بررسی ریشه‌های توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی ایران؛
همواره تعداد سیاحان و کسانی که از غرب برای توصیف و کشف جامعه ایرانی به کشور ما مهاجرت کرده اند بسیار بیشتر از تعداد کسانی است که از کشور ما به غرب سفر کرده اند. با این وجود در اواسط دوران قاجاریه، ارتباطات دربار با اروپا بیشتر شده و در این بین گروه‌هایی به منظور‌های مختلف همچون اغراض سیاسی، علمی و... به غرب و انگلیس سفر می‌کردند.

گروه راهبرد «سدید»؛ عباد محمدی: یکی از عناوینی که به نحو تفصیلی در ادبیات جامعه شناسی ایران معاصر به آن پرداخته می‌شود، مقوله جایگاه تاریخی ما در نمودار صعود و نزول توسعه و پیشرفت است. بررسی وضعیت پیشرفت کشور در مقایسه با دیگر سرزمین‌های شرقی و غربی، ریشه‌های توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی، علل و عوامل تاریخی هر یک از موارد پیش گفته همگی مسائلی است که در این طرح بحث به آن پرداخته می‌شود. در ادامه قصد داریم تا نگاهی به رویکرد‌های نظری و پرسش‌های اصلی که در این میان طرح می‌شود بیندازیم.

مسئله ایران چیست؟

برای هر محقق تاریخی این موضوع أمری مسلم و پذیرفته شده است که جوامع اسلامی طی دو قرن گذشته، در نمودار منفی پیشرفت قرار داشته و در قیاس با گذشته خویش دچار ضعف شده‌اند. این موضوع خود را بیش از پیش نمایان می‌سازد اگر تنها نیم نگاهی به سابقه درخشان تمدن طلایی اسلامی در قرون دو تا پنج میلادی بیندازیم.

وضعیت فکر و اندیشه در این تمدن تا به جایی پیشرفت داشت که مردم کوچه و خیابان هم به بحث‌های علمی و کلامی می‌پرداختند. برای نمونه ابن حوقل در سفرنامه خوزستان خود می‌گوید:

«عوام و پیشه وران آنجا مانند خواص به علم کلام آشنایی دارند، چنان که دو حمال را دیدم که باری سنگین بر دوششان بود و در همان حال، در تأویل و حقایق کلام گفتگو می‌کردند» [۱]

شهر‌های اسلامی همچون بغداد، بخارا و... در حالی کتابخانه‌هایی با نزدیک به یک میلیون نسخه کتاب داشتند که در آن برهه بزرگ‌ترین کتاب خانه‌های اروپا، همچون کتابخانه کلیسای جامع شهر کنستانز کمتر از هزار جلد کتاب را در خود جای داده بودند. [۲]

پیشرفت‌های علمی، اقتصادی، امنیت، بازار گرم گفتگو‌های بین ادیان و مکاتب علمی، ترجمه آثار مختلف از زبان‌های گوناگون و... باعث شده بود تا تمدنی خیره کننده سر برآورد که از هر جهت پیشتاز در زمانه خویش باشد.

با این وصف به فاصله نزدیک به هشت قرن، وضعیت ممالک اسلامی همچون ایران به جایی رسید که وقتی نامه ناپلئون به دربار قاجاریه ارسال گشت، کسی در دربار نتوانست این نامه را به فارسی برگردان کند.[۳] بیماری‌های متعدد، فقر و ضعف نظامی موجبات سیطره کشور‌های خارجی بر ممالک اسلامی شده بود.

چنین فراز و فرودی به نظر چیزی نبود که از دیده کسی دور بماند، از همین رو شخصیت‌های مختلف روحانی، درباری، روشنفکر و... اجمالا به این موضوع پی برده بودند که ممالک اسلامی، از آن نقطه طلایی که روزی در آن به سر می‌بردند فاصله گرفته اند.

سفرنامه نویسان، پیام آوران اعجاب و حیرت

رسیدن به این موضوع که گویا ایران و دیگر ممالک اسلامی دچار نحوی از ضعف و تنزل هستند، به نظر چیزی نبود که صرفا با مقایسه وضع فعلی با گذشته به دست آمده باشد. بلکه عوامل اثرگذار مهمی وجود داشتند که نقش بسزایی در فهم و صورت بندی قضیه ضعف و عقب ماندگی ما ایرانیان دارد. در این میان به دو عامل مهم به شرح زیر اشاره خواهیم کرد:

سفرنامه نویسی: ایرانیان از دیرباز چندان علاقه‌ای به سفر نداشتند، برای نمونه شاردن، سیاح و جهانگرد اروپایی که از ایران عهد صفویه بازدید کرده بود، در این خصوص می‌گوید: «ایرانیان گردش و سفر را دوست نمی‌دارند و بر آنند که گردش یکی از کار‌های بیهوده ما اروپایی هاست»[۴] از همین رو است که همواره تعداد سیاحان و کسانی که از غرب برای توصیف و کشف جامعه ایرانی به کشور ما مهاجرت کرده‌اند بسیار بیشتر از تعداد کسانی است که از کشور ما به غرب سفر کرده‌اند. با این وجود در اواسط دوران قاجاریه، ارتباطات دربار با اروپا بیشتر شده و در این بین گروه‌هایی به منظور‌های مختلف همچون اغراض سیاسی، علمی و... به غرب و انگلیس سفر می‌کردند. در این میان برخی از این شخصیت‌ها خاطرات خود را در قالب سفرنامه‌ها به نگارش در می‌آوردند. چهار سفرنامه مهم و جدی این برهه متعلق است به عبدالطیف شوشتری، میرزا ابوالحسن شیرازی معروف به ایلچی، میرزا صالح شیرازی و سلطان الواعظین که نکته جالب‌تر آن است که نخست همه این سفرنامه‌ها عمدتا به توصیف و بررسی لندن پرداخته و در ثانی دو تن از این شخصیت ها، یعنی سلطان الواعظین و میرزا صالح شیرازی، هیچ گاه به اروپا سفر نکرده‌اند، بلکه از طریق سفر به انگلیس، در آنجا به واسطه گفتگو با نیرو‌های انگلیسی و یا مواجهه با ساخت و ساز‌های انگلیس‌ها اقدام به وصف کرده‌اند. اما مسئله مهم‌تر شیفتگی است که در دل این سفر نامه‌ها نسبت به غرب وجود دارد، به گونه‌ای که برخی از آن‌ها همچون میرزا ابوالحسن ایلچی، عنوان سفرنامه خویش را حیرت نامه گذاشته بود. در این سفرنامه ها، لندن جایی بهشت آسا، همچون بهشت، و پر از حیرت و اعجاب تصویر می‌شد. نگارش این آثار هرچند نتوانست در عموم مردم اثر گذاری عمیقی داشته باشد، اما در ایجاد طیفی از درباریون که در آینده نظریه پرداز ایده «از نوک پا تا فرق سر غربی شدن» بودند اثر گذار بود.

حادثه دوم که نقش بسیار اثر گذاری در ایجاد حس ضعف در ما ایرانیان داشت، شکست در مقابل روسیه بود. جنگ‌های ایران و روسیه اثرات شگرفی در تاریخ معاصر ما داشتند. حقیقت اثر این جنگ را می‌توان در گفتگوی عباس میرزا با سردار ارتش فرانسه دانست که برای کمک به تقویت نیرو‌های نظامی ایران به کشور آمده بود. در اثر وجود تنش‌های فزاینده بین ایران و روسیه در اوایل قرن نوزدهم و قصد ناپلئون جهت حمله به هندوستان (مهم‌ترین مستعمره انگلستان در شرق) روابط دیپلماتیک بین ایران و فرانسه شکل گرفت. در نتیجه فرانسوی‌ها با قول مساعدت نظامی، هیأتی را به ایران اعزام کردند. ژوبر، یکی از فرستادگان ناپلئون در این دوره بود که در سال ۱۸۰۶ میلادی وارد تهران شد. او در سفر خود به ایران با عباس میرزا که ظاهرا در قره چمن روی داده اشاره می‌کند. بر اساس آنچه ژوبر در سفرنامه اش آورده - در این ملاقات عباس میرزا که در آن زمان تنها نوزده سال داشت - وی را چنین مورد خطاب قرار می‌دهد که «چه قدرتی موجب برتری شما نسبت به ما می‌شود؟ سبب ضعف دائمی ما چیست؟ شما هنر فاتح شدن را آموختید در صورتی که ما در جهل شرم آور خود در جا می‌زنیم.» سپس چند علت از علل احتمالی عقب ماندگی ایران را ذکر می‌کند: «آیا شرق کمتر از اروپا قابل سکونت و کمتر حاصلخیز است و غنای آنجا را ندارد؟ آیا پرتو آفتاب برای ما برکت کمتری را موجب می‌شود تا برای شما؟ من اینطور فکر نمی‌کنم». در نهایت از ژوبر می‌خواهد که راه حل اعتلای ایران را به او نشان دهد و می‌پرسد: «آیا من هم باید مثل تزار مسکویی رفتار کنم که از تخت خود پایین آمد تا بتواند شهر‌های شما را از نزدیک ببیند؟ آیا باید بروم و هر آنچه را شاهزاده‌ای باید بداند، یاد بگیرم؟»

مجموعه این دو عامل باعث می‌شود پرسش از مسئله ایران در میان جریان‌هایی از اجتماع جدی شود. حاصل این وضعیت تولد دو صورت بندی متفاوت نسبت به وضعیت موجود می‌شود که در ادامه به بیان اجمالی آن خواهیم پرداخت.

از طرح ترقی و تنزل تا عقب ماندگی

در پاسخ به این پرسش که ما چرا ضعیف شده‌ایم، دو صورت بندی کلان شکل می‌گیرد:

الف: ترقی و تنزل: این رویکرد علت اصلی ضعف ما را در مقوله ترقی و تنزل صورت بندی می‌کند. در طرح ترقی و تنزل، وضع فعلی نه با یک دیگری بلکه با وضع متعالی که متناسب با بنیان‌های معرفتی، هستی شناسانه و تاریخی خود ما است سنجیده می‌شود. مسئله کسی در این طرح واره تنفس می‌کند مقوله عدالت است. در حقیقت از این منظر، به علت مغفول واقع شدن بنیان‌های دین شناختی و هستی شناختی ما به وضع فعلی دچار شده ایم. به عبارت دیگر ما در این طرح خود را با خویشتن حقیقی خود سنجیده و از آن برای ساخت و اصلاح گری بهره می‌گیریم، لذا استقلال سیاسی، عدالت، اجرای شریعت، عدالت خانه و ... در این نگاه مسئله می‌شود. این رویکرد در دل تاریخ تطورات مختلفی داشته است که در نوشته‌های بعدی به آن اشاره خواهیم کرد. نطفه این رویکرد در دل اصلاح طلبی روحانیت تبریز و اقدام آنان برای ساخت مدارس جدید، در دل اصلاح گری شخصیت‌هایی همچون عباس میرزا، امیر کبیر و ... شکل گرفته و در ادامه در حرکت مرحوم آخوند خراسانی، شیخ فضل الله و دیگر جنبش‌های مردمی همچون نهضت جنگل، نهضت مردمی جنوب و ... بسط پیدا می‌کند تا در نهایت به انقلاب اسلامی رسیده و در این نقطه به تفصیل بسیار بیشتری می‌رسد.

ب: عقب ماندگی: گفتمان عقب ماندگی به لحاظ تاریخی ماهیتی وابسته دارد. به عبارت دیگر با افزون شدن ارتباط ایران با کشور‌های غربی و سفر‌های شاهزادگان و ارسال برخی دانشجویان به انگلیس، شاهد شکل گیری نیرویی اجتماعی-سیاسی با عنوان منور الفکری هستیم که نطفه‌های طرح عقب ماندگی برای نسل‌های آینده خود را شکل می‌دهند. این طرح مبتنی بر رویکرد خطی به تاریخ، بر اساس فلسفه خطی تاریخ شکل گرفته که وضعیت ممالک اسلامی را در قالب عصر اسطوره، جهل و دین تلقی کرده و سرنوشت محتوم ما را رسیدن به عصر علم، دموکراسی و ... تلقی می‌کند. این طرح واره، در نقطه تولد بر مفاهیمی همچون آزادی، پارلمان خواهی، مشروطه و ... تمرکز داشته و در مراحل بعدی خود، با اشراف بیشتر بر مبانی تمدن غربی، به بنیان‌های معرفتی و نظری آن بیشتر نزدیک می‌شود. همین نزدیکی موجبات ایجاد لایه‌ای از نیرو‌های فکری موسوم به روشنفکری را ایجاد می‌کند؛ بنابراین دوره بندی‌های این تفکر را می‌توان در سه برهه از یکدیگر تفکیک نمود: ۱: دوره پیشا مشروطه که زمانه حضور منورالفکری بوده و کسانی همچون میرزا ملکم خان آن را نمایندگی می‌کردند. ۲: دوره مشروطه تا انقلاب اسلامی که زمانه حضور روشنفکری بوده و شخصیت‌هایی همچون احسان نراقی و محمد علی فروغی آن را نمایندگی می‌کنند. ۳: دوره انقلاب اسلامی تا کنون که شخصیت‌هایی همچون سید جواد طباطبایی، محمود سریع القلم، کاظم علمداری، صادق زیباکلام و ... آن را نمایندگی می‌کند.

در ادامه این پرونده تلاش داریم تا پیرامون هر یک از این دو طرح واره، ویژگی‌ها، زوایا و ابعاد آن‌ها در هر دوره در ضمن پرداختن به نظریه پردازان بزرگ آن بپردازیم.

[۱]ابن حوقل: صوره الأرض، ترجمه جعفر شعار، ص ۲۶
[۲]آدم متز: تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی، ج ۲. ص ۲۰۲
[۳]رامین جهانبگلو: ایران و مدرنیته، چ دوم. ص ۲۸
[۴]به نقل از: علی اکبر: گفتمان عقب ماندگی نزد روشنفکران ایرانی. ص ۲۸