جامعه شناسی تاریخی کنش‌های روحانیت در گفتگو با محسن صبوریان؛
در زمان صفویه است که نظریه نیابت شکل می‌گیرد، به عبارت دیگر نطفه نظریه نیابت از معصوم در زمان صفویه بوده و تثبیت آن در دوره قاجار است. وقتی این نظریه تثبیت می‌شود هم امکان برای نظریه مرجعیت عامه فراهم می‌شود و امکان برای ولایت فقیه در اعصار بعد فراهم می‌شود. بدون نظریه نیابت هیچ کدام از این دو نهاد (ولایت فقیه-مرجعیت عامه) امکان تحقق نداشت.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ در ادامه بحث از مناسبات میان روحانیت با نهاد سیاست و اجتماع لازم است تا با نگاهی کلان به تاریخ چند صد ساله گذشته روحانیت، منطق کار روحانیت در دل تاریخ را شناسایی و نقاط فراز و فرود آن را استخراج نماییم. از همین رو به گفتگو پرداخته‌ایم با دکتر محسن صبوریان، عضو هیئت‌علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که رساله دکتری خویش را به مسئله شکل‌گیری نهاد مرجعیت اختصاص داده و حاصل آن کتاب «تکوین نهاد مرجعیت تقلید شیعه» شده است.

 

به نظر ما اهمیت این موضوع از آن‌رو بود که اگر ما بخواهیم نحوه کنشگری یک جریان را امروزه بفهمیم، چنانچه آن جریان از یک تاریخ مندی گسترده‌ای برخوردار باشد، ناچار از رجوع به تاریخ مندی آن هستیم. روحانیت شیعه نیز از اساس نهادی است که هموراه با تراث فکری خود گره خورده است، شاید از این جهت حوزه‌های علمیه در مقایسه با محافل دانشگاهی یک ویژگی منحصر به فرد داشته باشد که اتصال بی بدیلی با تراث گذشته خویش دارد، اما یکی از مسائلی که در مسیر این پرونده به آن برخوردیم، فقر نظری مطالعاتی است که در این حوزه صورت گرفته است. متأسفانه عمده آثار به ابعاد کلامی نظرات فقها پرداخته و تاریخ نگاری روابط میان روحانیت و قدرت کمتر محل توجه بوده است. به عنوان پرسش اول می‌خواهم در خصوص پیشینه شناسی این بحث، مطالعات خوبی که در این زمینه صورت گرفته است را به ما معرفی کنید.

صبوریان: در خصوص رابطه علما و نهاد سیاست مطالعات مختلفی صورت گرفته است که از جمله آن‌ها کتاب آقای کدیور است با عنوان «نظریه‌های دولت در فقه شیعه» که این موضوع را به بحث گذاشته اند. کدیور در آنجا دسته بندی انجام داده که طبق هر یک از نظریات، علما خود را موظف به همکاری با شاه می‌دیدند. حالا شما از نظریات قدیمی‌تر یعنی نظریه ظل الله بودن شاه در نظر بگیرید، تا نظریه حاکم جائر و نظریه مسلمان ذی شوکت و انواع این نظریه‌ها، بالاخره یک صورت بندی توسط علما آن هم عمدتا مبتنی بر روایات و سیره خود اهل بیت استخراج شده و بر اساس آن یک تعاملی با قدرت صورت می‌دادند.

برای مثال در زمان سید مرتضی ایشان برای پذیرش هدیه از حاکم جائر سخنانی را مطرح می‌کند که نو است، این سخنان دوباره در زمان محقق کرکی مطرح می‌شود که آیا سلطان می‌تواند خراج بگیرد؟ و آیا خراج دادن به سلطان جایز است؟ این‌ها پرسش‌هایی است که یک طرف آن علمای اخباری هستند و یک طرف آن علمای اصولی همچون محقق کرکی.

گذشته از کتاب آقای کدیور، استاد رسول جعفریان نیز در کتاب «دین و سیاست در دوره صفویه» به این پرسش‌ها و مسائل می‌پردازند.

 

گذشته از سوال فوق آیا می‌توان به لحاظ تاریخی یک منطق مشترک در پس کنشگری روحانیت استخراج کرد؟ منطقی که تا به امروز نیز جریان داشته باشد؟ آیا پیروی از این منطق یک شمول و فراگیری گسترده در میان علما داشته است؟

صبوریان: در خصوص سوالی که طرح کردید، من نکاتی به ذهنم می‌رسد  با توجه به مطالعاتی که در خصوص پیشینه شناسی کنش جمعی روحانیت  از دوره صفویه تا زمان معاصر داشته‌ام مطرح می‌کنم. ببینید ما دو نوع عالم در میان جریان روحانیت داریم. یک نوع اشخاصی هستند که عمل اجتماعی برایشان دارای اهمیت است، این‌ها آدم‌های به شدت برون گرایی هستند و به دنبال تأثیر گذاری کلان اجتماعی بوده لذا مسئله أمر اجتماعی و أمر سیاسی برایشان دارای موضوعیت است. این سبک از روحانیت در دوره‌های مختلف حضور داشته، اما به طور خاص عمده اهمیت این جریان در دوره صد و پنجاه سال اخیر و به ویژه از زمان مشروطه تا کنون است.  اینکه چرا عمده اثر گذاری این جریان متعلق به صد و پنجاه سال اخیر است خود به وجوه مختلفی باز می‌گردد، یک وجه آن می‌تواند مربوط به شکل گیری و انسجام یافتن نهاد مرجعیت باشد، وجه دیگر آن تحولات سیاسی و اجتماعی است که در ایران و به شکل خاص در جریان فکری که ما از اواخر قاجار داشته‌ایم دنبال می‌شود.

در میان این طیف جریان‌هایی نیز وجود دارد که ذوب در نهاد سیاست نیست، حرمت و مشروعیت خود را از ناحیه قدرت دریافت نمی‌کند، اما در تعامل با آن به سر می‌برد. روحانیت بزرگ شیعه عمدتا در این جریان قرار دارد

اما آن چیزی که به نظر می‌شود در یک دسته بندی کلان می‌توان عرضه کرد آن است که ما یک طیف داریم، برخی از علما رویکرد‌های فرهنگی درونگرا دارند که فقط می‌خواهند کار کنند، لذا شما یک ساعت هم نمی‌توانی از آنان برای جامعه وقت بگیرید، برای نمونه خیلی از علمای تذکره نویس، کتاب شناس و نسخه شناس از این دسته اند که خیلی علاقه‌ای به بیرون آمدن از حجره خویش را نداشته اند، بلکه بیشتر به تولید علم می‌پرداختند و این‌ها نه تعاملی با نهاد سیاسی دارند و نه تعاملی با نهاد جامعه. این‌ها اثر بخشی آنی و لحظه‌ای ندارند، بلکه شاید اثر آن‌ها در بلند مدت گذاشته شود. اما جریان دیگر که طرف مقابل این طیف قرار می‌گیرد، به طور کامل اهمیت (اثرگذاری) خودش را اگر نگوییم مشروعیت را،  یا از نهاد سیاست دریافت می‌کند و یا از نهاد جامعه، فی المثل نهاد‌های دینی که از صفویه در ایران شکل گرفت، مانند شیخ الاسلام، صدر، امام جمعه و ... که تا همین دوره معاصر هم بعضا وجود داشتند رویکرد اجتماعی تری داشته و در تعامل بیشتری با نهاد سیاست و اجتماع بودند. البته این‌ها بعد‌ها یک رویکردی صنفی و گروهی هم پیدا کرده بودند، یعنی طبقه‌ای شده بودند که به طور  ارثی این مناصب را از پدر خویش دریافت می‌کردند. برای نمونه برخی از ائمه جمعه و جماعات در همین تهران قدیم تا پیش از انقلاب به نحو ارثی چندین نسل امام جمعه و جماعات بوده اند. در حالی که گاهی پدر دارای فضل علمی بوده، اما فرزندان وی تنها به اعتبار جایگاه او این نهاد را تصاحب می‌کردند. اینچنین ساختاری نیز بعضا در متولی موقوفات هم بوده و متولی اصلی تلاش می‌کند این تولی گری برای فرزند و فرزندان او باقی بماند.

 

روحانیون بزرگ شیعه که به نوعی رهبری مذهب را بر عهده داشته اند عمدتا در چه دسته‌ای قرار می‌گیرند؟

صبوریان: در میان این طیف جریان‌هایی نیز وجود دارد که ذوب در نهاد سیاست نیست، حرمت و مشروعیت خود را از ناحیه قدرت دریافت نمی‌کند، اما در تعامل با آن به سر می‌برد. روحانیت بزرگ شیعه عمدتا در این جریان قرار دارد.

البته یک نکته هم باید اضافه کنم، این طیف که توضیح دادیم همواره در طول تاریخ بوده اند و لزوما ربطی به گرایش‌های حدیثی، اخباری و یا اصولی ندارد. برخی‌ها معتقد اند اخباری‌ها خیلی علاقه‌ای به دخالت در سیاست ندارند، اما این به لحاظ تاریخی اصلا صحت ندارد. در برخی از مواقف تاریخی که مشارکت در سیاست لزوم داشته اخباری‌ها نیز به شدت برون گرا شده اند.

 

یکی از مسائلی که همواره بر عمل فقهای شیعه سایه افکنده، مسئله نیابت از ناحیه معصوم برای حکومت و اجرای احکام است. نظریه نیابت به لحاظ تاریخی از چه زمانی به وجود آمد؟

صبوریان: در زمان صفویه است که نظریه نیابت شکل می‌گیرد، به عبارت دیگر نطفه نظریه نیابت از معصوم در زمان صفویه بوده و تثبیت آن در دوره قاجار است. وقتی این نظریه تثبیت می‌شود هم امکان برای نظریه مرجعیت عامه فراهم می‌شود و امکان برای ولایت فقیه در اعصار بعد فراهم می‌شود. بدون نظریه نیابت هیچ کدام از این دو نهاد (ولایت فقیه-مرجعیت عامه) امکان تحقق نداشت. البته یک اجمالی از نظریه نیابت در دیدگاه‌های قدما وجود دارد، اما این مسئله بسیار کم بدان توجه شده است، لذا شاید چیز خاصی از آن دست ما را نگیرد.

 

با وجود چنین نظریه‌ای مسئله همکاری با شاه غاصب چگونه توجیه می‌یافته است؟

صبوریان: این موضوع به لحاظ تاریخی تطورات مختلفی را داشته است، از زمان صفویه به لحاظ نظری رویکرد علما تغییر می‌کند، ما در زمان صفویه نظریه همکاری با سلطان جائر را داشتیم، اما پس از آن طرح نظری علما همکاری با سلطان ذی شوکت و شاه شیعه است، لذا از آنجا که خود موضوع عوض می‌شود، طرح واره علما از ارتباط با سطلان نیز تغییر می‌کند.

بحث همکاری با حاکم جائر یک بحث پراگماتیسمی در فقه شیعه است، برخی از علما تا جایی که بتوانند حقوق شیعیان را بازبستانند و حق تشیع ضایع نشود با حاکمان همکاری می‌کرده‌اند. چراکه بالاخره یک نگاه در اقلیت بودن بر شیعه حاکم بوده که برای حفظ خود در سختی‌ها توصیه‌شده که در حد مقدور با حاکم جائر همکاری کنند

البته که باید توجه کنید بحث همکاری با حاکم جائر یک بحث پراگماتیسمی در فقه شیعه است، برخی از علما تا جایی که بتوانند حقوق شیعیان را بازبستانند و حق تشیع ضایع نشود با حاکمان همکاری می‌کرده‌اند. چراکه بالاخره یک نگاه در اقلیت بودن بر شیعه حاکم بوده که برای حفظ خود در سختی‌ها توصیه‌شده که در حد مقدور با حاکم جائر همکاری کنند. البته در همین همکاری نیز علما برخی سخت‌گیری بیشتری داشته و برخی نیز بیشتر آسان می‌گرفتند. این‌ها نیز با یکدیگر اصلا قابل مقایسه نیست، چراکه هر یک در ظرف اجتماعی و سیاسی خاص خودشان اقدام به کنش گری می‌کرده اند.

 

در بحث مناسبات روحانیت با نهاد اجتماع می‌خواستم در خصوص ایده راهبری امت سخن بگوییم. مبنای تشکیل روحانیت شیعه در طول تاریخ را همین آیه «نفر» دانسته اند که طبق آن کسانی از هر قومی باید به پا خیزند و درس دین بیاموزند و سپس برای انذار قوم اقدام نمایند. در نتیجه به نظر می‌رسد ایده راهبری همواره در ذهن روحانیت شیعه وجود داشته است. با این حساب ایده راهبری امت چگونه خود را در قالب یک نهاد به لحاظ تاریخی درآورده است؟

صبوریان: این مسئله که شما مطرح می‌کنید از لحاظ نظری درست است، اما از نظر عملی مردم همواره نیازمند علما بوده اند، از احوال شخصیه تا ازدواج و طلاق، موت و... مردم همواره نیازمند یک فقیهی بوده اند که أمور فردی و دینی آنان را تعلیم دهد. یکی از مهم‌ترین کارکرد‌های نهاد روحانیت از اساس همین بوده است. یعنی امروزه در دوره مدرن این کارکرد‌ها بعضا از روحانیت گرفته شده و به نهاد‌های حاکمیتی مانند قوه قضائیه و ... داده شده که این روش از اواخر دوره قاجار و پهلوی اول شروع شد.

اما در خصوص قرار گیری روحانیت در قالب یک نهاد با عنوان نهاد مرجعیت و حوزه باید متذکر شوم که شکل گیری نهاد حوزه به نظر أمری ناخواسته بوده که از مباحث متنوع و متعددی پیروی کرده است. بنده در فصل دوم کتاب «تکوین نهاد مرجعیت شیعه» به عوامل اثر گذار این موضوع به نحو تفصیلی پرداخته ام و در اینجا قصد بازکردن آن را ندارم، اما به نحو اجمالی باید عرض کنم که برخی از فاکتور‌های اثر گذار اجتماعی، سیاسی و دینی در تکوین این نهاد که عمر آن از چند قرن تجاوز نمی‌کند عبارت اند از پیروزی اصولیان بر اخباریان، وقوع وبای خانمان سوز، شکست صفویان، تمرکز علما در عتبات و بسیاری مسائل دیگر دست به دست هم داده تا یک نهاد روحانیت به نحو مجتمع شکل گفته و بعد‌ها با شکست اخباریان این نهاد تقویت شده و  در ادامه نیز به دلیل درگیری‌های ایران و روس، این نهاد اهمیت سیاسی جدی پیدا می‌کند تا آنکه می‌بینیم به شکل امروزین خود در می‌آید. شکل دهی به مرجعیت یک أمر برنامه ریزی شده نیست بلکه یک أمر ناخواسته است که در اثر تحولات تاریخی رخ می‌دهد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha