چگونه سیاسی شدن امر اجتماعی در بستر رسانه آرامش افکار عمومی را به هم می‌ریزد؟
نقش گروه‌های اجتماعی با احساس تعلق به نظام سیاسی در اینجا حائز اهمیت است؛ علت آن است که مسائل اجتماعی اگر صرفا در این حوزه مورد سیاستگذاری قرار گیرند تنها از یک جنبه حکومت را به خود مشغول خواهند کرد و قابل کنترل خواهند بود. اما در صورتی که این مسائل به حوزه امر سیاسی نیز ورود پیدا کنند، آن گاه از دو جنبه حکومت را درگیر می‌کنند و احتمال آن که منجر به تغییر ساخت اجتماعی و ساخت سیاسی به طور همزمان شوند، بیشتر بوده و در نتیجه پیامد‌های آن از دایره کنترل ممکن است خارج گردد.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ علی کاکادزفولی: در تاریخ متاخر ایران به طور ویژه می‌توان امر پوشش را در نسبت با سیاست از دوران رضاشاه مورد بررسی قرار داد. در این دوران، بدن فرد ایرانی سوژه حکومت قرار می‌گیرد و به واسطه مخالفت پررنگ رضاخان با حجاب که امری اجتماعی است، پوشش به مسئله‌ای سیاسی تبدیل می‌شود. اگرچه تلاش‌های سیاسی رضاخان آگاهانه تغییر نظام اجتماعی را هدف قرار داده بود، اما حداقل از نظر تاریخی، اهداف سیاسی ماجرا نه تنها در این دوران نتوانست وقوع پیدا کند، بلکه در جهت عکس آن یعنی مقابله با این رخداد اتفاق افتاد. در سال‌های پس از پیروزی انقلاب مسئله پوشش به مسئله‌ای اساسی تبدیل می‌شود که چرایی این موضوع نیز قابل ریشه یابی و بررسی بیشتر است؛ اما به طور خلاصه می‌توان گفت که همان عبارت کلیدی «سیاسی شدن امر اجتماعی» که در سایر کشور‌ها دنبال می‌شد (برای مثال مسئله موسوم به انقلاب جنسی در غرب)، در ایران نیز از سوی جریان‌های مخالف، به گونه‌ای دیگر دنبال شده و پروژه آن کلید خورده است.

سیاسی بودن یا سیاسی شدن؟

جریان اپوزیسیون جمهوری اسلامی به دنبال تبدیل امر جنسی به مثابه امر اجتماعی به امر سیاسی بوده است؛ به دیگر معنا اپوزیسیون جمهوری اسلامی همواره به دنبال تبدیل یک مطالبه اجتماعی به یک مطالبه سیاسی است و مترصد آن است که با تغییر مسیر انگیزه‌های اجتماعی آن‌ها را به مسیر کنشگری سیاسی منحرف سازد. از این رهگذر، آنچه در حقیقت روی می‌دهد، «سیاسی شدن امر اجتماعی» که بنا به دلایل متعدد امری نامطلوب است. البته بین «سیاسی شدن» و «سیاسی بودن» باید تمایز قائل شد و پررنگ‌تر شدن هرکدام از این تمایز‌ها بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه دارد و در نسبت با آن سنجیده می‌شود. آن چه روشن است، پررنگ شدن مسئله پوشش زنان در جامعه کنونی ایرانی است که در حیطه امر اجتماعی قرار می‌گیرد. در ایران سعی برخی جریان‌های رسانه‌ای بر آن است تا مسئله پوشش به نمادی برای مخالفت سیاسی با حکومت تبدیل شود؛ به طوری که حتی اگر نفس پوشش مطالبه اصلی افراد نبوده و یا برایشان مسئله نباشد، اما از آن جهت که می‌تواند نمودی برای نشان دادن اعتراض باشد، به مطالبه اصلی آن‌ها تبدیل شود.

سابقه این موضوع در رسانه‌ها به کلیدواژه‌هایی همچون پوشش اجباری، برابری جنسیتی، حقوق خانواده، چهارشنبه‌های سفید، آزادی‌های یواشکی و گشت ارشاد باز می‌گردد. زمانی که معصومه علی نژاد، یکی از فعالان سیاسی خارج از کشور کمپین‌هایی را راه اندازی کرد و سعی کرد با طرح مجموعه‌ای از مسائل ذیل عنوان پوشش اجباری، تمامیت نظام سیاسی جمهوری اسلامی را نشانه رود؛ این تلاش را به طور مشخص می‌توان در راستای سیاسی کردن مسئله‌ای غیرسیاسی قلمداد نمود که هدف از آن نه صرف مسئله پوشش که مقابله با کلیت نظام سیاسی بود؛ به ویژه چنین نتیجه‌ای با دیدار وی با مایک پمپئو که احتمالا با دریافت بودجه‌هایی از دولت آمریکا برای مبارزه سیاسی علیه جمهوری اسلامی همراه بوده؛ پررنگ‌تر می‌شود.

پرسش‌هایی برای تامل

در رابطه با چنین فعالیت‌هایی البته چند پرسش قابل طرح است؛ آیا چنین حرکت‌های اعتراضی که عمدتا در رسانه‌ها منعکس می‌شوند و بیشتر باید آن‌ها را کمپین‌هایی رسانه‌ای دانست، ماهیت خود را از موضوع پوشش می‌گیرند یا از موضوع براندازی و مقابله با نظام سیاسی؟ اگر چنین کمپین‌هایی از همان ابتدا با هدف سیاسی شروع شده اند، پس زنان در این میان چه نقشی دارند؟ آیا جنسیتی کردن مبارزه سیاسی از سوی رسانه‌های خارجی و قرار دادن زنان و مسائلشان به عنوان ابزاری برای پیشبرد این هدف، استفاده ابزاری از زنان و مطالبات شان نیست؟ اگر شعار و هدف اولیه چنین کمپین‌هایی نه به حجاب اجباری بوده، پس چرا و چگونه این شعار و آن مسیر در نقطه کنونی، مطالبات زنان را به حاشیه برده و اکنون به مبارزه‌ای سیاسی تبدیل شده است؟ سازوکار به نتیجه رسیدن کمپین‌هایی که با شعار نه به حجاب اجباری فعالیت می‌کنند، چیست؟ برداشتن حجاب اجباری از طریق براندازی نظام سیاسی؟! یا براندازی نظام سیاسی از طریق لغو حجاب اجباری؟! اصلا به نتیجه رسیدن چنین کمپین‌هایی ذیل مطالبه مقابله با حجاب اجباری، واقعا هدف اصلی آن‌ها است یا قرار است از این ظرفیت اجتماعی استفاده‌های دیگری شود؟ آیا کسانی که با پوشش اجباری مخالفند، لزوما با نظام جمهوری اسلامی مخالف اند؟ اگر بله، بر چه اساس؟ در صورتی که پاسخ منفی است، آیا می‌توان جمعیت دنبال کننده چنین کمپین‌هایی در شبکه‌های اجتماعی را به عنوان جمعیت مخالف جمهوری اسلامی به حساب آورد؟ روشن است که به هرحال به دلایل متعدد و به ویژه وجود برخی مشکلات اقتصادی ممکن است برخی افراد از نظام سیاسی ناراضی باشند، همچنین ممکن است بخشی از زنان جامعه نسبت به شیوه اجرای سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی انتقاد داشته باشند؛ اما طبیعی است که نمی‌توان این عده را ضرورتا در زمره مخالفان نظام سیاسی دانست. در حقیقت همراهی با چنین کمپین‌هایی که نه محتوای مشخصی دارند و نه مطالبات روشنی را دنبال می‌کنند و نه مسیر‌های اجرایی معینی را برای پیگیری مطالبات طراحی کرده‌اند و در بهترین حالت تنها یک یا چند شعار دارند، می‌تواند انگیزه‌های متفاوتی داشته باشد.


ضرورت‌های تفکیک امر سیاسی از امر اجتماعی

به نظر می‌رسد نظام سیاسی جمهوری اسلامی به منظور حفظ استقلال امر اجتماعی از امر سیاسی لازم است در راستای حفظ امر اجتماعی در حیطه امر اجتماعی و ممانعت از تبدیل آن به امر سیاسی اهتمام ورزد. چنین تجویزی، نه یک تجویز سیاسی صرف که تجویزی ملی است و ثمرات آن به نفع تمامی گروه‌های درگیر در موضوع پوشش اعم از موافقان و مخالفان حجاب، گروه‌ها و نهاد‌های فرهنگی و اجتماعی فعال در جامعه، نهاد‌های امنیتی و نهاد‌های سیاسی خواهد بود. ایجاد تمایز بین مطالبات «سیاسی» و «اجتماعی» به معنای قائل شدن تفکیک ماهوی میان سیاست و جامعه نیست؛ بلکه چنین تمایزی با درنظر گرفتن ضرورت مواجهه متفاوت با امر سیاسی و امر اجتماعی صورت گرفته است.  

مسئله پوشش نباید از سوی هیچ کدام از گروه‌های درگیر امری سیاسی تلقی شود و باید تمام توان به کار گرفته شود تا از سیاسی قلمداد شدن مسئله پوشش و سایر مسائل اجتماعی پیشگیری بعمل آید. نقش گروه‌های اجتماعی با احساس تعلق به نظام سیاسی در اینجا حائز اهمیت است؛ علت آن است که مسائل اجتماعی اگر صرفا در این حوزه مورد سیاستگذاری قرار گیرند تنها از یک جنبه حکومت را به خود مشغول خواهند کرد و قابل کنترل خواهند بود. اما در صورتی که این مسائل به حوزه امر سیاسی نیز ورود پیدا کنند، آن گاه از دو جنبه حکومت را درگیر می‌کنند و احتمال آن که منجر به تغییر ساخت اجتماعی و ساخت سیاسی به طور همزمان شوند، بیشتر بوده و در نتیجه پیامد‌های آن از دایره کنترل ممکن است خارج گردد.

به مسائل زنان تنها از منظر اجتماعی پرداخته شود و تا حد امکان از این امر اجتماعی، سیاست زدایی شود. بدین منظور کلیه اشخاص، نهاد‌ها و ارگان‌هایی که منصوب به حکومت شناخته می‌شوند باید حداقل مواضع علنی را در این زمینه اتخاذ کنند و در عوض چهره‌های اجتماعی و دانشگاهی به صحبت در این زمینه بپردازند.

جامعه ایرانی با دوران جدیدی مواجه است و تجربه‌های اجتماعی جدیدی را در پیش روی خود دارد؛ به نظر می‌رسد که بهترین رویکرد از سمت حکومت در چنین شرایطی می‌تواند رویکرد متعادل باشد؛ به این صورت که در عین اجازه تجربه‌های جدید به جامعه، شرایط کلی را کنترل کند و از مداخله سیاسی و امنیتی در مسائل فرهنگی و اجتماعی پرهیز گردد؛ در این صورت جامعه خود پس از مدتی به خودآگاهی دست پیدا کرده و دست به انتخاب‌های معقول و درست خواهد زد.

نظرسنجی‌های انجام شده (برای نمونه نظرسنجی اخیر ایسپا) نشان می‌دهد که نیروی انتظامی از اعتماد قابل قبولی در میان ایرانیان برخوردار است. سیاسی شدن امر اجتماعی به ویژه زمانی که نهاد‌های امنیتی مانند نیروی انتظامی را در رویارویی مستقیم با جامعه قرار دهد، می‌تواند به تضعیف اقتدار این دسته از نهاد‌ها نیز بینجامد؛ اقتداری که باید در چارچوب موضوعات سخت امنیتی مورد استفاده قرار گیرد، از یک سو تحت الشعاع موضوعات اجتماعی قرار گرفته و از قوام آن کاسته می‌گردد و از سوی دیگر نیز با مقابل هم قرار دادن جامعه و نیرو‌های امنیتی و نارضایتی اجتماعی آفرینی از این دسته نهادها، از پشتوانه اجتماعی آن‌ها نیز می‌کاهد و به تضعیف آن‌ها در میان مدت و بلندمدت می‌انجامد. موضوعی که به نظر می‌رسد جریان‌های رسانه‌ای بیگانه نیز آن را دنبال می‌کنند و به نظر می‌رسد که دست اندرکاران و سیاستگذاران نیز نباید از چنین روند‌هایی غافل باشند.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha