گفت‌وگو با فرهاد توحیدی، نویسنده فیلم سینمایی «بدون قرار قبلی»؛
فرهاد توحیدی گفت: ایده اصلی فیلم «بدون قرار قبلی» از آقای بهروز شعیبی است. ما قرار بود روی ایران متمرکز شویم. من تصور می‌کنم اگر شما مهاجرت هم بکنید باز هم نمی‌توانید خودتان را عوض کنید. شما خودتان را با خودتان حمل می‌کنید، ایران را با خودتان حمل می‌کنید. اگر ایران ناآرام باشد، شما هم ناآرام‌اید و اگر ایران در آرامش باشد شما هم در آرامش خواهید بود. آرامش را باید در درون جست‌وجو کرد. یاسی، شخصیت این قصه، همه عوامل مختلفی را که باعث اضطراب و استرس می‌شود دارد، همه عناصری که منجر به عدم آرامش می‌شود، منهای عنصر سوم؛

به گزارش «سدید»؛ بهروز شعیبی برای بسیاری از مخاطبان در کاراکتر طلبه‌ای نقش بسته که همسرش به بیماری «ام‌اس» دچار شده و اوست که باید علاوه‌بر درس، مسوولیت زندگی و بچه‌ها را هم به عهده بگیرد؛ نقشی که او در فیلم «طلا و مس» بازی کرد، یکی از ماندگارترین کاراکتر‌های طلبه و روحانی است که تا امروز خلق شده است. او، اما تنها بازیگر نیست و اولین فیلم بلندش «دهلیز» را با دغدغه‌ای درمورد قصاص ساخت. بعد از آن فیلم‌های «سیانور»، «دارکوب» و «روز بلوا» را جلوی دوربین برد و این روز‌ها «بدون قرار قبلی» اش روی پرده سینما‌ها در حال اکران است. او در این فیلم با فرهاد توحیدی و مهدی تراب‌بیگی در نقش نویسنده و پگاه آهنگرانی، مصطفی زمانی، صابر ابر، الهام کردا، امین میری و رضا صابری در نقش بازیگر همکاری کرده است. این فیلم داستانی با تم بازگشت به ریشه‌هاست؛ بازگشت به وطن در جست‌وجوی گمشده‌ای به نام آرامش.


داستان با زندگی پرمشغله یاسمین (با بازی پگاه آهنگرانی) در آلمان شروع می‌شود. زنی در میانه دهه ۳۰ زندگی‌اش که پزشک بخش اورژانس بیمارستان است. او پس از کار تماسی از ایران دریافت می‌کند مبنی بر اینکه پدرش مرده و وصیت کرده که برای دفنش حتما یاسمین نیز حضور داشته باشد. با تردید‌ها و دلهره‌ها، یاسی دست پسر پنج، شش‌ساله‌اش (الکس) را می‌گیرد و راهی ایران می‌شود، تنها به‌دلیل غمی که در دلش حس می‌کند، غم ازدست‌دادن پدری که ۳۰ سال است هیچ ارتباطی با او نداشته و بود و نبودش در زندگی او بی‌تاثیر بوده است. خودش از این حجم غم متعجب است. چرا باید برای مردی دلگیر باشد که سال‌ها پیش به همه گفته بود مرده؟ مردی که زن و بچه دیگری دارد، در کشوری دیگر زندگی می‌کند و تنها نقطه اتصال آن‌ها زبانی ا‌ست که فقط می‌تواند با آن حرف بزند.


او فارسی را می‌فهمد و حرف می‌زند، اما نوشتن و خواندنش را نمی‌داند، ولی غم سنگین‌تر و مصرتر از آن است که کوتاه بیاید. یاسی دست پسرش را که بعدتر می‌فهمیم اوتیسم دارد می‌گیرد، چمدانی کوچک برمی‌دارد و سفری کوتاه را به ایران آغاز می‌کند؛ سفری که در ادامه دلایل بیشتری برای طولانی شدن می‌یابد.
سفری که از آلمان شروع می‌شود، ابتدا به تهران می‌رسد، بعد به مشهد و بعدتر به روستایی کوچک به نام کنگ. سفری که پیوند می‌خورد با آسیاب‌های بادی نشتیفان، یکی از مهم‌ترین آثار معماری ایران. سفری قهرمانانه که همراه است با عشق، آرامش و شاید تعالی.


به بهانه اکران فیلم «بدون قرار قبلی» با «فرهاد توحیدی»، نویسنده آن گفتگو کرده‌ایم. فرهاد توحیدی یکی از مهم‌ترین فیلمنامه‌نویسان کشور است که برای این فیلم نامزد دریافت سیمرغ بلورین فیلمنامه از چهلمین دوره جشنواره فجر نیز شده بود. در ادامه گفت‎وگوی «صبح‌نو» با این نویسنده را می‌خوانید:
این روز‌ها با توجه به وضعیت کشور، بسیاری به‌دنبال مهاجرت هستند تا آرامش را جایی خارج از مرز‌های ایران پیدا کنند. در فیلم «بدون قرار قبلی»، اما اتفاقی برعکس می‌افتد. زنی که ۳۰ سال ایران نبوده به این کشور برمی‌گردد و گمشده‌ای به نام قرار و آرامش را اینجا می‌یابد. به ما بگویید چه شد که سراغ چنین ایده‌ای برای نوشتن فیلمنامه رفتید؟

ایده اصلی فیلم «بدون قرار قبلی» از آقای بهروز شعیبی است. ما قرار بود روی ایران متمرکز شویم. من تصور می‌کنم اگر شما مهاجرت هم بکنید باز هم نمی‌توانید خودتان را عوض کنید. شما خودتان را با خودتان حمل می‌کنید، ایران را با خودتان حمل می‌کنید. اگر ایران ناآرام باشد، شما هم ناآرام‌اید و اگر ایران در آرامش باشد شما هم در آرامش خواهید بود. آرامش را باید در درون جست‌وجو کرد. یاسی، شخصیت این قصه، همه عوامل مختلفی را که باعث اضطراب و استرس می‌شود دارد، همه عناصری که منجر به عدم آرامش می‌شود، منهای عنصر سوم؛ اینکه او یک آدم سیاسی نیست. یاسی در سن چهار، پنج‌سالگی مهاجرت کرده است. در آن سن، او هیچ انگیزه‌ای برای مهاجرت نداشته و اصلا در این فضا نبوده است. او با مادرش رابطه صمیمانه‌ای ندارد. شغلش به‌عنوان یک پزشک که در بخش اورژانس کار می‌کند به‌اندازه کافی به او استرس می‌دهد. به‌دلیل بیماری فرزندش از همسرش جدا شده، زیرا همسرش توان تحمل این موضوع را نداشته است.

خود بیماری بچه نیز استرس‌آور است!
همین‌طور است. بچه‌ای که دچار اوتیسم است رفت‌وآمد‌ها و دورهمی‌های خانوادگی و دوستانه را منتفی می‌کند؛ بنابراین یاسی فرصتی برای تازه شدن، تجدیدقوا و آرامش پیدا نمی‌کند.

ادامه از صفحه ۱۲
همه عناصری که منجر به عدم آرامش او و اضطرابش می‌شود، عناصر درونی هستند. سیاست عملا در زندگی او جایی ندارد. او به‌شکلی آرامش را در فضای مجازی جست‌وجو می‌کند، اما نه در ارتباط با هر کسی، بلکه در ارتباط با کسی که بتواند با نیاز‌های روحی او ارتباط برقرار کند. تا مدت‌ها یاسی و مخاطب هر دو فکر می‌کنند که این علی بوده که یاسی با او در اینترنت ارتباط دارد؛ که درنهایت می‌فهمیم این‌طور نیست!
دقیقا. این پدر است که در تمام مدت علی‌رغم تصورش، او را دنبال می‌کرده، نگرانش بوده و با حساسیت و توجه عمیق از او مراقبت می‌کرده است. یاسی در جست‌وجوی آرامش است. او می‌گوید که ۳۰ سال است پدرش را ندیده و به همه گفته که او مرده، اما تازه دیروز فهمیده که پدرش مرده و نمی‌داند چرا غم دارد. با وجود اینکه او ۳۰ سال است پدر را ندیده، اما حسی او را به پدرش وصل می‌کند. آرامشی که شما در سوال اول مطرح کردید یک بحث سیاسی است. از نظر ما، اصل اول این است که آرامش را در درون پیدا کنید.

محور اتفاقات این فیلم مشهد است و ما با مشهدی متفاوت در این فیلم مواجه می‌شویم. چه شد که مشهد را به‌عنوان بستر اصلی رویداد‌ها انتخاب کردید؟
نسخه‌ای که ما کار کردیم، چهاردهمین نسخه این فیلمنامه بود. بهروز شعیبی خودش مشهدی است و از اول بحث مشهد مطرح بود. حرم رضوی به‌عنوان یک کانون هم مشهدی‌ها و هم غیرمشهدی‌ها را به خود جلب می‌کند. ارادتی که مردم ایران به بارگاه امام هشتم (ع) دارند، می‌تواند به‌عنوان یک کانون توجه مطرح باشد. این موضوع در شهر‌های دیگر از جنبه‌های متفاوتی قابل مطرح‌شدن است. شخصیت یاسی نیز به‌عنوان یک زن، به‌عنوان سنبل باروری و سنبل مادرانگی قابل‌توجه است. پیوند او با مساله قبر هم مهم است چراکه از خاک برآمده ایم و در خاک خواهیم شد. پدر یاسی نیز معمار و سفالگر است و عملا با خاک سروکار دارد؛ و خانه متفاوت دخترخاله یاسی؟
این خانه ارث نرگس است. همان‌طور که خودش می‌گوید سهم برادرش را خریده و این ارث مادری اوست. یعنی این خانه هم میراث است. به‌طورکلی بحث ما درباره میراث گذشتگان است که می‌تواند به‌صورت منقول باشد یا غیرمنقول. می‌تواند از جنس فرهنگ باشد که در آن فضا و معماری هم دخیل است. خانه پدری یاسی در روستای کنگ و همین‌طور آسیاب‌های بادی نشتیفان که پدر روی آن کار می‌کند نیز مرتبط با میراث است. ما در اینجا با مفهوم بازگشت به پیشینه ارتباط داریم. منظور از پیشینه همه عناصر فرهنگی است که ما با آن سروکار داریم. از این جهت مشهد شاید تنها جایی بود که می‌توانستیم این معانی را در آن جمع کنیم.

در نوشتن این فیلمنامه نگاهی نیز به کتاب «بهترین شکل ممکن» از مصطفی مستور داشته‌اید. درست است؟
پیش از اینکه روی داستان آقای مستور متمرکز شویم دنبال موضوعی بودیم که بتواند تحول را به‌شکل دراماتیک بیان کند یا به‌عبارت‌دیگر تحول را دراماتیزه کند. موضوعاتی نیز داشتم، اما نه من راضی می‌شدم و نه آقای شعیبی. تا اینکه او قصه مصطفی مستور را پیشنهاد داد، من دوباره آن را خواندم و دیدم گمشده‌ای که دنبالش بودیم همین است.

آیا تنها بحث قبر از داستان آقای مستور گرفته شده است؟
بله. بحث قبر از داستان مصطفی مستور گرفته شده است. این ایده به داستان ما نظم بخشید و معنایی را که دنبالش بودیم کامل کرد. یکی دیگر از دلایلی که مشهد برای بستر اتفاقات انتخاب شد به دلیل پیشینه‌ای است که در آن دو فرهنگ با هم فصل مشترک پیدا می‌کنند. یکی از این دو فرهنگ، فرهنگ باستانی ماست. آسیاب‌های بادی نشتیفان یک میراث مهم و یکی از عجیب‌ترین معماری‌های ایران است. این آسیاب‌ها در منطقه‌ای بنا شده است که در آن باد‌های صدوبیست روزه می‌وزد. پیشینیان ما که امضایی هم نداشتند با ایده‌هایی بسیار ظریف زندگی را قابل زیستن می‌کردند. این فرهنگی است که از دل میراث‌های باستانی ما درآمده و در جایی با آنچه بعد از اسلام در این کشور رخ داده، فصل مشترک پیدا می‌کند. نمی‌توانیم کتمان کنیم که این دو فرهنگ با یکدیگر مانند
شیر و شکر آمیخته‌اند و نمی‌توان آن‌ها را از هم تفکیک کرد. از این جهت نیز به نظر می‌رسید مشهد انتخاب درست‌تری برای رویداد‌های فیلم است.

تجربه همکاری با آقای شعیبی چطور بود؟ کمی از این همکاری بگویید.
این تجربه بسیار دلچسب بود. بهروز شعیبی مردی نرم، آرام، متواضع و خوش‌فکر است و در یک کلمه می‌توانم بگویم که مردی نازنین است. مهم‌تر از همه تواضعی است که دارد. به نظرم تواضع در کار ما امری کلیدی است. من مثل همه فیلمنامه‌نویس‌های ایرانی با کارگردان‌های متعددی کار کرده و شانس این را نیز داشته‌ام که با کارگردان‌های خوبی همکاری کنم. قابل کتمان نیست که همواره گاردی بین فیلمنامه‌نویس و کارگردان وجود دارد که چه کسی اختیار و اقتدار (آتوریتی) خودش را اعمال کند. من خیلی قائل به اعمال آتوریتی به معنای کلاسیک کلمه نیستم. این یک کار تیمی و اغنایی است. در کار اغنایی طرفین باید اهل گفتگو باشند. بهروز اهل گفتگو بود و خوشبختانه این همکاری به بهترین شکل ممکن رقم خورد.

شما همکاری فیلمنامه‌نویس دیگری نیز داشتید. همکاری با آقای مهدی تراب‌بیگی چطور بود؟
همیشه دو فکر بهتر از یک فکر کار می‌کند. مهدی تراب‌بیگی نیز ایده‌های خوبی به این کار اضافه کرد، ازجمله ایده آسیاب‌های بادی نشتیفان. او جوانی بسیار خلاق است که بی‌شک در آینده از او بیشتر خواهیم شنید. برای من همکاری با مهدی هم بسیار دلپذیر بود. این همکاری به قوام پیدا کردن فیلمنامه و نهایی شدنش کمک بسیاری کرد.

درحال‌حاضر مشغول چه کاری هستید؟
فیلمنامه آماده ساختی دارم که در مرحله گرفتن پروانه ساخت است و امیدوارم امسال به نتیجه برسد. درحال نگارش یک سریال برای شبکه خانگی نیز هستم.

 

انتهای پیام/

منبع: صبح نو
ارسال نظر
captcha