به گزارش «سدید»؛ «هلوهای تپه بالایی» رمانی برای نوجوانان است که براساس زندگی شهید احمدجوکار نوشته شده است. مضمون کتاب درباره گروهی از دانشآمورانی است که میخواهند یک مانور دانشآموزی برگزار کنند. من به همین مناسبت برگشتم به سالهای امورتربیتی که یادگار شهیدان رجایی و باهنر بود و دولتهای بعد، آن را ضعیف و ضعیفتر کردند. میآیند احمد جوکار را انتخاب میکنند و در۶ اپیزود، در اولین اپیزود درباره افراد توضیح میدهد در اپیزود دوم موضوع به صورت فلاشبک به گذشته این فرد میرود و در اپیزود سوم به قهوهخانهای میرویم که این شهید به آنجا میرفته، به جوانان خط میداده و آنها را ارشاد میکرده است. قهوهخانه در مجموع محیطی مذموم است و حتی در فرهنگ عامه خیلی خوشنام نیست، ولی من آن را در کتاب آوردم تا به این وجه زندگی هدایتگر شهید هم بپردازم. در اپیزود آخر فعالیتهای این چند دانشآموز را میبینید و از دل آن به صورت غیرمستیقیم زندگی شهید را هم بیرون میکشیم. نویسنده این کتاب، حمیدهنرجو، شاعر، داستاننویس و روزنامهنگاری است که در حوزه ادبیات کودکان ونوجوانان کارنامهای پربار دارد. او یک روز در تحریریه روزنامه جامجم، مهمان گروه فرهنگی بود و در گفتوگویی مفصل با حضور علیاکبر عبدالعلیزاده عضو شورای سردبیری روزنامه از وی درباره این کتاب و فراتر از آن، رماننویسی برای نوجوانان و فضای کلی فرهنگ و ادبیات کشور سوال کردیم. آنچه میخوانید حاصل این گفتوگوی مفصل است.
از اینجا شروع کنیم که چه شد به این شهید خاص پرداختید؟
برای شهید احمد جوکار دیدم کار جدی که چه عرض کنم، کار مقدماتی هم نشده بود بلکه تنها چیزی که درباره ایشان منتشر شده بود، بولتنی بود که در شهرستانها در زمان جنگ منتشر میشد و صرفا به زندگینامه و فعالیتهای مبارزاتی شهید در قبل و بعد از انقلاب میپرداخت. این شهید که در ۲۲ سالگی به شهادت رسیده از ۱۵ سالگی فعالیت مبارزاتیاش را شروع کرده بود. سعی کردم ضمن روایت داستان این شهید، سایه روشنی از وضعیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ملایر را هم بیاورم. ایشان طلبه بود و بعد از انقلاب به مدرسه عالی شهید مطهری رفت و لباس روحانیت پوشید، اما در عملیاتهای مختلف شرکت داشت که این موارد در کتاب آمده است. احساس کردم نوجوانی و حقطلبی و مبارزات او در قبل از انقلاب میتواند جذابتر از شهادتش باشد و خواستم با این کتاب این موضوع را بفهمانم که از این ریشه و فوندانسیون است که ما میتوانیم بعد ازانقلاب یک رزمنده با اخلاص و پیشتاز در دفاع از انقلاب و کشور داشت. من برای نوشتن کتاب با خانواده ایشان نشستهایی داشتم و اسناد و مدارکی به دست آوردم گرچه خودم سعی کردم داستان بنویسم و حادثهپردازی کنم و وارد درام شوم.
چرا قالب داستان را برای نوشتن کتاب انتخاب کردید و به دنبال خاطرهنویسی نرفتید؟
در اقتصاد از خام خواری و خام فروشی انتقاد میکنند، در فرهنگ هم خام فروشی بد است. اینکه با خانواده شهید بنشینیم و بی آنکه خودمان کاری کنیم، نوارهای مصاحبه را پیاده و حتی بدون یک ویرایش ساده چاپ کنیم به نظر من فقط باعث از بین رفتن درختان برای انتشار کتابهای این گونه میشود. آیا انتشار کتابهایی این گونه با ۳۰۰ و ۴۰۰ صفحه درست است؟ من منتقد خاطرهنویسیهایی هستم که کار هنری روی آنها انجام نمیشود و با بیان خام مخالفم البته در آن طرف قصه هم آسیبهایی است یعنی در رمان اگر فقط تخیل نویسنده وارد شود، با آن هم مخالفم، چون معتقدم باید سنخیتی با زندگی و شخصیت شهید و آن مقطع تاریخی که شخصیت در آن زندگی کرده است، داشته باشد. این یک تیغ دو لبه است که باید مراقبت کرد. من با خانواده شهید تعامل و صحبتهایی داشتم، چون به هرحال بدون رضایت آنها کاری انجام نمیدادم. به من گفتند شما در کتاب جایی درباره مادر شهید اطلاعاتی دادهاید. ما این بخش را در کتاب خواندیم و رد شدیم، اما بعد فهمیدیم عین همین ماجرا اتفاق افتاده است و ما نمیدانستیم. یا یک نگرانی داشتند که من در موضوع قهوهخانه سراغ تخیلاتم رفتهام در صورتی که من اطلاع داشتم و دوستان شهید به من گفته بودند. البته نه به این تقصیل که در داستان هست. بالاخره نویسنده باید به کار اطناب بدهد و برای خود تحلیل داشته باشد. بعدا خانواده شهید گفتند اسنادی پیدا کردیم که ایشان در قهوهخانه مینشسته و جوانان را ارشاد و راهنمایی میکرده و همانطور که من در کتاب نوشته بودم، در آن قهوهخانه مطبوعات روز و کتابهای جلال آلاحمد و دکتر شریعتی را برای جوانان میخوانده. میخواهم بگویم من نه خاطره محض نوشتهام و نه در آغوش تخیل رفتهام بلکه چیزی بینابین لازم است. اگر کتابهای مورد توجه نوجوانان را بررسی کنید میبینید به آثاری علاقه دارند که در آن حادثه زیاد باشد. نثری کلاسیک که در آموزشها و سخنرانیهای رسمی رایج است، مطلوب نوجوانان نیست. دوستان میگفتند برای پشت جلد چه چیزی بگذاریم گفتم قهوه خانه را بگذارید. آنها معتقد بودند قهوهخانه مناسب شهید نیست، ولی به آنها گفتم و تاکید کردم که همین را بگذارید و سعی کردم از همه عناصری که بخواهد مستقیمگویی کند و چیزی را به مخاطب القا کند، پرهیز کنم.
به عنوان کسی که چند سال است برای نوجوانان مینویسید، ذائقه و علایق نسل جدید نوجوانان را چگونه میبینید؟
نوجوان امروز یک مقدار کمحوصله است و حوصله اطناب و تعبیرهای طولانی ندارد و به همین دلیل سعی کردم کتاب را در ۸۰صفحه جمع کنم. بالاخره این همه رسانه و وسایل جدید ارتباطاتی باعث شده است سلیقه و حوصله این نسل تغییر کند. این نسل، همچنین از جذابیت خیلی خوشش میآید و از یکنواختی بخصوص یکنواختی فضایی گریزان است. از طرف دیگر نوجوان امروز از فرهنگ و ادبیات کتاب یکسره گسسته و بریده نیست. این تبلیغات که میگویند کتاب و فرهنگ و هنر، تمام شد و همه چیز دیگر در فضای مجازی خلاصه میشود، درست نیست. با کار و جذابیت بیشتر و با آسیبشناسی و کار کارشناسی میشود همچنان نوجوان امروز را در فضای فرهنگ و هنر نگه داشت. برخی نوجوانهای امروز را میبینیم که وارد فضاهایی در هنر و ادبیات شدهاند که خود من جرات نکرده ام وارد آن شوم. البته شاید تعداد این گروه از نوجوانان کم باشد، ولی ما باید برای افزایش این گروه تلاش کنیم. از طرف دیگر در حوزه واژگانی هم نوجوانان امروز خیلی دوست ندارند با لغاتی روبهرو شوند که برای معناکردنشان نیاز باشد به لغتنامه مراجعه کنند یا به قول امروزیها سرچ کنند. البته شاید این ضعف باشد، اما باید گفت نوجوانان امروز دنبال لقمه آماده هستند و اگر با نوجوانی خودمان مقایسه کنیم، عمق کمتر است و باید برای گرایش جوانان به مسائل تئوریک و ایدئولوژیک باید بیشتر فعالیت کنیم و مشوقهای بیشتری به آنان عرضه کنیم.
این مشوقها چه چیزی هستند؟
باید نگاهمان را از مطالب و کتابهای سفارشی برداریم و بیشتر در مخاطبشناسی کار کنیم. اگر در ۲۰سال اخیر بررسی کنیم، چند مدیر عامل در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آمده و رفتهاند؟ همه ما از کانون پرورش خاطرات خوبی در ذهن داریم و تولیدات این مرکز در حوزههای ادبیات و سینما همیشه تاثیرگذار بوده است، اما واقعا در این چند سال چند کتاب خوب از کانون خواندهایم؟ من نمیخواهم وارد بحثهای صنفی بشوم و درباره انحصاری که در آنجا وجود دارد، حرف بزنم. یا زمانی مجلات رشد آموزش و پرورش چقدر تاثیرگذار بودند، اما امروز چه تاثیری دارند؟ این قصه پرغصه ما این است که سازمانهای ما بدون مخاطب شناسی و ظرفیتسنجی در گروه نویسندگان و مولفان شروع به کارهایی میکنند که شاید به نیمه هم برسد، اما به نتیجه نمیرسد.
اینکه میگویید مخاطبشناسی منظورتان چیست؟
به نظر من یک دوره کار پژوهشی است که اگر نهادی میخواهد کار فرهنگی کند باید بیاید و تعریف کند که با چه مخاطبی روبهرو هستیم اگر میخواهیم فیلم یا کتاب تولید کنیم و قرار است برای چه مخاطبی با کدام گروه سنی و چه اندیشهای تولید شود. مخاطبشناسی به این معناست که ذائقه مخاطب را بفهمیم. گرایشهای روحی و روانی و مسائل مخاطب را بشناسیم. برای تولیدکنندگان شاید همان گروه سنی مهم باشد، ولی بحثهای روان شناسی، پدیدههای امروزی و ظرافتهایی که باید باشد، توجه نمیشود. با توجه به پیشرفتهایی که شده است و با توجه به ادعاهای زیادی که در زمینه فرهنگی داریم، در این زمینه خیلی عقب هستیم.
انتهای پیام/