پژوهشگر قرآن و تمدن و عضو هیات‌علمی جامعه‌المصطفی مطرح کرد؛
متون دینی مواد و محتوای اجتهاد تفکرند و خود متن نقشی به ما هو متن ندارد و استنتاق میراث است که به تمدن‌سازی یا تمدن‌سوزی می‌انجامد.

به گزارش «سدید»؛ در هفتمین قسمت از برنامه «سوره؛ فصل نهج‌البلاغه» موضوع «نهج‌البلاغه و تمدن اسلامی» با محمدعلی میرزایی، پژوهشگر قرآن و تمدن و عضو هیات‌علمی جامعه‌المصطفی مورد بحث و گفتگو قرار گرفت. پیش از آغاز گفت‌وگوی اصلی برنامه، در بخش معرفی و بررسی شرح‌ها و ترجمه‌های نهج‌البلاغه ترجمه فارسی و انگلیسی طاهره صفارزاده از نهج‌البلاغه مورد بررسی قرار گرفت و سپس گفت‌وگوی مسعود دیانی با میرزایی آغاز شد.

مسعود دیانی در ابتدا از میرزایی پرسید نسبت نهج‌البلاغه با تمدن اسلامی چیست و متون دینی ما چه نسبتی با تمدن دارند و میرزایی پاسخ داد: «متون دینی مواد و محتوای اجتهاد تفکرند و خود متن نقشی به ما هو متن ندارد و استنتاق میراث است که به تمدن‌سازی یا تمدن‌سوزی می‌انجامد. یکی از درس‌های حضرت‌امیر (ع) هم این است که ایشان معتقدند قرآن سخن را با توجه به مستنتق ارائه می‌کند و ظرف مستنتق است که جای محتوای قرآن قرار می‌گیرد. همین میراث و تراث مهم‌ترین خوانش این میراث دست‌کم سه مرحله امویت، عباسیت و عثمانیت را طی کرده است. یکی از تمدن‌پژوهان تاریخ اسلام، از واژه‌ای به‌نام «لحظه صفین» استفاده می‌کند و اعتقاد دارد تمدن اسلامی پس از حذف حاکمیت فلسفی-فکری-اخلاقی علی‌بن‌ابی‌طالب به کژراهه رفت لذا تمدن اسلامی در قرن هشتم آغاز به انحراف نکرد بلکه در قرون هفتم و هشتم سقوط کرد و فرو پاشید، اما آغاز این جدایی و نابسامانی تمدنی از صفین است.»


دیانی در ادامه از میرزایی خواست تفاوت میان بازآفرینی و بازخوانی تراث را توضیح دهد و بگوید که مواجهه ما با نهج‌البلاغه باید چگونه باشد، به‌صورت بازآفرینی یا بازخوانی؟ و میرزایی در پاسخ به این سوال گفت: «از نظر حنفی میراث و تراث به‌معنای امری که گذشت نیست بلکه میراث به‌معنای هم‌اکنون در وجود یک تعریف اگزیستانسیال و وجودی است و انسانی که امروز در خیابان‌های شهر‌های مختلف جهان راه می‌رود تراث متجدد و حی است و ما نمی‌توانیم از میراث گسست کنیم و ببریم. وقتی از بازخوانی حرف می‌زنیم انگار به‌دنبال گزینشی از خوانش‌های مختلف هستیم، اما واقعیت این است که تراث ما در یک طبقه‌بندی به مبانی و لایه‌های بنیادین، فلسفی، اندیشه و مقاصد فرامکانی و فرازمانی می‌پردازد و انقضاپذیر نیست که اتفاقا بحث ما در نهج‌البلاغه به این لایه می‌پردازد؛ اما بخش عمده‌ای از میراث و تراث هم وجود دارد که کاملا تاریخ‌مند، زمان‌مند و مکان‌مند است. البته در نظر داشته باشید که پیش‌فرض ما در این بحث، این است که تراث درست است، ولی درنهایت ما به میراث نیاز داریم و قائل به مدرنیته و تجددی که این میراث را ببرد، نیستیم، چون گسست با میراث به پارگی و فروپاشی هویت «من» خواهم انجامید. انسان هویتش در یک حرکت تراکمی اتفاق می‌افتد. ما نیاز به سقف‌های بلندی داریم که قدرت مانور در استنباط معنا و آفرینش معنا بدهد.»


دیانی در ادامه بیان کرد این جمله حنفی که می‌گوید با تراث باید برخورد بازآفرینانه داشت را توضیح دهید و اینکه تفاوت میان بازآفرینی و بازخوانی چیست و با نهج‌البلاغه چه رویکردی باید داشته باشیم؟ میرزایی در پاسخ به این سوال گفت: «نتیجه‌ای که حسن حنفی و میراث‌پژوهان بزرگ زمانه ما به‌دنبال او هستند، نتیجه‌ای است که با ترکیبی از بازخوانی میراث و بازآفرینی فهم از میراث اتفاق می‌افتد. در بازخوانی فرآیند اجتهاد و استنتاق متن با دخیل‌کردن عناصر معاصریت و زمان و مکان بازفهم می‌شود، چون اگر یک متن از سیاق خودش بریده تحلیل و استنباط شود، رابطه این متن با زمان خودش و ما بریده می‌شود. علت اصرار آیت‌الله جوادی‌آملی بر اینکه نهج‌البلاغه نباید متن درسی شود این است که نهج‌البلاغه در عبارات خودش تقطیع شده است.»


مجری برنامه سپس پرسید با توجه به اینکه انسان‌های امروز ارزش‌های دیگری دارند، آیا بازخوانی باید براساس آموزه‌های امروز باشد یا براساس آموزه‌ها و ارزش‌های زمان متن؟ و میرزایی دراین‌باره گفت: «بستگی دارد که منظور ما از ارزش‌های آن دوره چیست. ارزش‌های بنیادینی که همواره به‌عنوان اصول از طرف معصوم القا می‌شود، هیچ تفاوتی بین شرقی و غربی، معاصر و غیرمعاصر و عرب و غیرعرب ندارد و اتفاقا ما اگر دست‌مان از چنین سطحی از میراث کوتاه شود در خوانش و استنباط سطح دوم حتما به خطا خواهیم رفت. امروزه شخصیتی مثل حسن حنفی از حکمت متدانیه درمقابل حکمت متعالیه حرف می‌زند. مشکل ایشان با ملاصدرا نیست بلکه درباره حکمت خارج از دسترس انسان معاصر حرف می‌زند. حکمت متدانیه، حکمتی است که به مساله انسان نزدیک می‌شود.»


دیانی در ادامه سوال خود را به‌گونه دیگری مطرح کرد و گفت به‌نظر شما نهج‌البلاغه را باید با همان روش اجتهادی که با آثار معارفی مثل اصول کافی مواجه می‌شویم دید یا اینکه نهج‌البلاغه باید بیاید و اجتهاد را از نو تغییر دهد؟
عضو هیات‌علمی جامعه‌المصطفی توضیح داد: «این حرف درست است مشروط بر اینکه سقف اجتهاد در بنیاد‌های خودش رو به نهج‌البلاغه و قرآن‌کریم گشوده باشد یعنی اینکه فرآیند اجتهاد اجازه دهند قرآن و نهج‌البلاغه در آن‌ها تصرف کنند. به این معنا که در شروط اجتهاد سخن حضرت‌امیر (ع) را حاکم و حکومت بدانیم و مرجعیت اصول فقهی و اجتهادی بدانیم؛ به‌تعبیر دیگر، در ساختار دانش اصول فقه و منطق فهم دین نباید با اصول و اجتهاد متصلب با نهج‌البلاغه تعامل کنیم. نهج‌البلاغه بعد از قرآن، اولین و معتبرترین کتاب مبانی دین‌شناسی است، اما نمی‌توانیم سامانه‌های دین‌شناسی مستغنی از نهج‌البلاغه تولید کنیم. نهج‌البلاغه در جهان غیرشیعی بیش از اینکه توسط شیعیان احیا شود توسط غیرشیعیان احیا شده است. جرج جرداق پنج جلد درباره حضرت‌علی (ع) کتاب نوشته که مبتنی‌بر نهج‌البلاغه است.»

نهج‌البلاغه مرجع فقه تمدن و سیاست است
در ادامه برنامه سردبیر و مجری سوره پرسید پس چرا نهج‌البلاغه جایگاهی که باید در جامعه امروز داشته باشد ندارد و میرزایی پاسخ داد: «چون ما نهج‌البلاغه را به‌عنوان مجموعه‌ای از اخبار و احادیث متفرق فرض کردیم که باید مبتنی‌بر یک اصول پیشینی، رویکردی سندگرایانه باشد. البته نهج‌البلاغه در عرصه اخلاق و مسائل کلان و اعتقاد معتبر بوده و استفاده شده است، اما در عرصه فقاهت مخصوصا فقه سیاسی و اجتماعی این خلأ وجود دارد. نهج‌البلاغه‌ای که امروز درباره آن صحبت می‌شود، نهج‌البلاغه به‌مثابه منبع مرجع فقه تمدن و سیاست است؛ بنابراین اگر نهج‌البلاغه مورد توجه قرار بگیرد ما اجتهاد متفاوتی خواهیم داشت و توجه داشته باشید درست است که همه امامان معصوم هستند، اما سخنان امام‌علی (ع) با سخنان امام‌جعفرصادق (ع) قابل مقایسه نیستند.»


دیانی در بخش دیگر برنامه پرسید چه تفاوتی میان روایت نهج‌البلاغه با سایر روایت معصومین وجود دارد؟ که میرزایی دراین‌باره گفت: «مهم‌ترین تفاوت‌شان این است که ائمه دیگر ما در دوران تقیه زندگی می‌کردند و امکان ورود نقد مباشر و مستقیم حکومت نبوده است و تنها دوره‌ای که می‌توان این حرف‌ها را زد، دوره امیرالمومنین (ع) بوده است. امام‌علی (ع) همه سرمایه تاویل و تفسیر فهم قرآن را به میدان آورد و اندازه ظرفیت جامعه اجرایی کرد. دومین مساله اینکه سخن امام‌علی (ع) از دل تجربه تمدن‌سازی و حکومت است، یعنی روایتی معصومانه از تجربه‌ای معصومانه در حکومت است. نهج‌البلاغه بعد از قرآن غنی‌ترین منبع در اصول، مبانی، مقاصد و آیات از دین است. حضرت‌امیر در نهج‌البلاغه نقشه‌راه تمدن‌سازی الهیات‌بنیان را ارائه کرده است و هیچ‌جای دیگری چنین چیزی را نداریم. پس نهج‌البلاغه منطق و فهم دین است و باید منطق‌های فهم دین را ذیل نهج‌البلاغه ساخت؛ علاوه‌بر این نهج‌البلاغه نقشه نظری و عملی بنیاد‌های تمدن‌سازی و جامعه‌سازی است. من هیچ شباهت جوهری بین تمدن و جامعه مطلوب نهج‌البلاغه و تمدن و جامعه تمدن تاریخی مسلمانان نمی‌بینیم دلیلش هم این است که تمدن به ترجمه، ماذنه و مسجد و این‌ها نیست، تمدن قائم به امام است. امام به‌معنای ارزشی نه به‌معنای دور از دسترس بودن. به‌عبارت دیگر، جامعه امروز برای بیرون آمدن از این منجلاب به امام، رفعت، برکت و رحمت نیاز دارد. امام هم که رحمه للعالمین است. تمدن‌سازی قائم به نهج‌البلاغه است و نمی‌توانیم از نهج‌البلاغه در جامعه‌سازی استفاده نکنیم. امام (ره) حاصل نگاه نهج‌البلاغه‌ای به اسلام است. الان هم شاهد دو قرن رنسانس عربی هستیم و نوعی بازگشت به نهج‌البلاغه هم داشتیم.»

تاثیر نهج‌البلاغه بر شکل‌گیری جریان عقل‌گرایی اسلام
دیانی از میرزایی خواست درباره این دو قرن بیشتر توضیح دهد و این پژوهشگر قرآنی دراین‌باره بیان کرد: «قبل از سیدجمال کسانی مثل طحطاوی بودند، اما سیدجمال به‌عنوان سلسله‌جنبان تلقی می‌شود و نهضت‌طلبان و ظلم‌ستیزان و حتی مالک‌بن‌نبی همه تحت‌تاثیر سیدجمال هستند. جریان نوعقل‌گرایی کاملا متاثر از این جریان بوده که به انحراف کشیده شد، ولی یک اصلاح بزرگ هم در آن صورت گرفت که این اصلاح توسط حضرت‌امام (ره) اتفاق افتاد.»
دیانی در ادامه گفت: «یعنی شما ادعا دارید سیدجمال داعیه‌دار بازگشت به نهج‌البلاغه هم هست؟ و میرزایی پاسخ داد: «من ندیدم سیدجمال داعیه‌دار این موضوع باشد، اما ادعای بنده این است که سیدجمال دعوت به قرآن می‌کند و در ذیل دعوت به قرآن، مهم‌ترین نقشه‌راه و تمدن‌سازی‌اش نهج‌البلاغه بوده و به نهج‌البلاغه نظر داشته است. محمد عبده اگر مصحح نهج‌البلاغه نبود جریان نومعتزله اسلامی متولد نمی‌شد و می‌توان گفت نهج‌البلاغه در جریان عقل‌گرایی در اسلام خیلی تاثیر داشته است. اگر سیدجمال و نهج‌البلاغه محمد عبده نبود جریان نومعتزله ایجاد نمی‌شد. سیدجمال عقل حکومتی خودش را از جایی به‌جز نهج‌البلاغه و حضرت‌امیر (ع) نیاورده است. اگر نهج‌البلاغه از فرآیند تئوری‌پردازی و نظام معرفت‌سازی تمدنی، اجتماعی و حکومتی حذف و کمرنگ شود دو اتفاق خطرناک برایش می‌افتد؛ یک: سلفیت، خشک‌مغزی و انواع مکاتب داعشی و دو: عرفی‌شدگی، دنیوی‌گرایی و سکولاریسم.»

نهج‌البلاغه؛ یک سرمایه فکری منسجم
دیانی در ادامه این بحث بیان کرد برای اینکه به التقاط نیفتیم یا نهج‌البلاغه را در فهم غیر نهج‌البلاغه‌ای منحصر نکنیم چه راهکاری وجود دارد؟ و این استاد دانشگاه گفت: «بدون تردید نهج‌البلاغه یک سرمایه فکری منسجم، قابل‌قبول و قابل فهم است. التقاط وقتی اتفاق می‌افتد که یک مجموعه‌ای ناهمگون و واگرا در مبانی، تطبیق یا اجرا منبع ما قرار بگیرند. قرآن‌کریم یک‌سری متشابهات و محکمات دارد. نقش سنت متشابه‌زدایی از قرآن نیست، متشابهان قرآنی ذیل محکمات قرآنی حل می‌شوند. به‌تعبیر قرآن نقش سنت، تبیین است. نهج‌البلاغه سنت است یعنی حضرت‌علی (ع) قرآن را در ظرف انسان، زمان، مکان و شرایط ریخته و یک تجربه ۵ ساله حکومتی را در نهج‌البلاغه روایت کرده است. بزرگ‌ترین مانع التقاط فکری و فلسفی در جهان اسلامی حدیث ثقلین است.»
وی افزود: «ما سه لایه در متن دینی داریم که این سه لایه را باید درکنار یک لایه دیگر دید. قرآن‌کریم، نهج‌البلاغه و سومین لایه سنت، سیره و احادیث معصومین است. صحیفه‌سجادیه و نهج‌البلاغه بخش قابل‌توجهی از خلأ اخلاقیات تمدنی را پر می‌کنند، اما مورد غفلت واقع شده است. این سه لایه باید در یک شبکه متنی و منطق فهم دینی دیده شوند. یک لایه دیگر هم زمانه ماست. این سه لایه اگر خارج از عقلانیت زمانه فهمیده شوند، الزاما به راهکار‌های کارآمد نمی‌انجامند. همان مواجهه‌ای که امام‌خمینی (ره) با میراث ما داشت و نقشه استعمار و تمدن‌های رقیب را می‌شناخت.»

نهج‌البلاغه نبود، انقلاب اسلامی رخ نمی‌داد
در ادامه برنامه دیانی گفت یعنی شما مواجهه امام‌خمینی (ره) را یک‌جور مواجهه نهج‌البلاغه‌ای می‌دانید؟ و میرزایی پاسخ داد: «بله، اگر نهج‌البلاغه نبود، انقلاب اسلامی رخ نمی‌داد، اما انقلاب اسلامی کنونی ما کمترین تکیه در عرصه تئوری‌سازی و عملیاتی‌سازی سیاسی از نهج‌البلاغه می‌کند.»


این نهج‌البلاغه‌پژوه در پایان برنامه گفت: «ما بدون حاکمیت و مرجعیت تجربه حکومتی حضرت‌علی (ع) به هیچ الگوی اصیل، قابل دفاع و ماندگار حکومتی و تمدنی نخواهیم رسید. عهدنامه مالک به‌تن‌هایی برای نجات انقلاب ما کافی است. فهم التقاطی از نهج‌البلاغه خطرناک است، اینکه یک جمله از حضرت‌امیر (ع) را بگیرید و برسر همه بکوبید بلکه باید تجربه پنج‌ساله حضرت را با هم و یکجا ببینیم. باید به‌جای بستن نهج‌البلاغه آن را محل اجتهاد قرار دهیم. اگر راه تجدد و اصلاح را در مسیر درست ببندیم التقاط از مسیر غلط وارد می‌شود. نهج‌البلاغه درمان درماندگی بشر معاصر است. جرج جرداق در یکی از موسوعه‌هایش نوشته پیش از حقوق بشر‌های فعلی، امام‌علی (ع) پایه‌های حقوق بشر را بنا گذاشته که هیچ‌کدام از حقوق بشر‌های فعلی به‌پای آن نمی‌رسد. سایر افرادی هم که جذب این کتاب شدند دلیل‌شان این بود که نهج‌البلاغه را نزدیک‌ترین کتاب به انسانیت امروز دیدند و فهمیدند کتابی از جنس گذشته نیست.»

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha