چرا لوریس چکناواریان برای واقعه عاشورا سمفونی نوشت؟
جدا از ریتم موسیقی، طبیعتا باید ماجرا جانی در خود داشته باشد که بنشیند در وجود یک هنرمند و بخواهد بدل شود به اثر هنری. وقتی اولین‌بار چکناواریان علاقه‌مندی‌اش برای ساختن یک سمفونی درباره امام‌حسین (ع) را مطرح کرد، بنده به‌عنوان خبرنگار یکی از روزنامه‌ها مقابلش نشسته بودم و درباره جنگ و صلح حرف می‌زدیم. دلیل این علاقه‌مندی را که جویا شدم، گفت عاشورا بزرگ‌ترین تراژدی همیشگی تاریخ است و قابلیت‌های بالایی برای ارائه به مخاطب جهانی دارد. اتفاقی که البته برای ارائه اثر او در ایران هم تاکنون رخ نداده است... خلاصه که شروع اولیه کار در ذهن موزیسین با همین نکته بود.

به گزارش «سدید»؛ نامش لوریس چکناواریان است. می‌شد که برایمان این همه آشنا نباشد، تنها یک نام آشنا باشد در کشور همسایه‌مان ارمنستان. اپرای رستم و سهراب یا شمس‌تبریزی نداشته باشد، اپرای عاشورا نداشته باشد، با عشق عزاداری‌های ماه محرم را دنبال نکرده و در روزگار قبل از کرونا با اتوبوس به این‌سو و آن‌سو نرود. می‌شد پاتوقش کوچه‌پس‌کوچه‌های اطراف خیابان جمهوری نباشد و با ما این همه حرف و خاطره و کلمه مشترک نداشته باشد. دست تقدیر، اما سرنوشت‌های متفاوتی را برای آدم‌ها رقم می‌زند؛ سرنوشتی که در نسل‌کشی ارامنه ازسوی حکومت عثمانی برای خانواده او هم رقم خورد و پایشان را به ایران باز کرد. خودش می‌گوید خانواده مادری‌اش به‌سختی از مهلکه گریخته و به ایران آمده بودند: «مادر من در ماجرای نسل‌کشی ارمنی‌ها در یک گاری مخفی و به ایران آورده شده بود. در چنین شرایطی پدربزرگم به ایران می‌آید و پزشک آیت‌الله‌بروجردی می‌شود. به‌رغم تفاوت دین، این احساس امنیت را داشته‌اند. پدرم هم در شرایطی که عموهایش را در زندان‌های شوروی کشته بودند فرار می‌کند و به ایران می‌آید، به بروجرد می‌رود و عاشق مادرم می‌شود.»

بعد هم در همین ایران خودمان، پدرومادرش عاشق هم شده و ازدواج کرده‌اند و او متولد شهر بروجرد است. در موسیقی بسیار فعالیت کرده و آثار بسیار، موسیقی فیلم‌های موفق و تجربه رهبری ارکستر در ایران و جهان را دارد. او به‌عنوان آهنگساز تاکنون بیش از ۷۵اثر شامل ۶اپرا، ۵سمفونی، یک اوراتوریو و یک رکوئیم، آثاری در زمینه موسیقی کُر، موسیقی مجلسی، موسیقی باله، پیانو و خوانندگی و همچنین کنسرتو‌هایی برای پیانو، ویولن، گیتار، سلو و پیپا درکنار موسیقی‌های متن فیلم ساخته است. بیش از ۱۰۰اثر با لیبل‌هایی مانند آرسی‌ای، فیلیپس، اِمی و ای‌اس‌وی منتشر و بسیاری از ارکستر‌های مهم جهان ازجمله ارکستر «فیلارمونیک ارمنستان»، «فیلارمونیک سلطنتی انگلستان»، «فیلارمونیک سلطنتی لیورپول»، «ارکستر مجلسی انگلیس» و «ارکستر سمفونیک لندن» را رهبری کرده است.
هرچند سال‌هایی را هم در ایران نبوده، اما وقتی از تاریخ و فرهنگ ایران حرف می‌زند، آدم از این همه آشنایی‌اش متعجب می‌شود. او عاشق تاریخ است، عاشق ادبیات و هنر و نه‌فقط با موسیقی که با هرچیز خوبی که بتواند زندگی می‌کند. نتیجه این هم‌زیستی مداوم، این همه خواندن و اندیشیدن و جهان را تجربه کردن، این است که لوریس چکناواریان مردی است مهربان که علاوه‌بر نت‌ها با کلمه‌های فارسی هم تمام فکر‌ها و حس‌هایش را به‌راحتی با ما مطرح می‌کند، با ما زندگی می‌کند و در آیین‌ها و مناسک جامعه ایران حضور می‌یابد.

صدا‌ها و جهان یک موزیسین
می‌گوید دو چیز در ایران بر او همواره تاثیر بسیار گذاشته است؛ یکی آیین‌های محرم و دیگری موسیقی زورخانه. برخلاف بسیاری او از تعزیه الگوی ذهنی‌ای نگرفته و با این آیین نمایشی ایرانی ارتباط برقرار نکرده است؛ اما صدا‌های عزاداری ماه محرم از بچگی‌اش او را در کوچه‌ها میخکوب می‌کرده و دل می‌سپرده به ریتم موسیقی‌اش. بعد‌ها همین ریتم‌ها سر از کارهایش درمی‌آورند و به‌عنوان گنجینه موسیقایی جامانده در ذهنش از دوران کودکی به کارش می‌آیند.
او علاوه‌بر اینکه بار‌ها از ریتم‌های عزاداری در آثارش بهره می‌برد، تصمیم می‌گیرد یک سمفونی هم مستقلا درباره عاشورا بنویسد، سمفونی‌ای که در روزگار کرونایی چندان فرصت اجرا پیدا نمی‌کند و تنها یک بخش چنددقیقه‌ای از آن هرسال ماه محرم در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شود. چکناواریان در این قطعه نوحه معروف «مکن‌ای صبح طلوع» را مورد توجه قرار داده و براساس آن «شب عاشورا» را ساخته است.
او سال گذشته درباره علاقه‌اش به آیین‌های عاشورایی به «فرهیختگان» گفت: «اصلا سمفونی‌ام هم هیچ، من از بچگی وقتی صدای شیپور و طبل را از دسته‌های عزاداری می‌شنیدم، مسحورش می‌شدم. هنوز به یاد دارم من و همبازی‌هایم چه شوق و هیجانی برای عزاداری‌های ماه محرم داشتیم. شاید باورش برای‌تان سخت باشد، وقتی صدای طبل و سنج دسته‌های عزاداری را می‌شنوم، همان هیجان حس خوب دوره کودکی برایم زنده می‌شود و به این خاطر طی سال‌ها هم هروقت که ایران نبوده‌ام، تمام تلاش خود را می‌کردم بتوانم دهه اول محرم در کشور باشم تا در مراسم عزاداری شرکت کنم.»
روح این علاقه‌مندی در بخش‌های منتشرشده سمفونی عاشورای چکناواریان کاملا مشهود است. او در عین رعایت قواعد موسیقی کلاسیک، سنت‌های موسیقایی ایران و به‌خصوص موسیقی عاشورا را هم در کارش استفاده می‌کند. یک اثر موسیقی کلاسیک که روح موسیقی ایرانی در آن جریان دارد و همین هم به مخاطب حس آشنای همراهی با آن را می‌دهد. با این همه، اما هیچ‌کس فکر اجرای این اثر در ایام محرم نیفتاده است. همان‌طور که کسی از خسوف اثر درخشان محمدسعید شریفیان، آهنگساز خوب کشورمان سراغی نمی‌گیرد یا خبری از اجرای آلبوم خوب حسام‌الدین سراج با نام «وداع» نیست. آثاری که البته در صداوسیما هم جایی ندارند و گویی قرار است ازسوی نهاد‌های فرهنگی که همواره مدعی مدیریت در عرصه فرهنگ هستند، به‌نوعی نادیده گرفته شوند.

جذابیت‌های شخصیت امام شیعیان برای موزیسین ارمنی
جدا از ریتم موسیقی، طبیعتا باید ماجرا جانی در خود داشته باشد که بنشیند در وجود یک هنرمند و بخواهد بدل شود به اثر هنری. وقتی اولین‌بار چکناواریان علاقه‌مندی‌اش برای ساختن یک سمفونی درباره امام‌حسین (ع) را مطرح کرد، بنده به‌عنوان خبرنگار یکی از روزنامه‌ها مقابلش نشسته بودم و درباره جنگ و صلح حرف می‌زدیم. دلیل این علاقه‌مندی را که جویا شدم، گفت عاشورا بزرگ‌ترین تراژدی همیشگی تاریخ است و قابلیت‌های بالایی برای ارائه به مخاطب جهانی دارد. اتفاقی که البته برای ارائه اثر او در ایران هم تاکنون رخ نداده است... خلاصه که شروع اولیه کار در ذهن موزیسین با همین نکته بود. مردی که به‌خاطر عقیده‌اش می‌جنگد و به‌خاطر آگاهی‌اش به اینکه حق را بر زبان می‌آورد، حاضر به جنگ هم می‌شود. این جنگ از نظر چکناواریان مذموم نبود.
بعدها، اما تصمیمش جدی شد، به آیین‌های عزاداری در خیلی از شهر‌های ایران هم سر زد و خواست ریتم‌های متفاوت را هم کنار یکدیگر بشنود و بتواند در جریان ساخت اثرش از آن‌ها استفاده کند. او کم‌کم مشغول کار شد و هربار هم کمی دغدغه‌هایش را بیشتر از قبل برای مخاطب شرح داد. یکی از خاطرات کودکی او که بسیار مورد توجه قرار گرفت، مربوط به دوره‌ای بوده که او سقای آب بوده است: «از همان بچگی در دسته‌های عزاداری ماه محرم میان عزاداران به عشق حضرت‌عباس (ع) آب می‌دادم و به‌اصطلاح سقای دسته‌های حسینی بودم. داستان این حضرت جلوه ناب ‏فداکاری است که به‌خاطر بچه‌های کوچک به دل دشمن زد و دست‌ها و جانش را برای رفع تشنگی آن‌ها از دست داد. نکته مهم و ‏درس‌آموز اینکه این فداکاری در تمام قرن‌های بعدی هم ادامه داشته و حضرت‌عباس (ع) که برای زندگی دیگران دست‌های خودش را ‏در کربلا از دست داده، تا قرن‌ها دست علاقه‌مندان و کسانی را که به او ایمان و باور دارند، گرفته است. این را با جرأت و اطمینان ‏می‌گویم که درطول عمرم هر زمان با مشکلی مواجه شده و برای حل آن به حضرت‌عباس (ع) متوسل شده‌ام، حضرت بار‌ها دستم را ‏گرفته و نگذاشته هیچ‌گاه دست خالی برگردم.» ‏
او همچنین بار‌ها تاکید کرده که علاقه و احترام به امام‌حسین (ع) مسلمان و ارمنی نمی‌شناسد و گفته هرجایی که بتوان از بزرگی واقعه عاشورا حرف زد، بی‌شک همه تحت‌تاثیر قرار خواهند گرفت: «من هم مثل همه ارامنه ایران که ‏به آن حضرت ارادت و عشق قلبی دارند، این احساس را دارم و فکر نمی‌کنم، چون ارمنی هستم، نباید چنین شخصیت‌هایی را که از ‏زندگی‌شان به‌علت هدف‌شان گذشته‌اند، دوست داشته باشم.» ‏
مواجهه چکناواریان با واقعه عاشورا، علاوه‌بر اینکه به خلق یک اثر ارزشمند از جانب او منجر شده، بلکه دارای یک پیام بزرگ هم هست؛ اینکه علی‌رغم تمام شعار‌های مطرح‌شده در این سال‌ها ما نتوانسته‌ایم در سیاستگذاری فرهنگی‌مان کار چندانی برای معرفی این واقعه بزرگ داشته باشیم و آن را به جهان درست معرفی کنیم. جهان که هیچ، واقعیت این است که حتی در ایران خودمان و در مقایسه با نسل‌های جوان‌تر عقبگرد هم داشته‌ایم. این اوضاع با اجرای آثار هنری باکیفیت و البته پخش آن‌ها از تلویزیون می‌تواند روند موجود را متعادل کند. مردم از شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی مداحی‌ها را می‌شنوند که این هم ارزشمند است، اما نباید غافل بود از ارائه اثر برای همه اقشار جامعه و ایجاد آشنایی بیشتر میان آن‌ها و امام‌حسین (ع).

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha