بررسی پشتوانه‌های اسلام تمدنی در گفتگو با علیرضا پیروزمند/ بخش دوم؛
تا هنگامی‌که در حجره نشسته‌ایم و بحث می‌کنیم سختی خاصی وجود ندارد، یک بحث است، اما وقتی داخل صحنه آمدیم و گفتیم مردم به حکومت‌نظامی اعتنا نکنید و در خیابان بریزید، این سخن گفتن خیلی جرئت می‌خواهد و خیلی مسئولیت‌پذیری می‌طلبد. این یک برآورد متفاوتی از مسئولیت و صحنه می‌خواهد. بعد از آن هم همین اتفاق‌ها مدام تکرار شد، از مسئله گروهک‌ها در نظر بگیرید تا در زمان جنگ و ...

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ در بخش پیشین این گفتگو تلاش شد تا صورت بندی در جهت فهم کنش‌های جمعی روحانیت شیعه در طول تاریخ ارائه شود. بیان شد که سه نگره اسلام فردی، اسلام سیاسی-اجتماعی و اسلام تمدنی زمینه تئوریک مواجهه روحانیت با نهاد قدرت و اجتماع بوده اند. اکنون و پس از تشریح این سه گانه، تلاش داریم تا ادامه گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند را به حواشی، نکات و اشکالاتی که به هر یک از قرائت‌ها وارد می‌شود اختصاص دهیم.

 

سیره پژوهشی اسلام تمدنی

از آنجا که طرح بحث ما در خصوص روحانیت و حوزه است، این سوال قابلیت طرح بیشتری دارد و آن هم اینکه روحانیت شیعه همواره هنگامی که بحثی را مطرح می‌کنیم تلاش دارد تا آنرا به تراث گذشته خود منتسب بداند. برای مثال هنر شیخ انصاری در کتاب مکاسب که آنقدر مقبول افتاده همین است که سخن خویش را منتسب می‌کند به مباحث دیگر فقها در ابواب فقهی دیگر که علی الظاهر هیچ ربطی به بحث فعلی ایشان ندارد. این در حقیقت یک سیره و روش بحث علمی در حوزه‌ها است. با این تفاصیل یکی از اشکالاتی که به طرح امام خمینی(ره) می‌شود فقدان پشتوانه تاریخی در میان علما است. با این وجود آیا می‌توان ادله‌ای در میان گفتار و عمل دیگر علمای گذشته به نفع اسلام تمدنی اقامه کرد؟

پیروزمند: دو جنبه نظری و عملی که بیان شد در پاسخ به سوال شما باید مورد توجه قرار گیرد. یک بحث آن است که بگوییم از نظر علمی و گفتگوی نظری چه شواهد و پشتوانه‌هایی می‌توانیم برای طرح امام خمینی (ره) ارائه کنیم و بعد دیگر بحث آن است که بگوییم از نظر جنبه عملی چه شواهدی را می‌توانیم برای طرح اسلام تمدنی اقامه کنیم. عرض من آن است که فشار جریان اختناق پس از عصر غیبت حضرت ولی عصر (عج) و حتی در زمان حضور خود ائمه اطهار (ع) فرصت بروز طرح شیعه از حاکمیت را فراهم نمی‌کرده، و چون از نظر عملی این فرصت هیچ گاه وجود نداشته، طبیعتا علما آن را مسئله محل ابتلایی نمی‌دیدند که در خصوص آن سخن بگویند؛ بنابراین عدم نظریه پردازی و مستدل سازی در این حوزه لزوما به معنای عدم باور به آن نبوده، بلکه حکومت اسلامی و اسلام تمدنی در نظر علما آنقدر دور از دسترس بوده که سخن گفتن پیرامون آن را کاملا بیهوده می‌دانستند. این بحث مثل آن است که بگوییم اگر من در کره ماه زندگی می‌کردم احکام شرعی که آنجا متفاوت از زمین وجود دارد چگونه خواهد بود؟ اوقات شرعی و جهت قبله چگونه است؟ خب این یک بحث بیهوده خواهد بود فی الحال، شاید ده‌ها هزار سال آینده چنین امکانی برای بشر فراهم شود، اما الان که امکان آن وجود ندارد پس انگیزه‌ای نیز برای سخن گفتن پیرامون آن وجود ندارد. حکایت علما در خصوص سخن گفتن از سیاست نیز به همین نحو است. آنقدر جریان اختناق و استبداد مسلط بوده که احتمال آنکه ورق به نفع حکومت شیعه برگردد دور از ذهن به نظر می‌رسیده و این نه تنها جرأت اقدام را سلب می‌کرده، حتی انگیزه طرح مباحث نظری را نیز از بین می‌برده است. از همین رو چیز دور از انتظاری نیست که اگر به دنبال این مباحث به تراث گذشته خودمان رجوع کنیم ببینیم که پیرامون آن بحث تنومند و خوبی صورت نگرفته است؛ و همین باعث شده است آن مقداری از فهم اسلام و آموزه‌های اسلامی و آن مقداری از کنشگری که در محیط عینی وجود داشته، همان به عنوان اینکه حرف درست و کامل است تأیید شود. به عبارت دیگر همین اختناق و عدم سخن گفتن خود یک تأییدی را به نفع اسلام فردی فراهم می‌آورده است؛ بنابراین است که عرض می‌کنم حرکتی که امام انجام داد بسیار خارق العاده بود، چراکه امام توانست خود را از فضای موجود چه از نظر حکمی و چه موضوعی جدا سازد.

 

البته طرح بحث نظری جدید خود یک اهمیت دارد و ورود به صحنه عمل یک ارزش مضاعفی را داراست، چراکه روحانیت همواره از آنکه به واسطه ورود آن‌ها خون از دماغ کسی بیاید و نفس محترمه‌ای کشته شود احتیاط داشتند. این یک هنر ویژه برای امام خمینی (ره) بود.

پیروزمند: بله همانطور که شما می‌دانید بحث طلبگی خارج از چهارچوب‌های مستقر به راحتی اتفاق نمی‌افتد، اما از این سخت‌تر آن است که شما وارد عمل شوید و مسئولیت بپذیرید، چون وقتی وارد عمل می‌شوید به عبارتی اتفاقاتی برای اموال و نفوس مردم می‌افتد. تا هنگامی که در حجره نشسته ایم و بحث می‌کنیم سختی خاصی وجود ندارد، یک بحث است، اما وقتی داخل صحنه آمدیم و گفتیم مردم به حکومت نظامی اعتنا نکنید و در خیابان بریزید، این سخن گفتن خیلی جرأت می‌خواهد و خیلی مسئولیت پذیری می‌طلبد. این یک برآورد متفاوتی از مسئولیت و صحنه می‌خواهد. بعد از آن هم همین اتفاق‌ها مدام تکرار شد، از مسئله گروهک‌ها در نظر بگیرید تا در زمان جنگ و ...

این یک مسئولیت پذیری بزرگ را می‌طلبد که از روی یک دندگی و لج بازی نیست، بلکه از روی برآورد صحنه است. پس اگر بخواهم جمع بندی کنم باید بگویم که سابقه علمی و عملی پیرامون نظریه اسلام تمدنی امام خمینی (ره) بسیار کم است، نه آنکه نداشته باشیم، یک تک مضراب‌هایی بوده، اما خیلی نداریم. البته در این هم محل بحث است که امام با استناد به این تک گزاره‌ها قیام خود را شروع کرده باشد، امام با استناد به خود میراث اهل بیت به نظر حرکت خویش را پایه گذاری کرده است.

 

شاه ظل الله! و اسلام تمدنی

شما فرمودید که اختناق شدید مانع از طرح بحث اسلام سیاسی بوده، اما در این میان طرح نظریات شاه شیعه، شاه ظل الله و ... که گاه از سوی علما صورت می‌پذیرفته دیگر چه توجیهی دارد؟ از این نظریات چنین برداشت می‌شود که گویا از اساس روحانیت شیعه چنین طرحی از سیاست را نداشته‌اند نه آنکه شرایط به آن‌ها اجازه طرح بحث خود را ندهد.

فشار جریان اختناق پس از عصر غیبت حضرت ولی‌عصر (عج) و حتی در زمان حضور خود ائمه اطهار (ع) فرصت بروز طرح شیعه از حاکمیت را فراهم نمی‌کرده، و چون از نظر عملی این فرصت هیچ‌گاه وجود نداشته، طبیعتاً علما آن را مسئله محل ابتلایی نمی‌دیدند که در خصوص آن سخن بگویند

پیروزمند: به نظر می‌رسد بنده پاسخ این سوال را در ضمن مباحث پیشین عرض کردم، اما به واسطه این سوال و به بهانه حفظ شأن علمای گذشته شیعه  نکته‌ای را باید عرض کنم که این موضوع را باید به عنوان یک واقعیت بپذیریم که همان نوع مواجهه‌ای که علامه مجلسی در برخورد با سلاطین جور داشتند بی تأثیر در حرکت امام خمینی (ره) نبوده است. آن‌ها یک نوع زمینه سازی را انجام داده‌اند. هنگامی که دولت صفویه به عنوان یک دولت شیعی شکل می‌گیرد که نظام شاهی بر آن سوار است، اما با این وجود جمعی از علما با آن کنار می‌آیند، برای آنکه بتوانند فعالیت‌هایی برای کمک به مذهب انجام دهند. نمی‌توانیم با قاطعیت بگوییم اگر مثلا امام راحل در زمان مرحوم علامه مجلسی بود همان کاری را می‌کرد که در زمان محمد رضا شاه پهلوی انجام داد؛ لذا رفتار سیاسی علما را باید با مختصات زمان خودشان مورد تجزیه و ترکیب قرار دهیم.

حالا که بحث به اینجا رسید باید عرض کنم که بنده از زمان صفویه تا زمان پهلوی در کتاب «تحول حوزه علمیه و روحانیت، در گذشته و حال» همین بررسی را انجام دادیم که شرایط فرهنگی هر یک از مقاطع تا کنون چه تغییری کرده و این تغییر چه اثری بر نوع کنش گری علما به جا گذاشته است؟ بنده  به استناد مطالعات آن پژوهش این ادعا را می‌خواهم طرح کنم که وجه ممتاز و قابل ستایش روحانیت آن است که متناسب با ظرفیتی که در شرایط برای وی فراهم می‌شده و متناسب با مسائل جدیدی که طرح می‌شده جلو می‌آمده، یعنی به دنبال برخی از ابتلائات که بعضا زاییده خود جامعه شیعی نیز نبوده، روحانیت متناسب با آن پیش روی و گاه پیشگامی داشته تا بتواند مردم را بی پناه نگذارد و آن‌ها را راهبری کند، هر چند تحولات در زمان بعد از انقلاب اسلامی آنقدر سرعت گرفت که روحانیت جا ماند. این جا ماندن به لحاظ سرعت تحولات و اتفاقات بود، چه سرعت تحولات درون جامعه و چه سرعت تحولاتی که در مقیاس جهانی رخ می‌دهد. تا قبل از این سرعت تحولات آنقدر بالا نبود، لذا توان راهبری و تطبیق دادن خود فراهم‌تر بود، اما بعد از انقلاب با وجود آنکه روحانیت  معارضی در صحنه سیاست ندارد، اما به واسطه سرعت این تحولات قدری جا ماند.

 

مناسبات روحانیت و اجتماع

به عنوان سوال آخر مطرح می‌کنم، آیا این موضوع درست است که فقیه شیعه به لحاظ تاریخی فرد را مخاطب خود می‌دیده است؟ به عبارت دیگر موضوع فقاهت فقه شیعه فرد بوده و یا اجتماع؟ او قصد راهبری فرد را داشته و یا جمع را؟

پیروزمند: به نظرم اصل پاسخ را در مباحث قبل گفتم، اما به واسطه اهمیت این پرسش آن را قدری باز‌تر می‌کنم. عرض من در مباحث پیشین این بود که علما حکومت را أمری دور از دسترس می‌دیدند و با توجه به برآورد خود از میدان، بحث از سیاست را أمری بیهوده می‌پنداشتند؛ بنابراین بحث از سوال شما که واحد مطالعات علمای ما در گذشته فرد بوده و یا جمع را باید عرض کنم که فرد بوده، اما در عین حال موجه می‌کنم که أمر اجتماعی، أمری محل ابتلا نبوده است.

وجه ممتاز و قابل‌ستایش روحانیت آن است که متناسب با ظرفیتی که در شرایط برای وی فراهم می‌شده و متناسب با مسائل جدیدی که طرح می‌شده جلو می‌آمده، یعنی به دنبال برخی از ابتلائات که بعضاً زاییده خود جامعه شیعی نیز نبوده، روحانیت متناسب با آن پیش روی و گاه پیشگامی داشته تا بتواند مردم را بی‌پناه نگذارد و آن‌ها را راهبری کند

اما طبیعتا پس از آنکه انقلاب اسلامی رخ داد یک واقعیتی پیش پای علمای ما قد برافراشت، واقعیتی تحت عنوان سیاست و اجتماع و به عبارت دیگر تحت عنوان شیوه اداره کشور. این مسئله باعث شد فقاهت ما یک گام رو به جلو  بردارد، اما یک گام ناکافی در پاسخ به مسائلی که به واسطه این ابتلای جدید و یا بهتر است بگوییم در پاسخ به این فرصت جدید تاریخی که ایجاد شده. حالا نمود این مسئله را می‌توان در قضاوت‌های شورای نگهبان و قضاوت‌هایی که مراجع تقلید می‌کردند دید.  خب این گامی که حوزه علمیه برداشت و خود این گام ستودنی است این بود که تلاش کرد سوالاتی که به واسطه این فرصت جدید متوجه مدیران و عموم مردم می‌شد را در قالب پاسخگویی به مسائل مستحدثه جواب دهد. مثلا الان با مسئله بیمه چه کار کنیم؟ با مسئله بانک چه کار کنیم؟ با مسئله بورس چکار کنیم؟ مقوله جمعیت، اعتیاد، رسانه، هنر و ده‌ها عنوان دیگر که پاسخ دهی شد. این گام که برداشته شد و ستودنی بود آن است که روحانیت خودشان را در مقام پاسخگویی قرار دادند. حوزه در حقیقت خودش را در معرض سوال قرار داد و با توجه به بضاعت اجتهادی خویش پاسخ دادند، در نتیجه مردم را بلاتکلیف نگذاشتند. با وجود اینکه خواستگاه و جنس این مسائل تا حدودی متفاوت است با مسائلی که پیش از دوران تصدی انقلاب وجود داشت.

لکن علی رغم این گامی که برداشته شد گام تکمیلی که نیاز بود برداشته شود این است که دستگاه فقاهت ما با موضوعات اجتماعی خود را مواجه کرد، اما روش مواجهه با موضوعات را تغییر نداد. منظور من آن است که نوع مواجهه مجتهدین ما به صورت سنتی در پاسخ گویی به مسائل این بود که ما باید تعیین و تکلیف عمل مکلف را کنیم، مکلف کیست؟ فرد مراد است. اما وقتی آمدیم به مسائل اجتماعی پاسخ دهیم باز هم با همان روش جلو آمدیم به این معنا که همین فرد هنگام رجوع به بانک در چه صورت رابطه وی مشروع است؟ یعنی باز هم تعیین و تکلیف عمل مکلف را انجام دادیم. این یک روی ماجرا است، ما مسئله‌ای داریم با عنوان اینکه حاکمیت چه مسئولیتی در قبال مردم دارد؟ چه تصمیم گیری و قانون گذاری توسط حاکمیت به عنوان یک شخص حقوقی مشروع و صحیح است؟ یعنی بگوییم بانک یک پدیده و موضوع اجتماعی است که اعتبار آن به میثاقی اجتماعی مرتبط است و فارغ از آن من امروز پولم را در بانک سپرده کنم و یا در خانه نگه داری کنم، این بانک یک زایش و رویشی دارد، آثاری دارد، آیا بانک حق دارد گردش اعتبارات را به این کیفیت مدیریت کند یا نه؟ آیا بانک می‌تواند پول بدون پشتوانه خلق کند؟ حوزه این پرسش‌ها را به خود بانک‌ها سپرد و گفت که این یک أمر موضوعی است که به خود عقلا باز می‌گردد.

این نگاه باعث شد تا اسلام تمدنی عقبه فقهی لازم را پیدا نکند، اسلام تمدنی باید از نظر فقهی توان دولت سازی و جامعه پردازی را به دست بیاورد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha