در گفتگو با نادیا مفتونی، استاد فلسفه اسلامی دانشگاه تهران مطرح شد؛
نادیا مفتونی معتقد است: با ترجمه نمی‌توان به دانش روز رسید. به قدری سرعت تولید دانش زیاد است که شما اگر بخواهید منتظر ترجمه و مترجم بنشینید، باید حالا حالاها بنشینید و بنشینید و بنشینید!

به گزارش «سدید»؛ دکتر نادیا مفتونی متولد سال 1344 و استاد فلسفه اسلامی و مسئول امور بین‌الملل دانشکده الهیات دانشگاه تهران که از آگوست سال 2019 به‌عنوان پژوهشگر پیشکسوت مدرسه حقوق دانشگاه ییل منصوب شده، از محققانی است که در حوزه فلسفه هنر در اندیشه فیلسوفان مسلمان خاصه فارابی و سهروردی کتاب‌های مختلفی نگاشته است. «فارابی و مفهوم‌سازی هنر دینی»، «فارابی: خیال و خلاقیت هنری»، «انگاره‌های اشراقی» و «اقتصاد فرهنگ و رسانه فاضله فارابی» ازجمله مهم‌ترین آثار او در این زمینه است. مفتونی قبلا در معرفی فارابی بیشتر در سطح کشوری شناخته شده بود اما در سال‌های اخیر فارابی را وارد مدار گفت‌وگو با محققانی مانند دیمیتری گوتاس، اسلاوی ژیژک، نیکولاس رشر و بروس لارنس کرده است. وی اوایل اسفند 1400 وبیناری با پروفسور بروس لارنس از دانشگاه دوک آمریکا داشت که علاوه‌بر ترجمه قرآن کریم، درخصوص تمدن اسلامی و تمدن‌سازی توسط پیامبر اسلام(ص) با رویکردی کاملا مثبت، تحقیق و تالیفاتی منتشر کرده است. بروس لارنس در چهره تمدن‌ساز دین مبین اسلام، روی سه شخصیت ابن‌سینا، ابوریحان بیرونی و فردوسی تاکید داشته و سهم این سه چهره را بر تشکیل تمدن ایرانی و اسلامی بی‌بدیل می‌داند، اما مساله جالب توجه این است که بروس پس از مطالعه مقالات و کتاب‌های انگلیسی مفتونی، به شناخت جدیدی از ابونصر محمد فارابی می‌رسد و در همین وبینار «اسلام و تمدن‌سازی» تصریح می‌کند که بعد از این، به جای سه‌گانه ابن‌سینا، بیرونی و فردوسی، باید از چهارگانه‌ای یاد کرد که فارابی نیز در آن جای دارد و از نادیا مفتونی تشکر کرده و او را آموزگار خویش درخصوص فارابی قلمداد کرد. از فعالیت‌های جانبی مفتونی می‌توان به نمایشنامه‌نویسی و نقاشی نیز اشاره کرد. شهرت وی در زمینه علمی به دلیل احیای فلسفه هنر فارابی، تبیین فلسفه علم حکمای مسلمان و استخراج مباحثی جدید از حکمت اشراق شهاب‌الدین سهروردی است. به مناسبت روز بزرگداشت سهروردی -البته با کمی تاخیر- با نادیا مفتونی به گفت‌وگو نشستیم. علاوه‌بر بحث درباره سهروردی از مفتونی درباره تجربه‌هایش در گفت‌وگو با اندیشمندان خارجی سوال کردیم. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

 

یکی از اولین مسائل روش‌شناختی ناظر به شناخت و درک حکمت اشراق، این است که آیا سهروردی یک ادبیات جدید که می‌توانیم نامش را ادبیات اشراقی بگذاریم تولید کرده یا بیش از یک ادبیات، دیدگاه‌ها یا حتی نظریه‌ها یا فراتر از آن، نظامی فکری به نام نظام اشراقی ایجاد کرده است؟

بنده معتقدم که شیخ اشراق رهیافتی بین‌رشته‌ای دارد. به این معنا که چه شیخ اشراق را سازنده یک نظام حکمی بدانیم، چه وی را صرفا صاحب‌ نظریاتی یا حتی دیدگاه‌هایی بینگاریم، او دارای رهیافت بین‌رشته‌ای است و در این رهیافت تمایز بارزی مثلا با آنچه دکتر احد فرامرزقراملکی درمورد صدرالمتألهین شیرازی می‌گوید دارد که من آن را مزیتی آشکار می‌دانم. منظور هنر داستان‌پردازی و نمادسازی اوست. سهروردی این هنر را داشت که اندیشه‌ها و دیدگاه‌های فلسفی خویش را در قالب قصه‌های نمادین قرار دهد و قهرمان بیشتر قصه‌های او، سائر و سالکی است که سیری جهان‌شناختی یا نفس‌شناختی یا معرفت‌شناختی یا همه اینها، به دیگر سخن سیری آفاقی و انفسی درپیش می‌گیرد.

یکی از ویژگی‌های داستان‌های رمزی شیخ اشراق آن است که وی در این رساله‌ها از رهیافت میان رشته‌ای برخوردار است. صدرالمتألهین را در رهیافت بین‌رشته‌ای بیش از همه تحت تاثیر شیخ اشراق و شیخ بهایی شمرده‌اند. سهروردی در مقدمه یکی از آثارش به نام الواح عمادی به چنین رهیافتی تصریح دارد و به اینکه قبل از او کسی به این روش او تصنیف نکرده است، تاکید می‌کند. در رهیافت بین‌رشته‌ای سهروردی، آیات قرآن و تفسیر آنها، احادیث و همچنین سخنان بزرگان و عارفان به چشم می‌خورد.

همان‌طور که گفتم رهیافت بین‌رشته‌ای شیخ اشراق در رساله‌های رمزی، نسبت به روی آورد بین‌رشته‌ای ملاصدرا یک ضلع افزوده دارد. شیخ از قالب داستان و تمثیل استفاده می‌کند.

رهیافت بین‌رشته‌ای در حکمه‌الاشراق کمتر به چشم می‌خورد. اساسا آیه و حدیث در حکمه‌الاشراق کمتر به کار رفته است.

 

البته مستحضر هستید که سهروردی، اولین کسی نیست که به این کار دست زده و مسلما در این کار تحت تاثیر ابن‌سیناست؟!

بله! همان‌طور که گفتید استفاده از زبان رمز و نماد و بیان یک حقیقت با نمادهای مختلف، در آثار شاعران، فیلسوفان و حکیمان پیشنه دارد. شیخ اشراق، فیلسوفی اشراقی و موسس حکمت اشراق، اولین کسی نیست که زبان سمبلیک و تمثیلی را در رساله‌های داستانی به کار می‌بندد. به نظر می‌رسد که سهروردی در استفاده از زبان رمز تحت تاثیر ابن‌سیناست. ابن‌سینا پیش از شیخ اشراق سه رساله رمزی به‌نام‌های حی‌بن‌یقظان، سلامان و آبسال و رساله الطیر نگاشته و ظاهرا اولین فیلسوف مسلمانی است که مسائل و معارف فلسفی و حکمی را در قالب داستان‌های رمزی بیان کرده است. علاوه‌بر این شیخ اشراق احاطه بر تعالیم مشائی را شرط لازم برای ورود به حکمت اشراق می‌داند. او در همه آثار خود به غیر از حکمه‌الاشراق به نحو عمده معطوف به آموزه‌های سینوی و وفادار به اوست و گاهی یک دیدگاه شیخ‌الرئیس را در چند رساله با رموز و استعاره‌ها و کنایه‌های متفاوت بیان می‌کند.

ابن‌طفیل هم به رمزانگاری و نمادنگاری توجه دارد، البته شیخ اشراق به ابن‌طفیل اشاره‌ای نکرده است، البته ابن‌طفیل معاصر شیخ اشراق بوده و رساله‌ای به ‌نام حی‌بن‌یقظان دارد که البته داستان متفاوتی دارد و درواقع رمانی فلسفی ـ تمثیلی از خود به جای گذاشته است.

 

نمادانگاری ابن‌سینا، ابن‌طفیل و شیخ اشراق چه وجه مشترکی دارد؟

نمادسازی ابن‌سینا، ابن‌طفیل و شیخ اشراق برخلاف نمادهای رایج در فرهنگ بودیسم، یا سنت یهودی و مسیحی، حالت ایستا ندارد، بلکه پویا و برخوردار از ساختار دراماتیک است، البته برخی معاصران، اصطلاحات حکمه‌الاشراق همچون نور و ظلمت را هم رمز تلقی کرده‌اند.

علاوه‌بر‌این می‌توان گفت سنخ رموز حکمه‌الاشراق با رمزها و نمادهای رساله‌های داستانی سهروردی متفاوت است و نمادپردازی‌های شیخ اشراق در داستان‌های رمزی، همانند ابن‌سینا و ابن‌طفیل، شکل پویا و فعال دارد و در حرکت و سیر و سفر، تصویر شده است.

همان‌طور که گفتم هرچند بهره بردن از زبان نماد و رمز برای بیان علوم و معارف و حقایق، در میان حکیمان و فیلسوفان بزرگ مسلمان، با شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا آغاز شده و ابن‌طفیل هم در این میدان حاضر است، اما دست‌کم از لحاظ کمیت، شیخ اشراق در این گستره از دیگران جلوتر و پرکارتر است. او 10 رساله داستانی سمبلیک دارد که یکی از آنها رساله‌الطیر، ترجمه رساله‌الطیر ابن‌سیناست و 9 رساله داستانی دیگر چنین نام دارند: «قصه الغربه الغربیه، آواز پر جبرئیل، عقل سرخ، روزی با جماعت صوفیان، فی ‌حالهالطفولیه، فی حقیقه‌العشق یا مونس العشاق، لغت موران، صفیر سیمرغ و رساله الابراج.»

این داستان‌ها هر یک هنگام‌هایی از نمادها و رمزهای گوناگون است که ذهن خلاق شیخ اشراق آنها را تجسم کرده است.

 

چرا سهروردی زبان رمز و نماد را برای تصویرسازی برمی‌گزیند، مگر نمی‌توان سخن را با زبان صریح بیان کرد؟

برای استفاده از زبان کنایه و نماد و تمثیل، علل مختلفی را می‌توان برشمرد، اما شیخ شهاب‌الدین سهروردی در رهیافتی مستقیم درباره زبان رمز سخن گفته است و خود به تبیین استفاده خودش از زبان نمادین پرداخته او راز بیان معارف در قالب داستان‌های رمزی را بیان کرده است.

وی یکی از علل رمزگویی و رمزنویسی را آن می‌داند که حقایق و معارف را از نااهل محفوظ بماند و البته از اهل دریغ نشود. سهروردی در حکمه‌الاشراق تصریح می‌کند که زبان حکیمان گذشته، زبان رمز است. در پایان حکمه‌الاشراق وصیت سهروردی به چشم می‌خورد که ضمن آن سفارش به حفاظت این کتاب از غیراهل مشاهده می‌شود. همچنین توصیه به حفظ معارف از نااهلان، در حکمه‌الاشراق به چشم می‌خورد. در رساله لغت موران بر حفظ آنچه در این رساله پیرامون نهج سلوک می‌گوید از نااهلان تاکید می‌کند.

سخن گفتن به زبان رمز و کنایه و اشاره، آثار و لوازم مثبت و نیز منفی به همراه دارد. از یکسو سخن از کسانی که می‌خواهی پنهان بمانند، پوشیده می‌مانند. از دیگر سو در فهم معانی اخلال ایجاد می‌شود و عده فراوانی به گمراهی می‌افتند.

شیخ اشراق همان‌گونه که بر حفظ معارف از نااهلان اصرار دارد، بر اهمیت رساندن علم و حکمت به اهل نیز تصریح می‌کند.

 

به نظر شما تا چه حد می‌توان گفت که سهروردی بر خوان ابن‌سینا نشسته است؟

رساله حی بن‌یقظان ابوعلی سینا جایگاه مهمی در جریان هنر – حکمت و تاثیر عمیقی بر شیخ اشراق بر جا نهاده و در آثار مختلف وی خودنمایی می‌کند. این تاثیرگذاری از لحن و ادبیات شیخ‌الرئیس گرفته تا دیدگاه‌های فلسفی او را شامل می‌شود. رد پای ادبیات بوعلی در نوشته‌های سهروردی از ابتدای رساله حی بن‌یقظان شیخ‌الرئیس مشهود است.

شیخ اشراق هر چند به روشنی تحت تاثیر بوعلی سینا قرار دارد، اما در رهیافت هنر فاضله و هنر – حکمت یا همان محاکات معقول غوغا کرده و بسیار پرکارتر از دیگر فیلسوفان بوده است. سهروردی در محاکات معقولات هم از قالب داستان هم از زبان نماد یا رمز به زیبایی و شیوایی بهره برده است.

 

در این زمینه ابن‌سینا و به‌طور خاص سهروردی، تا چه حد وامدار فارابی هستند و اصولا جایگاه فارابی در فلسفه هنر چگونه است؟

مسائل فلسفه هنر در آثار فیلسوفان مسلمان دنبال نشده و توسعه نیافته است، زیرا محققی که قصد دارد پیرامون مسائل فلسفی هنر به پژوهش بپردازد باید هم فیلسوف باشد و هم هنرمند یا دست‌کم قدری با مقوله‌های هنری سروکار داشته باشد و تا حدودی شیفته و علاقه‌مند به یک یا چند رشته هنری باشد. فیلسوفی که با هنر بیگانه است، در درجه نخست کمترین ‌انگیزه‌ای برای پرداختن به مسائل نظری هنر نخواهد داشت و در درجه دوم حتی اگر این ‌انگیزه در او ایجاد شود، چگونه قادر خواهد بود درباره آنچه نمی‌داند نظریه‌پردازی کند؟

به هر حال فارابی در مسائل متعدد هنرپژوهی صاحب دیدگاه است و از این جهت جایگاه منحصربه‌فردی در میان حکمای مسلمان دارد. فارابی درباره چیستی هنر به صورت کلی سخن گفته و پیرامون هنرهایی چون شعر، موسیقی و حتی هنرهای تجسمی نیز وارد بحث شده است. فارابی، هنرمند را در صدر اجتماع می‌نشاند و جایگاهی پس از انبیا و جانشینان انبیا و اولیای دینی را به هنرمندان اختصاص می‌دهد.

 

به نظر شما برای استخراج نظریه‌های جدید و پاسخ به سوالات جدید از دل تراث علمی و فلسفی ما چه کار باید کرد؟

فلسفه، برای فکر کردن است، نه حفظ کردن و احیانا تبعیت کردن و بی‌چون وچرا دنبال کردن. روشن است که تفکر، نقد را در پی دارد. پس درس فلسفی، بدون نقد، معنا ندارد، هنگامی که معنا نداشت، هویت هم ندارد. اندیشه سهروردی، جوهره انتقادی دارد. نقدهای شیخ اشراق را چه بپذیریم، چه نپذیریم، قابل درنگ و از جهت شجاعت فکری وی، قابل احترامند. شیخ اشراق در مقام منتقد از یک خصوصیت اخلاقی دیگر نیز برخوردار است. نقدهای شیخ اشراق بر دیگران، در بیشتر موارد و نه همه موارد، همراه با ادب و احترام است. وی تنها در مواجهه با ابوالبرکات بغدادی، لحنی متفاوت و توهین‌آمیز دارد که خودش این لحن را توجیه می‌کند.

نقد به معنای سنجش و توزین و ارزیابی وجوه مثبت و منفی یک اثر است و نباید نقد را به مفهوم عیب‌جویی و ستیز و دشمنی دانست و تلقی کرد. نقادی شامل بیان وجوه قوت و ضعف می‌شود. از آنجا که نقد و سنجش، مسبوق به فهم و تحلیل است، بدون گزارش تحلیلی یک دیدگاه نمی‌توان و نباید به نقد آن پرداخت. این نباید، هم نباید اخلاقی است و هم نباید روشی. حیثیت روشی یعنی نقد بدون فهم، بی‌معناست. جهت اخلاقی هم این است که هنگام نقد به حریم آثار و آرای دیگران وارد می‌شوید وخطای روشی، سبب تعدی به دیگران خواهد بود. کسی که نقد می‌شود می‌تواند نقد را به‌عنوان وسیله ارتقای خود و رفع نواقص کارش تلقی کند، حتی نسبت به نقد علمی، سخت و تنگ و نفس‌گیر نشود. برای بهبود این فضا، رعایت ادب نوشتن و سخن گفتن با مخالفان بسیار مهم است. سخن تلخ را می‌توان به نرمی و ملایمت و همراه با مقدمه‌ای شیرین و مثلا تشویق‌آمیز گفت، البته این‌گونه سخن گفتن، مستلزم آن است که انسان به دیگران، نگاهی مهربان داشته باشد. خلاصه اینکه در مقام نقد، اینکه چگونه سخن می‌گوییم مهم‌تر از این این است که چه می‌گوییم.

 

قبلا گمان می‌کردیم آثار شما در معرفی چهره هنری و دیدگاه‌های هنری فارابی موثر بوده است، اما همایش «اسلام و تمدن‌سازی» نشان داد که علاوه‌بر این، تحقیقات شما سهم فارابی را در شکل‌گیری تاریخ علم و فرهنگ و تمدن اسلامی هم شفاف کرده و به اندیشمندانی که در عالی‌ترین سطح دانشگاهی به این مسائل می‌پردازند معرفی کرده است. سوال من این است که چگونه می‌توان به تعامل با اندیشمندان جهانی پرداخت؟

اگر معرفی جدیدی از اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان مانند فارابی و سهروردی و... رخ می‌دهد، بر مدار این رهیافت استوار است که راه ارتباط با مخاطب جهانی را بشناسیم. باید تاثیرگذارترین این مخاطب‌ها را بشناسیم و در مدار گفت‌وگو با آنها قرار بگیریم تا از این طریق، نظریات و تحقیقات ما در سطح جهانی مطرح شود.

 

اگر اشتباه نکنم منظورتان بازتاب نظریات در رسانه‌های خود آنهاست. مثلا وبینار نیکولاس رشر در پنسیلوانیا و در خبرگزاری دانشگاه پتسبرگ هم منتشر شد؟!

بله، هم در رسانه‌های آنها هم در محافل تخصصی‌تر و کتاب‌های آنها. مثلا گفت‌وگو با جناب نیکولاس رشر این را هم به دنبال داشت که از همان فروردین سال 1400 بنده را در هیات تحریریه مجله تاریخ فلسفه دانشگاه ایلینوی که در سال 1984 توسط همین پروفسور رشر تاسیس شده عضو کردند.

 

از ایران و کشورهای همسایه و منطقه عضو دیگری در مجله تاریخ فلسفه وجود ندارد!

البته محققان ما کارهای بسیار ارزشمندی انجام می‌دهند که همه می‌دانند و می‌دانیم. اما اینکه در مدار گفت‌وگوهای مطالعات اسلامی قرار بگیریم، موجب می‌شود که بتوانیم تاثیر بگذاریم و سهم داشته باشیم و در مقیاس جهانی کشور خودمان را معرفی کنیم و نشان دهیم که ما هم علوم انسانی و مطالعات اسلامی به معنای تاثیرگذارش داریم. یعنی به خود آنها اثبات کنیم که به مطالعات و تحقیقات و تالیفات ما احتیاج دارند وگرنه تحقیقات‌شان تمام نخواهد بود.

 

مانند همین بروس لارنس که گفت: «نادیا!، تو ابعاد جدیدی از فارابی را به من شناساندی که با آن آشنا نبودم و از تو سپاسگزارم که غیر از همراهی در این گفت‌وگو، معلم من نیز بودی.»

ببینید بروس با این شناخت جدیدش، دستاوردهای قبلی خود را تکلمیل و رفع نقص می‌کند و با نقد دیدگاه شهاب احمد که شروع تمدن اسلامی را از قرن ۱۳ میلادی می‌داند، می‌گوید: «درست است که هم سعدی و هم رومی محصول قرن ۱۳ میلادی هستند اما توجه به نکاتی که نادیا مفتونی از فارابی که در قرن ۹ قرار داشته مطرح کرده است نشان می‌دهد که حتی در قرن ۹ فضای روشنفکری و ایده جدیدی از تفکر به زندگی وجود داشته است.» حالا وقتی اندیشمندان ما این مطالب را ملاحظه کنند خواهند گفت که چقدر حرف ناب و ناگفته برای محققان و متفکران جهان داریم. بله؛ واقعا چنین است، استقبال هم می‌کنند، استفاده هم می‌کنند. حداقل من در تجربه خودم هیچ مقاومت و مخالفتی با دستاوردهای علوم انسانی خودمان از سوی اندیشمندان طرف گفت‌وگو ندیدم بلکه مواجهات بسیار خوش و امیدبخش و دلگرم‌کننده داشته‌اند.

 

یک سال پیش، در خردادماه 1400 اسلاوی ژیژک هم حدودا 40 دقیقه درباره تحقیقات شما و نظریه خیال شما که عمدتا درباره فارابی است صحبت و تصریح کرد که «من کار نادیا مفتونی را به دلیل خیلی مشخصی دنبال می‌کنم. علاقه من به آثار او علاقه‌ای عمومی نیست. معتقدم کاری که او با تمرکز بر مفهوم خیال انجام می‌دهد به ما می‌گوید که اگر به شیوه درستی بر این مفهوم تمرکز کنیم، این امر یک روشنایی جدید و چشم‌اندازی را که به طرز شگفت‌انگیزی سازنده است در زمینه شیوه‌ای که امروز باید سنت فلسفی و دینی و... خود را خوانش کنیم ایجاد می‌کند.»

به نظر من این گفت‌وگوهای جهانی مثلا با ژیژک و لارنس، اصلا یک مساله شخصی نیست و دستاوردی برای کشور ما و علوم انسانی ماست. درواقع اسلاوی دارد درباره فلسفه اسلامی اظهارنظر می‌کند و آشنایی جدیدی با شخصیت‌هایی مانند فارابی چنین می‌گوید: «او در مباحثش پیرامون خیال نشان می‌دهد که فلسفه کهن اسلامی قبلا مسیری را که می‌خواهم درباره‌اش صحبت کنم طی کرده است. یعنی او فراتر از ارسطو می‌رود.»

اجازه دهید که من مجددا تاکید کنم که محققان و اساتید علوم انسانی ما سرشار از آرای ارزشمند و ناب هستند ولی برای راه یافتن به مدار گفت‌وگوهای مطالعات اسلامی دنیا، نمی‌توان منتظر مترجم نشست و زبانش را باید خودمان بیابیم و مسلط شویم. بسیار نکات و ظرایف در کار هست که از عهده کسی جز خود محقق یا فیلسوف برنمی‌آید.

 

واقعا چه چالش‌ها و مشکلاتی در گفت‌وگوی بین‌المللی و معرفی جهانی علوم‌انسانی و چهره‌هایی مانند فارابی وجود دارد و از نظر شما به‌عنوان متخصص این حوزه، چه راهبردها و راهکارهایی برای مواجهه و غلبه بر این چالش‌ها وجود دارد؟

ما در بخش بین‌الملل دانشکده الهیات عمیقا به این مشکلات و راهکار حل آنها توجه داریم و جلسات و فعالیت‌های متنوعی پیرامون آنها و حتی کارگاه‌های متعددی داشته‌ایم که این مصاحبه جای ارائه گزارش آنها نیست. اما عجالتا چند مورد که به ذهنم می‌رسد عرض می‌کنم. یک چالش حساس، همین زبان است که اشاره کردم. آن نوع زبان انگلیسی که کارآمد باشد و شما بتوانید به وسیله آن با دانشگاه‌های رتبه یک رقمی ارتباط برقرار کنید، یعنی جرات کنید به یک استاد ادبیات دانشگاه ییل ایمیل بزنید و مراوده داشته باشید، با زبان انگلیسی رایج در کشورمان متفاوت است و این انگلیسی رایج سرشار از اشتباهات و اغلاط جاافتاده است. یک بخش این ضعف زبانی، قدرت شنوایی است. در اینجا از مرحوم استاد طوبی کرمانی یاد می‌کنم که می‌گفتند وقتی دو نفر آمریکایی با هم حرف می‌زنند هیچی نمی‌فهمی. بله؛ شما باید تسلطی به شنوایی زبان اصلی داشته باشید که وقتی مثلا پروفسور راب ماس یا دادلی اندرو یا نیکولاس رشر شروع به حرف زدن می‌کنند، بفهمید دارند چه می‌گویند. اما این مشکل کوچک‌تر است.

اما مشکل بزرگ‌تر آن است که باید با آنچه به‌عنوان دانش روز رشته مربوطه در دانشگاه‌های رتبه یک رایج است آشنا باشید و در سطحی تسلط داشته باشید که جرات کنید با دانشمندان و متفکران آن دانش به گپ‌وگفت بنشینید. و البته با ترجمه نمی‌توان به دانش روز رسید. به قدری سرعت تولید دانش زیاد است که شما اگر بخواهید منتظر ترجمه و مترجم بنشینید، باید حالا حالاها بنشینید و بنشینید و بنشینید!

مشکل بعدی که البته ساده‌ترین چالش قضیه ارتباط بین‌المللی است، این است که استاد باید خودش ‌انگیزه تقلا و تکاپو و پیگیری داشته باشد. یعنی اگر شما توقع دارید که دانشگاه یا موسسات علمی دیگر یک یا چند کارمند داشته باشند و در اختیارتان بگذارند که بتوانید جلسات گفت‌وگویی در سطح مدرسه اقتصاد لندن یا مدرسه حقوق ییل برگزار کنید، تصورتان چندان پخته نیست. با این ظرافتی که برای ارتباط لازم است، آیا توقع دارید یک کارمند زحمتکش دانشگاه یا فلان پژوهشگاه بنشیند و برای شما استاد بزرگوار ایمیل بزند و مثلا وبینار هماهنگ کند؟!

علاوه‌بر اینها، یک مطلب را هم باید به‌عنوان معضل و در عین حال راهکار، مدنظر قرار داد و آن اینکه در دنیای امروز باید هرچه می‌توانید بین‌رشته‌ای‌تر عمل کنید و مخاطبان و فضاهای جهانی بیشتری را زیر چتر گفت‌وگو قرار دهید. با توجه به این نکته، آنچه در بضاعت بنده می‌گنجد محورهایی مانند فلسفه حقوق، فلسفه سینما، فلسفه زندگی، فلسفه موسیقی، فلسفه علم، روش‌شناسی مطالعات فلسفی و عرفانی، فلسفه رسانه، فلسفه اقتصاد و فلسفه جامعه‌شناسی است که در وبینارهای دانشکده الهیات در سال‌های اخیر مطرح بوده است.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha