نگاهی به فراز و فرود‌های سیاست و دیانت؛
در همان عصر صفویه بود که به واسطه فراهم شدن شرایط مساعد برای گسترش تشیع، شاهد مهاجرت طلاب و روحانیون بزرگ از دیگر بلاد به ایران هستیم. حوزه علمیه اصفهان در این برهه به عنوان حوزه علمیه مرجع شناخته می‌شود. حضور شخصیت‌هایی همچون شیخ بهایی، محقق ثانی مرحوم کرکی و دیگر علمای ناحیه جبل عامل، رونق علمی حوزه‌های تشیع را دو چندان کرد.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ بحث پیرامون ارتباط روحانیت شیعه با نهاد قدرت و اجتماع را می‌تواند به ادوار گوناگونی تقسیم نمود. هرچند این تقسیم بندی روابط به چند دوره کلی نباید منجر به نادیده انگاشتن ویژگی‌های منحصر به فرد هر فقیه و یا حوزه علمی شود، اما به نظر می‌توان ضمن توجه به اختصاصات هر عالم و یا حوزه علمی، ویژگی‌های عمومی را برای هر عهدی برشمرد که حاکم بر کل دوره بوده و اثرگذار بر مناسبات عملی میان حوزه‌های علمیه و نهاد قدرت و اجتماع شده است. در پس این دوره بندی‌ها این امکان به وجود می‌آید که نسبت به چگونگی و چرایی عمل علمای شیعه نوری تابانده شود و فضا را روشن‌تر کرد.


بر این اساس می‌توان سه دوره ذیل را بدین صورت از یکدیگر تفکیک نمود:
1- از دوران غیبت کبری تا ابتدای تشکیل حکومت صفویه
2- از فروپاشی صفویه تا پیروزی انقلاب اسلامی
3- از پیروی انقلاب اسلامی تا حال حاضر
هر یک از دوره‌های مذکور دارای ویژگی‌های اثر گذاری بر مناسبات میان روحانیت و اجتماع بوده که به ذکر آنان می‌پردازیم.


عصر غیبت، زمانه عسرت دین
این عصر که در حقیقت از زمانه غیبت کبری آغاز می‌شود، زمانه شدن و به تعبیر دیگر تکامل نهاد مرجعیت و روحانیت شیعه است. نهاد روحانیت از اساس در این برهه شکل گرفته و قوام می‌یابد. فقیهان محوری این عصر عبارت اند از شیخ مفید، شیخ صدوق، شیخ طوسی، علامه حلی و محقق حلی. یکی از چالش‌های جدی این فقیهان از منظر اجتماعی، مقابله با اهل سنت و تعیین حدود و ثغور مذهب شیعه در مقابله با آنان است. از همین رو برخی از کتب اصلی این بزرگان ناظر به فقه اهل سنت نگاشته شده است. از طرف دیگر در مقابله با حکومت نیز نهاد روحانیت چالش‌های بزرگی را تجربه کرده است که ذکر آن خواهد آمد.

صفویه، عهد ظهور تشیع
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این عصر که اثرگذاری وافری بر تغییر مناسبات عملی روحانیت با نهاد قدرت و اجتماع را در بر داشت، تغییر نظام اقتدار در جامعه است. در حقیقت پس از عصر غیبت، سرزمین‌هایی همچون ایران، مصر و ... عرصه ظهور حکومت‌های وابسته‌ای هستند که اقتدار خود را از خلیفه بغداد (خلیفه عباسی) دریافت می‌کنند. حاکمان این مناطق به اسم سلطان اهل سنت بغداد سکه ضرب کرده و مشروعیت خود را از ناحیه وی دریافت می‌کنند. حکومت‌های مذکور حتی در آن هنگام که از حیث قدرت به جایگاهی می‌رسیدند که توانایی غلبه بر خلیفه بغداد را نیز داشتند، اما باز نمی‌توانستند حیث نیابت خود در حکومت از خلیفه را نادیده بینگارند. حتی در برخی موارد که این حکومت‌ها به واسطه مناسبات قدرت، تصمیم به سرکوبی حکومت عباسی را می‌گرفتند، به دلیل نبود مشروعیت محکوم به شکست می‌شدند. برای نمونه یعقوب لیث صفاری، حاکم سلسله صفاریان در جنگ با خلیفه عباسی، به واسطه آنکه خلیفه ردای پیامبر به تن کرده و شمشیر وی را حمل می‌کرد، نیرو‌های خود را سست دیده و شکست خورد. در این میان حکومت‌های شیعه به نحو محدود و در قلمرو‌های کوچک روی کار آمده، اما وضع غالب در جهان اسلام، حکومت‌های اهل سنت بود. در چنین شرایطی ظهور حکومت صفویه، وضع موجود را دگرگون کرد. صفویه که خود را شیعه می‌دانست، با ترویج این مذهب به عنوان دین راستین، نظام اقتدار جامعه را دگرگون کرده و این موضوع در مناسبات عملی روحانیت شیعه بسیار اثرگذار بود. در بخش‌های بعدی و در ذیل طرح برخی از چهره‌های اثرگذار و مهم این برهه، به اثرات این تغییر نظام اقتدار اشاره خواهیم کرد. اما یکی از مهم‌ترین آثار این تغییر اقتدار، ایجاد زمینه مساعد برای فعالیت علمای شیعه و درآمدن از حالت جنبشی و سیاست موازنه منفی به دخالت هوشمندانه در حکومت بود.
به واسطه فراهم شدن شرایط مساعد برای گسترش تشیع، شاهد مهاجرت طلاب و روحانیون بزرگ از دیگر بلاد به ایران هستیم. حوزه علمیه اصفهان در این برهه به عنوان حوزه علمیه مرجع شناخته می‌شود. حضور شخصیت‌هایی همچون شیخ بهایی، محقق ثانی مرحوم کرکی و دیگر علمای ناحیه جبل عامل، رونق علمی حوزه‌های تشیع را دو چندان نمود.
روحانیت شیعه در این میان دو تلاش جدی برای گسترش مکتب تشیع داشتند، نخستین تلاش جهت ارتقای دانش دینی از طریق به کمال رساندن حکمت و کلام و از طرف دیگر گردآوری منابع روایی شیعه و تولد کتاب‌های ارزشمندی همچون وسائل الشیعه اثر شیخ حر عاملی و بحارالانوار، اثر مرحوم علامه مجلسی بود.

اما تلاش بعدی که به نظر زمینه را برای مواجهه جدی‌تر روحانیون با اجتماع فراهم می‌نمود، تلاش جهت جامعه سازی دینی و بسط معارف اسلامی در سراسر ایران بود. حضور گسترده روحانیون در مساجد و از همه مهم‌تر مناسب اجتماعی همچون قضاوت، به ضمیمه برگزاری نماز جمعه بنیان گذار هویت جدیدی در اجتماع بود که امروزه از آن با عنوان هویت ایرانی-اسلامی یاد می‌شود. لازم به ذکر است که هویت جدید ایرانیان در تلفیق با اسلام از قرن دوم هجری شکل گرفته بود، اما سیاقت فعلی هویت جمعی ایرانیان که مبتنی بر عنصر تشیع شکل گرفته باشد، حاصل تلاش‌های نهاد روحانیت در زمان صفویه است. از این سیاقت در ادبیات برخی از پژوهشگران این حوزه، به تولد ملتی جدید تعبیر شده است.

عهد قاجار، زمانه تثبیت نهاد مرجعیت
ایده راهبری اجتماع در حقیقت موضوعی است که ریشه در بن عقاید دین اسلام داشته و از اساس بعثت انبیا با هدف آن محقق می‌شده است. به عبارت دیگر پیامبر الهی مبعوث می‌شده چراکه حامل پیامی بوده و قصد داشته مردم را به پیام خود دعوت نماید. از همین رو نمی‌توان اصل ایده پیامبری را بدون راهبری جامعه تصور کرد. نهاد روحانیت نیز که خود را وارثان انبیاء می‌دانسته اند، با همین ایده شکل گرفته است. از اساس مبنای تشکیل حوزه‌های علمیه و رسالت روحانیت در آیه نفر معرفی می‌شود «وَمَا کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُوا کافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ» طبق این آیه هر شخص از هر منطقه‌ای باید درس دین آموخته و سپس به هدایت جامعه خود به سمت دین بپردازد. از همین رو مخاطب اصلی و همیشگی روحانیت، اجتماع بوده است. اما با این حال، نحوه روابط میان روحانیت با مردم، در طول تاریخ تطورات مختلفی را به خود دیده است.

حد اقل سه دوره را می‌توان در این میان تفکیک نمود.

نخست دوره غلبه اهل حدیث و اخباری گری است که رابطه مردم با روحانیت طی آن، بر اساس رابطه اخبار گو و شنونده خلاصه می‌شود. در این برهه که تا پیش از ولادت مرحوم وحید بهبهانی ادامه داشت، فقیه احکام شرعی را در قالب روایات اهل بیت مطرح می‌نمود. برای نمونه هنگامی که شیخ صدوق قصد نگارش کتابی فقهی را برای مردمان دیگر بلاد که دسترسی به ایشان ندارند داشت، مجموعه‌ای از روایات را گرد هم جمع آورده که ما امروز آن را به نام «من لایحضره الفقیه» می‌شناسیم.

این وضعیت ادامه داشت، تا در زمانه مرحوم وحید بهبانی (۱۱۱۸ق/۱۲۰۵ق) که با غلبه اصولی گری، سطح این رابطه به سطح مرجع تقلید و مقلد ارتقاء یافت. در این سطح از رابطه فقیه دیگر برای مردم روایت نمی‌خواند بلکه رساله عملیه می‌نگاشت، در نتیجه منزلت وی در تفسیر روایات و احکام گسترش پیدا کرده و توان اعلان حرمت و یا وجوب چیزی که به طور مستقیم در روایات وجود نداشت، اما مصلحت آن را می‌توان از ادله دینی استخراج نمود را یافت؛ بنابراین منزلت فقها در نزد مردم گسترش یافت و مردم هر شهر کنش اجتماعی خود را حول فقیهی محوری سامان می‌دادند.

در ادامه و با گذشت زمان، بنا بر فتوای مرحوم شیخ انصاری مبنی بر لزوم تبعیت از فقیه اعلم، زنجیره فقهای هر شهر به یکدیگر بر محور فقیه مرکزی اتصال برقرار کرده و این موضوع قدرت اجتماعی عظیمی را در اختیار فقیه محوری قرار می‌داد، قدرتی که به واسطه آن بسیاری از قرارداد‌های استعماری زمان قاجاریه لغو شد؛ بنابراین روابط نهاد مرجعیت با اجتماع وثاقت بیشتری یافت، اما کماکان قدرت رسمی عنصری بود که نهاد روحانیت با فاصله و تنها به نحو محدود با آن همکاری می‌نمود. شأن روحانیت در این برهه تنها حراست از دین و مسلمانان، در قبال استعمار و اسثمار است که آن هم مبتنی بر اوامر و نواهی خارج از حکومت و با تکیه بر بدنه مردمی صورت می‌گیرد؛ بنابراین دوره نخست روابط میان روحانیت و اجتماع در زمانه غیبت کبری تا ابتدای قاجار تحقق داشته و دوره دوم که زمانه تثبیت و گسترش شأن نهاد مرجعیت و روحانیت در میان اجتماع و قدرت بود در زمانه قاجار تا پهلوی محقق می‌شود.
اما گذشته از دو دوره فوق، دوره سوم با پیروزی انقلاب اسلامی محقق می‌شود.


انقلاب اسلامی، آغاز عصر امام و امت
این عهد و عصر با مفهوم، ولی فقیه گره خورده است. ولایت فقیه بر اساس نگاه امام و امت، روابط میان نهاد روحانیت با اجتماع را از وثاقت بیشتری برخوردار کرده و وارد عصر امام و امت نمود، به نحوی که دیگر مرجعیت و مردم دو عنصر جدای از یکدیگر تلقی نمی‌شدند، بلکه اجتماع دیگر متشکل از امام به عنوان محور و مردم به عنوان پیروان او بودند. در عین حال در این دوره مناسبات میان روحانیت و قدرت نیز تحول شگرفی را به خود دید، روحانیت که همواره با فاصله‌ای نسبت به قدرت با آن تعامل می‌نمود، اکنون خود به عنوان قدرت رسمی بروز و ظهور پیدا کرد.

در نهایت اینکه...

سخنان فوق در حقیقت بیان روح حاکم بر هر عصری است، از همین رو در بیان این مسائل چند نکته را نباید فراموش نمود. نخست آنکه روح حاکم بر هر عصر به نحو اجمال بیان شده و تفصیل آن در مطالب بعدی این پرونده به ترتیب و در ذیل بیان عملکرد هر یک از رهبران برجسته روحانیت ذکر خواهد شد. اما نکته مهم‌تر عدم غفلت از استثنائات هر عهد و عصر است، قالب مذکور نباید منجر به نادیده انگاشتن این استثناء‌ها شود. برای نمونه در عهد صفویه عملکرد مقدس اردبیلی با محقق کرکی دارای تفاوت‌هایی است و یا نسبت دین و نهاد قدرت پیش از شاه عباس و پس از وی یکسان نبوده، و یا در زمان پهلوی، نحوه کنشگری روحانیت در زمان پهلوی اول با پهلوی دوم متفاوت است و ... از همین رو دوره بندی‌های مذکور نباید منجر به نادیده انگاشتن تفاوت‌ها گردد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha