درک تئوریک و نظری ما یا تلاش فکری برای خلق دیدگاهی انتزاعی و مفهومی درباره مجموعه چالشها و مشکلات است. به همین دلیل وقتی که از مسئله پژوهش صحبت میکنیم، پرسش ما ناظر به این نیست که فهرستی از مشکلات فراهم کنیم. ما میدانیم که در عرصههایی همچون تامین بودجه، آموزش روش تحقیق و کمبود محقق، بی توجهی یا کم توجهی به نتایج تحقیقات و انبوهی از مشکلات دیگر با کوهی از معضلات روبهروئیم. کوهی که امروز نه برای دانشگاهیان، که حتی برای عامه مردم ایران نیز شناخته شده است.
از اینرو من نمیخواهم درباره مشکلات پژوهش صحبت کنم و یا فهرستی از مشکلات فراهم کنم. بلکه تلاش من ارائه دیدگاه یا رویکردی است که بتواند مجموعه مشکلات، چالشها، کاستی ها، تضادها، تنشها و تعارضاتی را که در حیطه پژوهش با آنها درگیریم، به طور نظری صورت بندی کنم و روایتی مفهومی و تئوریک از این مشکلات ارائه کنم.
کتابهای روش تحقیق را متوقف کنید!
وقتی از مسئله پژوهش در ایران صحبت میکنیم، مقصودمان سوال پیرامون وضعیت امر پژوهش در جامعه معاصر ایرانی و نسبت آن در فضای فهم عمومی است. امر پژوهش در فضای نهادی و اندیشهای جامعه معاصر ما با چه شیوهای قابل فهم است؟ شیوهای که امکان دستیابی به پژوهش در معنای خلاق و کارآمد را برای ما دشوار یا ناممکن کرده است؟ در اینجا هم وقتی که از پژوهش صحبت میکنیم، همچنان روایتی از امر منفی را میبینیم. اما نه به معنای مشکلات! یعنی فهرستی جزئی از انبوه کم و کاستی ها. بلکه مسئله آن تنش ساختاری و نهفته در فهم ما از پژوهش است.
چندی پیش که با همکارم جناب دکتر محمدی دانشمند و جامعه شناس کشورمان، صحبت میکردم که میگفت؛ «میخواهم درباره پژوهش یک سخنرانی مهم کنم و در همان اثنا از دانشگاهها بخواهم که نوشتن کتابهای روش تحقیق را متوقف کنند. من هم در این خطا سهیم هستم و کتابهای روش تحقیق نوشته و ترجمه کرده ام»
تنش ساختاری از آن دست مسائلی است که با افزایش بودجه تغییری در آن به وجود نمیآید. با گسترش دانشگاهها و توسعه رشتههای دانشگاهی همچنان گرهی گشوده نمیشود. تنش ساختاری در پژوهش وجود دارد که با افزایش تعداد دانشجویان و دانش آموختگان، توسعه تحصیلات تکمیلی یا حتی با گسترش گفتگوهای عمومی درباره خوبیها یا ضرورتهای پژوهش، همچنان هیچ قدمی به جلو برداشته نمیشود. واقعیت این است که ما با معمایی پیچیده روبرو هستیم. اگر در صد سال پیش ما کتابهای روش تحقیق نداشتیم، و این یک مانع در راه قوام امر پژوهش بود، امروزه بیش از حد نیازمان با انبوه کتابهای روش تحقیق سر و کار داریم. اما هنور نتیجهای در کار نیست.
چندی پیش که با همکارم جناب دکتر محمدی دانشمند و جامعه شناس کشورمان، صحبت میکردم که میگفت؛ «میخواهم درباره پژوهش یک سخنرانی مهم کنم و در همان اثنا از دانشگاهها بخواهم که نوشتن کتابهای روش تحقیق را متوقف کنند. من هم در این خطا سهیم هستم و کتابهای روش تحقیق نوشته و ترجمه کرده ام. حالا وقت پایان دادن به این بازی است.»
واقعیت این است که ما برای گسترش پژوهش و دست یافتن به پژوهش در جامعه ایرانی، سرمایهگذاریهای مادی، اجتماعی، آموزشی و معنوی فراوانی را در دهههای اخیر انجام دادیم. اما هیچ یک از این سرمایهگذاریها نتوانست پژوهش را در فضای دانشگاهها، مراکز پژوهشی یا به طور کلی در جامعه ایران به معنای پژوهش خلاق، جا انداخته و مدیریت کند. این یک شکست مهم و راهبردی است که باید به زمینهها و اسباب آن توجه کنیم تا شاید وضعیت متفاوت از اوضاع کنونی شود.
واژه پژوهش برای توصیف مجموعه فعالیتها، راهبردها و سیاستها و تلاشهایی به کار میرود که مردم جامعه برای اندیشیدن، خلاقیت و تفکر نظاممند انجام میدهند. وقتی از پژوهش صحبت میکنیم، یعنی چگونه این سیاست ها، راهبردها و تلاشهای ما برای اندیشیدن و شکوفا شدن استعدادها، سامان و رونق دادن به دنیای فکر انجام میشود. پژوهش، سیاستهای ما برای گسترش جستوجوگری، پرسشگری، آزاداندیشی و متفاوت اندیشی در جامعه است. واژه پژوهش به معنای جستجو کردن است. جستجو کردن در دنیای علم مدرن و در فضای گفتمان علم مدرن که باید به نتیجهای مهم ختم شود.
پژوهش در دنیای معاصر برای همه ملتها و همه جوامع، دلالت بر چگونگی سامان یافتن جامعه از طریق اندیشیدن دارد. پژوهش روایتی است از تلاش جهانی انسان مدرن و معاصر برای شیوه خاصی از بودن و زیستن در جهان امروز. بودن و زیستنی که مبتنی بر -به تعبیر ژاک دریدا- اصل دلیل، استدلال یا به تعبیری که امانوئل کانت به کار میبرد، مبتنی بر کاربرد عقل در جامعه امروز است. اما پژوهش در عین حال بیان کننده شیوه و سازمان اندیشیدن در دنیای امروز هم است. شیوه و سازماندهی که توسط نهاد پژوهش یعنی دانشگاهها و پژوهشگاهها در جهان امروز انجام میشود. وقتی از مسئله پژوهش سخن میگوییم، یا مسئلهای که هسته مرکزی سازمان پژوهش را در جهان امروز در بر میگیرد، از این صحبت میکنیم که جایی در مرکز و یا موتور تفکر دچار لغزش، وقفه یا تنش و کاستی است که اجازه نمیدهد پژوهش کارش را انجام دهد. یعنی آن تفکر، نوآوری و یا به قول یکی از نویسندگان سوی تفکر و درخشش، لحظه نوآوری و خلاقیت، باز شدن چشم به لایههای ناشناخته، حس کنجکاوی، نوآوری و تازگیای که حاصل تلاش ما به عنوان پژوهش است، رخ نمیدهد. رخداد تفکر شکل نمیگیرد. چرا؟
چرا پژوهش علیرغم همه تلاشهای صورت گرفته در انبوه دانشگاهها و مراکزهای پژوهشی، جمعیت پرشمار دانشآموختگان، اساتید، انبوه مجلات و همایشها و... نتوانسته ما را آنطور که شایسته است در جایگاه مناسبی قرار دهد؟
این همان زاویه منتخب من برای پاسخ به مسئله پژوهش است. به همین دلیل بودجه، ساختمان، سازمان اداری و یا بسیاری از موانع موجود در نظام دانش ما، اینجا اهمیتی ندارد. صحبت من درباره این است که امر پژوهش در جامعه ما چه مسیری را طی کرده که موتورش راه نیفتاده و روشن نشده است؟ چرا موتور اذهان پژوهشگر ما نتوانسته در برابر همه سرکوب ها، سلطهها و استبدادها، همه تحقیرها و همه فشارهایی که بر آزادی و استقلال آکادمیک وارد میشود، بایستد؟ چه اتفاقی افتاده که او نتوانسته در برابر این سیستم پرسشهای شجاعانهای مطرح کند؟ چرا نتوانسته مقاومت کرده و راه را برای انسان اندیشهورز مسئول و شجاع و قلندر باز کند؟ چرا کنش پژوهش، کنشی رهاییبخش نیست؟ علم به تعبیر مسعود فراستخواه ماهیتاً کنش رهایی بخش دارد که بتواند ما را از هرگونه سرکوب رها کند. پژوهش اگر چنین نباشد، پژوهش نیست.
با افزودن به ظرفیت و تعدد فضاهای دانشگاهی، توسعه اینترنت، افزایش بودجه، توسعه ساخت و سازها و ساختمانها و بطور کلی توسعه فضای کالبدی، هرگز پژوهش سامان پیدا نمیکند. پژوهش مستلزم فضای فکری است. فضایی که امکان رهاییبخشی و متفاوت اندیشیدن، پرسشگری شجاعانه، نامتعارف بودن در تحقیقات را برای انسان متعارف فراهم کنم. از اینرو باید پرسید این مسئله پژوهش در جامعه ما چیست؟
دگراندیشی ذاتِ پژوهش است
دگراندیشی، خلاقیت و تخیل در ذات پژوهش وجود دارد. پژوهشگری، شیوهای از بودن و دغدغه مندی است. پژوهشگر شیوهای از زیستن را انتخاب کرده است که امکان نامتعارف بودن و متفاوت بودن را برای او فراهم میکند. پس هر سیاست و راهبردی که برای مطیع یا سر به راه کردن، متعارف و روزمره و یکدست کردن سازمان پژوهش و پژوهشگران فراهم شود، اقدامی بر خلاف ذات پژوهش است. مسئله پژوهش در ایران معاصر چیست که کنش پژوهش را نه به عنوان کنشی رهاییبخش، نه به عنوان کنشی از جنس بودن و شدن، نه به عنوان کنشی از جنس دغدغه مندی و مسئولیت، بلکه از جنس کارمندی کسب و کار، حرفه و از جنس انسان ابزاری و بازاری و از جنس سرباز سر به راه و جان نثار سیستمها تربیت میکند؟ پرسش مسئله پژوهش ایرانی را باید در این سرفصل جستجو کرد. پژوهش در ایران معاصر چه مانعی درون خود پرورانده که مانع از به وجود آمدن پژوهشگری نرمال میشود. پژوهشگری که شیوه زیستن و بودن، ریاضت کشی و دود چراغ خوردنش، همت و پشتکار داشتن برای پرسش کردن و برای کاویدن و جوشیدن و لمسیدن و فهمیدن جامعه معاصر ما را داشته باشد. پژوهشگری که وجودش در چنین فضایی ناممکن شده، اما نیاز ما به او همواره پابرجاست.
من به این پرسش پاسخ کوتاهی خواهم داد. مرور تاریخ دانشگاه، تاریخ علم مدرن و تاریخ نظام دانش از دارالفنون تا پهلوی از رضاشاه تا انقلاب و از انقلاب تا به امروز، یک نقطه آشکار و بارز را نشان میدهد؛ برای ما علم، پژوهش و سازمان آن یعنی مراکز دانشگاهی و پژوهشی، صرفاً و تماماً بر اساس کارکردهای اجتماعی و سیاسی معنا پیدا میکرده یا میکند. ما از پژوهش صرفاً ابزاری را تصور میکردیم که در خدمت هدفهای دیگرمان است و باید به آنها پاسخ دهد.
همه میگویند چرا پژوهشگران مشکلات مملکت را نمیفهمند؟ چرا مشکلات را حل نمیکنند؟ چرا اقتصاد و سیاست کشور، مدیریت شهری و ... به کمک محققان و دانشمندان بهبود پیدا نمیکند؟ اما کسی نمیپرسد که چرا محققان و اندیشمندان ما نتوانستند زبان تازهای برای زیستن، اندیشیدن، انسان بودن و انسان شدن خلق کنند؟
علیرغم اینکه در تاریخ فرهنگی و معرفتی ایران، علم از اصالت فینفسه برخوردار است و عالم یا محقق، انسانی است که مبرا از مادیات پرسش میکند و میاندیشد. اما وقتی وارد دنیای مدرن شدیم تصورمان از علم و پژوهش، تصوری تکنیکی، ابزاری، بازاری و تصوری به طور عریان فایده گرایانه شد.
ما از پژوهش انتظار پرسش، طرح مسئله، رهایی بخشی، فهمیدن و فهماندن جهان زندگی خود را نداشتیم. معنای این سخن این است که علم و پژوهش به خصوص در حوزههای انسانی و اجتماعی، برای ما کارکرد معرفت شناسانهای نداشت. ما نمیخواستیم مرزهای دانش را گسترش بدهیم یا حقیقت را بفهمیم. ما نمیخواستیم از طریق پژوهش کشف تازهای در عالم کنیم. ما نمیخواستیم بازنماییها و روایتهایی جمعی از زندگی، تجربه زیسته انسان، جامعه و تاریخمان را ارائه کنیم. ما صرفا میخواستیم هدفهای نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، رفاه و آسایش را از طریق پژوهش به دست بیاوریم.
این یک نگاهی کاملا ابزاری و سیاسی و البته در جامعه ما مسلط بود. ما از پژوهش انتظار نوآوری، خلاقیت و خودشکوفایی یا خلق بودنهای جدید و زیستنهای تازه را نداشتیم. ما از پژوهش تصوری بسیار مادی-و از قضا بر خلاف روح واقعی پژوهش- داشتیم. ما در برابر پژوهش پرسشهایی را مطرح میکردیم که آن را به هر چیزی به جز پژوهیدن، اندیشیدن، به جز خلاقیت و تخیل و به جز پرسیدن و لمس هستی بود. ما پژوهش را صرفاً بر اساس کارکردهای سیاسی و اجتماعی آن فهمیدیم. این بحرانی است که در آفریقا و آمریکای لاتین هم وجود دارد. وقتی دانشگاه و سازمان علم، فاقد استقلال، آزادی اندیشه و آزادی دانشگاهی باشد، تحت فشارهای زیادی از سوی حاکمیت واقع میشود. پس امکان هرگونه اندیشیدن، زیستن، بودن یا شدن محققانه را ممتنع میسازد. طبیعتاً حتی همان کارکردهای سیاسی و اجتماعی پژوهش نیز ناکام میماند. گفتمان پژوهش در ایران معاصر هرقدر از دارالفنون به دوره پهلوی و از پهلوی به دوره جمهوری اسلامی نزدیکتر شد، بیش از پیش فایدهگرایانه، بازاری و ابزاری میشود. در نتیجه بیش از پیش پژوهش واقعی در این فضا ناموفق و ناممکن میشود.
دانشگاه بازار است و دانشجوها مشتری!
حالا سوال اینجاست؛ وقتی از کارکردهای معرفت شناختی دانشگاه و پژوهش صحبت میکنیم، دقیقا از چه چیزی صحبت میکنیم؟ دقیقاً از جایگاه فهم و از جایگاه تئوری یا مفهوم در عالم تفکر سخن میگوییم. کتاب دانشگاه آینده؛ ایدهها و امکانها به قلم رونالد بارنت، در فصل سوم مسئله دسترسی به دانش در دانشگاه آینده را بررسی کرده است. این فصل از کتاب بر ایده بسیار شگفتی استوار شده است. نویسنده در آغاز فصل مینویسد؛ «استدلال دورکیم این بود که دانش نظری، دانش مقدس جامعه است. دانشی که جامعه از آن برای اندیشیدن درباره خود استفاده میکند و بعد به سراغ دورکیم میرود.»
نویسنده در ادامه توضیح میدهد که؛ «دانش نظری بر اساس دیدگاهی که از دورکیم اقتباس شده، مشتمل بر نمادهای قدرتمندی است که وجود جمعی جامعه را میسازد و آن را بازسازی میکند. دانش نظری ساخت اصول آگاهی را رقم میزند. بازنماییهای جمعی، راهها و شیوه هاییست که جامعه از طریق آن درباره خودش به مکالمه و هم گویی میپردازد. دانش نظری آبستن امر نیاندیشیدنی و امکانهای بدیع است.» همان چیزی که شاید مهمترین بحران ما در دانشگاه بود. در فضای اندیشه و دانشگاههای ما نه تنها تفکر نظری امر مقدسی نیست، بلکه برعکس پلید و به جای آن واژههای دیگری مقدس شدهاند. کاربردی سازی، تجاری سازی، پولسازی از جمله این واژههاست.
من پیش تر در مقاله علوم انسانی هم این نکته را توضیح دادهام که علوم انسانی و اجتماعی کاربردی نیستند. کارکردی هستند و برای جامعه کارکرد دارند. اگر این کارکردها را به کاربردهای فوری تقلیل دهیم، شاهد یک تغییر مهمیم. پژوهش اگر ابزاری شود، دیگر پژوهش نیست. ممکن است مجموعهای از آمار و اطلاعات باشد، اما پژوهش نیست! پژوهش برای اکتشاف است. برای طرح پرسشهای تازه، خلق دیدگاههای جدید و افق گشایی است. پژوهش برای رهایی است نه اسارت در امروز و روزمره.
از اینرو پژوهش وقتی امکان پذیر است که برپایه آن امر مقدس تفکر نظری و مفهومی استوار باشد. چراکه اصول آگاهی و اکتشاف، در سایه بازنمایی جامعه از خودش و مکالمه جامعه با خود ممکن است. راه این بازنمایی و مکالمه هم از مفاهیم نظری میگذرد. راهی که همان مسئله اصلی ما در جریان پژوهش ایرانی است. سرکوب تفکر نظری در دانشگاهها و مراکز پژوهشی، چیزی است که به جای بازنمایی و مکالمه در فضای پژوهشی ما پدید آمده است. این رویکرد در جامعه ایرانی تا آنجا تقویت شده که امروزه حتی در خانوادههای معمولی هم کسی فرزندش را برای جامعه شناس، اقتصاددان، فیلسوف یا روانشناس شدن به دانشگاه نمیفرستد. آنها میخواهند فرزندشان مدرکی بگیرد و در بازار کار خریدار داشته باشد. خانوادهها فرزندانشان را به عنوان مشتری به دانشگاهها میفرستند. دانشگاهها هم دانشجویان و محققین خود را مشتری میدانند. سیطره ایدئولوژی رسمی کشور و سیطره بازار بر فضای آموزش و پژوهش در واقع این نگاه فایدهگرایی خام را تقویت کرده و میکند.
ناپژوهش مسئله اول و آخر جهانسوم است
مسئله پژوهش در ایران معاصر و ایران امروز چیست؟ ناپژوهش! ما از پژوهش انتظار پرسش، تفکر و خلاقیت نداریم. ما از پژوهش انتظار داریم که به ما امکان تازهای برای تولید ثروت یا درآمد بدهد. اقتصاد، بازار، بازاری ها، سیاستمداران، مدیران، بوروکراسی و تکنوکراسی، حاکمان اصلی دانشگاه و مراکز پژوهشی شدهاند نه فیلسوفان، دانشمندان و استادان فکر! بر اساس همین اتفاق است که پژوهش در چارچوب ارزشهای بازاری، ابزاری و ایدئولوژیک به امر ناممکن تبدیل میشود. بحران کشورهای جهان سوم در حوزه پژوهش این است. واژه پژوهش، واژه مناسبی برای توصیف پژوهشهای موجود در جهان سوم نیست. این کار هر چیزی میتواند باشد به جز پژوهیدن. میتواند فعالیت تجاری و شغلی باشد. میتواند سرباز تربیت کردن برای یک حکومت باشد. میتواند پرورش ایدئولوژیک افراد، مدیریت یک ندامتگاه برای پژوهشگران واقعی و یا هر چیز دیگری شبیه به اینها باشد. ولی قطعاً اندیشیدن، فهمیدن، کنجکاوی و دغدغهمندی نیست. پژوهش زمانی امکان پذیر است که متدولوژی آن-به تعبیر خانم میکه بال فیلسوف سوئدی که در کتاب سفر کردن مفاهیم بیان میکند- بر پایه مفاهیم و غایت آن هم دسترسی به مفاهیم تازه باشد. مفاهیمی که بتواند سنت و فرهنگ و ... را نقد کند. مفاهیمی که بتواند تبعیض، نابرابری و سرکوب را نقد کند. بتواند سیاستها و چالشهایی که محیط زیست را به طور بنیادین گرفتار کرده، نقد کند. بتواند اشکال گوناگون نابرابریها را نقد کند. آنهم نه به عنوان فعالیت سیاسی عریان، بلکه به عنوان تلاش برای خلق مفاهیمی که بتوان از طریق آن به لایههای پنهان سیستمها و ساختارهایی مخرب جهان و اخلاق دست یافت.
رسیدن به این اهداف، ماحصل اصلی و درست پژوهش است. انسانی که چنین مفهومی را ابداع میکند، پژوهشگر است. اثر پژوهش نه فایده گرایی بازاری و ابزاری، که خلق انرژی و انگیزه برای مردم و جامعه است. چنین انگیزه و امید رسیدن به چنین هدفی است که پژوهشگر را برای اندیشیدن، ریاضت کشیدن و دود چراغ خوردن آماده میکند. چنین فردی پژوهشگر است، نه کاسبکارانی که با مدرک تحصیلی و رانت، پستهای اداری را اشغال میکنند. در شورای شهر و یا در وزارتخانه و ... کسب و کار میکنند. اینها پژوهشگر نیستند. مهمترین مسئله پژوهش در ایران معاصر، فقر جایگاه تفکر تئوریک و نظری است. کارکردهای های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پژوهش موجب عقیم شدن پژوهش شده است. در نتیجه همان کارکردها هم تحقق نمییابند. چو صد آمد نود هم پیش اوست. اگر پژوهشی به لحاظ نظری پژوهش محکم، خلاق و جدیای باشد در عمل هم جدی خواهد بود. اساساً بین نظریه و عمل تفکیکی وجود ندارد. نابارور کردن تفکر نظری و تفکر مفهومی، در دنیای علم است و وقتی که یک پایه این ماشین لنگ شود، کل ماشین قادر به حرکت نیست! تاکید افراطی و مخرب بر عمل گرایی و کاربردی گرایی از یکسو و تاکید بر کارکردهای سیاسی و اجتماعی پژوهش موجب عقیم شدن پژوهش در جامعه ما شده است. همه میگویند چرا پژوهشگران مشکلات مملکت را نمیفهمند؟ چرا مشکلات را حل نمیکنند؟ چرا اقتصاد و سیاست کشور، مدیریت شهری و ... به کمک محققان و دانشمندان بهبود پیدا نمیکند؟ اما کسی نمیپرسد که چرا محققان و اندیشمندان ما نتوانستند زبان تازهای برای زیستن، اندیشیدن، انسان بودن و انسان شدن خلق کنند؟
/انتهای پیام/