واکاوی مناسبات تاریخی روحانیت شیعه با جامعه و دولت؛
سه جریان مهم روشن‌فکری، سلطنت و روحانیت به نظر شکل‌دهنده‌های وضع امروزه ما در جامعه هستند. نهاد سلطنت که به نظر پیوندی دیرین با تاریخ ایران باستان و حتی تا امروزه و با خلقیات امروز ما دارد، ساده‌لوحانه خواهد بود که تصور کنیم با از میان رفتن آن در جریان انقلاب اسلامی، آثار خود را نیز به یک باره با خود برد. خرده نظام‌های هماهنگ با شاه، یعنی خان‌ها و... در روستاها و مناطق کوچک هرچند از بین رفته‌اند، اما قالب‌های جدیدی از خرده سرمایه‌داری را به وجود آوردند.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ تلاش‌ها پیرامون شناخت یک جامعه، به طور قطع وابستگی معناداری به درک کنش‌ها و واکنش‌های جریان‌های آن اجتماع و از طرف دیگر، مبانی فکری و تاریخی دارد که آن جریان‌ها مبتنی بر آن، درک خویش از مسائل را سامان می‌دهند. جامعه در حقیقت چیزی غیر از جریان‌های اجتماعی فعال آن، نخبگان، رهبران فکری و معنوی نبوده و در این میان جامعه ایرانی نیز از این موضوع مستثنا نیست. اما گذشته از این ویژگی عام جوامع انسانی، اما جامعه ایرانی از ویژگی‌های منحصربه‌فردی نیز برخوردار بوده و اشراف و آگاهی نسبت به آنها، کمکی در راستای فهم پیچیدگی‌های امروزی جامعه ایرانی می‌کند.

گسست و اتحاد تاریخی جریان‌های اجتماعی ایران

جامعه ایرانی همواره در طول دهه‌ها و سده‌های گذشته، حاوی کنش‌های جمعی بوده است که تا حدودی غیرقابل پیش‌بینی می‌نمایانند، به نحوی این جامعه همواره برای پژوهشگران اجتماعی و ناظران تحولات آن، حاوی غافل‌گیری‌هایی بوده است، تقریباً عمده تحلیل‌های خارجی و داخلی در میانه اعتراضات انقلاب اسلامی، بیانگر این موضوع بودند که انقلاب سراسری و براندازی حاکمیت پهلوی فعلاً به‌دور از ذهن است. گذشته از این مثال به چند سال گذشته بازگردیم، برای نمونه در آبان ۹۸ برخی از پژوهشگران اجتماعی و جامعه شناسان از شکاف میان حاکمیت و مردم سخن گفته و به نحوی آینده نظام اسلامی را در هاله‌ای از ابهام می‌دانستند، اما با گذشت چند ماه از اتفاقات بنزینی آبان، مردم در حرکتی خیره‌کننده به پاسداشت خون سردار سلیمانی حماسه‌های عظیمی در مراسم تشییع ایشان به پا کردند. نکته جالب‌تر آن است که سردار سلیمانی، نماد مقاومت منطقه‌ای و تأثیر منطقه در کشورهای همسایه بود که سال‌ها گروه‌های معاند تلاش داشتند با عناوین متعدد، چنین وانمود کنند که نظام اسلامی، رفاه و سرمایه مردم را خرج همسایگان کرده است.

این دو نمونه تنها گوشه محدودی از غافل‌گیری‌هایی است که مردم ایران در چنته خود برای تحلیل گران داشته و خواهند داشت. این‌ها در حقیقت یک تضاد ظاهری و دو عمل بدون منطق نبوده، بلکه به نظر می‌توان برای کنش‌های جمعی جامعه ایرانی در طول چند دهه گذشته و یا چند سده گذشته منطقی لحاظ کرد، منطقی که علی‌رغم کنش‌های به ظاهر متناقض، از اساس کاملاً دارای رویه و رویکرد هدفمندی است. البته که هنگام سخن گفتن از واحد بزرگ‌تری همچون جامعه، نباید ادعای شناخت کامل را داشت، بلکه نهایتاً بتوان روزنه‌هایی به فهم منطق حاکم بر جامعه ایرانی ایجاد کرد؛ و یا به مثال دیگری توجه کنید، جامعه ایرانی در طول دو قرن گذشته، تقریباً هر چند سال یک بار، یک قیام بزرگ را به خود دیده و اعتراض گسترده‌ای را تجربه نموده است. از زمان قاجار و قیام‌های متعدد مشروطه، رژی، رویترز و... تا در زمان پهلوی و قیام گوهرشاد، و در زمانه نظام اسلامی نیز تقریباً هر ده سال یک اعتراض گسترده‌ای را شاهد بوده‌ایم. جامعه ایرانی در صد سال گذشته هم به حجاب اجباری معترض بوده و هم به بی‌حجابی اجباری، خیلی ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد که جامعه ایرانی فعلی را که روزی بر علیه بی‌حجابی اجباری قیام کرد و اکنون معترض به حجاب اجباری است، به بی‌دینی و کم دینی منتسب بدانیم، بلکه برای فهم چنین کنش‌هایی از جامعه ایرانی، به نظر باید درک دقیق و درستی از خود این جامعه داشته باشیم، جامعه‌ای که اتفاقاً جریان‌های اصلی آن با نوعی تضاد تاریخی با یکدیگر مقابله کرده‌اند.

نهاد روحانیت و سلطنت

همه مطالب و مثال‌های پیشین برای ذکر این مطلب بود که ما برای فهم کنش‌های جامعه ایرانی چاره‌ای جز رجوع به فهم جریان‌های آن نداریم. در این میان به نظر سه جریان اصلی در جامعه ایرانی معاصر وجود داشته و نقش‌آفرینی مهمی در شکل‌گیری درک انسان ایرانی از خود و به تبع آن شکل‌گیری کنش‌های وی داشته‌اند.

سه جریان مهم روشن‌فکری، سلطنت و روحانیت به نظر شکل‌دهنده‌های وضع امروزه ما در جامعه هستند. نهاد سلطنت که به نظر پیوندی دیرین با تاریخ ایران باستان و حتی تا امروزه و با خلقیات امروز ما دارد، ساده‌لوحانه خواهد بود که تصور کنیم با از میان رفتن آن در جریان انقلاب اسلامی، آثار خود را نیز به یک باره با خود برد. همواره در حافظه تاریخی ما تخت جمشید، پاسارگاد، مجموعه‌های تاریخی دیگر همچون بیستون و... معنا ساز هستند. خرده نظام‌های هماهنگ با شاه، یعنی خان‌ها و... در روستاها و مناطق کوچک هرچند از بین رفته‌اند، اما قالب‌های جدیدی از خرده سرمایه‌داری را به وجود آوردند و کماکان آثار فرهنگی خود را کامل محو نکرده‌اند. این سیستم پیوند وثیقی با خلقیات و روحیات ما ایرانی‌ها داشته است.

از طرف دیگر نیروی روشن‌فکری نیز هرچند فراز و فرودهایی را طی چند سده گذشته پیموده و از طرف دیگر پیوند دیرینی با تاریخ ایران ندارد، اما فکر آن از سوی یک تمدن قدرتمند پشتیبانی شده و نمی‌توان اثرات آن در ساخت فعلی جامعه ایرانی را نادیده انگاشت.

در انتها، دین و به عبارت دیگر تشیع پیوندی دیرین و وثیق با عمق جان ما ایرانی‌ها داشته است، ما ایرانیان حتی اگر شیعه هم نباشیم، حتی اگر مسلمان هم نباشیم انبان خاطراتمان مملو از تجارب زیسته اسلامی و شیعی است. اسلام و به صورت خاصه تشیع جزو قسمت عمده‌ای از تجربه زیسته ما بوده و خاطره جمعی ایرانی‌ها مملو از نمادهای مقدس این دین و آیین است. اکنون نیز نیروی غالب جامعه ایرانی مذهب بوده و قدرت رسمی که به پشتوانه مردمی خویش پایدار گشته برخواسته از آموزه‌های مکتب تشیع است. در حال حاضر کماکان حوزه‌های تشیع و روحانیت برجسته آن جزو مراجع فکری و رهبران جامعه ایرانی به شمار می‌روند از همین رو طرح بحث فهم جامعه ایرانی منهای مذهب قطعاً به معنای تحریف عمده تصویر جامعه ایرانی است.

پرداخت به نحوه مناسبات سه نیروی فوق کمک چشم‌گیری به فهم کنش‌های جامعه ایرانی می‌کند. اما پرداخت به کل این نقشه عظیم به نظر خود موضوع یک پروژه گسترده و کتابی حجیم است. از همین رو این پرونده تمرکز خود را بر بررسی مناسبات نهاد روحانیت با نهاد قدرت، سیاست و اجتماع گذاشته و به این موضوع می‌پردازد.

رویکرد پرونده فعلی در بررسی این مناسبات، رویکردی تاریخی است. به عبارت دیگر این جریان‌ها، دو جریان ریشه دار و دیرین در جامعه ایرانی هستند که برای فهم پیچیدگی‌های آنان، ناچار از بررسی روابط تاریخی میان آنان هستیم.

دو جریان مذکور روابط تاریخی همراه با پستی‌وبلندی‌های گسترده‌ای را تجربه کرده‌اند، سیاست‌های انزوا و گوشه‌گیری، تضاد، موازنه منفی تا مداخله حد اکثری و سرانجام عهده‌داری امور همگی فرازوفرودهایی است که در کارنامه روحانیت شیعه ثبت شده است. از همین رو مطالعه ریشه‌های تاریخی این روابط کمک به تحلیل کنش‌های فعلی نیروهای اجتماعی امروز می‌کند.

در این پرونده قصد داریم تا از کلیشه‌های موجود در این بحث همچون توجه به نوع نگاه نظری روحانیت شیعه به حکومت که حاکمان را غاصب حق ولایت می‌دانسته‌اند و یا خیر و آیا شرکت در حکومت را جایز می‌دانسته‌اند و یا خیر؟ تا حد خوبی عبور کرده و بیشتر به مناسبات عملی و نظری عمیق آنان و تأثیری که این مناسبات بر جامعه ایرانی و روابط روحانیت با جامعه ایرانی و ... داشته بپردازیم. البته که طرح بحث فعلی بدون طرح دیدگاه‌های کلامی روحانیت شیعه نسبت به حکومت و سلطنت کامل نخواهد بود، اما قطعاً این پرونده منحصر در بررسی این دیدگاه‌های کلامی نخواهد ماند، لذا تلاش ما بیشتر مطالعه اعمال فی‌مابین روحانیت شیعه و حاکمیت در پرتو اقوال آنان است و نه بالعکس.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha