روایت مددکاری اجتماعی در اسلام با گفتار دکتر مهراب صادق‌نیا؛
وقتی ما امام علی را به عنوان مددکار اجتماعی معرفی می‌کنیم، این امام علی هیچ وقت با هیچ حکومتی درگیر نخواهد بود؛ اما وقتی امام علی را مددکار جامعه‌ای بشناسیم -مددکاری که غرضش از مددکاری نه کمک به فقرا و حاشیه رانده شدگان بلکه از بین بردن فقر و کانون ایجاد تبعیض است- این امام علی همواره یک انسان انقلابی و معترض به وضعیت و ساختار‌های موجود است.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ مهراب صادق‌نیا؛ دانش‌آموخته دکتری جامعه‌شناسی فرهنگ و عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان است.  صادق‌نیا به موازات تحصیلات دانشگاهی، سالیانی در حوزه علمیه قم در دروس مقدماتی و سطح نیز تحصیل و تدریس نموده است.

 

مددکاریِ علی فقط کیسه آرد به دوش گرفتن نیست!

انگیزه من برای طرح این مسئله، یک تحریف آشکار در سیره امام علی (ع) و البته تمام ائمه است؛ ذهنیتی که ما درباره این بزرگواران داریم این است که گویی این حضرات بزرگواران تمام تلاششان را معطوف به توصیه و نصایحی برای انسان‌ها، افراد و کنش‌گران کرده‌اند و اساسا اقدامی که معطوف به جامعه یا ساختار جامعه باشد در کار آن‌ها نیست. حتی وقتی در حوزه مددکاری یا خدمات اجتماعی می‌خواهیم از امام علی نقل کنیم، نهایت چیزی که می‌توانیم بگوییم این‌ است که حضرت علی شب‌ها کیسه‌ای خرما، آرد یا نان بر دوشش حمل می‌کرد و به خانه نیازمندان می‌رفت و به آن‌ها کمک می‌کرد. یا بار پیرزنان را از دوششان برمی‌داشت و یا تنهایی کسی را از بین می‌برد؛ یا نهایتا می‌گوییم امام علی (ع) برای افراد، اشخاص و برای کسانی که در کار خویش مانده‌اند مشاور خوبی بود.

البته همه این‌ها هست؛ اما این جان مددکاری امام علی یا خدمات اجتماعی که امام علی ارائه می‌داد نیست؛ به نظرم بسنده کردن به این می‌تواند نوعی تحریف در سیره امام علی باشد.

مثلا فرض کنید در جامعه امروز ما سطح آموزش در مدارس پایین آمده و بچه‌ها از سواد و ادب کافی برخوردار نیستند. این اتفاق باعث می‌شود گروهی از شهروندان در جهت ارتقای سطح سواد بچه‌ها با گروهی از افراد تحصیل‌کرده صحبت کنند تا آن‌ها با برگزاری کلاس‌های فوق‌العاده سطح دانش بچه‌ها را افزایش دهند. ظاهرا این عمل خیلی پسندیده است و ممکن است باعث افزایش سطح دانش آن جامعه شود؛ اما کژکاردش آن است که بی‌لیاقتی و بی‌کفایتی وزیر آموزش پرورش و سیستم آموزشی کشور پشت این کار پنهان می‌ماند

مددکاری امام علی به نوعی با مداخله در جامعه همراه بود؛ این جور نبود که فقط افراد را کمک کنند بلکه امام علی به خاستگاه‌هایی که باعث شده بود این تبعیض‌ها، فقر و نابسامانی اجتماعی پدید بیاد هم توجه داشت و از این بابت تصمیم گرفتم این موضوع را در این جلسه طرح کنم.

ما وقتی می‌گوییم مددکاری اجتماعی دقیقا به چه چیزی اشاره می‌کنیم؟ چه چیزی مد نظر و موضوع بحث ماست؟

مددکاری به مثابه یک پیشه یا یک عمل، سابقه درازی در تاریخ انسان دارد؛ از وقتی که انسان‌ها یاد گرفتند با هم زندگی جمعی داشته باشند، دستگیری، کمک کردن به یکدیگر برای حل مشکلات و یاریگری برای انجام کاری به صورت دسته جمعی در تاریخ بشر بوده است. سرودهای کار -که از قدیمی‌ترین نوع آوازهایی است که معمولا به هنگام کارهای دسته جمعی می‌خواندند- شاهدیست بر این ادعا.

اما مددکاری به مثابه یک دانش، حاصل پیچیدگی‌های دنیای جدید است؛ به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم و نابسامانی‌های بسیاری که در اروپا پدید آمد، مددکاری به مثابه یک علم شکل گرفت و در دانشگاه‌ها تدریس شد. مددکاران آموزش‌های ویژه‌ای دیدند و قواعد و اصول حاکم بر مددکاری مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

مددکاری صورت‌های مختلفی داشته است: نخستین صورت‌های مددکاری، مساعدت و خدمات رسانی به کسانی بود که گرفتار مشکلاتی شده بودند؛ برای مثال به حاشیه رانده شدگان، فقرا و کسانی که در معیشت خود مشکل داشتند، توسط کسانی که در جامعه وضع مالی خوبی داشتند یا افرادی که توان خود را روی هم می‌گذاشتند مورد حمایت قرار می‌گرفتند.

با این حال این مدل از مددکاری که بیشتر معطوف به فرد بود -یعنی خیرین تلاش می‌کردند افراد را مورد حمایت قرار دهند- صورت نخست بود اما بعدها مورد انتقاد جدی قرار گرفت. مهم‌ترین انتقاد به این مدل از مددکاری این بود که علیرغم کارکرد مثبت و آشکارش، در نهایت کژکارکرد بزرگی نیز دارد و آن هم پوشاندن منشا و خاستگاه این ظلم و فقر است.

مثلا در روستایی، خان براساس سلیقه شخصی خود تصمیم می‌گیرد یک فرد از شهروندان روستا را از حق آب زراعت محروم کند؛ این اتفاق باعث می‌شود دیگران ناراحت شوند و یک انجمن و مجموعی از خیرین تصمیم می‌گیرند نفری نیم ساعت از آب خود را جمع کرده و به او دهند که بتواند زندگی و کشاورزی خود را ادامه دهد. ظاهر کار خیلی پسندیده است؛ او به ظاهر مانند دیگر افراد می‌تواند به زراعت بپردازد و زندگی‌اش را تامین کند؛ اما در پس این یاری‌گری یک کژکارکرد بزرگ وجود دارد و آن پنهان ماندن ظلم خان است. برای کسی دیگر سوال نمی‌شود که چرا وضعیت این فرد این گونه است؟ چرا این آدم بخاطر نژاد متفاوت و یا به لحاظ تفاوت فکری و عقیدتی متفاوت، باید این محرومیت را بچشد؟ چرا این ظلم باید در حق او اعمال شود؟ کسی به سراغ خان نمی‌رود و بگوید: «آقای خان چرا این ظلم را در حق یک انسان روا داشتی؟ چرا این فاجعه را برای او رقم زدی؟» یعنی در پشت این مددکاری و خیرخواهی یک ظلم پنهانی نهفته می‌شود و انسان‌ها از آن غافل می‌مانند.

مثلا فرض کنید در جامعه امروز ما سطح آموزش در مدارس پایین آمده و بچه‌ها از سواد و ادب کافی برخوردار نیستند. این اتفاق باعث می‌شود گروهی از شهروندان در جهت ارتقای سطح سواد بچه‌ها با گروهی از افراد تحصیل‌کرده صحبت کنند تا آن‌ها با برگزاری کلاس‌های فوق‌العاده سطح دانش بچه‌ها را افزایش دهند. ظاهرا این عمل خیلی پسندیده است و ممکن است باعث افزایش سطح دانش آن جامعه شود؛ اما کژکاردش آن است که بی‌لیاقتی و بی‌کفایتی وزیر آموزش پرورش و سیستم آموزشی کشور پشت این کار پنهان می‌ماند و دیگر کسی به دنبال خطا و اشتباه سیستم نمی‌گردد.

فرض کنید نتیجه سیاست گذاری غلط اقتصادی در یک کشور سبب شود سرمایه در دست عده‌ای انباشه شود و فقر در دست گروه دیگری زیاد؛ بعد عده‌ای به این افراد کمک می‌کنند و ممکن است اوضاع آن‌ها هم بهتر شود و بتوانند با این حمایت‌ها خرج زندگی خود را درآورند؛ اما این حمایت‌ها و خیرخواهی‌ها کوهی از مقاصد اقتصادی و تصمیم‌گیری های نادرست را پشت خود پنهان می‌کند و دیگر کسی نمی‌پرسد که این بدبختی و فلاکت از کجا آمده؟ این وضع فجیع از کجا درست شده؟ لذا مددکاران جامعه‌ای از مددکاران پیش از خودشان انتقاد کردند که شما با تاسیس موسسه‌های خیریه، با کمک کردن به فقرا و پرداختن به آموزش کودکانی که از تحصیل بازمانده‌اند باعث می‌شوید که مقاصد معطوف به ساختار جامعه پشت این حمایت‌ها مخفی بماند. به همین علت رویکرد جدیدی در مددکاری اجتماعی ایجاد شد به نام «مددکاری جامعه‌ای»؛ به این معنا که ما به جای مدد رساندن به افراد و فقرا باید کاری کنیم فقر ریشه‌کن شود، به جای رسیدگی به حاشیه‌ رانده‌ شدگان باید با وضعیتی در ساختار کلان جامعه، که علت ایجاد این تبعیض است، مبارزه کردن یعنی به جای پرداختن به این معلول‌ها باید به سراغ علت‌ها رفت؛ چون معتقدند در جامعه‌ای که این میزان از فقر، حاشیه راندگی و بی‌عدالتی وجود دارد، احتمالا مشکل در ساختار جامعه است که باعث پدید آمدن این‌ها شده است. به همین دلیل تعریف جدیدی از مددکاری پدید می‌آید به نام «مددکاری جامعه‌ای» که می‌گوید به جای پوشاندن ظلم، بی‌عدالتی و تبعیض باید آن را فریاد زد.

 

مددکاری تراز با حکومت‌ها درگیر است!

به میزانی که مددکار اجتماعی، در معنای نخستش، حتی با حکومت‌های فاسد می‌تواند هم‌پیاله و هم‌پیمان شود، مددکاری جامعه‌ای همواره با حکومت‌ها درگیر است؛ به همین دلیل وقتی ما امام علی را به عنوان مددکار اجتماعی معرفی می‌کنیم، این امام علی هیچ وقت با هیچ حکومتی درگیر نخواهد بود؛ اما وقتی امام علی را مددکار جامعه‌ای بشناسیم -مددکاری که غرضش از مددکاری نه کمک به فقرا و حاشیه رانده شدگان بلکه از بین بردن فقر و کانون ایجاد تبعیض است- این امام علی همواره یک انسان انقلابی و معترض به وضعیت و ساختارهای موجود است.

البته هیچ وقت مددکاری جامعه‌ای نافی مددکاری اجتماعی نیست؛ بلکه فقط به صاحبان خیریه‌ها و فعالان در کارهای عام‌المنفعه هشدار می‌دهد که این فعالیت‌ها، شما را از خاستگاه‌های فقر، بی‌عدالتی و به حاشیه رانده شدگی غافل نکند.

توسعه عدالت اجتماعی؛ به این معنا که عدالت باید زیربنای حکومت باشد، نه یک امر تزئینی. این که بعضی‌ها بگویند اصل در تشیع یا در هر ساختار قدرتی دیگری مثلا ولایت است نه عدالت، این یک مغالطه فاحش و آغاز تبعیض، محرومیت و انحراف است. هیچ چیز به اندازه عدالت در ساختار جامعه نمی‌تواند آن جامعه را از عدم تعادل، فقر و تبعیض نجات دهد

به هر حال خیریه‌ها درمواقعی که ناگهان نظم جامعه به هم می‌ریزد مثل سیل و زلزله می‌توانند مفید و کار گشا باشند؛ اما از جامعه‌ای که می‌خواهد خاستگاه یک تمدن باشد، نمی‌توان پذیرفت که دارای فقر، تبعیض و عدم تعادل باشد؛ لذا خیریه‌ها نباید به‌گونه‌ای باشند که کاستی‌ها و ضعف‌های مربوط به ساختار را پنهان کنند.

خوانش ما تا به حال از سیره اهل‌بیت (ع) به گونه‌ای بوده که هیچ وقت به دنبال مددکاری جامعه‌ای از سیره آن بزرگواران نبودیم؛ این اتفاق حداقل دو دلیل آشکار دارد:

دلیل اول این که شیعیان در طول تاریخ همواره در اقلیت بوده‌اند و عالمان شیعه سعی می‌کردند برای حفظ جان، آبرو و حرمت شیعیان کمترین درگیری و تنش را با حاکمان جامعه اسلامی داشته باشند. از طرفی چون دستشان به حکومت نمی‌رسید و در ساختار قدرت نبودند، سعی می‌کردند از طریق کمک به کنش‌گران، یعنی شیعیان، و از طریق وضع سنت‌ها و نهادهایی، مثل نهاد عیاران، به شعیان کمک کنند و هیچ وقت وارد ساحت مددکاری جامعه‌ای نمی‌شدند؛ به این دلیل که آن ساحت درگیری با حکومت را پدید می‌آورد و عالمان شیعه نمی‌خواستند که از طریق این درگیری مشکلی برای جامعه شیعیان ایجاد شود.

دومین دلیل این‌است که در اندک مواقعی که حکومت‌های شیعی شکل گرفته، این حکومت‌ها بیش از تلاش برای پخش سنت و سیره اهل بیت، کوشیدند از این سنت برای توجیه تصمیم‌ها و فرایندهایی که برای جامعه به خدمت می‌گیرند استفاده کنند؛ به همین علت معمولا خوانشی از سیره اهل بیت ارائه می‌دادند که به آن‌ها مشروعیت و محبوبیت دهد.

ما وقتی به حافظه تاریخی خود رجوع می‌کنیم، تصورمان از امام سجاد (ع) شخصی‌ست که صبح تا شب دعا می‌خواند و یا امام علی (ع) صبح تا شب روی منبر خطبه می‌خواند و به نصیحت‌هایی چون ترس از مرگ و نکوهش تکبر و نتایجی از این دست مشغول بودند؛ در حالیکه با مطالعه‌ی نهج البلاغه درمی‌یابیم که امام علی (ع) بیش از مردم عادی، حاکمان و حتی کارگزاران خود را نصیحت می‌کرد.

با رجوع به سیره اهل بیت، می‌بینیم که می‌توان یک الگو از مددکاری جامعه‌ای از سیره اهل بیت پیدا کرد.

مددکاران اجتماعی معتقدند که باید چهار اصل مددکاری را شکل دهد؛ که ما می‌توانیم این چهار اصل را در سیره امام علی (ع) پیدا کنیم:

اصل اول) شان و منزلت انسان؛ تمام فجایعی که در جامعه رخ می‌دهد از این جا آغاز می‌شود که آن ساختارهای اجتماعی از منزلت انسان مراقبت نمی‌کند. آن‌ها بیش از آن که به دنبال انسان باشند به دنبال انسانیت هستند، درحالیکه فقر گریبان انسان‌هایی از پوست و گوشت و استخوان را می‌گیرد که ما هر روز در خیابان می‌بینیم.

حکومت‌ها در ایده‌آل‌ترین شکل انسانیت را تعریف و تلاش می‌کنند آن را توضیح داده، مولفه‌هایش را بگویند و از آن دفاع کنند. ممکن است در لابلای دستیابی به انسانیت، انسان‌ها در جامعه زیر بار فقر و تبعیض له شوند. مرز کشیدن‌هایی که به دنبال تعریف انسانیت پدید می‌آید ممکن است سبب شود که شهروندان یک جامعه به دو دسته از کسانی که می‌شود آن‌ها را به انسانیت توصیف کرد و دیگرانی که نمی‌شود آن‌ها را به این وصف توصیف کرد تقسیم شوند؛ عموما دسته دوم به صورت طبیعی به حاشیه رانده خواهند شد، مورد ظلم قرار می‌گیرند و خشونت به آن‌ها اعمال می‌شود. لذا می‌گویند که ما اگر قرار است مددکار جامعه باشیم، باید ابتدا تلاش کنیم شان و منزلت انسان برگردد، سیستم‌ها به گونه‌ای باشند که شان و منزلت انسان‌ها در آن اولویت نخست را داشته باشد نه هیچ ایدئولوژی دیگری و نه هیچ نظام ارزشی دیگری؛ هیچ چیز به معنای انسان نباید برای هیچ حکومتی مهم باشد. اگر چیزی مهم‌تر از انسان بود آن‌جا آغاز محرومیت و تبعیض و بی‌عدالتی و فقر است.

 

عدالت زیربنای حکومت است نه یک امر تزئینی

اصل دوم) در جوامعی که حقوق انسان‌ها در مقابل حقوق قدرت و حاکمیت به رسمیت شناخته نشود، محرومیت، فقر، ظلم، ستم و نابسامانی وجود دارد؛ برای حل این مشکل و مدد رساندن به جامعه باید کاری کرد که در ساختار جامعه حقوق انسان‌ها و شهروندان نسبت به قدرت از اولویت و اهمیت بیشتری برخوردار باشد؛ در این صورت است که جامعه مشارکت بیشتری در قدرت خواهد داشت و نابسامانی‌ها کمتر خواهد شد.

اصل سوم) توسعه عدالت اجتماعی؛ به این معنا که عدالت باید زیربنای حکومت باشد، نه یک امر تزئینی. این که بعضی‌ها بگویند اصل در تشیع یا در هر ساختار قدرتی دیگری مثلا ولایت است نه عدالت، این یک مغالطه فاحش و آغاز تبعیض، محرومیت و انحراف است. هیچ چیز به اندازه عدالت در ساختار جامعه نمی‌تواند آن جامعه را از عدم تعادل، فقر و تبعیض نجات دهد. لذا می‌گویند باید عدالت اجتماعی توسعه پیدا کند.

اصل چهارم) به چالش کشیدن تبعیض؛ زیرا نابسامانی‌ها و به حاشیه رانده شدگی‌ها زایده‌ی تبعیض است؛ به همین علت می‌گویند تبعیض باید به چالش کشیده شود و برای مددکاری جامعه‌ای باید تلاش کرد تبعیض از بین برود. مددکاری جامعه‌ای معطوف به افراد نیست؛ یعنی این طور نیست که یک کیسه روی دوش بگذارند و به فقرا کمک کنند در حالیکه آن جامعه گرفتار ساختار تبعیض آمیزی‌ست، زیرا آن ساختار دوباره فقر تولید می‌کند.

 

برای علی(ع) هیچ‌چیز به اندازه انسان مهم نیست

با رجوع به سیره ائمه و بویژه امام علی (ع) نمونه‌های بسیاری برای هر چهار اصل می‌توانیم پیدا کنیم.

در مورد اصل اول، که شان و منزلت انسان است، با مرور نهج‌البلاغه و روایات امام علی (ع) می‌بینیم که برای ایشان هیچ چیز به اندازه‌ی انسان‌ها مهم نیست. وقتی خبر می‌رسد که راهزن‌ها از پای یک زن یهودی خلخال ربوده‌اند، امام علی (ع) به جای فکر کردن به عقاید او به این فکر می‌کنند که او یک انسان است و بعد می‌فرمایند که اگر مومن در این موقعیت جان به جان آفرین تسلیم کند، بی‌ جا نمرده است.

این کرامت انسان است در نظر امیرالمومنین بدون آن که به متغیر دیگری فکر کند، به انسان بودن او می‌اندیشد و حالا که مورد ظلم قرار گرفته است بر دیگران سزاوار است که در این غم و رنج بمیرند.

در جایی می‌فرماید: «لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً.» بنده‌ هیچ کس مباش خدا تو را آزاد افریده است. وقتی می‌گوید هیچ کس، یعنی هیچ انسانی غیر از خودت.

یا می‌فرماید: «إنّ النّاسَ كلَّهُم أحْرارٌ.» انسا‌ن‌ها همه آزادند؛ آزاد آفریده شده‌اند و چه کرامتی بالاتر از آزادی؟

یا به مالک اشتر نامه می‌نویسد و می‌گوید: «باید دورترین افراد از تو، دشمن‌ترین افراد نزد تو کسانی باشند که بیش از دیگران عیب جویی مردم را می‌کنند.» یعنی بیشتر از دیگران در کار مردم سرک می‌کشند و برای بقیه پرونده سازی می‌کنند. کسی حق ندارد عیب‌های دیگری را جستجو و انبار کند برای روز مبادا؛ به مالک می‌گوید اگر کسی پیش تو عیب دیگری را گفت او باید مغضوب‌ترین افراد نزد تو باشد نه محبوب‌ترین. و بعد می‌گوید: «این طور نیست که من ندانم، می‌دانم زیرا در مردم عیب‌هایی هست ولی والی از هر کسی سزاوارتر به پوشاندن آن عیب‌هاست.» سپس می‌فرماید: «سخن چین را تصدیق نکن» این منزلت انسان در پیشگاه امام علی‌ (ع) و  تابلویی‌ست که بر پیشانی حکومت ایشان نصب شده است.

اولین فرد در تاریخ که چیزی به نام صندوق انتقادات و پیشنهادات درست کرد امام علی(ع) است؛ به نام «بیت القصص» (صندوق گزارشات)، جایی که مردم وقتی به حکومت یا یک تصمیم امام علی (ع) اعتراض دارند، اعتراض خود را مکتوب کرده و در آن صندوق می‌اندازند. بعد می‌فرماید هرکسی با من کاری دارد روی کاغذ بنویسد و داخل صندوق بیندازد، تا مستقیم به دست من برسد و این گونه در امر حکومت سهیم باشد

در مورد اصل دوم، که توسعه حقوق انسانی‌ست، در نامه‌ای به مالک می‌گویند: «بخشی از وقت خود را به کسانی اختصاص ده که به تو نیاز دارند. خودت را برای انسان‌ها فارغ دار. در مجلس عمومی بنشین؛ در آن جلسه فروتن باش؛ سپاهیان، یاران، نگهبانان و پاسبانان را از آنان بازدار تا سخنگوی مردم زبانش به لکنت نیفتد. اجازه بده آنان در قدرت مشارکت کنند و در تصمیمات قدرت سهیم باشند.»

اولین فرد در تاریخ که چیزی به نام صندوق انتقادات و پیشنهادات درست کرد امام علی(ع) است؛ به نام «بیت القصص» (صندوق گزارشات)، جایی که مردم وقتی به حکومت یا یک تصمیم امام علی (ع) اعتراض دارند، اعتراض خود را مکتوب کرده و در آن صندوق می‌اندازند. بعد می‌فرماید هرکسی با من کاری دارد روی کاغذ بنویسد و داخل صندوق بیندازد، تا مستقیم به دست من برسد و این گونه در امر حکومت سهیم باشد.

یا جایی دیگر به یکی از کارگزارانش نامه می‌نویسد: «به تو امر می‌کنم که مردم را نرنجانی، دروغ نگویی و بخاطر امارت از آن‌ها روی نگردانی.» این را به کارگزارش می‌گوید نه به بقال خیابان، این را به حکومت می‌گوید و قدرت را نصیحت می‌کند؛ می‌گوید مبادا مردم را برنجانی زیرا رنج آنان گران است.

یا در نامه‌ی دیگری می‌گوید: «صادقانه به خدا سوگند می‌خورم که اگر به من خبر دهند که تو خیانت بزرگ یا کوچکی مرتکب شده‌ای، چنان بر تو سخت می‌گیرم که خوار و ذلیل گردی.» باز معطوف به قدرت است و امام امیر خود را تهدید می‌کند، نه یک آدم عادی را. نمی‌گوید اگر کسی علیه امیر من سخن گفت او را محصور می‌کنم، نمی‌گوید اگر کسی از من انتقاد کرد روزنامه‌اش را می‌بندم، نمی‌گوید اگر کسی علیه من سخن گفت او را از موقعیت شغلی‌اش محروم می‌کنم؛ نه! می‌گوید اگر کسی گزارش داد که تو خطا کرده‌ای، من تو را در پیشگاه آن ملت خوار خواهم کرد. این مشارکت دادن مردم در ساختار قدرت است.

 

اساسِ حکومت علوی عدالت است نه فرمانروائی عادلان

در مورد اصل سوم، عدالت، همه ما می‌دانیم  که این خشت اول حکومت امام علی (ع) است و اساسا حکومتشان را بر همین مبتنی کرده‌‌اند.

ابن عباس می‌گوید در ذی قار من خدمت امام علی (ع) رسیدم در حالیکه داشت کفشش را وصله می‌زد، به او گفتم: «مردم متقاضی هستند که تو حاکم آن‌ها شوی.» امام علی گفت: «حکومت به اندازه این لنگه کفش هم برایم ارزش ندارد الا این که بتوانم عدالت را اقامه کنم.» اگر بتواند آن قدر ارزش دارد که حاضر است در طول چهار سال و نیم، سه جنگ بزرگ را تحمل کند و از قدرت کنار نرود. هیچ وقت نگفت من از عدالت بالاترم، من مستحقم یا چون از همه بهترم حکومت را می‌پذیرم؛ هیچ چیز را بر اقتدار شخصی خویش مبتنی نکرد و گفت می‌آیم چون قصدم اقامه عدالت است، اقامه عدالت نه به کارگیری عادلان؛ این دو متفاوتند، کاری که امام علی کرد این بود که عدالت را در محکمه و ساختار دولتش اقامه کند نه آن که عادلان را به کار بگمارد؛ این خطای فاحشیست که ما بگوییم اگر در جامعه‌ای بر کرسی قدرت بنشینند در آن جامعه همه چیز خوبست و کارها عادلانه پیش خواهند رفت؛ نه! چون ساختار خود را بر عادلان تحمیل می‌کند؛ ممکن است افراد عادل باشند اما اگر ساختار، ساختار نامناسبی باشد همان عادلان هم ممکن است پایشان بلغزد. به همین دلیل بیشترین موعظه‌هایش متوجه ساختار است و می‌گوید: «من باید عدالت را در محکمه اقامه کنم.» قرآن نیز می‌گوید اقامه قسط کنید، نمی‌گوید عادل باشید. اولین دستوری که خدا به حضرت نوع می‌دهد هم اقامه عدل است.

امام علی (ع) در نامه‌ای به یکی از فرزندانشان می‌نویسند: «ای نور دیده‌ام به تحقیق دریافته‌ام که بهترین چیز برای حاکمان اقامه عدالت است[1].» می‌گوید بهترین چیز برای دوام حکومت اقامه عدالت است. در جایی دیگر در همان صفحه می‌گویند: «هیچ چیز مانند عدالت نمی‌تواند از یک حکومت پاسبانی کند.» یا در جای دیگری می‌فرمایند: «کار مردم، جز به شایستگی زمامداران سامان نخواهد یافت.»

 

قرار نیست نمازشب‌خوان‌ها مدیر شوند!

و اصل چهارم، به چالش کشیدن تبعیض، در سیره امام علی (ع) فراوان است. ایشان میراث دار حکومتی بود که در طول سه خلیفه قبل از خود، آن نظام بی‌طبقه پیامبر که براساس مساوات و «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ» تاسیس شده بود، گرفتار قشربندی‌های مختلفی بود؛ در زمان خلیفه اول کمتر، و اوجش در زمان خلیفه دوم بود که جامعه به چهار قشر ازجمله صحابه و قریش تقسیم شده بود. هر طبقه‌ای به میزان منزلتش سهمی در قدرت داشت و از بیت‌المال بهره می‌برد. کار به جایی رسیده بود که بعضی از حاکمان اموی می‌گفتند که اگر من خدا بودم کلید بهشت را به خاندان بنی‌امیه می‌دادم.

امام علی (ع) میراث دار نظامی بود که بیت‌المال در آن براساس این طبقه‌بندی قسمت می‌شد و امام علی (ع) بسیاری از ظلم‌ها و فجایعی که در آن جامعه بود را ریشه در همین می‌دانست و وقتی که برگشت فرمود: «من می‌خواهم به همان سیره پیامبر بازگردم.» یعنی نظام بی‌طبقه و جامعه فاقد قشربندی.

در جایی امام علی (ع) درباره این قشربندی که خلیفه دوم راه انداخت و بعضی‌ها را هم مبتنی کرد به فضایلی چون صحابه پیامبر بودن فرمودند: «من منکر این فضیلت‌ها نیستم ولی برتری فضیلت‌ها برای روز جزاست.» اگر کسی در جنگ شرکت کرده این‌ها بماند برای روز جزا و خداوند این‌ها را پاداش خواهد داد؛ اما در این جهان و در حکومت من هیچ کس بخاطر داشتن این فضیلت‌ها سهم بیشتری از قدرت و بیت‌المال نخواهد داشت. جمله امام علی این است: «هرکس دعوت خدا و رسول خدا را اجابت کند یا هرکس امت (یعنی قوانین حاکم بر جامعه) را بپذیرد، از حقوق اسلامی برخوردار است و با او چون دیگران رفتار خواهد شد[2]

دیگر فرقی نمی‌کند تو چه کسی هستی، آیا در جنگ صفین بودی یا نه؟ آیا در غار کنار پیامبر بودی یا نبودی؟ آیا همنشین و هم‌صحبت پیامبر بودی یا نبودی؟ آیا داماد پیامبری یا نیستی؟ هرکه هستی و هر فضیلتی داری مهم نیست! عدالت سهم انسانیت انسان است بدون هیچ گونه متغیر اضافی؛ یعنی این جور نیست که عدالت سهم انسانی‌ست که فضیلت هم‌نشینی با پیامبر را دارد و اگر کسی این فضیلت را ندارد باید به او ظلم کرد، این چنین نیست. تبعیض خوب نیست زیرا با انسانیت انسان ناسازگار است. انسان‌ها چون انسان هستند نباید بین آن‌ها تبعیض باشد.

دو زن در زمان خلافت امام علی به نزد ایشان آمدند و ادعا کردند که ما فقیر و تنگدست هستیم و کمک خواستند؛ امام علی (ع) گفتند: «باشد. من بررسی می‌کنم اگر شما فقیر هستید، به هردویتان رسیدگی خواهم کرد.» یکی از آن زن‌ها که عرب بود گفت: «آقا! یعنی چی بررسی و کمک می‌کنم؟ من عرب هستم و او عجم است، می‌خواهی به هر دویمان یک اندازه کمک کنی؟» امام علی فرمودند: «من در قرآن خوب نگریسته‌ام ولی ندیدم که در آن برای فرزندان اسماعیل (یعنی عرب‌ها) بر فرزندان اسحاق (یعنی غیر عرب‌ها) به اندازه بال مگسی برتری قائل شده باشد[3].» یعنی شما به علت انسان بودنتان مستحق کمک و مساعدت هستید. وقتی پای یک متغیر مزاحم به میان می‌آید، عدالت زیر سوال می‌رود. مثلا فرض کنید کسی بگوید من هشت سال در جنگ شرکت کردم پس یک امتیازاتی می‌خواهم؛ امام علی (ع) می‌گویند هشت سال در جنگ بودنت امتیاز و فضیلت است، اما من مسئول نیستم که به این فضیلت تو رسیدگی کنم، اجرت با خدا.

در این جامعه همه به یک اندازه باید از قدرت و بیت‌المال حمایت و سهم بگیرند. نماز شب می‌خوانی؟ طیب‌ الله انفسکم! اجرت با خدا. اما قرار نیست چون تو نماز شب می‌خوانی رئیس بانک شوی و من که نمی‌خوانم شوفر تاکسی شوم، البته شوفر تاکسی بودن هم شغل محترمی‌ست، اما شوفر تاکسی سهمی در قدرت ندارد ولی رئیس بانک دارد. بنا نیست که چون تو نماز شب خواندی، محاسن بلندتری داری و در فلان مناسک شرکت می‌کنی سهم بیشتری در قدرت داشته باشی؛ همه این‌ها با خدا و در قیامت. الان تو بعنوان یک انسان مثل باقی انسان‌ها در این جامعه سهم می‌بری و به اندازه‌ای که بقیه انسان‌ها توسط حکومت حمایت می‌شوند، حمایت می‌شوی.

 

علی(ع) در قدرت هم انقلابی است

علی ابن رافع به امام علی (ع) گزارش می‌دهد که دخترت پیش من آمده و گردنبندی از بیت‌المال به امانت گرفته و برده است و ضامن هم گذاشته که گردنبند را حتما برمی‌گرداند. امام علی (ع) عصبانی شد و گفت: «سوگند می‌خورم اگر دخترم گردنبند را بدون ضمانت گرفته بود دستش را قطع می‌کردم[4].» تبعیضی در کار نیست؛ فرقی نمی‌کند که او چون دختر امام علی(ع) است از یک امتیازاتی برخوردار باشد.

در خطبه دیگری امام علی (ع) می‌گوید: «تمام دفاتر حقوقی و عطایا که عمر رایج کرده بود را باطل خواهم کرد[5]

تمام آن چهار اصلی که مددکاران جامعه‌ای دنبالش بودند، در سخنان امام علی (ع) وجود دارد. حواسمان باشد جوری امام علی (ع) را معرفی نکنیم که گویی ایشان به فقرا کمک می‌کرده ولی کاری به ساختار قدرت و سیستم‌های تولید کننده فقر نداشته است.

امام علی (ع) آنقدر که به نقد حکومت می‌پردازد به نقد افراد همت نمی‌کند؛ برایش هم فرق نمی‌کند که خود یا شخص دیگری در راس قدرت باشد. امام علی (ع) انقلابی‌ای‌ست که بعد و قبل بر قدرت آمدن انقلابی بود؛ متاسفانه انقلابی‌ها وقتی به قدرت می‌رسند دیگر انقلابی نیستند؛ خوانشی از دین دارند که از آن انقلاب تولید نمی‌شود بلکه از آن توجیه وضع موجود درمی‌آید. امام علی (ع) آنقدر که می‌کوشید یک حکومت و جامعه عادل تاسیس کند نکوشید افراد عادل تاسیس کند. ما مقلدان امام علی تمام موعظه‌هایمان معطوف به شهروندان و افراد است؛ این مدل از تربیت افراد به درد جامعه مدرن نمی‌خورد. در جوامع مدرن به جای تربیت فردی فاضل، باید ساختاری فضیلت‌مند ایجاد کنید که انسان‌ها در ذیل آن بتوانند زندگی عادلانه و فضیلت‌مندانه‌ای داشته باشند و بتوانند دین‌دار باشند. امام علی به دنبال تعریف و ارائه آن ساختار بود.

آنقدر که امام علی (ع) در مقام مبارزه با فقر و تبعیض بود به فقرا توجهی نداشت؛ البته مباحثی از ایشان وجود دارد که به فکر فقرا باشید، اما این به معنای تاسیس خیریه نیست بلکه به این معناست که علت گرفتاری و مشکل جامعه‌ای که این همه فقیر تولید کرده را پیدا و درست کنید. اگر نصف این اهتمامی که برای اصلاح شهروندان وجود دارد به اصلاح ساختار و جامعه معطوف بود، اوضاع خیلی بهتر از چیزی که هست می‌شد.

امام علی (ع) معتقدست که فقر، بدبختی، چالش‌های اجتماعی و اساسا ظلم محصول وجود آدم‌های ظالم در جامعه نیست؛ بلکه محصول وجود سیستم‌های ناکارآمد و نادرست است. کوخ تولید کاخ نیست، بلکه تولید سیستمی‌ست که باعث شده او بتواند کاخی بسازد و این نتواند خانه‌ای معمولی داشته باشد. ظالم‌ها، ظلم و مظلوم را تولید نمی‌کنند بلکه آن سیستمی که بد تعریف شده و در آن ظالم و مظلوم پدید می‌آید را باید اصلاح کرد.

امام علی (ع) در تمام این خطبه‌ها هرگز فرافکنی نمی‌کند و نمی‌گوید این مشکلی که وجود دارد تقصیر تحریم و دشمنان است یا فلان کارگزار چه کرد؛ ایشان مسئولیت پذیر است و در کل این سخنانش با کارگزار خود برخورد می‌کند و اولویتش اصلاح اوست؛ نمی‌گوید مردم ناشکرند، قدر من را ندانستند؛ مشکل را از کارگزار خود آغاز می‌کند.

امام علی (ع) عدالت را به مثابه یک آرمان دنبال نمی‌کند، بلکه عدالت را به مثابه یک سلوک زندگی می‌کند و در حکومتش پیاده می‌کند. نمی‌گوید حکومت من به دنبال آرمانی به نام عدالتست، بلکه می‌گوید حکومت من عدالت را مشی می‌کند. هیچ جامعه‌ای بخاطر داشتن افراد آرمانگرا رستگار نشده است، اگر رستگار می‌شد وضع کوبا و کشورهای امریکای جنوبی خیلی بهتر از این بود. هر جامعه‌ای که توانسته آرمان‌های خود را زندگی کند و به اندازه یک قدم به سمت آن آرمان‌ها حرکت کند، رستگار شده است.

امام علی (ع) درباره عدالت کلاس درس نمی‌گذارد، عدالت را تئوری پردازی نمی‌کند و کارگزارانش شبانه روز روی تریبون‌ها از عدالت حرف نمی‌زنند؛ بلکه خود و کارگزارانش عدالت را زندگی می‌کنند.

از امام علی (ع) تصویر یک مددکار اجتماعی را نسازیم که شبانه روز به فقرا نان و خرما می‌دهد، که البته تمام این کارها را کرده، اما آن چیزی که فضیلت امام علی‌ست و مددکاری ایشان را می‌سازد و باید سرمشق ما باشد مددکاری جامعه‌ای‌ست.

 

[1] غررالحکم جلد ۵ ص ۳۷۵

[2] تحف العقول ص ۱۸۰

[3] کافی جلد ۸ ص ۶۹

[4] مناقب جلد ۲ ص۱۸۰

[5] کافی ج ۸ ص۶۰

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha